گلاز هجوم باد خزان داد میزند
بلبل ز ترس مهلکه فریاد میزند
از نغمه باز مانده در این باغ عندلیب
صد داد از تعدی صیاد میزند
ای وای و صد دریغ ز ملای فتنه گر
هر جا که دید گردن آزاد میزند
خشکیده باد دست تبر دار در چمن
آنجا که ضربه بر قد شمشاد میزند
نازم به راد مردی سرباز میهنم
تیغی به فرق دشمنی شداد میزند
از مرد و زن به کشور ما بشنوید اگر
فریاد ها ز شدت بیداد میزند
گشته وطن خرابه به جغدان کور دل
مردم سخن ز کشور آباد میزند
محمد اسحاق ثنا
ونکوور کانادا