اسارت  شعر از : مهرو

عنانم را به حیوان میسپارند!

به وحشی ها ی نادان میسپارند

به خفاشان عصر و قاتل ما

به جلادانِ دوران میسپارند!

چه سازم کشورِ بی صاحبِ ما ؟؟

به جاسوس و غلامان میسپارند

به ترسایان بی رحم و ستمگار

به شمر و بی خدایان ، میسپارند

به آنانیکه سر از ما بریدند!

به خونخوار و پلیدان ، میسپارند

چه شد دین و کجا شد غیرت ما

که ما را بر یهودان ، میسپارند

بگو افغان که بر عزمت چه آمد ؟؟

كه خاکت را به دونان میسپارند

به جاهل های با مغز تحجر

با افکار شبستان ، میسپارند

که با دنیای دانش در ستيزند

به چهار پا ها و حیوان میسپارند

ز غرب حاصل سیه روزیست ما را

نگر خاکم چه ارزان میسپارند

خوشی ، آرامی را از ما گرفتند

به ما اشک و غم جان میسپارند

ندیدم رهبر پاکیزه طینت

به هر بارم به شیطان میسپارند

که در پستی نظیرش را نيابي

به دزد و خاین و خان میسپارند

«مهرو»