نو بهار؛ شعرتازه ی : استاد محمد اسحاق ثنا

شد نوبهار از گل و دشت و دمن بگو 

رخ سوی گلستان کن و هم از چمن بگو 

بلبل ز جوش گل به چمن مست نغمه شد 

باری تو هم بیا ز گل و یاسمن بگو 

بنگر به لاله زار و قدم نی به سیر گل 

گاهی سخن ز سنبل و گاه از نسترن بگو 

امروز روز فرحت و رفع کسالت است 

نفرین به خشک سالی و رنج و محن بگو 

بگذ شتی از مزار شهیدی که سالهاست 

خفته به زیر خاک ز گلگون کفن بگو 

در غربتم سرور ز فصل بهار نیست 

برمن ز بند قرغه و پغمان سخن بگو

تنها مگو ز باغ و چمن وز گل گلاب 

یک چند هم ز کشور و محد کهن بگو 

محمد اسحاق ثنا 

ونکوور کانادا 

۲۶/۰۳/۲۰۲۳