پروکرستیس‌های روزگار ما : نوشتهء استاد پرتونادری

در اسطوره‌های یونانی، روایتی است از مرد غول‌پیکری به نام پروکرستس. او در کنار شاه‌راهی که  به شهر آتن می‌رسید زنده‌گی می‌کرد. گاهی هم گفته اند که او یکی از دزدان بلند آوازه‌یی دریایی بود.

گویند مردمان چون می‌خواستند به شهر آتن بروند، پرو کرستس آنان را یگان یگان به خانۀ خود می برد.  در خانه تختی داشت و می پنداشت تنها آنانی سزاوار رفتن به آتن اند که قامت شان باید برابر با تخت او باشد. آن تخت در حقیقت قانون عدالت و دادگری او بود.  ترازویی عدالت او بود.

مسافران  را چون به تخت می‌خواباند. سه چیز ممکن بود. اگر قامت مسافر با تخت او برابر می‌بود، مرد رها می‌شد و سزاوار آن بود که به شهر آتن برود؛ اگر قامت او درازتر از تخت می‌بود و پاهایش از تخت بیرون می‌زد، آن‌گاه پروکرستس پاهای او را با اره و تبر قطع می‌کرد تا قامتش برابر با تخت شود.

 در حالت سوم اگر قامت ره‌گذر کوتاه می‌بود آن‌گاه ره‌گذر را از سر و پای کش می‌کرد و کش می‌کرد تا قامت او با تخت برابرشود. در نتیجه کمر و کمرگاه ره‌گدر از هم جدا می‌شد و می‌مرد.

پروکرستس می‌خواست تا همه‌گان در قانون عدالت او هم‌سان باشند. چنین بود که همه روزه چندین و چندین تن روی تخت عدالت او جان می‌دادند. رهگذران را پیوسته این گونه با شنکجه می‌کشت؛ اما هیچ‌گاهی نمی‌خواست بیندیشد که تخت او نه تخت عدالت؛ بلکه تخت مرگ است.

*

در روایت پروکرستس حکمت ژرفی نهفته است. گویی اندیشۀ عدالت و داوری او از سرزمین‌های ابهام آلود و تاریک اسطوره‌ها تا روزگار ما نیز رسیده است. مگر سیاست‌گرانی که می‌خواهند همه گان را در چارچوب تخت اندیشه‌های‌شان هم‌سان سازند، پروکرستس‌های روزگار ما نیستند، آنانی که درچارچوب اندیشۀ خود به هم‌گون سازی جامعه برمی‌خیزند آیا پروکرستس‌های غول‌پیکر روزگار ما نیستند!

دو دیگر این که تخت پروکرستس آیا نماد ذهنت‌های سنگ شده‌یی نیستند که می‌خواهندهمه گسترده‌گی و ژرفای حقیقت جهان را با آن محک زنند. وقتی که می‌بینند حقیت با تخت ذهنیت آنان برابر نیستد، بر می‌خیزند و می‌خواهند با اره و تیشۀ جزم گرایی‌های متعصبانۀ خود دست و پای حقیقت را قطع کنند.

 از سیاست‌گران که بگذریم آنان که با ذهنیت سنگ شدۀ خود گویا به جست و جوی حقیقت بر می‌خیزند، آیا پروکروستس‌های روزگار ما نیستند؟ آنانی که می‌خواهند همه حقیقت جهان را با تخت اندیشه‌های خود محک زنند آیا پروکرستس‌های روزگار ما نیستند؟ آنانی که در ذهن خود تندیس‌های ذهنی دارند و می‌خواهند حقیقت جهان برابر با قامت تندیس‌های ذهنی آنان باشد و با هرگونه دیگر اندیشی به ستیزه‌ برمی‌خیزند، مگر پروکرستس‌های روزگار ما نیستند، هستند؟

پروکرستس‌های روزگار ما هزاران بار خطرناک‌تر از پروکرستس‌ اسطوره‌ای یونان اند. چنین افرادی نه تنها هیچ‌گاهی به حقیقت نمی‌رسند؛ بلکه می‌خواهند حقیقت را مثله کنند یا آن را آن گونه دگرگون سازند که با ذهنیت سنگ شدۀ آنان برابر شود! اینان به مانند پروکروستس نمی‌توانند در پیوند به تندیس‌های ذهنی خود بیندیشند و تندیس‌های خود را بشکنند.  اگر چنین نکنید پیوسته در زندان پنداشت‌ها و باورهای واهی، جذباتی و سنگ شدۀ خود گیر می‌مانند.

 درحالی که حقیقت گسترده‌تر از ذهنیت ماست. همه حقیقت‌جهان در چنبرۀ ذهنیت ما نمی‌گنجد، ما به انتهای حقیقت نمی رسیم و شاید آن چیزی را هم که به گونۀ هیجانی حقیقت می انگاریم خود دروغ تلقین شده‌ای باشد، آن که در پیوند به اطلاعات و آگاهی‌های خود نمی‌تواند تردید و شکی راه دهد، هنوز موجود اندیشه‌مند نیستند!

پروکرستس‌ها دوزخیان روی زمین اند و پیوسته در دوزخ توهم‌های خود می‌سوزند، شاید بتوان گفت که هرکدام خود دوزخی اند که نه تنها خود و اطرافیان خود؛ بلکه جامعه و حتا اندیشه و انسانیت را نیز می‌سوزانند!

پرتو نادری 

کابل/ جوزا 1396