نویسنده ی متعهد نمادی از شهریاری و شکوهی از اقتدار انسانی

تعهد در قلمرو  ادبیات و رسالت ملی و فراملی نویسنده گان

هرچند تعهد به معنای اینکه هر کس خود را در برابر کسی یا برای انجام کاری ملزم بداند، کاربرد عام دارد. از این لحاظ هر شخصی در برابر خود و جامعه و جهان خود رسالت دارد. این رسالت را خودآگاهی های انسانی، اجتماعی، جغرفیایی و تاریخی رقم می زند؛ اما تعهد و رسالتمندی انسانی، اجتماعی، زمانی و مکانی یک نویسنده، شاعر، ادیب، هنرمند و روزنامه نگار از نوع دیگر است. از همین رو است که رسالت و مسؤوليت آنان در برابر انسان جامعه و انسان جهان شان متفاوت است. در قلمرو این تفاوت است که تعهد در قلمرو اندیشه ی یک نویسنده و ادیب و هنرمند معنای دیگری پیدا می کند که با سایرین متفاوت است. در این نوشته تلاش به عمل آمده تا از یک سو اندکی از این تفاوت ها پرده برداری شود و از سویی هم جایگاه و نقش واقعی و راستین نویسنده گان و شاعران در سطح ملی و فراملی روشن شود؛ زیرا یک نویسنده و شاعر نخست از همه کشور و مردم خود را دوست دارد و برای خوشبختی و سعادت مردم و شگوفایی کشور اش به روابط جهانی باور دارد.

برای آنکه این رابطه معنا دار شود، یک نویسنده مکلف است تا این دو رابطه را با شیره ی جان پیوند بدهد. از همین رواست که ادبیات جان مابه ی فرهنگ تلقی شده است. در این صورت است که تعهد ملی و رسالت جهانی یک نویسنده معنای واقعی پیدا می‌کند. تعهد در واقع زنجیره ای از مسؤولیت ها است که رابطه ی یک نویسنده و ادیب و هنرمند و در کل رابطه ی انسان را با خودش، محیط، جامعه و بالاخره جهانش در دایره های گوناگون در قلمرو ادبیات خط و نشان می کشد.

طوری که در بالا اشاره شد، تعهد یعنی وظیفه یا ضمانتی در مقابل کسی یا برای چیزی که شخصی خود را برای انجام آن کار ناگزیر بداند. تعهد و احساس مسئولیت در واقع برای انسان نیرو می‌دهد که انسان برای رسيدن به اهداف اش از تقلا بازنماند و هرگز عقب نشینی ننماید. باید توجه کرد که نویسنده نمی‌تواند به‌ آرمان ویژه ای متعهد‌ باشد‌. در این صورت تعهد-چه به‌صورت ایجابی و چه‌ به‌صورت سلبی-برای‌ نویسنده، ازآن‌جهت که‌ نویسنده‌ است‌ بی‌معنی و موجب تشویش ذهن او می گردد و در نتیجه بزرگ اندیشی های او قربانی خودبزرگ بینی های آرمانی او می گردند. این گونه تعهد بر اراده و توانایی های فکری نویسنده افسار می بندد و از پویایی و بالنده گی های فکری فرا قومی و فراگروهی او می کاهد. این گفته «متعهد نویسنده» را از «نویسندهء متعهد» جدا و در این صورت نویسنده ی متعهد نمی‌تواند مصداقی داشته باشد. هدف از کاربرد تعهد در این نوشته تعهد فراقومی، فرا آرمانی و فراگروهی است. این رسالت برای نویسنده آن قدرت جولان فکری را می بخشد و او را وامیدارد تا آنچه را که حتا بر آن باور ندارد، آنها را هم به رشته ی تحریر درآورد‌. یا به عبارت دیگر حرفه‌ی نویسنده (متعهد) این نیست که خودش را پیامبر یا مسیحا بداند، وظیفه‌اش این است جای آن‌کسی که خواهد آمد را نگه دارد، در مقابلِ هرگونه جعل و سرقت، از این غیبت محافظت کند تا این معنا” آزادی تنها از طریق دیگری و از برای دیگری آزادی است” مصداق روشن پیدا نماید.

اینکه معیار تعهد در ادبیات متعهد چیست و با چه معیار و مبنایی می‌توان ادب متعهد را تعریف کرد؟ سخن زدن از تعهد رسالت و مسؤوليت در هنر و ادبيات ، سخن تازه ای نيست و از سده های فروان به اين سو ، مطرح بحث بوده است. نظریه پردازی ها در این مورد به دو صد سال پيش از امروز بر می گيرد. آن زمانی بود که مادام دوستال خواست، ادبيات و جامعه را پیوند بدهد. تعریف ادبیات متعهد طی زمان شاهد تحول و دگرگونی نیز بوده است و تحت تأثیر تحولات اجتماعی، به سمت قبول معیارهای فراگیرتر و جهانی‌تر پیش رفته است.

خاستگاه ی اصلی اصطلاح ادب متعهد اروپا است که به دنبال شکوفایی مکتب های ادبی چون رمانتیک و مکتب های ادبی دیگر در قرن نوزدهم پرید آمد. پس‌ازآن مسئله تعهد در ادبیات، بحیث زیر شاخه های مکتب واقع‌گرایی در اروپاست بوجود آمد. این مکتب واکنشی بود، در برابر‌ زیبایی‌ که در چوکات اندیشه ی هنر برای هنر مطرح شد. در حوزه ادبیات نیز مکتب تعهد در برابر مکتب ادب برای ادب قرار گرفت. ادبیات متعهد‌ به معنای امروزی و بحث درباره آن از بستر مکتب های غربی از قرن نوزدهم بدین سو پدید آمد و بر مکتب های ادبی قرن بیستم تأثیر گذاشت و تاثیر آن هنوز هم بر ادبیات عربی و فارسی ادامه دارد. در این روند برخی دیدگاهها زیر چتر دین و اخلاق به‌عنوان معیاری در‌ مسئله‌ تعهد‌ در ادبیات تأثیر گذاشت.

دیدرو،‌ فیلسوف‌ فرانسوی (۱۷۱۳ ـ ۱۷۸۴ م) از منظر اخلاق و تربیت به تعهد در ادبیات می‌نگرد. وی می‌گوید: «هر آزاده مردی که‌ قلم‌ به‌دست‌ می‌گیرد، باید همت بر آن گمارد که عفاف‌ را‌ محبوب و فسق را منفور سازد» این سخن دیدرو معنای به صدا درآوردن انقلاب از نوک قلم را ارایه می کند. تولستوی، نویسنده مشهور روس (متوفی ۱۹۱۰ م) رسالت هنر را‌ ترویج‌ اخلاق‌ و خصال عالی اخلاقی تلقی می دارد. وی‌ می‌گوید «‌هنر جهان پسند همواره ملاک ثابت و معتبری با خویشتن دارد و آن ملاک ثابت و معتبر،‌ معرفت‌ دینی‌ و روحانی است» برتولت برشت عقیده داشت که‌ هنر‌ جدید، بدون هدف جدید معنی ندارد و هدف جدید تربیت است. تی اس الیوت، اعتقاد به تعهد در ادبیات بر اساس مبانی دینی یا اخلاقی داشت. چنانکه او در مقاله‌ای با عنوان دین‌ و ادبیات،‌ نظرهایی درباره قضاوت بر پایه‌ی‌ اخلاق در ادبیات، بیان داشته است. وی در‌ این‌ مقاله‌ می‌نویسد: «عظمت ادبیات را تنها با معیارهای ادبی نمی‌توان تعیین کرد».‌ اگرچه وی مبنای داوری درباره ادبی بودن یا نبودن اثری را مبانی ادبی‌ می‌دانست؛‌ ولی‌ تصریح های او درباره ارزش ادبیات نشان می‌دهد که معیارهای غیرادبی را نیز در داوری‌ درباره‌ اهمیت آثار ادبی دخیل می‌داند و در این زمینه بر آموزه‌های دینی تأکید‌ می‌ورزد.

انسان‌دوستان‌ نو در قرن بیستم، موضوع ارزیابی آثار ادبی بر اساس اخلاق را عنوان‌ کردند. بحث ادبیات متعهد برای نخستین‌ بار بوسیله ی سارتر (۱۹۰۵ـ  ۱۹۸۰ م) مطرح شد؛ اما پیشینه این بحث به سال‌ها‌ پیش‌ از سارتر بازمی‌گردد. در حقیقت، ریشه‌ها و گرایش‌های کلی مربوط به ادبیات متعهد در روح حاکم بر نقد غربی وجود داشته است و حداقل به نیمه دوم قرن نوزدهم‌ و حتی پیش از آن بازمی‌گردد. هرچند درون‌مایه های بحث ادبیات متعهد در اندیشه های افلاطون و ارسطو که آبشخور نقد غربی از آن دو تن ‌است؛ قایل درک است. افلاطون اهداف انواع شعر را تربیتی و ارسطو نیز آن را منحصر به شعر حماسی و نمایشنامه می‌دانست.

سارتر اين اصطلاح را در برابر ادبيات برج عاج به کار برد و هدف او از این اصطلاح، بخشيدن ویژه گی های اجتماعی به ادبيات و پیوند دادن دو سويه برای ادبيات، يعنی مايه گرفتن ادبيات از اجتماع و بازپس دادن آن به اجتماع بود. سارتر ادبيات را نیاز فرودستان جامعه تلقی می کرد و آن را ابزاری برای بيداری آنان و سمت و سوی جنبش های آزادی خواهی و قيام های ضد استبدادی می دانست. تعهد سارتر و ياران وي به ادبیات صبغه ی اجتماعی داشت و نه سياسي؛ از همین رو بود که با فروپاشی استعمار در کشورهای افريقا ، هيجان آن فروکش کرد. از آنجا هدف ادبيات اگزيستنسياليستی، در پی برچيدن تسلط استعماری و قوام بخشیدن جنبش های آزاديخواهی بود و با تغيير و دگرگونی نگرش سياسی و اجتماعی و جوانه زدن مردم سالاری، بویژه در آفریقا اهميتش را از دست داد. این سبب شد تا ادبیات متعهد در ادبیات اگزیستنسیالیستی ناشگفته باقی بماند.

در میان اگزيستنسياليست ها تنها سارتر له ادبیات متعهد پرداخته است. سارتر کوشید تا این بینش را‌ مستدل‌ ساخته، به آن عمق و گسترده گی بیشتری ببخشد. سارتر را‌ آفریننده ی مکتب ادبیات متعهد می‌شناسند. او به گونه ی جدی بحث ادب متعهد را مطرح کرد. وی درباره‌ نویسنده متعهد می‌نویسد: «نویسنده متعهد‌ آن‌ رؤیای ناممکن‌ را‌ از‌ سر به در کرده است که‌ نقش‌ بی‌طرفانه و فارغانه‌ای از جامعه بشری ترسیم کند.» پیداست که سارتر‌ نیز‌ در تعریف نویسنده متعهد به جامعه‌ و وضع بشر نظر‌ دارد. سارتر ادبيات را بازتاب دهنده ی حقیقت و احساس مسؤولیت بخشی به جامعه ی بشری خوانده و آزادی را از  ضرورت های تعهد در ادبیات می شمارد.

با ایجاد جنبش های آزادی خواهانه در قرن بیستم، در نتیجه ی گرایش های قومی و ملی، تعهد و ادبیات متعهد توجه عموم نویسنده گان و شاعران جهان سوم را که تحت سیطره ی قدرت های استعماری بسر می بردند، به خود جلب کرد. چنان‌که شاعران و نویسنده گان افغانستان و شاعران و نویسنده گان عصر مشروطه در ایران می‌کوشیدند مسایل و مشکلات و نابرابری‌های اجتماعی کشور های شان را در شعر و نثر خود بازتاب بدهند

باری در دهه ی دموکراسی، بحث ادبيات متعهد در افغانستان برسر زبان ها افتاد و ساختارهای اجتماعی- سياسی جامعه، ادبيات این کشور را نيز دو شقه کرد که نيمی به سوی ادبيات متعهد لغزيد و نيم ديگر به سوی ادبيات غنايی؛ ادبياتی که هرگونه هوده گرايی را نادرست می شمارد. ادبیات متعهد و ادبیات غنایی را نباید با ادبیات سیاست زده و جانبدارانه به عوضی گرفت؛ زیرا ادبيات ايديولوژيک و ادبيات تبليغاتی، هدفی فراتر از برانگيختن و تحريک احساسات خواننده را ندارد. این ادبیات می کوشد تا خواننده را به موضع گيری خاص و اقدام خاصی برپايه های سياسی بکشاند . ممکن این ادبیات صبغه ی آموزشی و ارشادی را داشته باشد؛ اما در کل ادبيات سياست زده و جانبدارانه است.

حالا که جهان وارد تحولات بزرگ شده و پیشرفت های بنیادی در عرصه های گوناگون فناوری، علمی، ادبی و فلسفی شده و گسترش ارتباطات و انفجار اطلاعات جهان را به یک دهکده چه که به‌ جهان شیشه ای بدل کرده است. این پیشرفت ها نه تنها کشورها را بیش از هر زمان دیگری به‌ هم‌ نزدیک‌ کرده؛ بلکه پیشرفت در بخش ارتباطات، رسانه ها و ماهواره چسمگیرتر از همه است. شیشه ای شدن جهان در واقع نماد آشکاری از رفتن جهان به سوی جهانی شدن است. این تحولات بر مفهوم تعهد و نویسنده ی متعهد نیز اثر گذاشته و نظر ناقدان در باره ی نویسنده ی متعهد را نیز تغییر داده است.

دیروز یک نویسنده خود را در برابر آرمان قومی و گروهی و بالاخره کشوری خود مسؤول می پنداشت و دغدغه های فراملی در آنان کم رنگ بود. چنانکه نوشته های دیروزی بسیاری از نویسنده گان جهان، بویژه نویسنده گان و شاعران امریکای لاتین بازتاب دهنده ی ستمگری های اجتماعی طبقه ی حاکم بود و مضمون اصلی ادبیات را افشای استبداد داخلی شکل می‌ داد. چنانکه نویسنده گان امریکای لاتین از اواسط قرن نوزدهم تا نخستین دههٔ قرن حاضر تمامی توجه ی شان را به‌‌وضع زندگی دهقانان، سرخ‌پوست معطوف داشتند. این نویسنده گان، نخستین کسانی بودند که وضعِ زندگیِ اسف بارِ سرخ‌پوستان، سه قرن پس از غلبه اسپانیا‌ئی‌ها و نیز وقاحت آزادانه اربابان زمینخوار را انعکاس دادند؛ اما امروز میزان این تعهد بلندتر رفته و جهانی شده است.
تعهد به ما این امکان را می دهد تا به نیازهای اساسی برسیم و مهمتر از همه برای ما مسیر و  به دنیای ما هدف می بخشد. امروز یک نویسنده ی متعهد خود را در برابر مردمان جهان مسؤول می پندارد و ادبیات ملی رهایی بخش جای خود را به ادبیات جهانی آزادی بخش عوض می کند.

اینجا است که نویسنده از مرز فرهنگ و تمدن ملی پا فراتر نهاده و به مرز های فرهنگ و تمدن بشری عروج می نماید. در این صورت است که فرهنگ و تمدن بشری پویایی خود را مدیون و مرهون نویسندگان متعهد، کوشا و بشر دوست میداند. با همت و پشتیبانی این نویسنده گان است که کشورهای گوناگون به قله‌های پیشرفت و ترقی نایل می آیند؛ تعهد در نوک قلم های آنان معنای ملی و فراملی پیدا می‌کند و از پشت آن نویسنده ی متعهد خودنمایی می کند. امیل زولا، رمان نویس فرانسوی و رهبر مکتب ناتورالیسم، سخن زیبایی در مورد نویسنده ی متعهد دارد و وی می‌گوید:«نویسندگان توانا و متعهد گذشته، به منزله‌ی شهریاران مقتدری هستند که همچنان از میان مقبره های خویش، بر ما سلطنت و حکمروایی دارند؛ زیرا قدرت قلم متکی بر حق و عدالت، از هر اسلحه‌ای قوی‌تر و برنده‌تر است». این نویسنده گان اند که با نهایت هوشمندی، حساسیت، خلاقیت و هدفمندی تعهد و رسالت خود را در قبال مردم خود و مردمان جهان انجام می دهند و با کنجکاوی، نوآفرینی رسالت ملی و جهانی خود را بسر میرسانند‌. یک نویسنده ی متعهد به کشور و مردم خود عشق سرشار انسانی دارد و به‌ منافع ملی و شگوفایی کشور و خوشبختی مردم خود قلم می زند. او در عین زمان به منافع ملی کشور های دیگر احترام گذاشته و تعهد فراملی خود را برای پیشرفت سعادت کشور های جهان بوسیله ی قلم ادا می نماید تا آگاهی، آزادی و عدالت در جهان بشریت نهادینه شود. حالا که درگیری ها در اوکراین و فلسطین و تنش میان ایران و اسرائیل پس از حمله ی موشکی ایران به اسرائیل جهان را وارد یک بحران غیر قابل بازگشت گردانیده و سیاستگذاران قدرت های بزرگ را مصروف طرح های کلان برای صف آرای های ّزنگ تر نموده است. بر نویسنده گان و شاعران و هنرمندان است تا با درک تعهد جهانی افکار جهانیان و سیاستگران را برضد جنگ و رقابت هایی بسیج نمایند که هر لحظه بشریت را به احتمال وقوع یک فاجعه ی غیر قابل بازگشت تهدید می کند. یاهو   4-24