سخنی با آقای نصیرِ فیاض: نقد یکی از ارکانِ مهم و در عینِ حال مبرمِجهان هستی آدمهاست. پیشینهی نقد در میانِ آدمها را به یونانِ باستان نسبت میدهند و البته پیشا و پسا ظهورِ اسلام، ادیانِ ابراهیمی هم منظری از نقد را با خود داشتتند که نقد دینی یا هم (جرح و تعدیل) مینامیدندش. محققان نقدهای دینی را کاملترین و بهترین نوعی نقد میدانند که نگرشِ درونی و بیرونی عمیقتری دارد.
پژوهشگرانِ نقدهای غیر اسلامی نقد را به چندین دسته تقسیم میکنند. که مباحثِ فراوانی دارند.با این نوعی پیشنوشت آقای نصیر فیاض را مخاطب قرار داده مانند گذشته برای شان توصیهی دوستانه دارم تا پیش از هر پرداختی اعتبارِ قلم را نسبت به اشتهار شخصیتی اولویت دهند. این روزها یادداشتگونههایی را از قلم ایشان اندربابِ معرفی مارشال دوستم میخوانیم. نوشتهها که سعی نهشده تا از جانبداری و عقده دور باشند به هیچ نوعی اصول نوشتاری و تشخیص نوعی نگاه و هدفِ برابر نیستند. برای بحث اندرباب شناختِ ناکاملِ آقای نصیر از مارشال دوستم ایشان را به مطالعاتِ گستردهی دوستم شناسی دعوت کرده و به عنوانِ نمونه خدمتِ شان مینگارم تا بدانند دوستم گلمجم ( گلیمجمع ) نه بلکه یکی از اسطورههای مبارزه علیه بیداد و استبداد قومی و تکتباری و شکستِ طلسمِ اقتدارگراییهاست که قبیلهسالاران با استفاده از حمایتِ نیروهای خارجی طی سه صدسال بر ملتِ ما روا داشته اند.
قبول میکنیم که مارشال دوستم در مقابله با بحرانِ ستمِملی و ستمشاهی و استبدادِ پشتونیسمِ اقتدارگرا طی دو دهه و اندی پسین کاستیها و محافظهکاریها داشته است اما دوستم هرگز خاین نیست و به جنایت نگاهِمثبت نهدارد. البته رسیدهگی به جنایاتِ جنایتکاران و افرادِ شاملِ تشکیلات دولتی، نظامی و کشوری مطابقِ قانون در تمامِ جهان معمول است و دوستم هم از انجامِ اعمالِ برخی زیردستانِ خود حمایت نهکرده و نه میکند.
آقای فیاض میدانند یا باید بدانند که روندِ رسیدهگی به عدالتِانتقالی شاملِ همه نیروهای قبیلهگرا ها هم میشود نه فرمایشی. از جمعهخانِ همدرد تا حکمتیار، از مسلمیار تا اخترِ لُچَک و از رئیس خدایداد تا جنرال پکتیاوال و از غنی تا کرزی و از فضلیها تا اصولیها و از نادریها تا زاخیلوالها تا لالۍها و محبها و از استانکزیها تا ملاطالبها همه و همه باید جوابده جنایاتِ شان باشند.
من انتظار دارم که آقای نصیرِ فیاض توضیح بدهند نوشتهی شان در یکچنین مقطعِ زمانی روی کدام ملحوظاتی بوده و در کدام نوعی پرداختِ ادبی، سیاسی، تاریخی نوشته اند؟ برای اصلاحِ مقدماتی غلطیهای شان این معلومات را بازرسانی میکنم که کسی سالِپار در غلطفهمی دیگری به مارشال دوستم گِلَمجم خطاب کرده بودند و من آن را مستند رد کردم، بخوانید:
۱۳۹۹ اردیبهشت ۳۱, چهارشنبه
امان الله گلم جمع کس دیگری بود؛ نه مارشال دوستم
خبرنگار محترمی از دیدارش با مارشال دوستم در کندهار سخن گفته و مأمون صاحب هم آن را نشر کرده است.
در دیدار شان گمانی نهدارم.. اما متأسفانه برخی گفتار شان تراوش ذهنِ خودِ شان و هم شاید کمی معلومات شان است. کسی که گلمجم لقب گرفت دوستم نهبود.او امانالله نام داشت و حرفهی مقدس معلمی داشتند وقتی روزی از وظیفه به خانه بر میگردد و متأسفانه با اجسادِ اعضای خانهوادهاش
رو برو میشود که در کدام روشی به شهادت رسیده بودند. بعد از مراسم عزاداری پتوی خود را
تکانده و میگوید گلیم من جمع شد. و از آن جا به نام امان الله گلم جم معروف میشود..
این داستان غم انگیز روایت خود امان الله خان برای من است که سال های پیشین بوده دو دیگر این که مارشال دوستم هرگز به فکر توهمات نه بوده که گروگانگیری کند و چنین افکاری جز استراتژی جنگی او نه بوده و نیست. اما پیروزی در میدان نبرد از اصلیترین خط فعالیت های او است.و این که در مقابل یک انسان چنین و چنان کند و تعداد زیادی را مجازات نماید هم عاری از حقیقت است. البته نه
می توان لغزش های افرادش را در جنگها نا دیده انگاشت من بیش از سه دهه او را تمام و کامل
میشناسم. بهتر است در پرداخت روایاتِ خود امانتداری را رعایت کنیم. نجیب نجیب
اشاره: اما چنین نوشته ای از طریق گزارشنامه افغانستان انتشار نیافته است. شاید از یک اکونت ساخته گی نشر شده یا در صفحه من، الحاق شده باشد.
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.