
از فروغ حسن تو ماه فلک شرمنده شد
مهر لطفت هر طرف تابید، جان رخشنده شد
سوی من آمد به ناز آن ماهروی پاگریز
چهره ام بشگفت از شادی ، لبم درخنده شد
ادامه خواندن صرصرظلم : استاد محمد اسحاق ثنا
از فروغ حسن تو ماه فلک شرمنده شد
مهر لطفت هر طرف تابید، جان رخشنده شد
سوی من آمد به ناز آن ماهروی پاگریز
چهره ام بشگفت از شادی ، لبم درخنده شد
ادامه خواندن صرصرظلم : استاد محمد اسحاق ثنا
در این عالم به جز آن خالق بی چون نمی ماند
دگر هر چیز فانی میشود گردون نمی ماند
نه شاخ کبر استبداد و نه مظلوم غم دیده
یکایک از مکافات عمل بیرون نمی ماند
ادامه خواندن ….عشق بی مضمون نمی ماند : احـــمد محمود امپراطورکتاب بانوی بلخ (ص.۴۸۲-۴۸۳ ۲

«چندانکه نقل آدم و گندم حکایتیست
افسانهء کرامت مردم حکایتیست
ادامه خواندن خدمت مردم : عبدالرحمن پژواکسنبله آمد به پایان گپ نزن
آمد از نو ماه میزان گپ نزن
روزگار است و هزاران حادثات
پیش از آن گردی پشیمان گپ نزن
از بری جمعیت خانه بدوش
ناغلط از باد و باران گپ نزن
ادامه خواندن سنبله آمد به پایان گپ نزن : احمد محمود امپراطور
بانوی عارف و شاعرِ شیدا، که در تاریخ عشق و عرفان، بنام جاودان
رابعه بلخی درخشیده است
نخستین بانویی که در زبان دل سخن حق را با نغمه ای عشق درآمیخت
و از شراب وصال الهی جرعه ای بر لب جانِ انسان ریخت.
ادامه خواندن آرامگاه عاشق شوریده، رابعه دختر کعب قُزداری : احمد محمود امپراطور
باد خزان وزید چمن بی نقاب شد
از برگ زرد صحن چمن چون خصاب شد
بلبل چنان به گوشه غم ناله سر نمود
آمد به باغ جای قناری کلاغ پیر
ادامه خواندن پاییز : استاد اسحاق ثناتیغ زدندم بارها اندر لباسِ دوستی
لیک بامن داشتند هردم تماسِ دوستی
حیرتم اینست چرادوستان رنگیِ میشوند
از کدام فرهنگ دارند اقتباس دوستی
ادامه خواندن لباسِ دوستی : ح همراز
از زمین لرزه کنر هر روز کشد آه از نهاد
آنکه انسان است زاین حالت بود غمگین زیاد
زین حوادث خانه ها ویران شد و مردم تلف
مرد نشد تنها تلف، زن و طفلان هم زیاد
ادامه خواندن در سوگ کنر : استاد محمد اسحاق ثنا

هنوز زنده ایم و تا هنوز می خندیم
هنوز درب غم و رنج و غصه می بندیم
هنوز بارگه ای عشق را سپهداریم
هنوز بهر تب و تاب فضل دلبندیم
ادامه خواندن هنوز بهر شکستن هزار پیوندیم : احمد محمود امپراطور
نه من چو ماه نوین مایلم به ابرویش
که آفتاب چو من سر نهد به زانویش
هزار سرو سهی سر نهند در قدمش
ادامه خواندن نگهت گیسو : استاد محمد اسحاق ثنا
آدم چقدر خسته و دلگیر میشود
تسلیمِ ناشیّانهی تقدیر میشود
وقتیکه با خیالِ خودش حرف میزند
در چارراهِ وسوسه تکفیر میشود
ادامه خواندن ایام خسته ودلگیر : استاد جاوید فرهاد
از همه گان جدا شوم از تو جدا نميشوم
گرچه به انزوا. شوم از. تو جدا نميشوم
نگهت ارزوى من مطلع گفتگوی من
راهى بهر كجا شوم از تو جدا نميشوم
ادامه خواندن از تو جدا نمیشوم : وارث الشعرا نذیر ظفر
ترا از طرز اشعارت شناسم
ز طبع داغ و افكارت شناسم
غزل هايت دواي درد مردم
به مثل يك پرستارت شناسم
ادامه خواندن ترا از طرز اشعارت شناسم : وارث الشعرا نذیر ظفر
فدای حسنِ زیبایت شوم من
فدای سروِ رعنایت شوم من
سیاهی سرمه ات روزم سیاه کرد
فدای چشمِ شهلایت شوم من
ادامه خواندن فدای پیاله ای چایت شوم من : احمد محمود امپراطور
ای وای آن درخت شگوفان (شکست و ریخت)
کاج بلند ز آفت طوفان شکست و ریخت
آن شهسوار پهنهی شعر و ادب گذشت
تیر و کمان شعر به میدان شکست و ریخت
فرهیخته مهندس کاخ سخنوری
ادامه خواندن سخندان روزگذار : استاد محمد اسحاق ثنا
به شهر عاشقان دلدادهی دُردانهی دارم
بدور کهکشان گیتی من پروانهی دارم
به هرجا دست و پا کردم نشد حاصل مراد من
درون سینهی خود سوزی آتشخانهی دارم
ادامه خواندن دُردانهی دارم : احمد محمود امپراطور
رسیده ز آتش دل جان سوخته به لبم
نه خرمى ست به روزم نه راحتى به شبم
ادامه خواندن بازی زمانه: استاد محمد اسحاق ثنا
چگونه میتوان فریاد دل را از ورای این غبار اندوه به گوش آسمان رساند، آنگاه که اخترِ دانایی و آگاهی از افق خاک غروب میکند؟ دهمین سالیاد کوچ خاموشانه مردی فرا رسیده است که جانش با آمیغ مهر، صداقت، دانایی، و رنج مردم آشنا بود. انسانی که در هیأت خویش، سادگی، فرزانگی، فروتنی و عشق به انسان را یکجا داشت.
استاد شیر احمد یاور کنگورچی، منشأ الهام و آگاهی برای نسلها بود. نگاهش بیدارکننده، سخنش آرامبخش، و حضورش امیدبخش دلهای خسته. نه در سودای جا و مقام، بلکه در جستوجوی حقیقت، عدالت، و کرامت انسانی میزیست.
ادامه خواندن وگمنامهی خورشید معرفت؛ در رثای پیرِ روشن ضمیر《استاد شیر احمد یاور کنگورچی 》: احمد محمود امپراطور
شود هامون گلستـــــان از کــراماتِ تماشایت
نــــزول آیت عشق است در طـرز سخن هایت
قیامت میکند چشم غــــزال ســـرمه آسایت
ز دل بیــــرون نگردد قامت موزون و رعنایت
سری سودایم بر سنـــگ خورد از درد سودایت
——————————————–
ز اول نــــاز پــــرورد و عزیز و دلــــربا بودی
ادامه خواندن آیت عشق : احمد محمود امپراطور

افتاده زار و خون جگرم وقتی نیستی
از ذره کرده ذره ترم وقتی نیستی
ما را نه طالع دست گرفت و نه عافیت
یعنی همیشه خاک درم وقتی نیستی
در چنگ حادثات زمان گیر کرده ام
پر میزنم شکسته پرم وقتی نیستی
ادامه خواندن خون جگرم وقتی نیستی : احمد محمود امپراطور
خوشی ها گاهی با غــــــم میشود آدم نمی داند
گهی غمـــــــــها دمــــــادم میشود آدم نمی داند
چو اسرار جهان در فـــــــهم انسانی نمی گنجد
به دردی زهر مر هــــــــم میشود آدم نمی داند
ادامه خواندن آدم نمی داند : شعر از وارث الشعرا نذیرظفر
ديشب به ياد روى تو دل در برم تپيد
چشمم به خواب هم رخ زيباى تو نديد
ميخواستم كه وصف لبت را رقم زنم
ادامه خواندن نويد وصل : به استقبال شعر دوکتور شفیقه یارقین : استاد محمد اسحق ثناغبار وحشتی پیچیده دنیا
امیدزندگی ختم هست جهان را
به سو گر بی بینی بنده ها را
سرای غم گرفته خوشی ها را
ادامه خواندن وحشت دوران : بانو شفیقه نادی
ای کاش خــوار و زار و پریشان نمی شدیم
با رنج و غصـــه دست و گریبان نمی شدیم
محتـــاج پیش هــــر خس و نادان نمی شدیم
از آشنــــــــا و دوست گــــریزان نمی شدیم
ادامه خواندن ایکاش پریشان می شدیم : احمد محمود امپراطوراز دل و جان خواهم اين خوشبخت هم ميهن شود
ميهن ما خرم و شاداب چون گلشن شود
گردد اولاد وطن از علم و دانش بهره ور
ادامه خواندن درس اخلاص ؛ استقبال شعر ذواللسانين استاد غلام سخى وكيل زاده اندخويى : استاد محمد اسحاق ثنا