

تا یادم میآید در آن روزگار جوانی که چنان عاشقی در میان برگههای رنگین مجلهها پیوسته به دنبال شعر سرگردان بودم، گاهی این سرودههای خیالانگیز استاد ناظمی بود که دستان مرا میگرفت و میبرد به آن سوی سرزمینهای دور و ناشناخته و بعد همه چیز در نظرم مفهوم و رنگ دیگری مییافتند.
شعرهایش را چنان میخواندم که گویی تشنهکامی در تابستان داغی به چشمۀ گوارایی رسیده باشد. گاهی سرودههای او را از برنامۀ «زمزمه های شب هنگام» رادیو افغانستان میشنیدم، با صدای شرین آن روایتگر عیاران کابل، زندهیاد داکتر اکرم عثمان و بانو فریده عثمان انوری و بعد احساس میکردم که چنان پرندهیی سبکبالی کران تا کران آسمان را زیر پرگرفتهام.
ادامه خواندن درودی و پیامی به استاد لطیف ناظمی : استاد پرتو نادری
















