داعیه ی عدالت سرزمینی و نفرت پراگنی های قومی و زبانی : مهرالدین میشد

زهر پاشی های رسانه ای؛ حمایت از طالبان و دشمنی با مردم افغانستان

زمانیکه یک رسانه ی چاپی مربوط به افغانستان را می خوانید و یا رسانه ی تصویری را می بینید و یا رسانه ی صوتی را می شنوید؛ به ندرت به مطالبی روبرو می شوید که به غیر از مسائل اختلافی و دامن زدن به تضاد های قومی و زبانی به  مسائل مهم و حیاتی دیگر پرداخته باشد. شگفت آور این است که هر یک از انها خواهان عدالت و برابری های قومی در عرصه های گوناگون در افغانستان اند و از بی عدالتی شکوه دارند؛ اما برعکس آنان از بام تا شام مصروف تبلیغات منفی و زهر پاشی های گروهی، قومی و زبانی هستند. هرچند این اختلاف ها از دهه ها چه که از سده ها بدین سو دامنگیر مردم افغانستان است؛ اما پس از حاکمیت طالبان این اختلاف ها به نقطه ی غیر قابل بازگشت رسیده است.

ادامه خواندن داعیه ی عدالت سرزمینی و نفرت پراگنی های قومی و زبانی : مهرالدین میشد

جنگ در افغانستان راه‌حل مشکلات نیست: نور محمد غفوری

 جنگ مسلحانه در هر حالت و در هر نوع آن پیامدهای ویرانگر برای کشور دارد. جنگ‌های طولانی‌مدت در افغانستان باعث خسارات گستردهٔ معنوی، انسانی و مادی شده است. هزاران نفر کشته و زخمی شده‌اند، میلیون‌ها نفر مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شده‌اند و زیربناهای حیاتی کشور مانند تعلیم و تربیه، صحت عامه، امنیت و اقتصاد به شدت آسیب دیده ‌اند. جنگ نه‌تنها باعث افزایش ناامنی شده، بلکه بی‌اعتمادی میان گروه‌های مختلف اجتماعی و قومی را نیز تشدید کرده و نفاق و شقاق در جامعه را عمیق‌تر ساخته است. علاوتاً جنگ سبب رشد افراط‌گرایی و افزایش فقر شده است که خود زمینه‌ساز ادامهٔ درگیری‌هاست. از اینجا گفته می توانیم که جنگ و برخوردهای مسلحانه به نفع ملت نه، بلکه وسیلهٔ تخریب افغانستان است.

ادامه خواندن جنگ در افغانستان راه‌حل مشکلات نیست: نور محمد غفوری

از  اهدای  گل  به خانم ها…میترسم داستان جالب عشقی« حادثه پولی تخنیک کابل» : نوشته ماریا دارو

برای مطالعه اینجا را کلیک نماید.

از  اهدای  گل  به خانم ها…میترسم.

 من و زحل از کودکی  در یک  محیط  در شهر کابل  یکجا  بزرگ  شدیم  

وقتیکه  مکتبی   شدیم  باز هم در یک  مکتب  باهم  بودیم… پدر  کلانم  مرد کهن سال و افسانوی  بود زمانیکه  خانه  ما  میآمد برای  ما قصه  های  پری و  سلطان  و کنیز  و بچه سلطان  را میگفت .  ذهنم خیلی  در گیر این قصه ها شده بود.  فکر  میکردم  که  عشق  تنها برای سلطان  و سلطان  زاده  هاست و بس .        

ادامه خواندن از  اهدای  گل  به خانم ها…میترسم داستان جالب عشقی« حادثه پولی تخنیک کابل» : نوشته ماریا دارو

طواف عشق در حرم واژگان! احمد محمود امپراطور

طواف عشق در حرم واژگان!

اگر شاعری در زلالِ سحرنوازِ نرگسِ فتنت‌زایِ تو اسیر گشت

 و دل را در محرابِ ملکوتیِ مهرت نهاد، 

بدان که نامت را، نه بر صحیفه‌ی نسیان‌ خیز و نه بر رقعه‌ی زوال‌پذیر، که بر دیبایِ مرصعِ سخن، به لثه‌ی روح و حبرِ فؤادِ مجذوب، مذهب خواهد نگاشت.

ادامه خواندن طواف عشق در حرم واژگان! احمد محمود امپراطور

 درس به دختر اجازه نیست« طنز» : میرزا ابوالپشم

تعلیم و مشق و درس به دختر اجازه نیست

اصلا سواد و دانش و دفتر اجازه نیست

صد بار گفته‌ایم به آواز بس بلند

اصرار از چه می‌کنی آخر اجازه نیست

ادامه خواندن  درس به دختر اجازه نیست« طنز» : میرزا ابوالپشم

جای دل در قفس سينه دريغا سنگ است : راحله یار

اين چه روزيست که شام و سحرش همرنگ است

شهر غمخانه و ويران و فضا دلتنگ است

ناله های من و تو هيچ به گوشی نرسد

جای دل در قفس سينه دريغا سنگ است

آنکه بايد بدهد دست به دست من و تو

ادامه خواندن جای دل در قفس سينه دريغا سنگ است : راحله یار

معرفی شاعر جوان احمد محمود امپراطور

احمد محمود امپراطور در سال 1363 هجری آفتابی در شهر زیبا کابل دیده به دیدار هستی آشنا کرد وی فرزند شیر احمد یاور کنگورچی و نواده ی مرحوم وکیل نظام الدین است که اصلیت اش ریشه در بستر شعر و ادب دارد و پیوند نصب اش را به داملا ارباب محزون یکی از شعرا مشهور ولایت بدخشان می باشد گره خورده است هنوز کودک بیش نبود که سینه اش به زیور کلام خداوند آراسته گردید و تعلیمات دینی و مذهبی آموخت بعد شامل مکتب گردید و تا صنف سوم در لیسه عالی حبیبیه شهر کابل به کسب علم پرداخت و بعد بنابه مشکلات امنیتی در کشور با اعضای خانواده اش راهی دیار آبا و اجداد اش یعنی ولایت بدخشان گردید و در ولسوالی کشم باستان قریه کنگورچی اسکان گزید و به ادامه تحصیلات ابتدایی اش در لیسه عالی کشم   پرداخت و تا صنف دهم در آنجا بود تا دوباره وضعیت کشور بهبود یافت و به کابل برگشت و سند تحصیلات ابتدایی خود را از لیسه عالی عبدالهادی داوی به درجه اعلی بدست آورد .

ادامه خواندن معرفی شاعر جوان احمد محمود امپراطور

آوازی از فرازا : داکتر صبور الله سیاه سنگ

نقش‌آفرینی و پرداختن به نمایش، مانند هنرهای دیگر، در افغانستان ریشۀ ننوشته و گذشتۀ فراموش‌شده دارد. کارکردهایی از این دست برمی‌گردند به راه‌اندازی برنامه‌های شادیانه در دربار فرمان‌روایان، و گاه برای شادمان یا سرگرم نگه‌داشتن مردم. آنچه امروز در افغانستان تیاتر، درام، فلم و . . . نامیده می‌شوند، دنبالۀ همان نمایش‌هاست. برای یافتن سرآغاز هنرنمایی روی ستیژ، می‌توان نیمۀ پسین دهۀ 1920 را نشانی کرد. پس از کمابیش بیست سال خموشی و فراموشی، در نیمۀ نخست دهۀ 1950 ساختن تماشاگاه‌های فراخ در چند گوشۀ کابل مانند چمن و پل محمودخان روی‌دست گرفته شدند. باید از نقش رادیو، سینما و تلویزیون در شگوفایی هنرهای نمایشی نیز یاد کرد. البته این‌جا سخن از دور دوم رادیو کابل، پس از اپریل 1941 است، زیرا آمدن و خاموش شدن بار نخست رادیو در دو اتاق کوچک “کوتی لندنی” نزدیک پل آرتل در 1926 گذرا بود و برای بازتاب هنر زمینه نداشت. 

ادامه خواندن آوازی از فرازا : داکتر صبور الله سیاه سنگ

 گاهی ناگزیری تا نوشتۀ درازتری را نشر کنی!در این جا پارسی بیش‌تر برای مقابله عربی : استاد پرتو نادری

برای دوستانی که حوصلۀ خواندن دارند! دری، پارسی یا پارسی‌دری زبان یک حوزۀ سیاسی نیست که انگلیس و روس یا هم نیروهای برتر دیگری دور آن خط کشیده باشند؛ بل پارسی‌دری زبان یک حوزۀ بزرگ تمدنی است که امروزه به کشورهای گوناگونی تقسیم شده است. تا جایی که از آثار پژوهشی زبان‌شناسان می‌توان نتیجه گرفت: «دری» زبانی است کهن‌سال که نخستین سروده‌ها در این زبان به پیش از اسلام می‌رسد. همان زبانی است که به آن فارسی، پارسی یا پارسی‌دری نیز می‌گویند. ما در این جا با سه زبان رو به رو نیستیم، بلکه سه نام داریم برای یک زبان. حال چه دری گوییم چه پارسی یا هم پارسی‌دری، اشاره به یک مفهوم یا یک زبان داریم.   در این اواخر سرگرم رشته ‌نوشته‌هایی بودم در پیوند به شعر کوتاه و کوتاه‌سرایی در افغانستان. در جریان جست‌وجوهای خویش به آثاری چند تن از دانش‌مندان،  پژوهش‌گران  و زبان شناسان ایران نیز سری زدم. در این روزها که غوغای دری و پارسی بسیار داغ شده است، توجه بیش‌تری کردم و دیدم که این دانش‌مندان زبانی را که در این حوزۀ بزرگ به آن سخن می‌گویند، به همین سه نام یاد کرده‌اند. آن را گاهی « «دری» خوانده‌اند، گاهی پارسی یا هم پارسی‌دری.

ادامه خواندن  گاهی ناگزیری تا نوشتۀ درازتری را نشر کنی!در این جا پارسی بیش‌تر برای مقابله عربی : استاد پرتو نادری

تلاشی های خانه به خانه و حرمت شکنی مهاجمان انتحاری: مهرالدین میشد

جنایت های جلیقه پوشان انتحاری و سفید نمایی لابی های دهن پاره آنان

بر بنیاد گزارش های رسانه ها طالبان روز شنبه، ۴ حوت، حوالی ساعت ۸:۳۰ صبح، منطقه ی ۳۱۵ در شهر کابل را محاصره کرده و تلاشی‌های خانه‌به‌خانه را در این منطقه به راه افگندند. طالبان پس از محاصره ی شدید وارد منطقه شده و پیش روی هر کوچه دو عضو طالبان به منظور بازرسی حابجا شدند. این در حالی است که باشنده‌گان کابل همواره از تلاشی خانه‌به‌خانه توسط جنگ‌جویان طالبان ابراز نگرانی کرده‌اند. به گفته ی این باشنده‌گان طالبان به حریم خصوصی زنده‌گی مردم احترام نمی‌گذارند و با تسلیحات سنگین به خانه‌ها وارد می‌شوند و به آزار و اذیت مردم می‌پردازند. این اقدام پس از افزایش حملات مسلحانه علیه طالبان در روزهای اخیر، در شماری از شهرها از جمله کابل، صورت گرفته است. این گروه پیش از این نیز چندین بار بازرسی‌های خانه‌به‌خانه در کابل و سایر ولایت‌ها انجام داده‌اند.

ادامه خواندن تلاشی های خانه به خانه و حرمت شکنی مهاجمان انتحاری: مهرالدین میشد

چاپ انداز؛ الحاج عبدالصمدبای حکیم یاراندخویی: دکتور فیض الله« نهال » ایماق

A person wearing a suit and tie

AI-generated content may be incorrect.

بزکشی یکی از ورزش های ملی افغانستان به شمار می رود که در این ورزش شرکت کنندگان باید لاشه بز را باخود حمل کنند و در محلی مشخص به نام دایره حلال بیندازند. بزکِشی (کشیدن بزها)، بازی سنتی در افغانستان است که در فصل‌ های خزان و بهار در دشت‌ های شمال و شمال شرق افغانستان برگزار می‌شود. این بازی در میان مردم کشورهای آسیای مرکزی از جمله تاجیک‌ ها، اوزبیک‌ ها، قیرقیزها، ترکمن‌ ها و اقوام افغانستان برگزار می شده است و در برخی از این کشور ها هنوز انجام می شود. نکته قابل توجه این است که هیچ اصلی برای ثبت‌ نام بازیکنان وجود ندارد. هرکس می‌ تواند با اسبش به میدان داخل شده و بازی نماید. نحوه انجام بازی به این صورت است که عده‌ای سوار براسب برای کشیدن لاشه یک بز یا گوساله با هم به رقابت می‌ پردازند. بازیگران بزکشی (در افغانستان آنها چاپ انداز نامیده می شوند) گاه برای کسب مهارت به سال‌ها تمرین نیاز دارند. چاپ‌ اندازها بز را از زمین برداشته و بعدا بز را به قطعه مشخصی که دايره حلال ناميده می‌شود، می‌اندازند.

ادامه خواندن چاپ انداز؛ الحاج عبدالصمدبای حکیم یاراندخویی: دکتور فیض الله« نهال » ایماق

غیابت رهبران طالبان بازی استخباراتی یا آغاز یک سونامی وحشتناک : مهرالدین میشد

خود کامگی ملاهبت الله و نارضایتی و خشم روزافزون رهبران طالبان

در این روزها گزارش های پیهمی از افغانستان به بیرون درز می‌کند که حاکی از اختلاف رو به افزایش در میان رهبران طالبان است. گزارش ها حاکی از سیطره جویی انحصار جویانه ی ملاهبت الله و عقب زدن و به حاشیه راندن جناح های رقیب او بویژه شبکه ی حقانی است. این در حالی است که از غیابت رقبای او چون، سراج الدین حقانی، ستانکزی، ملایعقوب و … در دفتر های کار شان سخن زده می شود؛ اما شگفت آور این است که در بیرون تبصره ها و هیاهوی زیادی در مورد اختلاف درونی طالبان به نشر می رسد؛ اما در درون طالبان همه چیز خاموش است و ملاهبت الله فاتح میدان است و گویی رقبای داخلی خود را یکسره در حال جاروب کردن است.

در این میان آنچه برای مردم افغانستان اهمیت دارد، خاموشی جناح مخالف آخوند زاده است که او به شدت آنان را منزوی کرده است. حال پرسش این است که آیا انتقاد ها و نارضایتی های رهبران طالبان از ملاهبت الله که به غیابت پرسش برانگیز شماری از رهبران این گروه انجامیده است؛ بیانگر اختلاف های واقعی میان آنان و امیر خودکامه است و یا اینکه این همه بازی های استخباراتی است تا افکار مردم افغانستان و جهانیان را از موضوع اصلی افغانستان به انحراف بکشاند و حضور ده ها گروه ی تروریستی خطرناک در این کشور و خواست های مشروع مردم آن نادیده گرفته شود؛ البته به این هدف که شبکه های استخباراتی به ساز و برگ ها و اجندا های شان در افغانستان نایل آیند.

ادامه خواندن غیابت رهبران طالبان بازی استخباراتی یا آغاز یک سونامی وحشتناک : مهرالدین میشد

نظری در مورد« نستو نادری» نوشته دکتور ملک ستیز

امروز در صفحه آقای ستیز پستی درباره نستو نادری خواندم و همچنین پاسخ ویداجان ساغری را در مورد این پست فیس‌بوکی دیدم. این موضوع مرا به یاد برخی از رهبران زن‌ستیز در دوران جمهوریت انداخت.

حدود ۱۵ سال پیش، زمانی که با تلویزیون “راه فردا” (وابسته به محمد محقق) کار می‌کردم، این رسانه فعالیت خود را با روحیه رقابتی در برابر شبکه‌هایی مانند طلوع، آریانا، خورشید، شمشاد و دیگر تلویزیون‌های کابل آغاز کرد. اما پس از حدود ۳ تا ۵ ماه از شروع نشرات، محمد محقق تصمیم گرفت که صدای زنان در این رسانه کاملاً سانسور شود.پخش تصاویر، ویدئوها، آهنگ‌ها، موسیقی، و هر نوع نمایشی که شامل زنان می‌شد، به‌کلی ممنوع شد. گویندگان زن مجبور شدند حجاب کامل به سبک مقنعه زنان ایرانی بپوشند تا حتی یک تار موی‌شان هم دیده نشود.آهنگ‌هایی که توسط زنان اجرا شده بود، با صدای مرد جایگزین شد.اگر بخشی از یک آهنگ شامل صدای زن بود، آن قسمت حذف می‌شد.کلیپ‌هایی که حتی در آن زنی می‌رقصید، با تصاویر گل و بلبل پوشانده می‌شد.به یاد دارم که آهنگ “جونی جونم” از لیلا فروهر را همکاران تخنیکی با مهارت به صدای مرد تبدیل کردند!

ادامه خواندن نظری در مورد« نستو نادری» نوشته دکتور ملک ستیز

نستوه نادری کوله‌بار درد است؛فقط درکش باید کرد : دکتور ملک ستیز

May be an image of 1 person and beard

خواهشمندم بی‌حوصله نشوید، از قبل داوری نکنید و این نوشته را با تحمل مرور کنید. من این نوشته‌ام را اهدا می‌کنم به آن جوانان میهنم که مظلومانه قربانی جنگ، فقر و بی‌عدالتی شده اند.

نستوه نادری پسر شاعر، پژوهشگر حوزه‌ی ادبیات و نویسنده با نام و روزنامه‌نگار برجسته‌ی کشور پرتو نادری‌ست که آثار گران‌سنگی را به ادبیات، جامعه‌شناسی و گفتمان‌های ارزشی ارایه کرده است. این‌که پرتو نادری و خانوده‌اش را بسیار دوست دارم، در نوشته‌هایم پیداست و هیچ‌گاهی دوستی‌ام را برایش دریغ و پنهان نکرده‌ام. اما نستوه را باید به عنوان یک شخصیت بالغ و مستقل به بررسی گیریم. پدرش الزاما پاسخ‌گوی عمل‌کرد پسر بالغ و پسر الزاما پاسخ‌گوی عمل‌کرد پدر فرهیخته‌اش نیست. ما این‌جا با دو شخصیت هوشمند مواجه هستیم که هر دو ویژگی‌های منحصر به خود را دارند. در باب شخصیت پرتو نادری حرف و حدیث‌های بی‌شمار در ادبیات رسمی و اجتماعی ما وجود دارد که در این نوشته آماج بحث من نیست.

اما نستوه نادری چرا یک شخصیت ویژه است؟

ادامه خواندن نستوه نادری کوله‌بار درد است؛فقط درکش باید کرد : دکتور ملک ستیز

خاطره ها تصویری از “تاریخ در بستر جغرافیا”: مهرالدین مشید

خاطره ها بیانگر واقعی ترین حقایق تاریخی 

بازهم یادی از گذشته های خاطره انگیز و روز های به یاد ماندنی۵۳ سال پیشتر از امروز که یاد ها و خاطره هایش برایم فراموش ناپذیر اند. یاد ها و خاطره های آن روز ها چنان در مغز و قلبم نقش بسته اند که خاطره های آن روز با گذشت نیم قرن هنوز هم برایم تازه اند. به یقین که خاطره ها واقعی ترین گوشه ها و برگ های تاریخ زنده گی انسان اند که به مثابه ی کویر های مذاب و آتش فشان های سوزان تاریخ را در صورت جغرافیا بر می تابند و واقعی ترین و سچه ترین رخداد ها را به نمایش می گذارند. نوشتن و یاددهانی خاطره ها بسان چشمه های خروشانی اند که از مجرا های سیال احساس و عاطفه ها جریان پیدا کرده و گذشته ها را در فضا و زمان حال به گونه ی ” تاریخ در بستر جغرافیا”به تصویر می کشند.

ادامه خواندن خاطره ها تصویری از “تاریخ در بستر جغرافیا”: مهرالدین مشید

یاد کارمندان فرهنگی رادیوتلویزیون ملی افغانستان: زلمی رزمی

به پیشواز همایش امسال، این تابلوی قشنگ وبا ارزش را با شما شریک می سازم .

شما اینجا همکاران عزیزما را می بینید که از سال ۲۰۱۵ تا سال ۲۰۲۲ درهمآیش های همدلی و همنوایی همکاران رادیو تلویزیون و افغانفلم، دورهم جمع شده بودند.

با شریک کردن این تابلوی با ارزش که بی تردید تعداد زیادی از شخصیت های اثرگذارِ تاریخِ ژورنالیزم، هنر و فرهنگ افغانستان را در خود جا داده است، شما را بزودی ازهمایش تازه ی ما نوید خواهم داد.

پس ازهمایش امسال ، ما باز این تابلوی قشنگ را با سیما های شما عزیزان، تازه و به روز خواهیم کرد. روز و محل محفل امسال بزودی به اطلاع شما عزیزان رسانیده می شود. یادداشت:

ادامه خواندن یاد کارمندان فرهنگی رادیوتلویزیون ملی افغانستان: زلمی رزمی

انجام یک ماموریت تاریخی : دکتور ملک ستیز

May be an illustration of 1 person and text

مرگ شهزاده کریم آقاخان چهل و نهمین امام موروثی مسلمانان اسماعیلی جهان یک حادثه مهم بین‌المللی به حساب می‌آید. اغلبا در روز های مرگ شخصیت‌های بزرگ، همه تلاش می‌کنند تا اعلامیه ها و پیام‌های تشریفاتی به نشر رسانند. اما منظور این نوشته پخش اعلامیه یا پیام نیست، بل دیدگاه یک پژوهشگر علوم سیاسی و مناسبات بین‌المللی به یکی از شخصیت‌های تاثیرگذار جهانی است که بی‌تردید تاثیر ژرفی بر تاریخ معاصر ما خواهد داشت.این‌جا تلاش می‌کنم شخصیت سیاسی، فردی، اجتماعی و فرهنگی زنده‌یاد کریم آقا خان را به بررسی گیرم.

ادامه خواندن انجام یک ماموریت تاریخی : دکتور ملک ستیز

عالم دگر شعر از : محترم نذیر ظفر


دیــــــده از امیــــــال دنیا بسته ام
در دلـــــــم درب تـــــمنا بسته ام
عالمی دارم که باــــــشد بی بدیل
تا زبان از زشت و زیبا بسته ام
بســــکه پروازم شـــده بی انتها
در ثــــریا بال عنقــــــا بسته ام
دیده ام تبعــــیض و آزار و ریا
شــــیخ را در  صف اعدا بسته ام
حضرت می را چو دارم احترام
جام را در ظـــرف مینا بسته ام
خاک بوس کوی او باشم (ظفر)
عـــهد با دا دار یکــــتا بسته ام

با فاطمه اختر « از آن سوی آیینه»بخش نخست : استاد نصرالله پرتونادری

باری جایی نوشته بودم، ما در افغانستان دو دسته شاعر داریم. هدف شاعران معاصر است. نخست آن دسته شاعرانی که نام، شهرت و آوازۀ شان چند منزل پیش‌تر از شعرشان گام بر می‌دارد؛ دو دیگر شاعرانی که نام، شهرت و آوازۀ شان چند منزل پس‌تر از شعر آنان گام بر می‌دارد. این امر گاهی ما را در داوری‌های‌مان در پیوند به شعر یک شاعر گرفتار اشتباه می‌سازد. بانو فاطمه اختر سرایندۀ «از آن سوی آیینه» درست از دستۀ دوم است. شعر او چند و چند منزل پیش‌تر از نام، شهرت و آوازۀ او گام بر می‌دارد. گزینۀ شعری «از آن سوی آیینه» سال‌ها پیش زمانی که در پشاور پاکستان برای رادیو بی‌بی‌سی کار می‌کردم به دستم رسیده بود. من تا آن روز نه نامی از فاطمه اختر در ذهن داشتم و نه هم شعری از او خوانده بودم. شاید من نیز در ذهن او چنین بودم.

ادامه خواندن با فاطمه اختر « از آن سوی آیینه»بخش نخست : استاد نصرالله پرتونادری

سرنوشت : هارون یوسفی

این خاک که آلوده‌ترین جای جهان است

هر فصل که من می‌نگرم فصل خزان است 

خاکی که در او مَرد ، امیر است و خبیر است

   مُلکی که سرا پا همه زندان زنان است

تا حرفِ ز نان و شکمِ گشنه بگویی

    گوید که خداوندِ جهان رزق‌رسان است 

ادامه خواندن سرنوشت : هارون یوسفی

داستان خیلی تکتن دهنده و حقیقی : شهیلا حمید

داستان خیلی  تکاندهنده حقیقی؛ از محیط و ماحول ما، قدر همسر تانرا بدانيد، اگر گفت مريض است، حقيقت فكر كنيد: من خسته از کار به خانه آمدم و دیدم نازى دراز کشیده، گفتم چیزی بخوردن پخته كردى: با صداي نرم گفت نتوانستم چيزي درست کنم.  گفتم چرا؟ چی شده که نتوانستی غذای بپزی؟

گفت: مریض هستم احساس کسالت دارم و دلم درد میکند.  

نمیشه مرا نزد داکتر ببری؟ 

فقط بخاطر یک دل دردی ساده که کسی پیش داکتر نمیرود. 

استراحت کن تا عصر من یک چیزی میخورم حالا زیاد مهم نیست. 

نان و پنیری خوردم و خوابیدم! 

ادامه خواندن داستان خیلی تکتن دهنده و حقیقی : شهیلا حمید

پنج پرسشی که جوان میهنم باید در پی پاسخش باشد: دکتور ملک ستیز

پنج پرسشی که جوان میهنم باید در پی پاسخش باشد. اگر او به این پرسش‌ها پاسخ دریافت کرد، وعده می‌دهم حتما عظمت و شکوهمندی در انتظارش است. 

۱. من کی هستم؟ خود را باید شناخت. باید دریافت که پیشینه‌ام چیست و ریشه‌هایم در کجا هستند؟ باور کنید آنانی‌که خود و پیشینه خود را در ماحول جدید از دست می‌دهند، به بحران معنوی عمیقی مواجه می‌شوند و به گونه‌ی فرسایشی هویت جعلی کسب می‌کنند. این دسته انسان‌ها برای همیشه با بحران شخصیتی مواجه هستند. 

۲. من چه می‌خواهم و هدفم در زندگی چیست؟ خودشناسی شما را کمک می‌کند که استعداد، اشتیاق و امید تان را برای هدفی که می‌خواهید، منسجم و مشخص سازید. انسان‌های بی‌هدف ناکام‌ترین موجودات اجتماعی هستند. آنان وقتی پیر و بازنشسته می‌شوند، درمی‌یابند که در زندگی نه به درد خود و نه به درد جامعه خورده اند. 

ادامه خواندن پنج پرسشی که جوان میهنم باید در پی پاسخش باشد: دکتور ملک ستیز