خداوند عزو جل ؛ بهشت را در زیر پای وی نهاد و رضای خود را در رضای وی قرار داد و نامش را مادر نهاد. دعایش را مورد استجاب و آزارش را ما یه عتاب گردانید و لبخندش را سیمای از محبت و دستانش را رهنمای عطوفت نمود. اشک اش را مشکل کشا و وجودش را ادامهء دنیا ساخت و در کلام خود در وصفش پرداخت. بعد از خدا اگر سجودی دیگر میبود به یقین که بر مادر میبود؛ که وی فرشتهء بر مصلای شب است که تسبیح کنان لالایی میخواند و ذکر خیر میراندو با دلی آکنده از محبت مشعل گونه میسوزد و پرورش فرزند میکند. هیچ گلی رضوان بوی وفای وی را نمیدهد و هیچ مو جودی به مقیاس محبت وی انیس نمیباشد.
انبیا ؛ اولیا و بزرگان که همه از مادر متو لد شده اند به پاس زحمات و الطاف مادر در ادوار مختلف تو صیفات متعددی از مقام والای مادر نموده اند ، تا راهیان راه زنده گی این مشعلدار را بستایند.و بدانند که مادر ملائکهء است جلیل و مو جودیست بی بدیل.
آری! دست حوادث مادران را از فر زندان فا صله داد و فراق را سد وصال گردانید و حوادث دلخراش و جا نیان اوباش بسی مادران را در سوگ فرزند و بسی فر زندان را در فراق مادر گر فتار کردکه ازین داغها در باغها ی سینه ها از فرش تا عرش شاکی و حا کی گردید.
در تقویم های جهان ؛ هر کشوری یک روزی را به روز مادر مسمی گرانیده اند , با وجودیکه هر روز؛ روز مادراست و خوش به سعادت کسانی که این مو جود ملکوتی در محضر شان قرار دارد و از حضورش فیض میبرند .خداوند همه مادران را در پناه خود قرار دهد و از رنج و تعب بدور داشته باشد و آنعده مادرانی را که جهان را وداع کرده اند اجر جزیل عنایت فر ماید. بیاد دارم که بخاطر دیدار این فر شته انس ( مادر) قلبم چنان می تپید که از صدای ضربانش ندای مادر را می شنیدم و دریغا که در مهاجرت و امکانات نا محدود محصور بودم و نتوانستم به این آرزوی قلبم نا یل آیم فقط حضرت قلم دستگیر من شد و و فراقنامه ء در مجموعه شام غزل نگاشتم که به روح پاک مادرم اهدا میدارم.
فراق نامه 22 مارچ سال 2000- تاشکند – اوزبیکستان
از آن ز مان که فراقم ربوده صبر و قرار به درد و غصه شدم مبتلا به لیل و نهار
ز چرخ فتنه کنم شکوه یا ز طالع و بخت که دور کرده ترا از من و مرا از یار
کدام یار؟ همان یار جان برابر من که دیده اش به در افتاده از پی دیدار
صبا چو بگذری بر مادرم سلامم گو رسان ز حالی منی خسته نامه و اخبار
بگو که طا قت من طاق شد درین ایام چو گشته راه عبور و مرور من دشوار
پرنده گان مها جر چو هر کجا خواهند کنند نغمهء پرواز سال چندین بار
من از پرنده ضعیفم که بی پرو بال ام به پاه و دست توانگر نمیتوانم کار
زمین که مال خداوند گار رحمان است به هر سرش یکی گردیده صا حب و سردار
برای دیدن مادر به ویزه محتاج ام به هیچ دین و شریعت نباشد این کردار
گناه جنگ وطن یا سر من افتاده؟ که نام من شده افغان و نسل من اشرار
به هر چمن که سرودم نوای هجران را پرید بلبل و گل خفت و شد چمن بیکار
به هر لسان که به هر کس شکایت آوردم بکرد چق چق و از پیش من نمود فرار
به کاروان جهان گوش کس نمیشنود که رهروان همه افتاده اند زیر قطار
یقین کنید که از اشک و آه سو زانم کباب گشته دل مرغ و جان ماهی زار
فراق نامهء من را به مادرم خوانید اگر چه نیست ورا طاقت غم بسیار
گمان کنم که به جز گریه چارهء نکند دعا کند به من و درد من کند ابزار
(ظفر) به مادر غمدیدهء مهاجر خود فراق نامه نویسد به شیوه اشعار
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.