اشکم برخ چکــیده و نا لان حسین گفت
الهام غم به سینه ای سوزان حسین گفت
هر سو که چشم تر نظرم شد ز روی غم
همراه اشک من همه یکسان حسین گفت
دل یادی از مصا یب ای شـــاه شهید کرد
شعر و سرود و ناله و افغان حسین گفت
ابیات من ز غصــــــه و غم تکه تکه شد
هر تکه اش بحـــــال پریشان حسین گفت
رفتــــــــم سراغ قافــــیه دیــدم بگریه بود
سویم نظر نمـوده و گر یــان حسین گفت
وزن و معــانی سیــنه زنان در بساط غم
تا داشت ناله از ســر امـکان حسین گفت
شـاعر بســوگ کرب و بــلا گریه مینمود
هر خامه را نوشت به دیوان حسین گفت