محترم عبدالروف پردیس فرزند مرحوم عبدالمجید خان یکی از شخصیت های فرهنگی وهنری سابقه دار تیاتر افغانستان میباشد.
پردیس تحصیل ابتداییه خویش را در مکتب نمبر پنج واقع پل باغ عمومی شهر کابل تا صنف چهارم تعقیب نمود وصنف پنجم را در لیسه صنایع کابل آغازید. در صنف نهم مکتب صنایع مصروف تحصیل بود، مریضی عاید حالش گردید، جهت تداوی روانه کشور هند شد. بعد از صحت بیابی وبرگشت بوطن دوباره سراغ تحصیل را نگرفت، عشق هنرتمثیل در سینه اش جوانه زد، راه تیاتر را در پیش گرفت. در آن زمان جامعه در فرهنگ عقب مانده ای سنتی بسر میبرد و هنرمند شدن هم کار ساده وآسانی نبود.
خوشبختانه پدر مرحوم شان وی را در این حرفه شریفانه مدد گار بود . محترم پردیس را در باره هنر تمیثل ووخاطرات هنرمند شدنش را پرسیدم. او خاطرات تقررش را درتیاتر چنین توضیح نمود.
جواب: زمانیکه ازهند برگشتم ، در پوهنی ننداری وقت یک تیاتر فعال بود، بخاطر تقررم مراجعه کردم. روزاول که به دراوازه تیاتر رسیدم یکتن از هم صنفانم را دیدم، از جرئتم کاسه شد ، دوباره برگشتم. در اثر تشویق پدرم روز دوم بار طرف تیاتیر رفتم، باز هم تکرار حادثه بود . روزسوم زمانیکه بدروازه رسیدم ، آن هم صنقفی ام”عالم ” نام داشت دروازه تیاتر را باز کرد ومرا بداخل تیاتر تیله نمود. درواره را محکم در عقبم بست ، صدای دروازه بداخل تالار منعکس گردید، تمام هنرمندانیکه در داخل تالار حضورا داشتند، متوجه ورودم شدند. استاد عبدالقیوم بیسد درروی ستیج درحال تمرین بود، ورقه عرض خودرا برایش دادم. استاد بیسد یک نقل درام را که در حال تمرین بودند، برایم پسرد وگفت یک جمله را اننخاب واز یاد کن. بعداٌ در روی ستیج از من امتحان گرفتند. تعداد هنرمندان زیاد بودند که در ان زمان از شهرت خوب هنری برخوردار بودند، مگر من نمی شناختم. در حالیکه سه روز از پشت دروازه تیاتر نسبت کم جرئتی واز بیم هم صنفی مکتبم جرئت داخل شدن را به تالار نداشتم، مگر در امحتان کامیاب شدم. نقش یک معلم را در همان درام بازی کردم. آغاز کارم در تیاتر اینطور بود ، تاحال برایم یک خاطره فراموش نا شدنی است.
س:هنرمندان که درآن زمان فعالیت هنری داشتند، بعداً شماآنها را معرفی شدید، بخاطر تان است نام بگیرید.
جواب: مرحوم عبدالرحمن بینا، محترم استاد عبدالقیوم بیسد، محترم وزیر محمد نگهت،، مرحوم یسد مقدس نگاه، مرحوم استاد رفیق صادق، محترم محی الدین، محترم شیردل، مرحوم عظیم رعد، مرحوم محمد زمان انوری، مرحوم احمد ضیا قاری زاده، مرحوم نیک محمد قایل ، محترم خلیل قاری زاده و دیکرگران بودند.
س: در آن زمان وجود هنرمندان ” زن” نا ممکین بود، شما چه نوع نقش ها را بازی میکردید.
جواب: برای من هنرمندشدن خیلی مطرح بود، تا در این مکتب فرهنگی راه پیدا کنم. از طرف دیگر خوب ترین هنرمندان با شهرت درآن زمان نقش های خانم ها را بازی میکردند. برای من جای سعدات بود اگر یک نقش خانم را به موفقیت بازی میکردم.
س: یعنی که شما نقش “خانم ها” را بازی کردید .
جواب: بلی من در نقش مادر خودرا خیلی راحت احساس میکردم.
س: غیر از تمثیل در تیاتر، دیگر چه مصروفیت های داشتید.
جواب : خدمت تان عرض کنم که تمام فعالیت های من در ساحه تیاتر خلاصه شده بود. زمانیکه نسبت دلیلی تیاتر پوهنی ننداری بسته شد، بعضی هنرمندان در ” شاری”شهری ننداری رفتند و من هم در شهری ننداری به فعالیت هنری خود دوام دادم . در انجاه یک گروپ هنری موسیقی ،تحت رهبری مرحوم فرخ افندی وجوداشت. هنرمندان ازقبیل مرحوم استاد سلیم سرمست، استاد مرحوم فقیر محمد ننگلیالی، آقای جمعه خان،مرحوم چاچه محمود “کاکای مرحوم استاد سرآهنگ” آقای محمد انور نوشاد، در بخش نوازهندگی فعالیت داشتند، محترم استاد محمد حسین ارمان،مرحموم محمد ابراهیم نسیم ، مرحوم عیدالرحیم ساربان و دیگران بودند که اواز میخواندند. بعد ها من همرای مرحوم محمد ابراهیم نسیم در تبدیلی پرده های درام در ستیج ظاهر میشدیم وبنام زن وشوهر جنگره انتره های کمیدی خوب را اجرا میکردیم. تا آمادگی پرده بعدی تماشاچیان بدون خستگی به موسیقی وجنگ ما دو نفر مصروف میشدند ومیخندیدند.
س: از ممثلین شهری ننداری انوقت کسی را بخاطر دارید ، نام بگیرید.
جواب: ممثلین آنزمان در شهری ننداری عبارت بودند از مرحوم استاد عبدالرشید جلیا ، آقای استاد محمد یوسف کهزاد ، محترم محمد نعیم رفاه، محترم عظیم فایز، محترم ستار وارسته، محترم یوسف بهروز، محترم نجیب الله مساء، محترم سایر هراتی، مرحوم اکرم نقاش، مرحوم سید مقدس نگاه، مرحوم استاد حمید جلیا، مرحوم اکبر نادم، مرحوم غفار دلسوز، آقای مهدی شفا،آقای نعمت الله فراهی ،محترم محمد نسیم اسیر، آقای آرام، آقای سید نظیف مروت “برادر سید مقدس نگاه” آقای تواب لطیفی، آقای عیسی نوا،”بعداٌخمار تخلص کرد” آقای امین الله ندا، آقای امین آشفته ودیگران بودند، شاید بعضا آنها را فراموش کرده باشم مرا معزور دارند و دقیق نمیدانم که از جمله آنها ی زنده است وکی وفات نموده ، درهر حال خداوند از لطف خویش محروم شان نسازد.
س: تا جایکه اطلاع دارم شما ومرحوم نسیم در رادیو افغانستان وقت هم انتره های کمیدی میخواندید.
جواب: بلی زمانیکه رادیو افغانستان نشرات مستقیم داشت، من ومرحوم محمد ابراهیم نسیم انتره های کمیدی اجرا میکردیم.
س: آیا پارچه های شما در آرشیف رادیو پیدا میشود.
جواب: در آن زمان رادیو افغانستان انکشاف زیاد نکرده بود. وسایل ضبط وجود نداشت.
س: از نشرات مستقیم رادیو چه خاطره دارید.
جواب : یک خاطره از استاد مرحوم شیدا دارم. او همرای نوازندگان در ستدیو حضورت داشتند ، من ومرحوم نسیم پارجه کمیدی موزیگال خود را اجرا میکردیم . استاد شیدا را خنده گرفته بود، دستمال بزرگ را که سامان و آلات موسقی را بسته میکردند، آنرا کلوله کرده بدهنش فرو برد، تا صدای خنده اش انعکاس نکند.
س: اگر یک خاطره از هنر تمثیل تان را نیز قصه کنید خوش میشوم.
جواب : یک مدت زمان در جمع مردم بنام پاکستانی شهرت گرفتم. برایم خاطره خوب است.
س: چرا پاکستانی ، کمی توضیح بدهید.
جواب : زمانیکه در افغانستان موضوع پشتونستان خیلی داغ بود، یک اثر از آقای مهدی شفا در شهری ننداری نمایش داده میشد. من نقش پاکستانی را به عهده داشتم. حریف من در چنگ نجیب الله مسا بود وقتیکه جنگ شروع شد هنرمندانیکه نقش افغان را داشتند، قبلاٌ خودرا مرده انداخته بودند، یکبار زنده شدند وجنگ شدید بین افغان وپاکستانی شروع شد. نجیب مسا مرا بلند کرد در روی زمین زد، من با پطلون پولیس پاکستانی ملبس بودم . در زد وخورد پطلونم پایان افتاد. تماشاه چیان کف زدند. بعدازآن در هرجا مردم مرا پاکستانی صدا میکردند ، اونه همان پاکستانی که افغان ها پطلونش را کشید. چالب تر ازآن که ، دوازده سال بعد ازآن نمایش آقای مهدی شفا با خانم مراد در مندوی کابل دیدند ، آقای شفا برای خانمش مرا چنین معرفی کرد. ای همان پاکستانی است که افغانها پلطلون را کشیدند.
س: از فعالیت های تان در تیاتر ولایات کشور هم توضیح بدهید.
جواب: زمانیکه به خدمت مکلفیت عسکر در ولایت پکتیا بودم . بعد از ختم دوره عسکری در دافغانستان بانک ولایت پکتیا ددر شهر گردیز مقرر شدم. در آن زمان شخصی بنام نور محمد پوهینده مدیر مطبوعات ولایت پکتیا بودیک نمایش نامه را بقام خودش ” بنام دزد” مجبور نوشته بود . درسینما پکتیا به نمایش گذاشتیم. طرف استقبال مردم قرار گرفت. بعد برای سه سال در دوره اقامتم در پکتیا با مطبوعات شهر گردیز در کنار وظیفه رسمی فعالیت هنری داشتم. بعد از سه سال، از ولایت پکتیا تبدیل شدم در ولایت بلخ نیز فعالیت هنری داشتم.
س: در شهر مزار شریف در بخش تیاتر تبدیل شدی ویا چطور.
جواب : بعد از عسکری من برای سه سال در د افغانیتان بانک پکتیا کار میکردم. بخاطر سابقه بانکی داشتم مرا در وزارت مالیه در کابل مقررکردند و بعد از مدتی کوتاه در مزار شریف بحیث مامور مالیه مقرر شدم. یک روز در مزار شریف در خانه بودم ، کسی بنام سید عثمان صدوی که مسوولیت سره میاشت شهر مزار شریف را داشت ، بدیدنم آمد .بخاطر جمعآوری یک پشت پول برای سره میشاشت، میخواست یک نمایشنامنه را در سینما شهر مزارشریف به نمایش بگذارد. شاروالی مزار شریف در این مورد چندان موافقت نداشت، گفت هنر در این شهر مرده است، خود را زحمت ندهید. چون موضوع خیر یه سره میاشت بود ، شاروال را قتاعت دادم وتا سینما را در اختیار ما بگذارد. در هر صورت نمایش شروع گردید ومورد استقبال بی سابقه مردم قرار گرفت و یک مشت پول هم برای سره میاشت جمع گردید. بعد از ان شاروال مزار شریف مبلغ چهل هزار افغانی را برای خرید موبل ودیکور تیاتر تخصیص داد. سالون سینما برعلاوه نمایش فیلم آماده بهره برداری نمایش تیاتر نیز گردید. در همان موقع آقای اکبر روشن هنرمند تیاتیر در شهر حیرتان مامور تانگ تیل آن شهر مقرر شده بود، از وی نیز تقاضا کردم تابا ما در تیاتر همکار نماید. تیاتر بیدار ننداری شهر مزارشریف دوباره به اوج شهرت خود رسید. نمایشانت عموماٌ در فضای آزاد اجرا میشد، در فصل خزان هوا روز تا روز سرد میشد، در یک نمایش شکایت خویش را در گوش مقامات رساندیم .
س: به جز آقای روشن چه کسانی با شما همکاری داشتند.
چند نفر محدود را بخاطر دارم آقای نظر محمد نبیل، آقای انور نبیل، آقای محمد گل انور، آقای عارف محسنی “عرفانی” آقای یعقوب ظفر، عبدالحکیم ویک نفر بنام بسام بود که اسمش را فراموش کرده ام . یکتعداد همکاران دیگر نیز بودند، چون غیر مسلکی بودند به هنر ادامه ندادند وفعلا از خاطرم رفته اند. مرا عفو کنند.
س: نقش خانم ها در بیدار ننداری چطور بود.
جواب: نقش خانم را ها در مرکز وولایات درآن زمان مردان بازی میکردند. با وجودیکه مدیر مطبوعات یک خانم را برایم معرفی کرد ، اما متاسفانه از سواد بهره مند نبود ، نمیتوانست تمام درام را از یاد نماید، اما باآنهم حافظه خوب داشت در تبدیلی پرده های درام همرای من آهنگ های آقای خفیظ الله خیال وخانم ژیلا که در آن زمام خیلی هشرت داشت دوگانه میخواندیم. اسم ان خانم ارجمند مینا بود.
س: آقای پردیس موضوع سردی هوا و تیاتر ازاد کارش کچا کشید.
جواب: در یک نمایش شخص والی برای تماشاه آمده بود، مشکلات را کنایه امیز در گوشش چکاندیم. والی به شاروال ومدیر مطبوعات هدایت داد، تهداب تیاتر بیدار ننداری را بگذارند. زمانیکه تیاتر آماده بهره برداری شد، در تیاتر اصلی بیدار ننداری یک نمایش نامه که اثر مرحوم سیدمقدس نگاه بود “پیاله زهر” نام داشت به نمایش قرار دادیم. برای افتتاح تیاتر از تمام مامورین ملکی وپولیس واردو دعوت بعمل آمده بود، انقدر تماشا چی زیاد بود که در سالون چوکی گنجایش نداشت ، مردم ایستاده درام پیاله زهر را تمناشاه کردند. فوق العاده استقبال گردید. جالب آن بود، که والی بلخ قای اورملُ قبل از نمایش برای ما گفت ، اگر نمایش عاید نکرد و مردم خوش نکردند دروازه تیاتر را بسته میکنم وگدام جورش میکنم. مگر بعد از نمایش روی ستیج آمد وهر یک مارا بغل کرد وکلی تیاتر را برای هنرمندان تسلیم کرد.
س: چند سال در بیدار ننداری خدمت کردید.
جواب : مدت هفت سال برعلاوه کار ماموریت رسمی در تیاتر خدمت کردم. نمایشات ما در ولسوالی های دور ونزدیک و ولایات همجوار نیز برده میشد که از جمله ولایت کندز، سمنگان ، اندخوی، یغلان، پلخمری، سرپل مزار ، شبرغان وغیره .
س: چه خاطره از هفت سال هنری تان در بیدار ننداری دارید.
جواب: یک خاطره تلخ ویک خاطره موفق امیز دارم.
یک نمایش را بنام ” هزارآفرین” در بیدارننداری داشتیم. خیلی ترسناک بود، برای مردم اعلان شده بود که اطفال خورد سال ممنوع است . اما یکروز والی برای تماشاه با پسر خورد سالش امده بود. من نقش ” دیوی”را داشتم . پسر والی به حدی ترسیده بود که فکر کرده بود، دیوی واقعی است در بغل پدرش خودرا مخفی ساخته بود ، والی بعد از نمایش همه هنرمندان را مورد شفقت قرار داد وموققیتم را چند بار تبریک گفت. خاطره تلخ آن بود که در روز دو ویا سوم نمایش در روی ستیج بودم خبر وفات دخترم بنام ” آصفه ” برایم رسید. بعد از تشریح جنازه روز بعدی بازهم بکار شریفانه خود ادامه دادم، با وجودیکه والی وشارولی ومدیر مطبوعات برایم گفتند، نمایش را متوقف سازید. اما نخواستم مردم را در انتظار بگذارنم . با وجود که سوگ دخترم را دبدل داشتم به نمایش ادامه دادم.
س: زمانیکه دوباره بکابل برگشتید به تیاتر همکاری کردید ….
جواب : زمانیکه بکابل آمدم، در فرخی ننداری بکار هنری خویش ادامه دادم. همرای آقای اکبر روشن دوباره در فرخی ننداری همکار شدم.
س:آ قای پردیس تا جایکه من میدانم در رادیو تلویزیون ملی نیز شما همکاری داشتید، چه خاطره از آن دارید.
جواب: شما نیز همکارم بودید. بلی … در سال 1357 که تلویزیون ملی بفعالیت آغاز کرد به هنرمندان زیاد ومخصوصاٌ به هنرمندان سلبقه دار تیاتر ضرورت داشتند. من نیز مراجعه کردم. در رادیو تلویزیون با هنرمندان سابقه دار و نوآموزان در پارچه های مختلف رادیویی وتلویزیونی کار کردم. یک خاطره خوش از برنامه رادیویی که آقای ظاهر هویدا بنام “مرچ ومساله ” مینوشت ومدت طولانی در رادیو نشر شد، من با جناب فضل الحق عبادی ، جناب اسد ذکی ،خانم خورشید نور و در اوایل خانم زرغونه رفاه بودند به گردانندگی شخص ظاهر هویدا نشر میشد. خیلی خاطره خوش دارم آن برنامه برای چندین سال از جمله پر شنونده ترین برنامه های رادیو بود.
یک نمایش تیاتر را نیز آقای هویدا بنام “شاه دولا ” نوشت و در زینب ننداری نمایش داده شد . من نقش یک ملازم رغا داشتم. آن نمایش نیز آقای عبادی وآقای ذکی همکاری داشتند . آقای هویدا خیلی از اجرای نقشم راضی بود ویک روز در حضورت همسرش از تمثیل من شدیدآ تشکر نمود . خاطره خوش آن تا حال همرایم است.
س: کدام سال شما وطن را ترک کردید.
جواب : در سال 1992 میلادی مطابق 1371 ش_ سال تاریک شروع شد. با وجودیکه من مدت سه ماه همرای مجاهدین کار کردم. اما مجاهدین به هنر ، فرهنگ خیلی جفا کردند . آیا به هنر وفرهنگ ضرورت نداشتند. تمام هنرمندان متواری شدند .هنر وهنرمند جرم شمرده میشد، من نیز ترک وطن کردم . کابل را بقصد مزار شریف با خانواده ام ترک کردم وبعداز آن طرف ماسکو رفتم . مدت نه سال در ماسکو ماندم .
س: تعداد هنرمندان در ماسکو زیاد بودند.
جواب : بلی ، با آمدن مجاهدین همه هنرمندان فرار کردند یک تعداد زیاد آنهارا در ماسکو پیدا کردم. هنرمندان مدتی در ماسکو بودند تا ازطرف کشور های غربی قبول شدند، بعد ماسکو را ترک و روانه کشورهای مختلف شدند. سریال شیرآغا وشیرین گل نیز در ماسکو به همکاری مالی محترم حاحجی احمد شاه نطاق سابقه دار کشور تهیه شد ومحترم انجینیر عبدالف احمدی ان را دایرکت نمود، خود گواهی حضور هنرمندان تیاتیر در آنزمان در ماسکو میباشد.
س: شما نیز در سریل شیرآغا وشیرین گل نقش داشتید .
جواب: بلی نقش داشتم.
چه وقت بکانادا آمدید .
در سال دوهزار میلادی بکشور کانادا رحل اقمت پهن کردم.
س: درکشور کانادا کدام فعالیت هنری داشتید ویا درنظر دارید.
جواب: در کانادا صرفاً یک پارچه هنری را بنام ” پارچه امتحان ” همرای ماری امید ویک دخترک خورد سال بنام الاهه و جناب مسیح الله عثمانی کار کردم که توسط وحید امید فیلم برداری شد وبه شکل سی دی به تلویزیون های افغانی فرستاده شد. آن پارچه درتولیزیون آریانا ” اقای مسگین یار در امریکا ودر تلویزیون آریانا که درکابل از طرف آقای بیات، تلویزون خراسان درامریکا ” نشر گردید. چون کار هنر تیاتربه یک یا دو نفر امکان پذیر نیست، کدام اتحادیه هنری درکانادا وامریکا وجود ندارد تا همه هنرمندان جمع شوند وبه همان قوت دیروز پارچه های خوب انتقادی وانتباهی را نشر کنند.
س: آقای پردیس از فعالیت های هنری تان حکایت کردید، اجازه بدهید که ازمسایل شخصی تان جویا شوم .
جواب : من در خدمت تان قرار دارم.
س: جند بار ازدواج کردید.
جواب با خنده برایم گفت، اگر تن به ازدواج دوم میدادم ، شاید از طرف خانمم”کتک ” لت وکوب میشدم. صرفاٌ یکبار ازدواج کردم. در اخیر میخواستم با اظهار تشکر، مصاحبه را خاتمه بدهم. برایم گفت، ماریا جان از خاطرات تلخ ، شور وشیرین پرسیدید …بعد یکبار خموش شد. برایش گفتم حتما ترک یار ودیار برای تان سخت گذشته میخواهید ازخاطرات تلخ سفر چیزی بگوید …بفرمائید، مینویسم .
جواب : بلی ترک یار ودیار خیلی سخت وتلخ است که حتماٌ همه هموطنان عزیز این تلخی را چشیده اند. آرمان برگشت بوطن را همه ما داریم . مگر تلفات قربانی هایکه مردم دادند، داغیست که اکثریت مردم ما در سینه دارند. خودم نیز همچون داغی در جگر داردم. یک فرزند جوانم تازه از اکادمی پولیس فارغ گردیه بود . در ولایت هرات بوظیفه تقرر حاصل کرد. زمانیکه برای اشغال وظیفه طرف هرات میرفت. در ولسوالی بالا بلوک هرات مجاهدین اورا از سرویس پایان کردند وتا امروز لادرک میباشد. تا زنده هستم دو چشمم براه آن فرزند جوانم در انتظار است . این حسرت مرا سخت نا راحت میسازد، اگر جدس اش را میدیدم شاید دلم صبر میشد. پایان
.
جواب