استاد عبدالقیوم بیسد در سال 1307 هش – در ده افغانان شهر کابل دیده بدنیا گشودُ بعد از
ختم مکتب ابتداییه شامل لیسه استقلال گردید. در سال 1324 هش از لیسه استقلال فارغ التحصیل گردید ُ استاد قبل از ختم مکتب استقلال یعنی در سالهای 1322 هش – که هنوز متعلم بود همکار افتخاری در آغازین پوهنی ننداری داشته است.
اولین نقش وی در تیاتر کشور چنین آغاز شد. شاد روان استاد عبدالرشید لطیفی در ثور سال 1322 هش نمایشنامه یی را بنام میراث نوشت و یک میرزا ی کمسواد ُ پرُ مدعا و آفسقال را برای شخص خیلی جوان سپردند که تازه به تیاتر راه پیدا کرده بود ُ هنوز در این اقلیم نام و نشانی نداشتُ او عبدالقیوم بیسد بود. از همان روز تا امروز تاریخ پنجم دسمبر سال 2013 مطابق سال 1392
هش ـ میباشد و وفات آن گرانمایه تیاتر را شیندیم وفادار به مسلک مقدس تیاتر باقی ماندُ مشعل تیاتر افغانستان را به شهر هاُ دهات و قریجات وطن برده تا هیچ گاهی تاریکی بر روشنی پیروز نگردد و بواسطه مشعل فروزان هنر تاریکی جامعه را نور افشانی کرد عاشقانه و پیگیرانه در راه هنر روان گردید و رد پای استادان بزرگ چون شادروان استاد لطیفی ُ شادروان استاد برشناُ شادروان عبدالرحمن پژ واک ُ شادروان عبدالرحمن بینا ُ شادروان نشاط ملک خیل و دیگران را تعقیب نمود .
این بار سنگین را در جامعه ی که ذهنیت ها در تاریکی تعصب و عقب مانی سنتی با نا باوری به جهان هنر را مینگرستُ روی شانه هایش گذاشت و نقش آفرینی کرد ُ نمایشنامه نوشت و دایرکت نمود. در بهار 1322 هش ـ زمانیکه جناب بیسد در تیاتر اولین قدم هایش را گذاشت کسی چی میدانست که این جوان فرو رفته در دنیای ذهنی یک میرزا آفسقال و پرُ مدعا روزی به جایگاهی خواهد رسید که به شکوهی امروز استاد تیاتر ُ و بالاتر از آن القابی که دربسیار کشور ها در تاریخ تکرار نمیشود برای دومین بار در تیاتر کشور ما لقب پدر تیاتر تکرار گردید و آن را استاد بیسد کمایی کرد.
در تاریخ تیاتر افغانستان تنها شادروان لطیفی را همه هنرمندان تیاتر و مردم کشور بنام پدر تیاتر میشناختند و این لقب را استاد علامه صلاح الدین سلجوقی بعد از مرگش رسمی ساخت ُ خوشبختی آنست که استاد بیسد این لقب را در زندگی اش از طرف از حکومت حامد کرزی بدست آورد.
هرگاه حکومات القاب افتخاری برای هنرمندان بدهند یا نه…. هدف اصلی یک هنرمند جایگاه او در میان مردم و عرضه خدمات هنری و فرهنگی او برای جامعه ایکه به چهل چراغ هنر ضرورت دارند ُ خیلی مقام بلند میباشد که به یقین استاد گرامی دارای این منزلت میباشند و مردمش و هنرمندان تیاتر بوی احترام خاص دارند.
استاد راه رسیدن به چنین مقام و موقف را به سادگی نه پیموده است بلکه در این سفر هنری حالات دشوار ُ فراز و نشیب هنری را با جبین گشاده و قلب مملو از عشق هنری طی نمود و هیچگاه توقف نکرده است با خشونت های مردم دست و پنچه نرم کرده و از استقبال آنها لذت برده و آینده را درخشان مشاهده کرد . شب و روز را در پشت میز دفتر تیاتر سپری و شاگران فراوان تربیه کرده است بخصوص کار وی در تربیت هنری خانم ها شدیداٌ قابل ارج گذاری میباشد روی این همه فداکاری و صداقتُ مشوق اصلی همه جوانان ذکور و اناث و در مشتعل نگهداشتن چراغ هنر تیاتر استاد واقعی بوده است.
استاد بیسد به این معقوله بزرگ عقیده داشت که « در آنجایکه تاریکی سایه افگنده است چراغی باید افروخت ُ شعر خانم مخفی بدخشی شاعر بلند مرتبه کشور ما عقیده استاد را واقعیت می بخشد» که سروده است:
قوت دل دانایان از خون جگر باشد — حاصل زهنر نبود بر اهل هنر چیزی
واقعاٌ استاد بیسد از زمانیکه در سفر عمر عزیزش با کاروان هنری قدم زده است و آنچه که او از میراث هنر تیاتر دریافته است فقر و تنگدستی شکوهمندی اوست ـ شکوهمندی او میتواند بسیار استخوان سوز باشد . چنانچه رودکی سمرقندی در ابن باره گفته است
با داده قناعت کن و باداده بزی — در بند تکلف مشو آزاده بزی
در بی زخودی نظر مکن ُ غصه مخور — در کم زخودی نظر کن وشاد بزی
واقعیت در مورد هنرمندان ما چنین است که در سرزمین ما از همان روزگاران پیشین تا به امورز کسی که چراغ هنر و فرهنگ را میافروزدُ خود در زیر بار تراکم کاری های هنری با تمام حواس و خواص پرتلاطم می ایستد و غصه دار و مدار را نمیکشد و یا کیش پرشتان اورا در گوشه ی می نشانند.
آن هنرمند است که دست هایش را می کشاید و سکه های از هستی معنوی را به دیگران می بخشد و خود در تنگ دستی روزگار قید میماند. هزاران سال قبل از امروز شهید بلخی خردمندی را شادمان نمییافته است گویی این جهان هیچگاه جای برای شادمانی وجود نداشته است. آنکه خردمند بوده با هنر شادی آفرین رابطه داشته باید خون دل میخورده تا برای دیگران نشاط میآورید.
ایگر غم را چو آتش دود بودی — جهان تاریک بوده جاودانه
دراین گیتی سراسر گر بگردی — خردمندی نیابی شاد مانه
حقاٌ هنرمندان تیاتر برای همه شاد آور بوده است برای هنرمندان که عاشقانه سعادت و شادمانی را به دیگران تحویل میدادند باید احترام گذاشت زیرا هنر پیشه گان تیاتر بودند که زجر اجتماع را با خود داشتند و برای دیگران چراغ هنر آفروختند و رمز باسعادت زیستن راآموختند. در افغانستان هنرمندان تیاتر بیشتر از هنرمندان جهان رنج کشیدند تا جامعه را متوجه تظالم اجتماع و جابران سازند . تیاتر معلم اجتماعی روز گار سیاه جامعه بوده است . این گفته را در درام های معروف او پدرم نیست آداپت و نگارش شاد روان استاد لطیفی که چندین بار در تیاتر های مختلف افغانستان به استقبال گرم مردم مواجه شدُ تصدیق میدارد.
استاد بیسد در آن روزگاران نقش های مثبت ُ منفی ُ کوتاه و طویل را در بیشتر از سه صد الی چهارصد نمایشنامه بازی نمودُ خودش نیز دست بقلم برد و نوشت و دایرکت نمود و شاگردان بیشمار پرورش داد.
استاد بیسد نقش های را در آثار درامه نویسان بزرگ چون : استاد توفیق الحکیمُ استاد عبدالرشید لطیفیُ استاد عبدالغور برشناُ استاد عبدالرحمن پٰژواک و دیگران نفش های فراموش ناشدنی را بازی کرده است . در درام او پدرم نیست که چندین بار در دوره های مختلف روی ستیژ گذاشته شده استُ نقش آفرینی استاد بیسد با چنان عظمت و بزرگی انجام یافته است که نمایشُ زندگی یک مرد فقیر را به شکل واقعیت در دیدگان مردم ظاهر گردانیده و قیامتی برپا نموده است.
این هنرمندان درکشور غریب که هیچ گونه کمک و مساعدت های دولتی برای امکانات و پیشترفت تیاتر میسر نبودُ چنان هنرنمایی کرده اند که تاریخ افغانستان آنرا تکرار نخواهد کرده است.
افسانه های کاکا منجانی که در یک زمان شهرت زیاد داشت ُ زن ُمرد پیر و جوان هفته یکبار در گرد رادیوهای منازل شان جمع میشدندُ با علاقه مندی بدان گوش میدادندُ یکی از ابتکارات خارق العاده استاد بیسد بود.
در نوروز سال 1365 هش که از طرف دولت وقت سال آشتی ملی با مسافران دور از میهن اعلان گردیدُ استاد بیسد به همکاری هنرمندان و حدود سه صد نفر جوانان را که اکثرآ شان تازه کار بودند در ستیدیوم ورزشی کابل جمع کرد و با آلهام از آهنگ استاد قاسم بخش (مسافر ُمسافر به میهن بیائید – ز دوزخ سوزان به گلشن بیآید ) استاد بسید نامیشنامه مسافر را ساخت و در ستدیوم کابل بنمایش گذاشتُ مردم گریستند و خندیدند و با احساست کف زدندُ راستی در آن شرایط که پیشنهاد آشتی ملی دولت از طرف مجاهدین پذیرفته نمیشد و هر روز کسانیکه در دولت وقت همکاری داشت ترور میشدند ُ واقعاْ یک شهکار از دلیری و صداقت و وطن پرستی استاد و دیگر هنرمندان بود که این نمایشنامه از غلامی تا آزادی شهامت مردم افغانستان را بتصویر میکشیدُ بازی کردند. البته همت و تشویق و کمک مادی از طریق کمیته حزبی شهر کابل و بخصوص شخص ظهور رزمجو در برگذاری آن نمایش نیز قابل قدر است.
در سالهای که مردم از هوای پاک و دور از آلودگی باروت جنگ تنفس میکردند ُ فیلمی بنام روزگاران تهیه میشدُ استاد در آن فیلم نیز نقش خود را جاویدانه ساخته است.
در تیاتر تلویزیونی استاد بیسد نیز خدمات زیادی انجام داده است مردم فرهنگ دوست و هنر پرور بسیار از نمایش نامه های را که استاد به قلم خود نوشته ُ و یا درام های را که دایرکت نموده است و یا درآن نقش داشته ُ از جمله شهکارهای هنری افغانستان شمرده اند مانند ـاو پدرم نیستُ سمبول قانونیتُ مفتشُ ادمک هاُ شب شلاق ُ زمینُ پلنگ در لباس ملنگُ خسیس ُ شب طوفانیُ هیولاُ قربانی و صد ها نمایش دیگر را در جراید و زوزنامه های کشور مانند ژوندونُ پشتون ژغ ُ سباون ُ روزنامه ملی انیس و اصلاح در وقت و زمانش در باره چگو نگی و نقش افرینی هنرمندان مطالب زیاد بنشر سپرده اند و هم چنان سروده های دوران آواره گی وی را بنام اسکلیت در سال 1381 هش ـ که شامل چهل وپنج قطعه شعر بود در مرکز نشراتی صور دو مراتبه بچاپ رسانیدند.
هرگاه آثار استاد گرامی را جمع بندی بداریم میتوان گفت که بیست نمایشنامه تیاتری و تلویزیونی ُ دو صد افسانه اطفال ُ بیست وپنج نمایشنامه رادیویی و سریال تلویزیونی بنام قربانی که بیشتر از بیست و یک بخش میباشد به مردمش تقدیم داشته است.
آثاریکه تا اقبال چاپ نیافته است.
اول ـ تاریخ تیاتر افغانستان تحت عنوان « من و تیاتر ُ تلویزیون و سیاست »
دوم ـ نمایشنامه انتقادی و انتباهی بنام نماینده مرد م .
سوم ـ نمایشنامه اجتماعی و حماسی بنام مریض که مدت سی سال میشود بالای آن کار مینماید.
چهار ـ سریال کمیدی ُ انتقادی بنام عشق پیری و یا قند آغا زن میگیرد ُ که در بیست قسمت نگارش یافته است.
وظایف استاد بیسد :
وظایف رسمی و افتخاری استاد همیشه دربخش های هنر و فرهنگ مانند رادیوُ تیاترُ تلویزیونُ منحیث نویسندهُ دایرکتر و یا ممثل ُ مدیر مسئول پوهنی ننداریُ دایرکتر نمایشنامه های تیاتر زینب ننداریُُ مدیر مسئول شهری ننداریُ نماینده منتخب مردم مکروریان سوم در شاروالی کابلُ نماینده منتخب مردم در مجلس سنا ء افغانستانُ رئیس کمیسون هنر و فرهنگ و علوم آن مجلس ُ نماینده متخب مردم دوبار در لویه جرگه افغانستانُ و هم چنان استاد در دانشکده هنرهای زیبا ی دانشگاه کابلُ در رشته کارگردانیُ هنرپیشه گیُ و فن سخن رانی تدریس نموده وُ معین سرپرست کمیته دولتی کلتور ُ مشاور فرهنگی وزارت اطلاعات وکلتور در وقت وزارت بشیر رویگر در سال 1370 – 1371 هش ُ از خزان 1371 هش _ تا آمدن طالبان بحیث ریئس هنرهای زیبا در شمال کشور. وهمچنان استاد ادبیات نمایشی در ُ فیلم سازیُ سناریوی نویسی فیلم و فن سخن رانی در دانشکده ادبیات دانشگاه ولایت بلخ تدریس نمود و افتخار عضویت کانون فرهنگی حکیم ناصرو خسرو بلخی را نیز داشته اند.
استاد در طول خدمات فرهنگی اش سفرهای زیادی با گروپ هنرمندان در ولایات کشور و کشور های همسایه و هم زبان خیلی زیاد داشته است.
عیدالقیوم بیسد در طول هنرنمایی خویش به گرفتن جوایر و القاب هنری زیادی نایل گردیدندُ لقب استاد را در دوره محمد ظاهر شاه کمایی کرد و لقب افتخاری سلطان تسیژ را از طرف دولت جمهوری افغانستانُ به امضای داکتر نجیب الله بدست آورد .
همانطوریکه تمام مردم شاهد ویرانی شهر کابل در سال 1371 هش ـ بودند و کابل یکسره ویران گردید همه مردم کاشیانه های خویش رااز دست دادند برای استاد بیسد چه طاقت فرسا بود که با چشمانش تماشاه کرد که سقف تیاتر کابل ننداری در اثر راکت غلطید ُ تیاتری که سالها برای روشنگری جامعه درامهای معروف رابه نمایش گذاشته بود. هزاران نفر در آن برای ساعاتها خندیند وگریستند.. برای استاد که تیاتر خانه اصلی اش بودُ به ویرانه و بعد به تحویلخانه مبدل گردید و هنر تیاتر را بی فرهنگان قصداٌ به سقوط مواجع ساختند.
برای استاد گرامی بهشت برین آرزو میبریم و برای خانواده وتمام هنرمندان تیاتر این ضایعه جبران نا پذیر را تسلیت میگویم .
برگرفته شده از صفحه 119 کتاب هنرمندان تاریخ ساز تیاتر- اثر ماریا دارو طبع شده سال 2013 کانادا .
گفتگویی با استاد قیوم بیسد “پدرتیاترافغانستان”
یکی از روز ها هنگامیکه به خانه میامدم برخلاف همیشه در صحن آپارتمان مقابل ؛ مرد پیر و فرتوت ؛ خیلی توجه ام را به خویش مبذول داشت. زمانی که از کنارش رد میشدم سلام کردم باهمه ی توان و صدای رسا جوابم داد خیلی مهم این بود که در پشت آن نگاه ضعیف و ناتوانش حس میکردم کوه پرغرور و باشکوه استوار برقرار است. اما بعد از آن روز؛ ماه ها دیگر ندیدمش .
بعد از یک مدت یاد از تیاتر افغانستان و همینطور از لیاقت و شجاعت استاد بزرگوار قیوم بیسید در خانه ما شد و برادرم گفت: استاد در همینجا زندگی میکنند. آدرس را از برادرم گرفتم و به خانه ایشان رفتم با چنان هیاهو و هیجان که سراپایم را فراگرفته بود که حتی نمیتوانستم تصور کنم با کی و چی شخصیتی خواهم مقابل شد ، بالاخره من با همان شخصیتی که ذهنم را اینقدر متوجه خود ساخته بود دیدارکردم .ایشان از کارها و کارنامه های ماندگار خویش برایم حکایت نمودند که حالا به آنها میپردازم.
پس از عرض احترام و ادب به استاد محترم .
_ استاد بزرگوار چی حال دارید و وضعیت صحی شما چی گونه است؟
استاد: سپاس گذار، خیلی خوشحال استم جوانی همچو شما را در کنار خود میبینم. وضعیت صحی ام چندان مطلوب نیست ، وعلاوتا ضعف و ناتوانی جسمی و روحی کهنسالی برای من که عمر خود را در راه هنر و خدمت به تیاتر گذشتاندم خیلی متاثرکننده است.
_ استاد بزرگوار فعالیت های هنری شما از چی زمان آغاز شد و حالا در چی موقعیتی میباشد؟.
استاد: اولین کارهنری ام در سال 1322 در نمایشنامه (میراث) که از ساخته های استاد لطیفی میباشد؛ بود . نقش کوچک از یک میرزای کم سواد را در آن داشتم ، اما با آرزوهای بی پایان وارد این عر صه شده بودم و تا 1360 با تمام سعی و تلاش در عرصه تیاتر و سینما و رادیو فعالیت نمودم .تا امروزهم هنوزکه هنوزاست اگرچی وضع صحی ام مطلوب نیست در این زمینه فعالیت میکنم ؛ بر علاوه حالا به عنوان معاون اول حزب (پیوند ملی) همکار دوستان میباشم.
_ استاد محترم تا به حال چند شاگرد در زمینه هنری تربیه کرده اید و آرزوی شما در برابر نسل جوان چیست ؟.
استاد: من در طول مدت فعالیت خویش بیش از صدها استعداد را کشف و درهنر تیاتر تربیه کرده ام . و امروز هم خود را خوشبخت میدانم که بتوانم در نسل جوان همچو استعداد ها را کمک کنم حتی اگر ده شاگرد در رشته تمثیل ، کارگردانی ، نمایشنامه نویسی ، دکور، مکیاژ و تاریخ ادبیات نمایشی از دوران یونان باستان تا امروز؛ تربیت نمایم برایم سعادت کلان خواهد بود.
_ آیا در برابر خدمتگذاری هایتان از جانب مقامات دولتی تقدیر شده اید و آیا دولت تا به حال به شخص شما و آرزو ها و مفکوره هایتان توجه کرده است ؟
استاد: من ارجانب دولت کمونستی و رهبران آن زمان مورد تقدیر قرار گرفته بودم ؛ درآن وقت من 23 مدال تنها از دوره داکتر نجیب دریافتم. و در زمان حکومت جناب کرزی یک بار مدال دریافتم آن هم از خود ایشان . اما وزارت اطلاعات و فرهنگ تا امروز نه نتها برای من که در برابرهیچ هنرمند توجه خاصی نداشته است. و باید فراموش نکنم از جانب آقای غلام حسین، فرخ اسفندی و ظاهرخان لقب «پدرتیاتر» برایم عنوان شد.
_ آیا مقامات رسمی فرهنگیان کشور تا چی اندازه با شما روابط حسنه دارند و از شما خبرگیرا هستند؟.
استاد: در مورد مقامات رسمی چندان نمیتوانم چیزی بگویم ، اما مردم و فرهنگیان و آن تعداد کسانی که حتی کوچکترین علاقه به تیاتر و سینما دارند؛ تا اندازه زیاد از من خبرگیری نموده اند و در زمینه های مختلف همکار و سپاسگذار شان بودم و استم . یکی از این شاگردان عزیزیم جلال نورانی که یکی از طنزنویسان پرکار این سرزمین میباشد ، در کتاب زیرعنوان «هنر نمایشنامه نویسی » درمورد من به یک نام مستعار بحث نموده است.
_ برای هنرمندان کشور و اولیای امور هنری و فرهنگی چی پیام دارید؟
استاد: پیام و توصیه من به عنوان پدر شان ، به عنوان پیشکسوت شان ، کسی که زندگی خود را وقف تربیه نسل جوان کرده این است که برای ترقی و تنور جامعه و هر فرزند وطن اندیشه و کار نمایند. برای منافع و بخاطر سرنوشت شخصی و خانواده گی و قومی یا مذهبی خود هیچگاه در برابر سرنوشت جامعه و وطن دغدغه ای رزمندگی و دینداری خویش را فراموش نکنند .هدفم کار و تلاش بیشتر برای تغییر باور های منفی در جامعه است که دست و پای مارا بسته مارا بدبخت کرده و از دنیا و همسایه های بسیار پسمان ساخته است. ایجاد یک تیاتر و هنر نمایشی مبتکر و روشنگر که با تیرهای انتقاد خرافات و عادت های مبتذل را از نفس اندازد؛ آرزوی بزرگم بوده است و میباشد. انسانهای کشور ما بیشتر خوبی و بدی خود را با معیار های کهنه می سنجند پس باید سبک افکار نو و علمی و مفید و وحدت بخش و سعادت بخش در جامعه پدید آید.
_ آیا وضعیت تیاتر در کشور به نظر شما استاد بزرگ رضایت بخش است؟
استاد: وضعیت تیاتر امروز مطلوب نیست. اساساً از جانب مقامات عالی رتبه دولتی و اطلاعات و کلتور توجه لازم صورت نمیگیرد. تیاتر وسیله نیرومندی برای تاثیر در مردم است. شخصیت سازی و تیپ سازی یکی از کارکرد های بسیار مهم هنر میباشد. به کارگرفتن شخصیت های هنری و تیپ های مثبت و منفی در تیاتر و نمایش؛ تماشاگر را به سوی آنچه حقیقت و زیبا و متعالی و قابل پیروی و سرمشق است رهنمون سازد و از عکس آنها بر حذر و دور میگرداند ، در واقع وسوسه بزرگ تیاتر همین است. هیچ اثرنمایشی نیست که در اخلاقیات و آگاهی های اجتماعی اثر نگذارد. بزرگترین مساله تیاتر اعتلای اصول زیست فردی و باهمی و امور رفتاری و اخلاقیات یک جامعه است.
امروز متاسفانه هرچیزی به نام هنر در بازار سیاه قرار داده میشود؛ خیلی هایش مبتذل و یا مضر است و یا تکرار دو باره است که ارزش و کیفیت لازم و سودمند و لذت بخش و اعتلا دهنده برای مردم ندارد. هرآنچه تمثیل میشود در قالب نمایشنامه یا در فیلم و سینما وقتی ارزش و معنا پیدا میکند که احساس و عاطفه و آگاهی و وجدانیات فرد و جامعه را تکامل ببخشد لطیف بسازد و انگیزه و نیروی خود دوستی و دیگر دوستی را بارور بسازد.
_ ازجوانان وطن و خاصتا انهای که استعداد هنری دارند و به کارهای هنری هم دست میزنند چی انتظار دارید؟
استاد: ازهمه اولتر رحمت به آن عده دختران و زنان که زندگی خویش را وقف تیاتر، سینما و تلویزیون کرده اند و امروزهم در این زمینه ها کار و فعالیت میکنند که در جامعه ما به معنی مبارزه است . خوشبختی اینجاست که جوانان درهمچو شرایط با علاقمندی و فداکارانه زحمت میکشند. و در راه آزادی بیان ، آزادی اندیشه و آزادی مطبوعات در برابر مظالم میجنگند.
توقع و انتظار اصلی همه از دولت و خاصتا از وزارت اطلاعات و فرهنگ و بخش های آموزش و پرورش است تا شرایط و زمینه های بهتر و با کیفیت تری برای تعلیم و تربیه سالم جوانان مساعد سازند. جوانان امروز ؛ مهمترین جزء اصلی و اساسی جامعه امروز و تشکیل دهنده تمام و کمال جامعه فردا میباشند. برای اینکه هریک از جوانان دارای یک اندیشه و مفکوره جدید و درست و کارساز برای خود و جامعه گردند باید نمره جو و دیپلوم طلب محض نباشند هر آنچه را ازامکانات دولتی و اجتماعی میسر است تمام و کمال بیاموزند و فراموش نکنند که امروز برای آموختن و کمال یافتن راه ها و امکانات صد ها برابر زمان جوانی های ماست. آرزو دارم جوانان ما بهترین بهره هارا از انترنیت و رسانه های نوین بگیرند؛ شاخص مطالعه و کتابخوانی و شاخص تولید علم و تولید آثار هنری عالی را در کشور ما؛ از اندازه بسیار پائین و خفت بار کنونی ؛ به بالا ها و بالا ها ببرند و افغانستان را از سرزمین ترور و تریاک و فساد به سرزمین عدل و عاطفه و صلح و سلام و دانش و روشنایی تبدیل نمایند. خواستن توانستن است؛ بخواهید و عزم کنید؛ چنین میشود!
_ ازمطبوعات و انترنیت و رسانه های همگانی در زمینه های عام و خاص چه توقعات دارید، آیا نقش و وظیفه خود را به درستی ایفا میکنند؟.
استاد : به نظرم ؛ هرکدام به زعم خویش آنچه خوب و درست است انجام میدهند.اما برای کسانی که عمر خود را در رشد هنر و تدریس علم و سایر خدمات ملی و اجتماعی گذشتانده اند چندان؛ کار انجام نمیدهند. بعضی از تناقص های عجیب و بی عدالتی ها هم وجود دارد، شخصیت سازی ها و قهرمان تراشی های کاذب . با توجه به تحول که در شناخت تاریخ روی داده است اصالت بزرگ کار مطبوعات و چیز های همردیف آن که رسانه ها و شبکه های اجتماعی باشند آنجاست که تاثیر دو جانبه را بوجود آورد در جامعه و انسان و باز در خود شان. مطبوعات و نشریه های انترنیتی که میتوانند ذهنیت انسانها را شکل بدهند باید از دست کم گرفتن مردم و عوامفریبی منزه باشند. چرا که منزل دروغ کوتاه است و حالا خیلی زود حقایق افشا میشود.
با اینهم خیلی خوشبختم که حد اقل در این سن پیری شاهد رشد مطبوعات و رسانه های خبری و تنویری استم که جامعه را به نیکی و آگاهی هدایت میکنند، مجبور میسازند به درک واقعیت، به شناخت خود و جهان وهمین جامعه را غنا و تاره گی میبخشد.
_ و به عنوان آخرین سوال استاد محترم؛ با نظرداشت صحبت های خوب و سازنده شما؛ چه تعداد هنرمندان و فرهنگیان و روشنفکران کنونی را شما قابل تشویق و تقدیر میدانید؟
استاد: خوشبختانه خیلی زیاد هستند تا حدی که ذهن من یاری میکند. از جمله هنرمندان، نویسنده ها، استادان پوهنتونها، رئیس بخش تیاتر و سینما وهمچنان ان عده کسانیکه در رسانه ها کار و خدمت میکنند همه قابل تقدیر و تمجید هستند. مخصوصاً از آن عزیزانی که به خاطر وظایف شریفانه شان؛ شهید شده اند و یا به گرفتاری و مهاجرت و صدمات دیگر مواجه شده اند؛ باید خیلی زیاد قدر دانی و دستگیری کنیم.
_ سپاس و امتنان زیاد استاد بزرگ و مهربان؛ خیلی افتخار بخشدید برای من که لحظات گرانبهای خویش را در اختیارم گذاشتید.
استاد: من هم خیلی خوشحال شدم ازعلاقه زیادت به هنر و در میان هنرمندان به من؛ آرزوی موفقیت های کلان برایت دارم.
بالاخره به پایان صحبت هایم رسیدم ، اما خیلی جالب است که این ملاقات و حاصل آن به یک بارگی وغیرنامنتظره اتفاق افتاد.
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.