پوهاند غلام حسن مجددی(رح) مؤسس فاکولتۀ تعلیم و تربیه دانشگاه کابل : دکتور عنایت الله شهرانی

درین مقاله دربارۀ شخصیتی صحبت می‌گردد که وی را باید بر حق «پدر معارف در افغانستان» لقب داد، این بزرگمرد یا معلم بزرگ معارف افغانستان ارواح‌شاد، جنت‌مکان، فضیلت‌مآب، دانشمند بی‌بدیل، مسلمان پاکدل و خوش عقیده، نویسنده و مترجم و بیدل‌شناس معروف پروفیسور حضرت استاد غلام حسن مجددی می‌باشد. آنچه درین مقاله آورده می‌شود، شمه‌یی از حیات پر فیض و برکت آن انسان متقی، پرهیزگار و مسلمان صادق و متعهد است. و نگارنده تنها احساسات باطنی خود را منحیث یک شاگردش بزعم خود می‌نویسد و هستند کسانیکه بهتر از این قلم بنویسند و شاید هم بمراتب صاحب معلومات دربارۀ آن حضرت باشند. استاد مجددی بوقت حیات مبارکش علاقمند به شهرت نبود و شاگردان وی که بدون مبالغه به ده‌ها هزار بالغ می‌شوند، هر یک بروزگاری مبتلا گشتند، و از جانب دیگر بازمانده‌گانش غالباً در جمع‌آوری آثار و یادگارهای آن موجود عالی‌جناب و گوهر نایاب توجه نکردند. اولین و آخرین معلومات دست‌داشتۀ این نگارنده که توسط برادر دانشمند جناب حضرت صاحب محمد نعیم جان مجددی رسیده است، در سه صفحه کوچک و آنهم معلومات نیم صفحه‌یی در هریک که جمعاً نمی‌توان همه را برابر بر یک صفحۀ معیاری بشمریم، و حتی سال تولد را به قمری آورده بودند که درست نبود، از جانب دیگر تا جائیکه اینجانب منحیث شاگرد آن بزرگ‌مرد تاریخ معارف افغانستان، از شخصیت‌های محترم شنیده بودم جناب در یارکند اویغورستان که امروز بنام سینکیانگ می‌گویند چشم به جهان گشوده است،

و نظر به نفوذ منحوس و غیر انسانی و سرطانی کمونست چینی‌ها لاجرم بروش سنت پیغمبری در کشور اسلامی افغانستان تشریف آوردند. راقم این سطور مکرراً عرض می‌دارد که اوصاف عالی و مقام منیع و اخلاق حمیده کرکتر خاص آن حضرت را نمی‌تواند بقلم ناتوان خود بنویسد، آن حضرت استاد، معلم بی‌رقیب، استاد استادان، مربی معلمان، رهبر معلمات و معلمین معارف افغانستان هستند. و کمتر کسی پیدا خواهد شد که بصورت مستقیم ویا از طریق شاگردان آن عالیجناب طلبۀ وی نباشند.

دوستان حضرت مجددی، استاد مجددی را باسم «حضرت صاحب» خطاب می‌کردند، استاد مجددی حیات، انرژی و قوۀ خویش را در طول عمر پر از ثمر و برکت خود وقف اولاد معارف در افغانستان کرد و چنان از تدریس لذت می‌برد که اگر بگویم در حیاتش بزرگترین عشقش تربیه و تعلیم اولاد وطن بود، قطعاً دروغ و مبالغه نخواهد بود. ای بسا بزرگانی که طعمۀ خاک حریص شدند و هرگز باز نگشتند. جنت‌مکان، خلدآشیان حضرت استاد غلام حسن مجددی در سال (1287هـ) از کتم عدم به عالم هستی پا گذاشته و از تحصیلات، دوران خوردسالی و نوجوانی و حتی مؤثقیت جای تولد وی معلومات در دست نیست و طوریکه در سطور بالا ذکر شد شاید هم در یارکند تورکستان شرقی چشم به جهان گشوده باشد. 

استاد پروفیسور غلام حسن مجددی بقرار معلومات دست داشته تا سال (1954میلادی) در معارف منحیث استاد و مدیر و سرمعلم، خاصتاً بدارالمعلمین کابل کار کرده است و شاید هم زمانیکه دارالمعلمین کابل در پغمان بود از آنجا به تدریس آغاز کرده باشد.

بی‌تردید می‌توان گفت که استاد مجددی با جناب مرحوم استاد هاشم شایق افندی که سفیر بخارا در کابل بود و بعد از اشغال روس‌ها تابعیت افغانستان را پذیرفت و ارواح‌شاد ملک‌الشعرأ سناتور استاد عبدالحق بیتاب و دیگران همکار بوده باشد.

از طرز اداره و مدیریت استاد مجددی و دوران با شکوه و جلال وی در دارالمعلمین کابل، صدها حکایه از زبان شاگردان و همکاران او شنیده شده است. پروفیسور داکتر عبدالغفار کاکر رئیس سابق فاکولتۀ ساینس پوهنتون کابل نیز از جملۀ همکاران وی در دارالمعلمین کابل بشمار می‌رفت. استاد مجددی در تدریس و اداره به حد نهایی سخت گیر، سخت کوش و پای‌بند بـود، از آن سبب شاگـردانی کـه بـزیر تربیۀ او قـرار داشتند و از صنـف دوازده‌هـم فارغ‌التحصیل می‌شدند، از سواد عالی برخوردار و نویسنده‌گان، شاعران و معلمان و اداره‌چیان عمدۀ معارف را تشکیل می‌دادند. استاد مجددی در واقع بمانند نوری بود که روشنی او بروی جمله اهل معارف وقت و بعد از آن می‌تابید و استادان و اداره‌چیان در کابل و ولایات افغانستان از طرز اصول تدریس، صورت اداره و قضایای تربیتی‌اش استفاده می‌کردند. حضرت صاحب مجددی بعد از خدمات زیاد در معارف افغانستان، با ارتقای رتب عالی دولتی و مکافات و تقدیرنامه‌ها بخاطر خدمات صادقانه و دلسوزی‌ها به اولاد و اهل معارف در سال (1954م) منحیث رئیس مؤسسۀ تعلیم و تربیه مقرر گردید که ادارۀ آن به دستگاه تحصیلات عالی ارتباط پیدا می‌کرد.

موسسۀ تعلیم و تربیه در حقیقت یک دستگاه مرکزی انکشاف تعلیم و تربیه در افغانستان بود که تیم کولمبیا می‌خواست از آن طریق تعلیم و تربیۀ مدرن و انکشاف‌یافته را در کشور ما رایج سازد. این دستگاه زیاده‌تر شکل دانشگاهی داشت نظر به اینکه معـارفی باشد، چنـانچه کـه بـا تشکیـل پـوهنتون کابـل در حـریم میـدان سیـد جمال‌الدین افغانی و شفاخانۀ علی‌آباد، مربوط ادارۀ پوهنتون کابل شد و می‌توان گفت استاد غلام حسن مجددی اولین رئیس مؤسسۀ تعلیم و تربیه در افغانستان و مؤسس آن می‌باشد. استاد مجددی یا این استاد دانشمند و فرهیخته درمؤسسۀ تعلیم و تربیه با

امریکایی‌ها کار می‌کرد طی یک فیلوشیپ به امریکا غالباً در یونیورستی کولمبیا تشریف برد که در آن زمان مرکز تربیتی ایالات متحدۀ امریکا را در کابل بنام «تیم کولمبیا» یاد می‌کردند، چنانچه که در یکی از اسناد که بدست آمده از جانب

Dr. Cazwil دربارۀ استاد چنین نوشته شده: «Teacher College Columbia University For Destinguish in Education» در بازگشت از امریکا پروفیسور مجددی در کنار زبان‌های عربی، پشتو، تورکی اویغوری و زبان‌های دیگر تورکی و حتی استانبولی، دری، بزبان انگلیسی وارد و در آن زبان به حدی صلاحیت پیدا کرد، که چندین کتاب را از انگلیسی بصورت پراگنده در امور درسی بزبان دری ترجمه و تحقیق و مقابله نمود. نوشته‌های «جان دیوی» بزرگترین عالم و نویسندۀ تربیتی ایالات متحدۀ امریکا که تعلیم و تربیۀ امریکا بپایۀ تیوری‌های تربیوی او اساس‌گذاری و بنیان یافته است. استاد مجددی آن قضایا را بخوانش گرفت و فرضیۀ بزرگ و مشهور «لرنینگ بای دوینگ Learning by Doing» جانی دیوی را در افغانستان در مربوطات مؤسسۀ تعلیم و تربیه و مکاتب تجربوی و دارالمعلمین‌های نمونوی و کورس‌های زمستانی و تابستانی معلمان مورد تطبیق قرار داد.

همچنان درین وقتیکه استاد مجددی رئیس مؤسسۀ تعلیم و تربیه بوده با پروفیسوران و متخصصان ایالات متحده به طرح پروگرام‌های انکشاف تعلیم و تربیه «Education» در افغانستان دست یازید. و مهمتر از همه اینکه کسانیکه با استاد مجددی همکار بودند، در ترجمه‌های انگلیسی کلمۀ معادل را بزبان دری نمی‌یافتند به استاد مراجعه می‌نمودند، وی معنی خاص دری و لغات معمول عربی را برایشان می‌گفت و بسیار اصطلاحات بدوران استاد مجددی در ترجمه‌ها و تألیفات بزبان دری در آمد، چونکه وی در ادبیات از اشخاص ممتاز و باصلاحیت بشمار می‌رفت. ناگفته نباید گذاشت که زبان مادری و اصلی پروفیسور مجددی زبان تورکی اویغوری بود که در آن زبان نوشته‌هایی زیادی را غالباً انجام داده است که متأسفانه نوشته‌های پر محتوای آن مرد بزرگ را در زبان و ادب تورکی بدست نداریم.

با بخت نیک یک نوشتۀ ارواح‌شاد حضرت میان حسن مجددی را در زبان تورکی اویغوری بدست داریم که وی بعد از هجرت در افغانستان تقریظ دو صفحه‌یی را در کتاب «شرقی تورکستان تاریخی» (تاریخ تورکستان شرقی) نوشته است. اصل کتاب تألیف شادروان محمد امین بغرا می‌باشد که غالباً از ختن یا اورمچی است. و بقراریکه دانسته می‌شود فاطمه بوغرا یکی از بازمانده‌گان کتاب مذکور را در سال (1987م) در انقره بصورت آفست چاپ کرده است.

در پایان مقدمۀ کتاب بقلم مؤلف محمد امین بغرا، تاریخ تحریر مقدمه را (1941م مطابق 1359هـ ش) آورده است و کلمۀ «کابل» را بنام جای تحریر و تکمیل کتاب نوشته است. و به یقین از آن دانسته می‌شود که او در کابل کتاب

را بپایان رسانیده و مقدمه‌اش را نیز نگاشته است. و از آن چنین استنباط می‌گردد که بغرا در کابل کتاب «تاریخ تورکستان شرقی» را با همکاری و مشورۀ استاد مجددی ویا برادرش میان حسین خان و یا هردو نوشته است. چنانچه تقریظ میان حسن خان گواه خوبی می‌باشد.

این راقم با نام میا حسین (میان حسین) برادر استاد غلام حسن مجددی نیز آشنایی داشتم زیرا یک تعداد علمأ می‌گفتند که میا حسین مجددی از بیدل‌شناسان معروف و عمدۀ افغانستان بود. باید گفت که در ختم تقریظ میان حسن مجددی خود را چنین معرفی می‌دارد: «یارکندلیگ میان حسن خان، کابل دارالمعلمین باش معلمی (1941-12-15م) یعنی (میان حسن خان یارکندی سرمعلم دارالمعلمین کابل، پانزده‌هم دسامبر 1941م). مفاد مفهوم بالا در اینست که از روی سند مذکور با اطمینان می‌دانیم که استاد مجددی در یارکند تورکستان شرقی (سینکیانگ فعلیۀ چین) چشم به جهان گشوده است و نیز هردو برادران که در سال بین هم چندان تفاوت ندارند، از آنجای بکابل تشریف آورده اند. 

موضوع دیگری که از سند بالا واضح می‌شود استادی و مدیریت استاد غلام حسن خان مجددی است که ما از آن آگاهی کلی داریم. بقرار فرمودۀ یک عده دانشمندان میان حسین خان برادر استاد نیز یکی از علمای متبحر بوده و از ادبای بزرگ محسوب می‌شدند. و اگر کسی به تورکی اویغوری وارد باشد از نوشتۀ دو صفحه‌یی تورکی اویغوری میان حسن خان خواهد دانست که او یکی از بزرگترین استادان در زبان تورکی اویغوری نیز بشمار می‌آید. از روانی و سلاست و استعمال کلمات و الفاظ تورکی اورا یکی از بزرگترین استادان ادب تورکی می‌توان شناخت و در آن نوشتۀ عالی خویش، خود را یارکندی معرفی نموده است.

شما خوانندۀ محترم اگر کتاب را بتوانید بخوانید، خواهید دانست که مردم مسلمان اویغورستان از دست ظالمان کمونست چین چه مشکلات را دیده، اعدام بزرگان، کشتن اطفال و مادران، ضبط خانه‌ها و دارایی‌ها، تصاحب سرزمین‌ها، اهانت به عقاید، ازبین بردن شهرهای اسلامی، تبعیدها، فرارها وغیره انسان را بی‌اختیار به گریه می‌آورد. استاد غلام حسن مجددی در سال (1962م) فاکولتۀ تعلیم و تربیه را در کارته چهار کابل که مؤسسۀ تعلیم و تربیه نیز آنجا بود، اساس گذاشت و خـود در کـنار ریـاست مؤسسۀ تعلیـم و تـربیـه منحیث رئیس فـاکولتۀ جـدید‌التأسیس نیز کار کرد. و با این محاسبه اولین رئیس و مؤسس فاکولتۀ تعلیم و تربیه شناخته شد.

ریاست فاکولته و مؤسسه در خانۀ شادروان داکتر عبدالمجید وزیر سابقۀ معارف و صنف درسی فاکولتۀ تعلیم و تربیه در خانۀ سناتور عبدالهادی داوی، در مقابل ریاست مؤسسه و فاکولته قرار داشت. این نگارنده یکی از اولین محصلان آن فاکولته بودم که حتی نامم در اول لست جدیدالشمولان راجستر شده بود. استاد مجددی که با تأسیس فاکولتۀ تعلیم و تربیه به نهایت درجه خوش بود و یکی از آرزوهای دیرین او تأسیس فاکولته مذکور بود، بزودی استادان لایق را از هر گوشه و کنار کابل دعوت نمود تا فاکولته بپای خود ایستاد شود، و فارغان آنرا بجامعه تقدیم نماید، چنانچه در صنف درسی مان در مضمون پیداکوژی این حرف‌ها را منظماً بزبان می‌آورد. بخاطر رسیده‌گی بهتر فاکولته خانم سید بی بی جان را منحیث مدیرۀ تدریسی مقرر کرد و کارهای بزرگتر را خودش انجام میداد. چون دربارۀ «تاریخچۀ فاکولتۀ تعلیم و تربیه» خاطرات خویشرا در مقاله علیحده نوشته‌ام، لازم نیست که درینجا شرح دهم، چونکه موضوع ما، موضوع زنده‌یاد جنت‌مکان و خلد آشیان استاد مجددی می‌باشد. در آن روزها که سال دوم ما رسیده بود، گفته میشد که پوهنتون کابل تشکیل

شده و تعمیر آن به کمک ایالات متحدۀ امریکا آباد می‌گردد.

استاد مجددی بیش از یکسال منحیث رئیس فاکولته کار نکردند و غالباً بحیث رئیس تفتیش وزارت معارف مقرر شده بودند در آن وقت ادارۀ امور فاکولته را بدست داکتر محمد صدیق سپردند.

پروفیسور مجددی از سال (1954 تا 1963م) در مؤسسۀ تعلیم و تربیه و فاکولتۀ نو تأسیس تعلیم و تربیه آمر درجه یک و طراح بسیاری از پلان‌های انکشافی در امور تعلیمی و تربیتی کار کرد و با متخصصین زیاد امریکایی چون داکتر لنتن رئیس تیم، داکتر هدسن، داکتر سپنسر، دکتر هود و چند پروفیسور دیگر پلان‌های اساسی معارف و تحصیلات عالی را در تطبیق و توافق دادن پروگرام‌های تربیوی امریکا و افغانستان یاری داد، در آن وقت بسا چیزهاییکه در افغانستان تطبیق نمی‌گردید استاد مجددی آنها را حذف و موضوعاتیکه مطابق شرایط افغانستان بود در پلان‌های انکشافی معارف افغانستان علاوه نمود.

وقتیکه ما محصلان صنف دوم فاکولتۀ تعلیم و تربیه که دورۀ اول بودیم به صنف سوم فاکولته ارتقا نمودیم تعمیر جدید پوهنتون کابل آمادۀ استفاده بود، در آن زمان سال 1964م فردوس مکان حضرت صاحب مجددی رئیس فاکولتۀ ادبیات و علوم بشری مقرر شده بودند. در آن روزها می‌گفتند که استاد غلام حسن مجددی و استاد عبدالحی حبیبی دو علامۀ زمان و نادره‌های دوران طی یک مجلس عالی شورای علمی پوهنتون کابل برتبۀ علمی «پوهاندی» یعنی فول پروفیسور بصورت فوق‌العاده ارتقا کردند، دلیل عمدۀ این ترفیع علمی و این لقب آن بود که استاد علامه حبیبی شاید در آن وقت بیش از پنجاه کتاب تألیف کرده بودند که ده استاد عادی دانشگاه نمی‌توانستند برابر او کتاب بنویسند، همچنان استاد خلد آشیان غلام حسن مجددی کتب متعدد در پیداکوژی و ادبیات و تاریخ و منطق تألیف کرده بودند که از سال‌ها باینطرف مورد استفادۀ عامه، مکاتب و محصلان پوهنتون قرار داشت و از جانب دیگر استاد مجددی و جنت‌مکان استاد حبیبی در مطبوعات افغانستان مقالات تحقیقی می‌نوشتند که بچاپ می‌رسید. یکی از مقالات مهم تاریخی و تحقیقی حضرت صاحب مجددی دربارۀ «بهاءالدین ولد یا سلطان‌العلماء» پدر مولانا جلال‌الدین بلخی بود، که چند سال پیش آن مقاله به نسبت مؤثقیت و دقیق بودن موضوع در تورکیه در مجلۀ «راه نیستان» بمدیریت جناب عبدالقیوم ملکزاد چاپ مکرر شد، اگر کسی کامیاب به خواندن آن مضمون باشد، خواهد دانست که استاد مجددی چه مقام منیعی در روش تحقیق و تحلیل علمی داشته اند.

استاد مجددی در سال سوم فاکولتۀ تعلیم و تربیه بار دوم منجیث استاد ما شاگردان سابقه‌اش مضمون «تاریخ تعلیم و تربیه و فلسفۀ آن» را تدریس می‌کرد، این کتاب حجیم و پر کیفیت استاد در مؤسسۀ تعلیم و تربیه چاپ گستتز شده به سویۀ بسیار عالی با ادبیات بلند تحریر یافته بود. قابل یادآوری است که استاد مجددی آن کتاب را با آوردن فشار زیاد از اول تا اخیر کتاب لکچر داد و فرمود که در امتحان سالانه امتحان تحریری تشریحی می‌گیرد، گفتنی است که استاد با آنکه فعالیت می‌کرد تا سیستم تعلیم و تربیه را بصورت مدرن و پیشرفته تغییر دهد ولی بمشاهده میرسید که بعضی کارهایش بصورت سیستم قدیم بود.

این فشار آوردن استاد مجددی وقایع سال اول فاکولته را بیاد می‌آورد که منحیث رئیس و استاد فاکولتۀ نو تأسیس بود، در آن سال اول تقریباً بیش از شصت محصل شامل صنف اول گردیدند و استاد مجددی می‌خواست لایق‌ترین

محصلان را معلم و اداره‌چی معارف تربیه نماید، بناءً در یکی از مجالس استادان فیصله گردید که استادان باید بر محصلان دروس را جدی گرفته و بسویۀ بلند با گرفتن امتحانات روزانه، هفته‌وار و ماهوار شاگردان را عادت بدهند، همان بود که در ختم سال تعلیمی تنها بیست و چهار محصل باقی ماندند و استاد مجددی که معلم سابقه دار و ضمناً روانشناس بود می‌دانست که شاگردانش قدرت خواندن و سپس کامیاب شدن را در مضمون «تاریخ تعلیم و تربیه و فسلفۀ آن» دارند و چنانچه که همه کامیاب شدند.

با تأسف باید گفت که ارتباط علمی یا استادی و شاگردی جناب استاد مجددی و ما شاگردان در ختم همان سال 1964م بپایان رسید و بعد از آن تنها در بعضی اوقات با ملاقات‌های تصادفی دست مبارکش را با صدق زیاد می‌بوسیدیم و او هم نوازش‌های پدرانه می‌کرد و واقعاً استاد شخص بسیار مهربان و صاحب صلۀ رحم بود. چند خاطره که از دوران استادی و ریاست آن عالیجناب بیاد نگارنده می‌آید باید بنویسم زیرا آن بزرگمرد پیداگوگ و زاهد پاک و متقی و عالم متبحر که عقیدۀ اسلامی و ایمانی بسیار بلند داشت، بعد از وفاتش در مطبوعات چندان معرفی نگردید، می‌بایست در سوگ مرگ او تمام معارف افغانستان یک روز کامل را عزا می‌گرفتند، ویا اقلاً در اخبار، مجلات و رادیوها ذکر خیر و خدمات اورا یاد می‌کردند که نکردند. در یکی از روزها استاد مجددی به سال (1962م) در صنف ما ازهنرمندان خانقاهی و خراباتیان حرف می‌زد و از غزل معروف ابوالمعانی بیدل با مطلع «صبح کشور میوات یاسمین بهار است این» توصیف‌ها کرد واشعار لسان‌الغیب حافظ را شرح کرد، ضمناً در گفتارش فرمود که زمانی عازم جرم بدخشان شده بود، و استاد غلام نبی نتو از جملۀ پیران خرابات در زیر درخت چنار بسیار بزرگ آوازخوانی می‌نمود و اشعار عرفانی حضرت خواجه حافظ را زمزمه می‌کرد و علاوه کرد که در وقت آوازخوانی استاد بیش از هزار بلبل خوش‌خوان منطقه جرم با او هم‌آواز شده، استاد نتو را همراهی میکردند، که این موضوع سال‌ها پیش درجریدۀ «کاروان» گزارش داده شده بود. استاد مجددی چون مرد روحانی و با تقوا بود و سماع و طریقه‌های تصوفی چون چشتیه و مولویه وغیره را بخوبی می‌دانست می‌فرمود که آن هم از کرامات خداوند(ج) بود که بلبلان با استاد نتو در خواندن انباز شدند.

استاد مجددی هر حرفی که می‌گفت سنجیده می‌گفت و سعی می‌کرد هر آنچه که آموزنده است، آنرا به شاگردانش حکایه نماید، در یکی از ساعات درسی موضوع ظرفیت حافظه و قوۀ دماغی را برای ما محصلان شرح میداد، فرمود که در یکی از دهات اطراف کابل احتمالاً استالیف با بزرگان معارف به میله و تفریح رفتند، ناگهان یکی از اهالی آن قریه با یک طفل کوچک به نـزد استـاد آمدند و پـدر آن طفل گفت کـه رئیس صاحب این بچۀ هفت ساله‌ام را میخواهم قاری قرآن بسازم و تا حال بیش از هفت جزء قرآن کریم را حفظ کرده است.

استاد علاوه نمود که بعداز ملاحظۀ حالت صحی طفل برای پدرش گفتم که قرآن رهبر ماست و کلام خداوندی می‌باشد که جمله مسلمانان به او ایمان آورده اند، این طفل تو که رنگش زرد و لاغر اندام است و شاید توان حفظ قرآنکریم را نداشته باشد، این زمان، زمان بازی و شوخی طفل می‌باشد بجای اینکه فشار حفظ قرآنکریم را بر سرش وارد نمائید، قرآن خواندن را بصورت وقفه‌یی برایش یاد بدهید و بگذارید تا دورۀ طفولیت خود را با هم‌بازی‌ها سپری نموده و فعالیت‌های جسمانی را انجام دهد تا دماغ او آمادۀ آموزش گردد.

خوانندۀ محترم پی خواهد برد که گفتار این پیداگوگ بزرگ چقدر فلسفۀ عالی دارد و تصور نمائید که ما شاگردان از این تدریس غیر مستقیم استاد چقدر مستفید شده باشیم، چنانچه که این موضوع تا کنون بیاد نگارنده مانده است.

ما محصلان با آنکه محصلان خوب استاد مجددی بودیم، بازهم از مهربانی‌های او استفاده کرده گاهگاهی می‌خواستیم با بلند ساختن سوالات خارج موضوع حجم درس استاد را خفیف‌تر بسازیم، ولی در بسیاری موارد می‌توانستیم فکر اورا بدیگر طرف بکشانیم اما هرگز قادر به این نشدیم که در قسمت پلان درسی او را فریب بدهیم، زیرا مغز و گوش و هوش او تربیۀ شاگرد بود، گویا اینکه خداوند اورا در زمین فقط بخاطر تدریس آفریده باشد، استاد آنقدر با تجربه بود، بمجردیکه از زبان یکی از شاگردان سوالی بالا می‌شد، استاد در همان ثانیه می‌دانست که شاگرد چه مقصد دارد، روزی از روزها متوجه شد که دو سه شاگردش طرز سوال کردن را یاد ندارند و استاد به شوخی فرمود که «برادر سوال شما به جواب می‌ماند» بعداً چندین دقیقه اصول سوال و جواب را بما تعلیم داد، لازم به یادآوری‌ست که استاد کلمۀ «باغچه» را بعوض «کودکستان» که معمول در تورکستان است استعمال می‌نمودند. در یکی از ساعات تفریح یک شاگرد از استاد تقاضا نمود که برایش یک تخلص تعیین نماید، استاد بی‌تأمل فرمود که «آموزگار» همه به حیرت رفتیم و طوریکه گفته آمدیم حیات او با آموزگاری سپری شده بود، وی آنقدر معلومات وسیع در علوم، موضوعات دینی، ادبیات، تعلیم و تربیه و تاریخ و فلسفه و منطق داشت که باید او را بحرالعلوم نام می‌دادیم.

شنیده بودیم که استاد دایم رول پدر معنوی را با شاگردان بازی می‌نمود، در یکی از سال‌ها شاگردی از تخار شامل صنف درسی او شد و نام عجیبی داشت که هم‌صنف‌هایش به او خندیدند و استاد برایش اسم «احمد ضیاء» را انتخاب کرد، چه دنیایی که زمانیکه احمد ضیاء مدیر یک مکتب مقرر شد شاگردی از یکی از ولایات در مکتب ثبت نام کرد بنام «زلزله» جمله شاگردان به او تمسخر کردند، این احمد ضیاء مدیر که سابقه‌یی از استادش داشت و طرز کمک به شاگرد را خوب آموخته بود نام آن شاگرد را «محمد نبی» گذاشت، و تصادفاً این نگارنده هر دو را می‌شناخت.

یک خاطره عجیبی بین استاد و من نگارنده رخ داده که باید گفته نمی‌شد، ولی چون دربارۀ دیگران گفته‌ام باید آنرا صادقانه بیان کنم، مضمون «تاریخ تعلیم و تربیه و فلسفۀ آن» طوریکه گفته آمد کتاب ضخیم و پر محتوا بود، هرکس بقدر توان خود آماده‌گی می‌گرفت، نمی‌دانم چه علت بود چند نفر از هم‌صنفی‌هایم بصورت علیحده، چون جناب طالب، محترم حامی و جناب لمر و یکی دو نفر دیگر بمن طعنه دادند که تو در وقت امتحان این مضمون ناکام خواهی ماند، و ما چند نفر همه یکجایی خوانده‌ایم، یک روز باز بر سر میز طعام‌خوری گفتند، غم خودرا بخور که ما غم خود را خورده‌ایم، من که در سن و سال از آن برادران خورد بودم و دو نفر از آنان در مکتب متوسطه استادان من بودند، بر سر غیرت آمده و آن کتاب ضخیم را بمدت کوتاهی با ده‌ها سنوات آن در حافظه سپردم و پیش از امتحان هر کسیکه از هر جای کتاب از من سوال می‌کرد، جواب می‌دادم. روز امتحـان استاد مجددی نوزده سوال تشریحی آورد، یکی از آن سـوالات زنده‌گینامه و فلسفۀ تربیتی جان دیوی بود که در سوانح او سی و شش تاریخ و سنه موجود بود، چون بی‌تکلیف همه را می‌دانستم بسرعت در تحریر جواب‌ها پرداختم، جناب استاد طالب آهسته برایم گفت که متوجه باشی که اگر همه را درست بنویسی به نقل متهم خواهی شد و صفر خواهی گرفت و این استاد  طالب یکی از آن معلمانی بود که در مکتب استاد من و تجربۀ کافی معلمی را داشت.

یک هفته بعد استاد مجددی تشریف آورد و نمرات مارا خواند و طرف من نگاهی کرد و گفت تو عنایت‌الله هستی برایش بلی صاحب گفتم، فرمود که تو نمرۀ صفر گرفته‌یی، یکدم همه همصنفی‌ها در خنده شدند و استاد متوجه شد گفت چرا، یکی از همصنفان جرئت بخرچ داده گفت رئیس صاحب از او امتحان تقریری بگیرید، استاد چون مرد دانا بود وبه دقایق سخن پی می‌برد از من سوال کرد، باز سوال کرد و سوالات را دوام داد همه را بدرستی جواب دادم، دیدیم که وضع استاد تغییر خورد و در فکر عمیق فرو رفت، بزودی از صنف خارج شد و مرا گفت که بعد از تفریح بدفترش بروم، وقتیکه بحضورش شدم، بمانند یک پدر مهربان گفت هزار- هزار آفرین نمره‌ات را درجه یک به پارچه می‌رسانم و فقط یک نصیحت دارم که بعد از این بر سر حافظه‌ات فشار نیاور، زیرا جوان هستی مبادا در آینده به ضررت تمام شود، من هم تاریخچۀ موضوع را بخدمتش عرض کردم و اندکی در خنده شد، و اینست نمونۀ استاد واقعی و پدر معنوی که گفته اند «جبر استاد به از مهر پدر» و مفاد نصیحت استاد اینست که اینک این مسایل را از حافظه می‌نویسم.

آثار پروفیسور حضرت صاحب غلام حسن خان مجددی:

1 -کتاب بیدل‌شناسی؛ این کتاب را استاد وقتی تألیف نمود که مضمون بیدل‌شناسی را بفاکولتۀ ادبیات

تدریس می‌کرد، و شاگرد و اسیستانتش پروفیسور داکتر قیام‌الدین راعی برلاس در تکمیل کتاب به او همکاری کرد و بعد از چاپ بدسترس عامه قرار گرفت.

2 -تاریخ تعلیم و تربیه و فلسفۀ آن؛ این کتاب بسیار بزرگ و حجیم است و از ارزنده‌ترین کتاب‌ها به شمار می‌آید

که در حقیقت شکل یک دائرةالمعارف را داشته از تمام علمأ و فلاسفه، خصوصاً فیلسوف‌های تربیتی و روانشناسی بحث می‌کند، که در مؤسسۀ تعلیم و تربیه بچاپ رسیده است. 

3 -حکم نویسنده داکتر ماکس مایرهوف، و استاد مجددی آنرا از زبان تورکی بزبان شیوای دری ترجمه نموده است، چاپ در سال 1337 هـ ش. 

4 -مبادی منطق صوری و تطبیقی، چاپ در سال 1343 هـ. ش؛ 

5 -مبادی تعلیم و تربیه.

کتاب تکست، چاپ در مؤسسۀ تعلیم و تربیه، ناگفته نماند که استاد چندین اثر دیگر دارد که باید جستجو شود. 

همچنان استاد بیش از پنجاه مقالۀ تحقیقی دارند که یکی از آن مقالات عمدۀ شان را در سطور بالا ذکر نمودیم. و البته مقالات و نوشته‌های مختصر شان زیاد خواهد بود.

شمایل و شخصیت پروفیسور استاد غلام حسن مجددی:

پوهاند مجددی مرد قوی‌الاراده، پر کار و زحمت‌کش، صاحب تجربه، صاحب عزم متین، دارای حشمت و شأن عالی، شخصیت محبوب و محترم، صاحب اکسینت ثقیل در زبان دری ولی روان، با نظافت، مرد مؤمن، دارای چهرۀ

جدی و با هیبت، خوش‌باور پاکدل، بی‌تعصب و دوست همگان، شخصیت با صبر و حوصله، متقی و پرهیزگار، دشمن آشتی‌ناپذیر دروغ، بی‌تکبر، معلم شنونده به شاگردان، صوفی‌مشرب، کم‌خنده، اندکی متفکر و مأیوس در حیات، دارای حیات متوسط در اقتصاد، دارای یک دربند حویلی در کارتۀ چهار، صاحب مطالعه، کتاب‌شناس، کتاب‌خوان، نویسنده، شعر شناس، بیدل‌شناس، عالم خدا داد، دارای اخلاق بلند و معیاری، دارای معاشرت طبیعی، شخص تنومند، بدن وزین تر از حالت عادی، با جرئت و آهسته سخن، فرشته‌صفت، صاحب قد میانه، دارای ریش کوتاه در زنخ، موی‌های سر کوتاه، چهرۀ سفید و دارای تمام خوبی‌های یک انسان با کرامت و متقی و خداشناس. استاد پروفیسور مجددی گاهی به وجد می‌آمد و در حالت وجد به بسیار جرئت و سرعت سخن می‌گفت، روزی از روزها، یک گروه از اهل معارف بحضور پادشاه وقت رفتند و استاد مجددی در آن مجلس حضور داشت اتفاقاً سخن یکی از اهل معارف خلاف عقیدۀ تربیتی استاد مجددی واقع گردیده است. در آن حالت که استاد سال‌ها مربی و طراح پروگرام‌های درسی بود، یکباره به وجد می‌آید، در پیش محمد ظاهرشاه با چنان فصاحت و جرئت آنرا رد می‌کند که همه اهل مجلس در حیرت می‌شوند و محمد ظاهرشاه خان طرفش با تعمق به اشارۀ اینکه گفتارش را تصدیق می‌کرده نگاه می‌کند.

در یکی از روزها به ساعت تفریح استاد به ما فرمود که روزهای رسمی برایش آسان‌تر از روزهای تعطیل می‌باشد، گفتیم چرا گفت که چون در خانه کتاب زیاد است، حرص خواندن نمی‌گذارد با اطفال سروکار داشته باشم، و هر لحظه کتابی را بدست می‌گیرم و یادداشت گرفته باز بکدام کتاب دیگری نظر اندازی مینمایم به همین شکل از کتاب خلاصی نداشته صبح را بیگاه و بیگاه را به اثر خواندن و نوشتن صبح می‌نمایم، لذا خسته و ذله می‌شوم. استاد مجددی کتاب‌خوان بود که بر سر میز ریاستش کتاب‌ها وجود داشت و هر دقیقه‌یی که وقت برایش میسر می‌بود، بکتاب رجوع می‌کرد. استاد از نگاه چهره و قیافه و اناتومی، ساختمان و منظر تـورکانه داشت، با آنـکه ابوالآبای او حضرت عمر فاروق(رض) یار دوم حضرت سیدالمرسلین می‌باشد، که از طریق جد بزرگش حضرت عارف ربانی مجدد الف ثانی، کلمۀ «مجددی» برایش به ارث مانده بود.

چون نسل‌ها بوجود آمده و هرکسی که به هر شهر و دیار رفته و با مردم آنجا محشور شده و ازدواج‌ها و پیوندها صورت یافته، بناءً حضرت صاحب جنت‌مکان، خلدآشیان را می‌توان گفت که چهارده صد سال پیش از نگاه خون و خاصتاً معنویات به ملیت عرب منسوب بوده و صدها سال باینطرف تورکی‌صفت شده بود و چه زیبا که حضرت فردوس مکانی مجددی به هردو نسب عربی و تورکی ارتباط داشته اند، و مهمتر از همه اینکه جد بزرگش حضرت عارف ربانی مجدد الف ثانی که نیم‌قارۀ هند را با حرکات اسلامی‌اش به شور آورده بود و از اولیاءالله کرام بشمار می‌رفت.

پوهاند استاد غلام حسن مجددی در سال (1364هـ ش) به عمر هفتاد و هفت سالگی در کابل از عالم فانی به دنیای جاویدانی رحلت فرمود، او که از شر کمونست‌های شعله‌یی چین راه هجرت را گرفته و به افغانستان قدم رنجه نهاده بود، بدبختانه داغ ورود کمونستان را در افغانستان با خود بگور برد که البته این همه از تقدیرات الهی می‌باشد، این نابکاران و سیه‌کاران تاریخ شخصیت‌های بزرگ روحانی فامیل جلیلۀ مجددی هارا با جمله اعضای فامیل و اقارب گرفتار و به شهادت رسانیدند (ولی نمی‌دانستند که روزی از هم پاشان می‌شوند و صدها هزار شان در جهنم می‌روند). جای استاد خلد برین باد، بدرگاه حق سبحانه و تعالی دعا می‌نمایم که روح استاد مجددی، آن خادم پاک مردم مؤمن افغانستان را در جنت رضوان در کنار ارواح اجدادش قرار داده، روح مبارکش را شاد داشته باشد. (انالله و انا الیه راجعون)

نشان مرد مؤمــــن بــا تو گـــــویم 

چو مـــرگ آید تبسم بر لب اوست 

در تاریخ افغانستان کمتر کسی بمقام معنوی و علمی ارواح شاد، فردوس مکانی حضرت استاد غلام حسن خان مجددی واقف میباشند و امید است نام این مرد نامی ورد زبان معارفیان و دانشگاهیان قرار گیرد زمانیکه نام قدیم «دارالمعلمین کابل» را به «دارالمعلمین سید جمال‌الدین» گذاشتند، این نگارنده سخت در پریشانی افتاد، زیرا سید جمال‌الدین یک شخص مبارز اسلام در قطار بزرگان اسلام دایم موقف داشت و نام او در صدها و هزاران جای ذکر یافته است و حتی در زادگاه و ملیت او اختلاف نظر وجود دارد، چه می‌شد که نام «دارالمعلمین کابل» را بنام «دارالمعلمین غلام حسن مجددی» می‌گذاشتند زیرا او بود که دارالمعلمین را مرکز پـرورش معلمـان افغانستان قرار داد.

اگر ما چهار پایۀ قوی معارف را در افغانستان بپذیریم، یکی از پایه های فولادین آن همین استاد ارواح شاد غلام حسن مجددی بودند و هستند، و بی‌تردید می‌توان گفت استاد مجددی ستون فقرات معارف بود، و چه بی‌آلایشانه با دلسوزی کامل و علاقۀ فراوان جان خودرا فدای تربیۀ اطفال، جوانان و بزرگسالان نمود.

در جملۀ هزاران شاگرد ممتاز او در افغانستان ده‌ها نفر شان بمقامات بلند دولتی و علمی رسیدند استاد غلام علی آئین، پروفیسور داکتر قیام‌الدین راعی، احمد ضیاء تخاری، عبدالحی آرین‌پور و صدهای دیگر به برکت تربیۀ او شهرۀ آفاق یافته اند، استاد جنت‌مکان کی می‌دانست که این حقیر و عاجز یا شاگرد نقالش احساسات پاک خودرا درین صفحات کاغذ انعکاس می‌دهد. و من‌الله التوفیق.

دکتور عنایت‌الله شهرانی