بشـــــنو سبب خلقــــتم از تار ربابم
در محور هســـتی جهان لب لبابم
در جوهر ذاتی من هرگزنشود شک
در نقش سگ کهف نگیریدحسابم
بینید مرا بار دیگر سرکشم از خاک
چون سبزه کنم پاره گریبان ترابم
ازآه شرربارمن است گرمی خورشید
در آتش هر سوخته دل اشک کبابم
سست است بناییکه درآن خانه گزیدم
لرزد زنســــیم سحری قصر حبابم
در ظاهرآراسته ام مکرو فریب است
در دیده هر تشنه لبی جام ســـرابم
برجامه ی تقوا که دهد بوی ریایی
ازریش فلک هیچ گهی رشته نتابم
بیداری دنیای کسان روبفراز است
چون مور زمستان ابدالعمر بخوابم
دربزم ادب چون مه و خورشیددرخشم
بردید خسان چون خسی بربسترآبم
برزلف سخن شانه ی من کلک صنایعست
برنافه ی آهوی ختن مشک و گلابم
روشن کند ارمهرخرد شام غم انگیز
بربام فلک خیمه زند سعی و شتابم
بردختر رزحکم من است عقدنکاهش
در مســــــند پیری بنگر نقد شبابم
(فرخاری) برم ره به سر گندگردون
در کشور دل جلوگراست شعروکتابم