روزهای دراز وعمرکوتاه :شعرازاستاد نسیم اسیر

وطن ز دامن تو دست ناکسان کوتاه

ز زینت چمنت آفت خزان کوتـــــاه

به باغ و راغ تو دست جفا دراز مباد

ز کاخ و شاخ و ظلم ستمگران کوتــاه

نهال قامت آزادی تو خم نخـــورده

تو شاخ باروری، گل مبادا از آن کوتــاه

حدیث مار و گپ ریسمان چسان گویم

که رنج مار فزون است و ریسمان کوتـاه

غریق بحر حوادث شدی چه پیش آمد

شد از حمایت تو چشم پاسبـان کوتاه

ز نغمه های دل انگیز باغ نیست خبر

به گوش می رسد آواز بلبلان کوتـــاه

فرو برند به حلقومت این جهان خواران

تو چرب لقمه نه ای دست دشمنان کوتــاه

مگر دوباره ترا شادمان نخواهم دید

که راه دور و دراز است عمر مـــان کوتاه

دل حزین تو از مکر غاصبان خون شد

ز گردنت رسن جهل عاصیان کوتــاه

به پاسبانی تو رهزنان کمر بستند

ز کاروان جلال تو، رهزنان کوتــاه

فتاده اند به جان تو همچو مور و ملخ

که مور مار خورد، مار هم زیان کوتـاه

دریغ و درد که خاک تو رفت مفت به باد

زمردمان بد اندیش، پاچـگان* کوتاه

زمن به دشمن بدخواه تیره روز بگو

که پنجه دور کن از فتنه و زبـان کوتاه

«اسیر» بلبل دستانسرای توست وطن

مباد بال امیدش ز آشیــان کوتاه

ترا چو کعبه پرستش کنم به کعبه قسـم

به کفر و دین غرضم نیست، داستان کوتاه

 نسيم اسير