راحله « گریه » :چکاری کردم …وای خدایا ده این دوسال جان کنی کدم اخر «گریه» چکنم چی جواب بگویم
ثریا : والله مه نمیدانم که تو چرا ایکاره کردی ؛ اقلاٌ بر مه میگفتی که مه غم نگاه داری پولها میخوردم. وای دختر بیعقل ..شاید اولادها گرفته باشند؟
راحله : راستی که گفتی بی بیجان مه نخواستم پولها را پیش شما بگذارم آخر چی کدم خدایا
ثریا : خو بگو ده کجا مانده بودی
ادامه خواندن کاراحمقانه ؛ پارچه تمثیلی : نوشته ماریا دارو