” شلدون آلن سیلور استاین ” آهنگساز، آوازخوان و ترانهسُرای مشهور امریکایی در ۲۵ سپتامبر ۱۹۳۰در “شیکاگو ” زاده شد و دهم ماه می ۱۹۹۹ از اثر حملهی شدید قلبی در گذشت .
افزون بر دسترسی شلدون به هنرِ آواز خوانی، آهنگسازی و ترانه سُرایی، او نویسنده و کاریکاتوریست نیز بود ؛ اما ترانههایش به دلیل نگرشهای عاطفی آمیخته با واقعیت، از شهرت بیشتری برخورد دار است .
ویژهگی کارِ هنری شلدون در ترانههایش این است که وی با قدرتِ تخیلِ خلاقش ، رویداهای واقعی در زندهگی را از پرویزنِ دید ِهنری و با توجه به نگاهِ هنرمندانه ارائه میدهد و تنها به عکاسی صرفِ واقعیتها نمی پردازد. او در هر ترانهاش هیجان میآفریند و این هیجان، پارهی جدا شده از رویدادهای عینی در زندهگی نیست؛ مرگ ، عشق ، بدبینی و … تجربههای ملموسی اند که وی آنهارا در ترانههایش میسُراید :
” همه میگویند من بدبینم
همه فکر میکنند من دیوانهام
ظاهرن به من لبخند میزنند
اما از ته دل میخواهند که سر به تنم نباشد. ” ( از ترانهی بدبین )
از” شلدون آلن سیلور استاین ” دو مجموعهی گزیدهی ترانهها به نامهای ” عاشقانهها ” و ” پاهای کثیف” با برگردان ” علیرضا برادران” به زبان پارسی منشتر شدهاست .
برای آشنایی بیشتر خوانندهگان، برگردان پارسی ترانهی ” ۲۵ دقیقه مانده به رفتن ” او را با هم میخوانیم :
۲۵ دقیقه مانده به رفتن:
چوبهی دار بر پا میکنند، بیرون سلولم.
۲۵ دقیقه وقت دارم.
۲۵ دقیقه دیگر در جهنم خواهم بود.
۲۴ دقیقه وقت دارم.
آخرین غذای من کمی لوبیاست.
۲۳ دقیقه مانده است .
هیچکس نمیپرسد چه احساس دارم .
۲۲ دقیقه باقی ماندهاست
به فرماندار نامه نوشتم ، لعنت خدا به همهای آنها
آه… ۲۱دقیقهی دیگر باید بروم.
به شهردار تلفن میکنم، رفته ناهار بخورد .
۲۰دقیقهی دیگر وقت دارم
کلانتر میگوید : ” پسر ، میخواهم مُردنت را ببینم .”
۱۹ دقیقه ماندهاست .
به صورتش نگاه میکنم و میخندم … به چشمهایش تف میکنم.
۱۸ دقیقه وقت دارم.
رئیس زندان را صدا میزنم تا بیاید و به حرفهایم گوش بدهد .
۱۷ دقیقه باقی است.
میگوید:” یک هفته نه سه هفتهی دیگر خبرم کن.
حالا فقط ۱۶ دقیقه وقت دارد”
وکیلم میگوید ، متأسفانه نتوانستم کاری برایت انجام بدهم
م م م م ….. ۱۵ دقیقه ماندهاست .
اشکالی ندارد، اگر خیلی ناراحتی بیا جایت را با من عوض کن .
۱۴ دقیقه وقت دارم .
پدر روحانی میآید تا روحم را نجات دهد،
در این ۱۳ دقیقهی باقی مانده.
از آتش و سوختن میگوید ،اما من احساس میکنم که سخت سردم است .
۱۲ دقیقهی دیگر وقت دارم .
چوبه ی دار را آزمایش میکنند ، پشتم می لرزد .
۱۱ دقیقه وقت دارم .
چوبهی دار عالی است و کارش حرف ندارد .
۱۰ دقیقهی دیگر وقت دارم .
منتظرم که عفوم کنند … آزادم کنند .
در همین ۹ دقیقهای که باقیمانده .
اما این یک فیلم سینمایی نیست؛ بلکه، خب، به جهنم.
۸ دقیقهی دیگر وقت دارم .
حالا از نردبان بالا میروم تا بر سکوی اعدام قرار گیرم
۷ دقیقهی دیگر وقت دارم .
بهتر است حواسم جمع قدمهایم باشد و گرنه پاهایم را از دست خواهم داد .
۶ دقیقهی دیگر وقت دارم .
حالا بر سکو پا گذاشتهام و سرم را در حلقهی دار…
۵ دقیقهی دیگر باقی است .
یالا، عجله کنید چیزی بیاورید و طناب را ببرید .
۴ دقیقهی دیگر وقت دارم.
حالا میتوانم تپهها را تماشا کنم آسمان را ببینم.
۳ دقیقهی دیگر باقی مانده .
مُردن ، مُردنِ انسان ، به راستی نکبت بار است .
۲ دقیقهی دیگر وقت دارم .
صدای کرکسها را میشنوم … صدای کلاغها را میشنوم
۱ دقیقهی دیگر ماندهاست .
و حالا تاب میخورم و می ی ی ی ی روم م م م م م …
جاویدفرهاد
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.