تاریخ افغانستان برعلاو جنگها وشمشیرزنیهای، قطع وقلم کردن ریشه وبنیاد دمورکراسی وفرهنگی مترقی، تحمیل سنتهای عقب ماند تحت عناوین مختلف، موانع غیرقانونی برای کسب تحصیل دختران، با آنهم دارای اوراق زرین میباشد. شیرزنان افغانستان ازقرون متمادی چون نهال سبزسربلند گردند وبعضاٌ برومند شدند وبعصاٌ نه… اما کارنامه ها و افتختارت شان ثبت تاریخ کشورمیباشد که هیچ کس نمیتواندازخلاقیت وافتخارات شان منکر باشد. اگر تاریخ شهکارزنان افغان را ورق بزنیم، بنام های: ماگه طرزی،ملکه ثریا، اسماّ رسمیه، غازی ادی، رابعه بلخی، ملالی، نازو انا، مخفی بدخشی، سلطانه رضیه ، عایشه درانی ، زینب سراج ، مخفی کابلی، قمر میاخیل، کبرا نورزایی، صالحه اعتمادی، محبوبه میراحمد، سیما ثمروهزاران تن دیگربرمیخوریم، هرکدام درزمانهای مختلف جزتاریخ برافتخارزنان کشوربشمارمیروند اما بدختانه کشورما همیشه مورد تهاجم بیگانگان قرارگرفته، مسیرزندگی درجهت جنگ تغیر خورده ودشورایهای بعدازجنگ باعث خشونت بین ابتاع کشورگردیده است. روند ترقی وتحول متوقف گرده است چنانچه ما خود شاهد فعالیتهای شیرزنان کشورهستیم که قبل ازسالهای 1371 خورشید زنان ودختران ازحقوق مساوی، کارومزد مساوی درفعالیتهای اجتماعی برخوردار بودند. خانم ها درافغانستان درسالهای متمادی درکرسی وزارت اشتغال داشتند، درسالهایکه شیرزن افغان چو رقیه ابوبکر، ،دکتوراناهیتا راتبزاد ، خدیجه احراری و معصومه عصمتی وردک، به پارلمان افغانستان راه پیدا کردند، درآنزمان زنان امریکا وکانادا حق انتخاب کردن منتخب شدن را نداشتند. تعصب که توسط غربیها طی سالهای (1371 تا1380} با استفاده ازعقاید پاک مردم تحت عناوین مختلف، مذهبی و سنتی دامن زده شد وتعداد را به مقاصد شوم سیاسی خویش شستشوی مغزی نمودند مکاتب را آتش زدند ودختران را مانع اندختن علم شدند واکنون هم جریان دارد. اماقابل یادآوریست افغانستان یگانه کشوردرسطح جهان بودوهست که جنرال زن دراردوی خویش داشت ودارد. اگرتنها ازخانم سیهلا صدیق جنرال زن دراردو خویش نام ببریم کافی نیست زیرا زنان زیاد دردستگاه پولیس واردوبا تحصیلات عالی ومسلکی تربیت شدندوعملا دوشادوش برادران هم مسک شان فعالیت مینمودند. برعلاو اردو وپولیس درعرصه های مختلف جامعه تا سطح ساروال، وزیر، داکتر،نرس ، معلم ، استادان فاکولته، دستگاه های ارتباط جمعی ، تیاتر بانکها وغیره نیزاشتغال وظیفه داشتند. اماغربیها چهره افغانستان رابرای کشورهای شان قسمی معرفی میدارند که گویا دموکراسی برای زنان بعدازسال 2001 میلادی یعنی حمله مسلحانه ناتو اعاده گردیده است. نخیرما شواهد زنده وتاریخی را هم اکنون درکشورخویش داریم . کمپاین 50% مشارکت زنان که عملا بخاطر بدست اوردن حقوق زنان درمسایل سیاسی فعالیت مینمایند همچنان صد ها تن دیگردر بخش های پولیس، اردو ، سارنوال، استادان دانشگاه وغیره استغال دارند. خانم شجاع که اکنون به رتبه جنرالی دراردوی افغانستان ایفای خدمت مینماید. شیرزنی بنام “جنرال خاتول” در اردوی افغانستان قبل از 1371 خورشید با ختم تحصیلات مسلکی فعالیت داشت . امانظر به عقب گرد تاریخ اوراق زرین فعالیتها وافتخارات بانوان تحت ابر سیاه ، تعصب جنسیت قرارگرفت. خانم خاتول نسبت فعالیت چشمگیرکه دراردو داشت، مانند سایر زنان ، به پرده نشنی سوق گردید. خوانندگان محترم میتوانید به صحبتهای جنرال باافتخارافغان “خانم خاتول” با کلیک روی لینک گوش بدهید.
نویسنده: ماریا دارو
تیاتر شکسپیر در آستانه فرهنگ افغانستان
انگلیسها وتجارب غارتگرای شان به مرحله خیلی پیشرفته ظهورنموده است. درگذشته ها تیاتر برای رفع نواقص فرهنگی، اجتماعی ورشید فرهنگ جدید و ادیبات درانگلستان ظهورنمود. شکسپیر جوان با استعداد که از خود درتیاتیرشهکارهای زیاد بجا گذاشت، نام او باتیاترجهان پیوند خورد. اما امروزدیده میشود که انگلیسها ازتجارب تلخ شکست شان درساله 1919 میلادی در افغانستان دوباره راه تیاتیررا پیش گرفته اند ورفقای متجاوزشان را نیز از ورای نمایشات تیاتر تدریس مینمانید. برا آنکه اینبار ازافغانستان دست خالی بیرون نشوند، راه تیاتر را پیش گرفتند. خبرجالب دررادیو صدای امریکا توجه ام را جلب نمود یک تیاتردوازده پرده ای که نمایش آن هفت ساعت را دربرخواهد گرفت درباره فرهنگ و کلتور افغانها میباشد درمراکز قطعات اردو کشور بریتانیا به نمایش گذاشته شده است. آن تیاتیر را برای کسب تجربه به امریکا نیزارسال نمودند تا سربازان امریکایی نیربا فرهنگ وکلتورافغانی آشنایی حاصل نمایند. اکنون درقطعات وجزوتام های عسکری انگلیس وامریکا برای سربازن که روانه افغانستان میباشند، نمایش داده میشود. لطفاً بروی لینک کلیک نماید. تیاتر درپیروزی سیاست متجاوزین را تماشاه کنید.
زن فروشی درافغانستان ابعاد گسترده پیدا نموده است
فرهنگ عقب مانده سنتی درتاریخ کشورما سابقه را طولانی وملال آور دارد. در ادوار مختلف زمامداران برای رفع این نقصیه مبارزه پیگیر نکردند ویا خود علاقه برای رشد جامعه متمدن از راه دانش آموزی نداشتند، گفته اند {پوهنه رنا ده } چه جمله زیباست.
بنابرعدام توجه مسوولین روشنایی دانش همشیه تحت تاریکی جهل قرارداشته است.
درکشورسنتی مانند افغانستان بنابر بردلایل مختلف، بخصوص مرد سالاری شمع علم را کشته اند و تاریکی جهل را ممتد بودند. نسبت همین عقب ماندگی، ازوداج های زیرسن، بدله، طویانه گرفتن، فروش دختران درد بی درمانی بود که دامن گیرخواهران ومادرما بوده است. اما متسفانه بنابرعدم توجه رهبران کنونی اختطاف وفروش زنان، دختران وپسران نوبالغ برای استفاده های نامشروع وغیرانسانی، رقصاندن، انتقال مواد مخدره، همجنس بازی وجهت انجام اعمال غیرانسانی “انتحار” صورت میگیرد. دولت فعلی باعاید سرشاریکه بنام بازسازی افغانستان ازکشورهای مختلف بدست میآورد تنها درچند ولایت بزرگ وشهر کابل به فعالیتهای نمایشی بخاطراغفال غربیها ودوام کمک های ممالت ذیدخل اقدام میدارند، اما بیخبرازآنکه درسایرنطاق کشورچه میگذرد، زنان در چه ستم مرد سالاری خورد وخمیرمیشوند .
قبل ازسال 1371 خورشیدی زمانیکه مبلغین ریاست سواد آموزی در ولایات وولسوالیها برای ایجاد کورسهای سواد آموزی میرفتند، در محاصره مجاهدین قرار میگرفتند ویا کشته میشدند. جان باختگان این راه انسانی که برای بینایی یک کشورنود فیصد بیسواد که شمع علم می آفروختند، کم نیستند. چنانچه خودم برای سروی کورسهای سواد آموزی وایجاد کوپراتیف دهقانی در دو ولسوالی مربوط ولایت کابل توسط مجهادین محاصره گردیدم، تعداد زیاد زنان ومردان فدا کار دراین راه انسانی جان های شیرین شان راازدست دادند. حالا نتیجه کارجان باختگانکه”روح شان شادباشد” برای تمام ملت افغانستان آشکارا میگردد، سوختاندن مکاتب، کتابخانه ها، تیزاب پاشی بروی دختران مکتب، کشتن معلمین زن، چه عواقب را درقبال دارد. اکنون همان رهبران جهاد در مصدر قدرت نشسته اند، برای رفع نقایص فرهنگ سنتی، بیسوادی، زن فروشی که لکه ننگ برای تمام افغانها میباشد توجه ندارند. تنها برای جلوگیری ازآزادیهای فرهنگی مردم، مانند عروسی، شیرنی خوری وغیره وزارت عدلیه عدالت خویش را بنمایش میگذارد.
جلوگیری ازمسایل خرافات درعروسیها وظیفه وزارت کلتورو فرهنگ میباشد که توسط تلبغیات نشراتی باید ذهن مردم را روشن سازند، وزارت عدلیه باید عدالت را در قریجات جاری بسازند تا “زنان” که خواهران ومادران ما اند، مانند برده بفروش نرسند. حقوق انسانی شان پامال نگردد وبنام ناموس ازایشان حراست صورت بگیرد. دو تن ازخانم های ولسوالی، مومند و شنوار مربوط ولایت ننگرهار بزبان خود میگوید که {رنا نشته” زنان ازسواد محروم اند حقوق خویش را نمیدانند وگرنه دربدل قاطربفروش نمیرسند
پیام شاد باش بمناسب تجلیل از چهارمین سال ایجاد خانه فرهنگی مولانا و بزرگ داشت، رباب نواز بزرگ کشور مرحوم استاد محمد عمر
پیام شاد باش ماریا دارو
به استقبال از بزرگداشت دو شخصیت بزرگ شعر وموسیقی کشوربهترین تبریکات وشاد باش خودرا به دست اندرکاران خانه مولانای بزرگ تقدیم میدارم:
مولانا جلال الدین محمد بلخی، متولد 6 ربیع الاول سال 604 هجری قمری بلخ؛ فرزند مولوی محمد بن حسین خطیبی، معروف به بها الدین ولد میباشد. مولانا ، جلال رحمت بلخ کهن وامروز بوده وبه تمام کافه ملت افغانستان تعلق دارد. با آنکه زاده بلخ میباشداما اوجداازبشریت نیست وبشریت ازمولانا جدا بوده نمیتواند. زیرا تا عشق وجوددارد، مولانا وجودارد، همه ادیبان شورعشق را درکلام مولانا شاعر بزرگ سرزمسن بلخ افغانستان جستجو مینمایند. حتا دوکشورهمسایه وهم زبان ماعشق را درکلام مولانا میجویند. .
مولانا تجلی عشق یزدان را درصورت شمس دید، آن متصوف محراب وممبر،مجنون گونه پشت شمس دوید. باآنکه استاد بزرگ عرفان درعصرخویش بود، بالاترازبشریت فکرمیکرد اما بانوشیدن جرعه می عشق ترک زندگنی کرد وتازمانیکه به زندگی نوین پیوست، آرامش، آسایش، خورد ونوش را فراموش کرد. بسرشورعشق وبرزبان وصف یزدان را درخلقت شمس بیان میکرد. او شمس را آیینه جمال وجلال خدا میدانست، او که خوداستاد تصـــوف بود وشاگردان زیادتربیت کرده بود اما زمانیکه آفتاب عشق بر او تابید، جاه وجلال ، خطـــه وممبررهانید. با آنکه تاریک اندیشان عصرش او را بملامت گرفتند، اما نتوانستند که سینه اورا بشگافند ودربایند که چه سوزی درسینه وچه شوری در سردارد، برعکس دانشمندان مولانا را خداوندگارعشق نامیند. مولانا قبیل از دیدار شمس شب تا صبح درپرستش یزدان سربه سجده میگذاشت وازهرسه روزیک روز را روزه میگرفت، در آوان جوانی همانند پدرش متصوف بزرگ بود، زمانیکه هنوز 24 سال داشت، پدرش راازدست داد، بنا برخواهش پادشاه وامرابرمسند وعظ جا نشین پدرگردید، حدودی پنج سال { از638 تا 642 هجری وعظ وممبر را چون پدر پیشه کرد وهم بخاطرتکمیل دروس به خدمت” سیدبرهان الدین محقق ترمذی” ازشاگردان پدرش شتافت. مولانا پس ازوفات پدر، بکوشش محقق ترمذی باچند تن دیگرازمریدان پدرش بجانب شام سفرکردند. “شام” که مرکزبزرگان ومجمع علم وعرفان بود به تقوا وریاضت تمام درتکمیل علوم دین کوشید پس از سه سال تحصیل علوم اسلامی رهسپار دمشق شد ومدت چهارسال به تقوا وریاضت تمام درتکمیل علوم دین کوشید. سرانجام بعدازهفت سال مسافرت و تحصیل به قونیه برگشت، مریدان زیادی نزد او آمدند و مولانا طریقه مولویه”تصوف” را تهداب گذاشت. اما نمیدانست که عشق اورامجنون میسازد وهمه علوم وفنون را رها میکند. فقه ها وعوام قونیه از تغیر روش مولانا بخشم آمدند ومخالفت شان را با شمس آغاز کردند. درنتیجه بعداز16 ماه آشنایی شمس ومولانا، شمس مجبور به ترک مولانا وقونیه شد وراه دمشق را در پیش گرفت. مولانا ازغم زیاد به نوشتن نامه، پیام وعزل های سوزناک پرداخت؛ تا باشمس متوصل شود حالت غمین مولانا به شمس اثر گذاشت و دوباره نزد مولانا برگشت. مریدان ویاران مولانا ازخلوت نشینی مولانا وشمس به قهر آمدند، مولانای بزرگ را دیوانه وشمس تبریزی را ساحر خطاب کردند. جاهلان کمردشمنی با شمس بستند، شمس از نیت شوم آنها مطلع شد، شهر ومولانا را برای همیش ترک کرد وناپدید شد. بعد ازآن مولانا به سماع پرداخت، درناامیدی به سرودن غزل آغازکرد بیشترین غزلیاتش را درفراق شمس سرود. بیجاه نخواهد بود چند بیت ازغزل زیبا اورا در فراق شمس ، با اختصار دراین نبشته بگنجانم.
غزل
وقت آن شد که به زنجیر تودیوانه شویم – بند را بگسلیم از همه بیگانه شویــــــــــــم
جان سپاریم دگر ننگ چنین جان نکشیم – خانه سوزیم و چو آتش سوی میخانه شویم
تانجوشیم از این خنب جهان برناییــــــم – کی حریف لب آن ساغر وپیــمانه شویـم؟!
سخن راست تو ازمردم دیوانه شـــــنو – تا نمیریم مپندار که مـــــــردانه شویـــــــم
درسرزلف سعادت که شکن درشکن است – واجب آید که نگون ترزسرشانه شویـــــــم
بال وپر باز گشاییم به بستان چـو درخـت – گردرین راه فنا ریخته چون دانه شویـــــــم
گرچه سنگیم پی مهرتو چون موم شویم – گرچه شمعیم پی نور تو پروانه شویــــــــم
گرچه شاهیم برای تو چو رخ راست رویم – تا براین نطع زفرزین تو فرزانه شویـــــــم
در رخ آهینه عشق زخود دم نزنیـــــــم – محرم گنج تو گردیم چو ویرانه شویــــــــم
پس ازچند سال فراق عشق شمس، مولانا را به دمشق وشام کشاند ولی مولانا هرگز شمس را جسماً نیافت ودوباره به قونیه برگشت، در فراقش سینه سوخت وسرود. حسام الدین چلبی یکی از مریدان مولانا ربته ومنصب شیخ گرفت، مولانا در اثر در خواست او مثنوی معنوی را که بزرگترین وعالی ترین اثرمتوفه اسلام میباشد، نوشت. یک شب درخلوت گاه راز چلبی ازمولانا خواست تا کتابی به طرز الهی نامه سنایی و یا منطق الطیر عطار نوشته کند. مولانا فوراٌ کاغذی را از دستار خود بیرون آورد وبه چلبی داد که هجده بیت نخست دفتر اول مثنوی را درآن نوشته بود. مولانا مدت پانزده سال با حسام الدین چلبی صحبت وخلوت داشت که مریدان شاگردان زیادی از نشتن بدان خلوت فیض بردند. بعداز ناپدیدشدن شمس، مولانا گوش به نی نهاد وازسوزصدای نی و رباب روح تشنه خودرادرفراق شمس سیراب میکرد. ازرنج فراق مریض وناتوان شد و دربستر بیماری افتاد وبالااخره بروز یکشنبه پنجم ماه جمادالاخرسال 672 در سن 68 سالگی جامه ازتن درید وبه زندگی نوین وادبیت پیوست. .
چه بجاست که امروز دوستان وفرهنگیان این خانه مقدس، ازدوشخصیت بزرگ ونامور سرزمسن ما{مولانای بزرگ واستاد محمد عمررباب نوازبزرگ} به نیکویی تجلیل بعمل میآورند، افتخاردارم که پیام شاد باش خودرا تقدیم حضورشان بدارم. بنده با شادروان استادمحمدعمر، شناخت نزدیک داشتم، دیداراوهمه روزه در رادیو تلویزیون ملی افغانستان نصیبم بود. روان هردو شخصیت بزرگ کشور را شاد میخواهم. با حرمت

بی بهاران
ارسالی : نجیبه آرش
ای پا برهنه ها
ای تا سحر نخفته دراغوش ګریه ها
ای شب نخفته ها
ای جام تان تهی از شراب شګوفه ها
اری شګوفه های روانبخش خنده ها
ای جان سپرده ها
درتنګنای تیره وخاموش دخمه ها
اینک بهار شد
اری! بشد بهارونیا مد بهار تان
این جلوه های باغ نیامد بکار تان
این نوبهار ها
کز دیده ګان مردم ارام وجانفزاست
از رنج تان نکاست
اوای ابشاروخروش هذارها
ای بی بهارها
درګوش تان طنین غمی جاویدانه است
ان خنده هاکه برلب خاموش تان شګفت
از غصه های بی سروسامان نشانه است
یکبار درخت عمر شمابارور نشد
در شاخ نامرادی ورنج عظیم تان
مرغ سرور وخنده دمی نغمه ګرنشد
اما اګر ګهی
ای چشم بسته ها و شما ای ګرسنه ها
ای پابرهنه ها وای تن شکسته ها
باهم یکی شوید وبخود اتکا کنید
از پای و دست خود
زنجیر بنده ګی وغلامی رها کنید
از کلبه ها برامده مارا صدا کنید
Right to Read: Education for Afghan Women & Girls
![]() |
| Special Edition Newsletter
Right to Read: Education for Afghan Women and Girls |
| CW4WAfghan is pleased to provide this Special Edition Newsletter (Fourth Edition) for our supporters. The purpose of the newsletter is to highlight the very successful workshop series held in Kelowna in October 2010, and to share with our members an update of our projects in Afghanistan and many of the activities undertaken by our network here in Canada. The theme of this year’s workshop was: Right To Read: Education for Afghan Women and Girls. These ongoing annual workshop events are a way to engage Canadians in open dialogue, with a focus on education as a pathway to peace in Afghanistan. Please mark your calendars for Sept 30-Oct 1, 2011 for our next conference in Oakville. Hope to see you then! If you would like to order free printed copies of this informative newsletter for your school or community, please email info@cw4wafghan.ca.
Download a pdf copy HERE ![]() |
تو پھر کیا کروگے؟

ھوایوں کے ساتھ تم کہاں تک اڑو گے
جو ایہں گے توفان تو پھر کیا کرو گے
جوانی پہ مت کر،غروراتنا ھمــــــــــدم
جوانی ڈھلے گی ،تو پھر کیا کرو گے
میری ان دعاوں میں شامل نھیــں ھـــو
لگ گیی بد دعایں، تو پھر کیا کرو گے
بلایا کرو نہ مجھے اپنــــــــے در پــــہ
قدم لڑکھڑایں ، تو پھر کیـــا کـــرو گے
کیا مت کرو ، چاندنی سـے محبـــــــــت
گرھن لــگ گیـــا، تو پھر کیا کرو گے
ایا نہ کرو تم ، خیالوں میں میــــــــــرے
ھویے جو کہ رسـو ا، تو پھر کیا کروگے
بھلانے کی تدبیریں ، تو تم کررھی ھــــو
بھلا نہ سکو گے ، تو پھر کیا کرو گـــے
سہارے بنــاؤ نــہ اتنــے کــــــــــہ اک دن
سہارے رھیں نــہ ، تو پھـــر کیا کرو گے
خواننده گان گرامی :در صحفات گذشته مطالب دری از قلم خانم رجنی پران کمار به نشر رسید، این بار خانم پران کمار با ارسال شعر زیبای بر زبان اردو جهت مطالعه هموطنان اقدام نمودند. هموطنان ما میتتواندبا زبانهای مختلف کشور سایت خودشان را خواندنی تر سازند.
هشت بهار گذشت وبهاران پرُ ثمردیگردرپیش روست

پیام تبریکه
هشت سال ازتولد، کودک دوورقه ” نشریه زن” شهرونکورکانادا میگذرد، این کودک پا به بوستان ادب بازکرد، پرُبارشد وبه مجله رنگین، وپرُمحتوا تبدیل گردید. نشریه با نام زیبا “زن ” گره خورده است، آینده درخشان دارد زیرا زنان تراسه ساز، هنرآفرین اند، سرود زندگی میخوانند، نغمه سعادت میسرایند. همان طوریکه فرزندان صالح را درامان شان پرورش میدهند؛ در بوستان نظم ونثر وادب نیز با سرود هستی، نشاد وعشق زندگانی قلم میزنند، از وجود شان انسان وازاندیشه شان انسانیت نمو می نماید. متیقنم درآینده قریب با آفریدنش آثارگران بهای ازسینه پرُگهر بانوان شکوه وجلال اوراق مجله درخشان ترخواهد شد ومجله به حجم کتاب عظیم سخن تبدیل وکسب شهرت جهانی خواهد نمود.
زن
بیتو صدای قافله خموش میشود – از وجد نام تو همه مدهوش میشود
شب سیه بی روی توسحر نخواد شد – خورشید هم در لانه سیه پوش میشود
زیبا ترین بهار بود لبخند زن – مردان زدیدنش همه سبزپوش میشود
گر نعمتش افول کند ازبوستان عشق – ساز وترانه در گلوخموش میشود
آغوش تومکان نشاد آفرین ماست – با مهر تو صد غصه فراموش میشود
ای بوستان نظم وادب موج افتخار – با توصدای شعروادب خروش میشود
زیبنده که نه سال ترا جشن بگیریم – صوت پیام هاست که درگوش میشود
ای پیشتازکودک نه ساله فرهنگ – با توهمه گلشن سرو، گل پوش میشود.
شاعران گرامی با سنگ ملامت مرا به سینه نکوبید، چونکه شاعرنسیتم تنها برای تشویق خواهرارجمند”شفیقه نورزی” جز این احساس؛ تحفه بیشترنداتشم، حضورت شان تقدیم میکردم.
اجازه دهید بهترین تربیکات وتمنیات خویش را خدمت تمام نویسنگان، شعراء ” ذکور واناث” که با آثارشان درغنامندی فرهنگ وادب دراین نشریه قلم میزنند ونشریه را خواندنی ترمیسارند وهم چنان هیئت تحریر نشریه و جناب متین، مبین قیام؛ بانومحبوبه نورزی که به رنگینی مجله دست بکاراند وسایرهمکاران وخوانندگان گرامی عرض بدارم وهمبستگی بیشترشان را برای موفقیت های مذید وغنامندی فرهنگ وادبیات کشور برتمام عزیزانیکه بااین نشریه پیوند خورده اند ازخداوند استدعا بدارم.
نشریه زن نه سالگی ات مبارک باد، سالهای چون بهاران داشته باشید. با حرمت ماریا دارو
صحرای سوزان سعودی آتشکده ساره یازده ساله

قلم یکه خوبآبه چشمان مادری بتصویر میکشد.
بلی مادری که جسد سوخته فرزند یازده ساله اش را به تماشاه نشسته است، مادریکه از عشق مرد چون ….فرزندی بدنیا آورد ونامش را ساره گذاشت . ساره ازعشق جانبین زوجین بوجود آمد . ساره …بلی ستاره…بمعنی درد و محنت ورنج. من اشتباه کردم ترا ساره نامیدم. دخترم مرا ببخش …پنداشتم که نگاه ساره من ترکیب عنبر ومشک وختن است، عنبرسارا ء زندگانیم میشود. اما نداستم با مرد جهنمی ازدواج کرده ام. نداستم اومنکرخدا وخلقت خدا است، نداستم عشق رااتش میزند. عشق زندگی من وخودش را …ساره را اتش میزند….بلی ساره ایکه ثمرعشق بسترشبهای ما بود. زنجیر وصال وممتد زندکی مشترک ما بود. ایکاش آن دیوی وحشی…درد بدنیاآوردن فرزند را میدانست، لذت عشق را با درد زایمان می چشید…
بلی مردم ! با چشمانم جسد سوخته فرزندم رامنهج تماشاکردم… گوشهایم تاهنوز صدای آن پرنده “سار” که تازه پرو بال میکشد و منقارش برای مکیدن شیره انگورتاکسان زندگانی آماده میشد، زهرمرگ را چشید.
ساره من تماشاگرکندن قبرش بود وبا زبان شیرین ازپدرش پرسد…پدر …پدرا ین چیسست که تو آنرا به عجله میکنی….پدر…
پدر: این قبرتوست…ترا میکشم …ترا نا بود میکنم… ترا دراین دل سیاه خاک مدفن میکنم که فرارکرده نتوانی ….
ساره : چرا مرا میکشی….چرا مراآنجا دفن میکنی؟… چرا ….
پدرحیوان صفت در برابرشیرنی کلام فرزندش عاجز بود …نمیدانست چطور پاسخ شیرین کلامی پرنده خوش الحان ر ا بدهد. زیرااو تنها زهرزبان داشت….دستش راگرفت طرف صحرا بردش …آتشش زد، ساره عشق زندگیم سوخت، دودش در صحرا پچید ….قبلم تکان میخورد، مشام بوی کباب بدن فرزندم رااشتسمام میکرد…..دیوانه وار بیرون ازمنزل نگا کردم، پل پاهای ساره ظریفم را که نقش درزمین بود، جستجوکردم. دلم پرمیکشد تا پل پاهیاشی راتعقیب کنم….دنبالمش بروم …جستجویش کنم ….نمیدانستم چرا چین حالت برایم دست داد……

ای قلم آیا قادری…آیا میتوانی احساسم را درتماشای آن پرنده خوالجام بتصویربکشی ….ای کاغذ آیا میتوانی این درد عظیم را که ازخونابه چشمان یک مادر درسینه سفید تو میچکد تحمل نمایی …. ای قلم بامن هم زبان شو….توبنویس …آنچه برمن وفرزند گذشته.
گویا شو ای قلم … چون زنان محروم ازسخن گفتن اند. میترسند که زند بگور نشوند …نترسید حالا زنده بگور کردن مروج نیست حالا اول کباب میشوید ، میسوزید، جهنم دنیا را دیده میروید. نه شما زنان هنوز هم در خموشی بسر میبرید. ای قلم تو بصد ا بیا، نه پهریز…تو بگو به که مردم دنیا آگاه شوند…بدانند دردی را که در سینه دارم، سنگ نیزتحملش را ندارد…این وحشت درحیوانات وجود ندارد مگر درانسان … دروجود کسیکه نطفه خودرا قتل میکند …چه نام برای این این عمل میگذارید….زیرااین عمل ازجنایت بالاتر است. مردم بنشوید ناله های مادری راکه سینه اش از درد میترکد، مادر، یعنی من که جسد سوخته فرزندم را تماشا کرده ام….. لهیب آتش که وجود دخترم را سوخت، سینه ام راملتهب نموده …روانم با روح اودر پروازاست…. جسم بیجانم موجودیت یک انسان زنده را ندارد…. مردم آیا میدانید غسل وکفن برای چیست….شهید غسل وکفن کار ندارد ….ساره شهید پاکی بود، خونش درزیر شراره اتش نخشکید….مردم من مادرم …وجودم سراپا مملو از عشق، عشق به انسان، وانسانیت ….عشق به زندگی …اما درکنار یک وحشی ….. چهره خشن زندگی را دیدم. اشک در چشمانم مانند خون ساره خشکیده است، سینه ازتپش بازمانده …قلبم از حرکت میماند ..صدای فریادم ارز نیش قلم بگوش جهان برسانید. ای زن …ای مادر با من هم صدا شو.ید ..بخاطرتعادل انسانیت بخاطرتعادل جنسیت، بخاطر تعادل شاهین عدالت درجهان، با من هم صدا شوید. ما بالااخره انسانیم…. به عاطفه نیازداریم… به عشق نیازنداریم .بخصوص با از دست دادن فرزندان خویش ….فرزندان ماکه نتیجه عشق، بسترشب های ما اند.
نشریه زن نه ساله میشود

مجله فرهنگی (نشریۀ زن) در ونکوور کانادا به رهبری ومدریت خانم شفیقه نورزی زن فدا کار،مهربان و درعین حال نا بینا، که با چشم عقل و خردبه انتشار گنجینه ادبی کمرهمت بسته است. اکنون نشریه خواندنی ودلچسپ درآسانه نه سالگی قراردارد. بانوی ارجمند هموطن ما بانشرمقالات، اشعارو صدها مطالب خواندنی، درعالم هجرت درخدمت مردم خویش قرارداشته وبا پشت کارخستگی ناپذیر گامهای استواری دراین راستا برداشته است. باعرض تبریکات جهت نه سالگی مجله، سولات خویش را با مسوول مجله”نشریه زن” درمیان میگذارم.
سوال -مجله نشريه زن چه وقت و به انگیره ی چی نشر شد منبع مالی آن از کجاست؟
جواب:جهان سپاس ازشما که به من موقع داديد تا باهموطنان عزيز و فرهنگيان فريختۀ کشوررازهای نهفتۀ هشت سال گذشتۀ نشريه زن را بشما وعلاقمندان و فرهنگ دوستان عزيز در میان گذارم. باید گفت که: درسال 2001 ميلادی در اتحاديه عام المنفعۀ افغانها عضويت هيأت مديره را داشتم، با ايجاد گروپ زنان که خودم سرپرست آن بودم این مجله را در ماه اپریل 2002 میلادی بامصارف شخصی نشر کردم. ابتدأ بشکل جریده داخل دو ورق به نشر میرسید و به بدسترس هموطنان قرارگرفت، در اثر سعی وکوشش همکارانم آهسته، آهسته رنگ و رونق بیشترگرفت تا بالاخره بشکل یک مجلۀ رنگين با صفحات بیشتر و موضوعات متنوع خواندنی مبدل گردید.
هدف از این اقدام زنده نگهداشتن زبان مادری که هويت ملی مارابه اثبات میرساند، میباشد. شما مطلع هستید که شرايط زندگی نسبت جنگها برای هموطنان ما درکشور نا مساعد گردید، هموطنان ما مهاجر به کشور های غیر جهت زندگی دور از پرابلمهای جنگ پناه بردند. گرچه با مهاجرشدن زندگی ارام نصیب هموطنان ما گردیده است اما نبايد فرزندان ازکلچر و فرهنگ کشور آبائی خود دور نگهداشته شوند،واز طرف دیگر معرفی نویسندگان، شعرا، ادبا وعلمای کشور که اکثر آنها درهجرت بسر میبرند، از توانایی قلم برخوردار اند، درگوشۀ های دور از وطن در حال خاموشی بسر می بردند، مجله باعث پیوند دوستان اندیشمند نیزگردیده است و همچنان برای هموطنان بزرگ سال چه ازبرادران و خواهران گرامی ما که به زبانهای خارجی آشنائی بیشترندارند، بامطالعه آثار نویسندگان وشعرای وطن به زبان خود شان مصروف شوند، رنج تنهایی را کمتر حس نمایند. اطفال که در خارج از افغانستان تولد میشوند ویا اینکه در کودکی از دامان مادروطن جدا ومهاجر شدند، به اصول وقوانین زبانهای مروج کشور آشنایی حاصل نمایند. مجلۀ زن در زمینه حامی و مدد گار آنهاست.
سوال: آیا نشریه ی زن متعلق به کدام سازمان سیاسی و اجتماعی است یا خیر؟
جواب – نه مجله با هیچ اداره و سازمان ارتباط ندارد و نخواهد داشت.با وجودیکه تمام مصارف نشريه از پول شخصی ام اعاده میگردید با آنهم در ابتدآ تحت نام اتحاديه افغانهای BC” “به نشر میرسید اما حالا اتحادیه در تقویه ی بینه ی مالی آن سهمی نداشته وندارد حتی کمترین همکاری درمضامین اجتماعی ازاتحادیه بدست ما نمیرسد. زیرا محتوای نشرات مجله را مضامین اجتماعی در بردارد نه سیاسی. بنآ مجله طرف علاقمندی خواننده گانش قرار دارد.
سوال– چرا با این همه مشکلاتی که گریبان گیر شما است با چنين کار بر هزینه وظيفۀ سنگين را بدوش گرفتید؟
جواب – اول –احساس دوم ادای دین : مادر وطن تمام مراحل تحصيلی و تعليمی را بر ملت خود رايگان تهيه دیده بود تا مصدر خدمت برای بهبودی و پيشرفت مملکت خود گردیم، با تأسف که نظربه شرايط سياسی وايديالوژيهای مختلف اوضاع کشور رنگ ديگری گرفت. تعدادی راه هجرت رااختيار نمودند که من هم ازجملۀ آنها بودم و تصامیم که بعدازختم تحصیل برای خدمت مادر وطن داشتیم، از دست دادیم.
چون خدمت به وطن فرض و وجيبۀ ملی هر فرد است، لذا خواستم تا ازاين طريق بتوانم اقلأ شمۀ از وظيفۀ خود را درمقابل مادروطن که در دامن آن پرورده شده ام، انجام دهم. بنآ با پذيریش هم مشکلات اقتصادی، نداشتن مواد کافی وازهمه مهمتر تکلیف صحی یعنی (نا بينائی) متقبل شدم وبا همکاری های بی شائبۀ همکارانم در ماه یکبارمجله را به نشرمیرسانیم.
سوال – همکاران شما کی ها اند؟
جواب – هيأت تحرير را بانوان ارجمند تشکیل میدهند، محبوبه”نورزی” نجيبه”فرياد” وحليمه”قيام” ميباشندکه هریک ازاستعداد های خوب برخورداربوده، از هیچ نوع سعی تلاش برای بهبودی و پیشرفت گزينۀ ادبی خود دریغ نمی نمایند. همچنان مبين”قيام” و متين”قيام” جوانان با احساس شهرما ديزائین پوش مجله را افتخارانه عهده دار بوده و با انگشتان هنرآفرين خویش پوش آنرا دلکش و وجالب میسازند. ديزاين صفحات داخلی مجله مربوط به خواهرم محبوبه نورزی ميباشد. وی مطابق به محتويات مضمون و يا شعر پای ديزائین نشسته تا موضوع را بشکل زنده ترسیم نماید. خوشبختانه ازسال 2008میلادی، بدینسوخبرنگار و ژرونالیست آزاد که شخص خودشما با ما همکاری را آغاز نمودید ومارا مفتخر ساختید، که خوانندگان عزیز از مطالب شما نیز مستفید گردیده اند.
سوال- مشکلات درتهيۀ مطالب و ديزاين دارید؟
جواب – در آغازنشرمجله نويسندگان و شعرای عزيز ازنشر همچو گزينه خبر نداشتند و هم اخبارکوچکی که به نشر ميرسيد به دسترس شان قرار نگرفته بود، جمع آوری مطالب به ذوق علاقمندان وقت زيادی را دربرميگرفت. آما آهسته، آهسته نشريه به دوستان و علاقمندان ادب و فرهنگ پخش گرديد. جای سپاسگذاریست که قلم بدستان چيره دست و شعرا شهير کشور ما که در غربت سرا به ما افتخار بخشيده و اين گنجينۀ کوچک ادبی را با ارسال نبشته های علمی، ادبی و ساینسی و همچنان شعرای شهير با سروده های ناب و دلکش خویش اوراق جريده را مزين گردانيدند. از احساس نيک هريک ايشان جهان سپاس و امتنان که ما را تنها نگذاشتند ناگفته نبايد گذاشت که بعضی از علاقمندان و خوانندگان گرامی با ارسال مضامين منتخبۀ خودنیز صفحات مجله را آرایش و پيرایش میدارند، احساس شان قابل تمجيد است. چنانچه گفته اند که” صدا از يک دست برنمی خیزد تا دو دست بهم نخورد.” بلی هیچکاری به تنهائی صورت پذير نبوده و نیست.
سوال– در آينده ها چه پلان و يا مرامهای در رابطۀ پيشرفت آن داريد؟
جواب – خوب بهرصورت، ضعف اقتصادی برآوردن مرام و مقصد کار ما را مشکل ساخته است گرچه ما پلانهای زيادی برای بهبودکيفيت و کميت آن در نظر داشتيم و داریم، اما بلند رفتن قمیت طباعتی، قمیت ارسال پستی تاحدی باعث سکتگی درامورنشرات ما میگردد، درهرحال تلاش نهایی خویش را میکنیم که مجله از نشربازنماند. خير! به یاری خداوند(ج) و همکاری دوستان که شاید درمجله مطالعه کرده باشید، یک عده فرهنگ دوستان ما را در اين راستا کمک میدارند، با آنکه از همکاری ومساعدت شان در هرشماره اظهار شکران گردیده است، بعید نخواهد بود باردیگرمنمونیت خویش را تذکر بدهم. هیچ کار بدون مشکلات نیست، نشرات درغربت مشکلات زیاد درقبال دارد. مگر چشم اميد ماهمکاری ومساعدت پولی فرهنگیان ماست، تا برای جاویدان ساختن اين مشعل ادبی کمک های شان را دريغ نه نموده مارا همگام باشند. انشالله با کمک الهی و یاران قلم بدست و نویسندگان فریختۀ کشور به این راه ادامه خواهیم داد.
سوال – چه پيامی به خوانندگان و هموطنان داريد؟
جواب – پیام من منحث متصدی مجله برای هموطنانم توافق نظر، همکاری دلسوزانه، مجله را با مضامین معدود که فعلا در اخیتار دارند، به گنجینه سخن وادب تبدیل نمانید،بانگارش مطالب شان به غنای زبان مادری، اطفال که خارج از مهین زندگی دارند، سهم جدی بگیرند. در قسمت بنیه مالی ،چيزی که عيان است حاجت به بيان نيست. مارا یاری برسانند.
چه خوب خواهند بود که تعصب را کنار بگذاریم، صدای همدلی ، محبت و عشق به مهین عزیز خویش را از طریق رسانه های جمعی، تلويزیون، راديو ویا اخبار وجرایدبلند نمایم.
در زنده نگهداشتن مسايل اجتماعی مانند برگزاری محافل عنعنوی و کلچری، محافل مذهبی وغيره، به هرنوع همکاری مادی و معنوی برای تداوم و پيشرفت آن ازجانب هموطنان باید تقویت گردد. هيچ شخصی و يا فردی قدرت و توانائی آن را به تنهائی نداشته و نه میدارد. چون کار فرهنگی کار مشترک است باید مسوولیتها بین مردم ما تقسیم گردد. متاسفانه تبعيض نژادی، مذهبی، لسانی وغیره مسایل که اصلاٌ دردی را مداو نیست، مارا ازهم دور نگهداشته است. بیائید با قلب های باز دست همکاری دراز نموده تاهويت ملی خویش را حفظ نمایم. نکتۀ ديگری را بايد متذکرشد، عدم همکاری، هدلی دلیل عمده به پا نه ايستادن ماست. هرگاه خود متحد باشیم دست ما بطرف دیگران دراز نمیشود. امید پیام بنده جنبه شخصی بخود نگیرید، بلکه باعث وحدت قشرده افغانان گردد.
در اخير بايد متذکر شوم که چه بهتر خواهد بود که همه کينه و کدورت ها، حرس و حسادتها، خودمانی و خود خواهی ها، مهر زدنها و تاپه زدن های بی مورد و بی دليل و پروپاگندهای بیجا و بی معنی را کنار گذاشته و در عوض مهر و محبت، صفا و صمیمیت، صداقت و راستی راحرمت، احترام گذاشتن به کرامت انسانی و انسان بودن شخص در قلب های خود جاگزین ساخته که باعث پیشرفت در راه شگوفائی یک ملت و يا یک مملکت گرديم و اجتماع سالم بوجود بیآوریم ، به همین آرزومندی برای تمام ملت نجیب افغان صحت ،سلامتی وسرفرازی تنما میدارم.
دوستان عزیز با تشکر از خانم نورزی که در زنده نگهداشتن فرهنگ ، زبان وهویت ملی کار پرُ ثمر را انجام میدهند. هرگاه هموطنان میخواهند با مجله کمک مالی بدارند به ادرس ذیل تماس حاصل نمایند.
noorzay4481@shaw.ca
مصاحبه از امان معاشر

بررسی فعالیتها وجمع آوری پول برای مکاتب دختران افغانستان
تصویراز گردهم آیی زنان کانادا برای زنان افغانستان
زنان برای تعالی دانش وآموزش در جهان اهمیت میدهند:
بتاریخ شانزدهم مارچ شهرساسکه تون درکالج کلسی Saskatoon/ SK شاهد برگذاری کنفرانس بزرگ بود، این کنفرانس بمناسب جمع آوری اعانه برای معاش معلمین و تامین ضروریات مکاتب که شامل پروژه زنان کانادا برای زنان افغانستان , تحت نظرسازمان حقوق بشرمیباشد، برگذارگردیده بود. نتایج کارهای مکاتب ونوع تدریس، مشکلات کمبود وسایل درسی وغیره ازطرف خانم جنت Janice Eisenhauer که تازه بعد ازمراسم هشت مارچ ازکابل “افغانستان” برگشته بود برای حاضرین مجلس ارایه گردید. شما تصویرخانم جنت، را دروسط، خانم لورال مارش Marsh, Laurel طرف چپ وطرف راست Maria Daroخانم ماریا دارو را تصویربالا تماشاه میدارید، این سازمان خیریه که به هکاری زنان رضا کارکانادا برای زنان افغانستان نام گذاری شده است، ازسال 1996 میلادی بدین طرف توسط چند نفرمحدود بفعالیت آغازکرد. بی تاثیر نخواهد بود که انگیزه ایجاد این گروپ زنان رضا کاراجهت اگاهی مردم افغانستان بنویسم:
خانم سالی آرم استرانگ ازشهر تورتو به افغانستان سفر کرده بود وچشم دید هایش را درپست ملی کانادا بدست نشر سپرده بود، همان نوشته از طریق رادیو سرتاسری کانادا نیز به نشررسید واحساس زنان کانادایی راتحریک نمود، چند خانم که دارای احساس بشردوستانه بودند، باهم مشوره و اقدام به ایجاد سازمان خیرخواهانه نمودند. دراثر تلاش وجلب وجذب ایشان اکنون در سرتاسر کانادا این سازمان فعال گردیده است. سال دو بار تمام اعضا با پرداخت 50 دالر دورهم جمع میشوند ازصورت پیشرفت کارها و پلان های بعدی سیستم تعلیم وتربیه درافغانستان، کنفرانسها بمنظورجمع آوری پول برای معاش معلمین که درمکاتب که ازطرف زنان کانادا ” همین سازمان” اداره ورهبری میشود، دایرمیگردد. درماه نومبرسال 2010 معاش سالانه معلمین جمع آوری با کتاب ، مجله وغیره ضرورت معلمین وشاگردان وبکابل انتقال داده شد. خانم جنت که دروسط تصویردیده میشود؛ او از اولین خانم های است که این بنیاد را پلان وطرح نموده است، تازه بعد از”هشت مارچ” سال جاری از کابل بر گشته است. او راپورتمام سفر وایجاد مکتب جدید درشمال کابل، توزیع کتب ومجلات و توسعه کتابخانه، کمبود وسایل تدریسی وغیره پیشرفت ها وکمبودها را مفصلاٌ معلومات برای اعضای کنفرانس ارایه نمود. درضمن اعضای این بنیاد درخور توان مقدار کتاب، زیورات، لباس ، وغیره اجناس را برای فروش آورده بودند تا یک مقدار پول جمع آوری نمایند .
هموطنان عزیز! خانم های کانادایی هیچگونه ارتباط ، قومی، زبانی ونژادی با زنان واطفال افغانستان ندارند. اما بخاطر یک جامعه روشن و سالم تلاش میدارند تا مادران درهرکجا با سواد باشند و فرزندان خوب، با عقاید روشفکرانه وانسان دوستی با دانش وآموزش عصر نوین تربیه وبه جامعه وجهان تقدیم بدارند. چه میشود با پیروی از این عمل بشر دوستانه در هرکجالیکه زندگی داریم دست به ایجاد همچو بنیادهای انسانی وخیریه بزنیم تا یک جامعه سالم وروشن با نسل بهتردرکشورخود داشته باشیم.

Who We Are
Canadian Women for Women in Afghanistan is a volunteer not-for-profit organization founded in 1996 with twelve locations across Canada. CW4WAfghan is a non-religious, non-political, federally registered charity.
The goals are to advance education and educational opportunities for Afghan women and their families; and to educate and increase the understanding of Canadians about human rights in Afghanistan. Please download a copy of our CW4WAfghan pamphlet (2 pages) here.
Donor funded projects are implemented and managed in partnership with Afghan non-profit organizations. These projects include a number of community schools, village libraries, an orphanage, as well as teacher training, literacy, English and computer classes.
CW4WAfghan is volunteer-based and, with the exception of online credit card donations made through CanadaHelps.org, there are no overhead costs deducted from your donation. Our goal is to raise a minimum of $300,000 per annum to meet our project objectives.
Canadian Women for Women in Afghanistan members were honoured with the YMCA Calgary Peace Award in the International category for their long-standing contribution to supporting peace and human rights for Afghan women and their families.
To download a copy of our pamphlet in FRENCH, please click here


توهین تابلیت، تقویت برای نیروی مندی خشونت نسل جوان
بدفاع از حقوق هندوان افغان بنویسید:
یکتا بون قانون تبربرانیست که درخت صلح ودوستی را قطع میکند، خون بی اتفاقی رادر وجود نسل آینده افغان تقویت مینماید. عدم توجه مسوولین دولت ضعیف افغانستان عواقب وخیم را درنسلهای ایند بنابرمسلمانبودن وهندو بودن به بارخواهدآورد.
قانون اساسی مظهر تجلی حقوق هرتبعه کشور، وپارلمان خانه مصوون ملت شمرده میشود. متاسفانه درقانون اساسی یکتا بودن دین ” اسلام” ذکر شده است و درپارلمان زیرنام خانه ملت بعضی دشمنان ملت اشتغال دارند. نژادهای مختلف، عقاید متفاوت ازحقوق قانونی شان محرومو تخم نفاق در بین ملت افغان بنابراندیشه های سیاسی شان میکارند. ما درسال پارشاهد تظاهرات بودم عدم رعایت که حقوق شخصیه اهل تشیع رادرقانون اضافه کردند. جای انکه برای رفع نواقص قانون اقدام صورت بگیرد و حقوق اتباع هندو، یهود وغیره مضاهب را تسریع وتشریع بدارند، حقوق نیم نفوس جامعه “حقوق زوجه تشیع” را نیز مورد سوال قرار دادند.
مسوولین دولت ملا پرست افغانستان که ریشه ان از عقاید غیر انسانی سیرآب میگردد ازهیچ گونه حق تلفی درحق ملت دریغ نمیورزند. برخورد توهین امیز بعضی جوان جامعه مطابق معیارهای انسانی باهموطنان هندو شان ثابت کنند، اعمال مفتن دولت فعلی میباشد. ازملا ها آموخته اند “کفرومسلمان ” بدون آنکه بدانند عقاید دگران را توهین کرد خود زمینه توهین عقید خویش را مساعد مینمایند. هرعقیده قابل احترام است هرگاه مسلمان عقیده خویش راارج میگذارند، باید به عقاید دگرنیزاحترام قایل باشند. مخصوصاً اهل هنود افغانستان که سایقه بس طولانی نژادی درآن سرزمین دارند ودر اقلیت زندگی مینمانید. وزارت معارف مکلفیت دارد تا ازحقوق اطفال هندو وسکه مانند سایرمتعلمین دفاع نماید کسانکه باعث توهین اطفال هندو درمکاتب میشوند، مجزات قانونی بالای شان تطبیق گردد. وزارت معارف جای انکه برای رفع نقصیه اقدام بدارند برای مجزا ساختن اطفال هندواز مکاتب عمومی نظرمیدهند. این خود توهین بزرگ برای اهل هنوداست، هرگاه قانوی ازحقوق حقه مردم حمایت نماید جای تشویش باقی نمیماند، بدبختانه که چنین نیست.
قبل ازهشت ثورخون آشام 1371 خورشیدی مسله هندومسلمان دراحضارعامه وجودنداشت، هندوان مانند سایر اتباع شامل دانشگاه میشدند، درخدمات اجتماعی، فرهنگی دوشاوش دگران چومعلم، داکتر، نرس، ماموردولت، نطاق ، نویسنده، تجار وغیره اشتغال داشتند وخدمت زیربیرق انجام داده اند. درآن زمان ازحقوق کاملا عقیدوی، اجتماعی، سیاسی برخورداربودند. دولت فعلی مکلفیت خویش را فراموش کرده است که زندگی مردم راازهرنقطه نظردر تعادل نگهدارند. دانش و آموزش، احترام به عقاید مذهبی، اجتماعی، تساوی حقوق تمام اتباع کشور، تطبیق جدی قانون ازجمله وظایف اولیه دولت میباشد اما بدبختانه که دولت خود درعدم رعایت قانون سهم بزرگ دارد. سوال ایجاد میشود، هرگاه مسلمان مراسم مذهبی شان صلب گردد واجساد شان ازدفن کردند محروم شود، چه خواهند کرد؟؟؟.
پس چرا هندوسوزان مسدود گردید ودولت درمقابل انجام وظلیف خویش بیتفاوت نشسته است، امکانات را مساعد نمیسازند. قراراخبار تلویزیون طلوع ده میلون بیسواد درکشور وجود دارد، آیا کافی نیست؟. بنا بربیکفایتی دولت زبون اطفال معصوم هندو نیزازآموزش محروم گردیدند، وزارت معارف بجای آنکه جلو توهین واهانت شاگردان را بگیرند، اطفال هندو راازجمعیت مسلمانان مجزا میسازند، که این خود خط سرخ جدایی بین اتباع کشور زیرنام عقاید مختلف میباشد. چرا قانون مجازات رابالای آنعده شاگردانیکه باعث اذیت وآزارهندوان میشوند، تطبیق نمیدارند. مکتب برای کسب تحصیل اعمارگردیده است نه برای مسلمان ساختن هندوان جوان. محیط خانواده برای اطفال از نظرعاطفی و روانی از روی اساطیر، نشرات وعمل کرد دستگاه حاکم و بزرگان خانواده تاثیر خاض دارد. اشعار فلکلور که درقصه ها گنجانیده شده است میراث بزرگ اساطیر تاریخی، وحدت اجتماعی را بیان میکند که دراکثر اشعار، داستان و قصه های افاقی زندگی مشترک هندو ومسلمان درسرزمین ما به تمثیل میکشد.
مردم ارجمند، جوانان ورشنفکران بجای صدا خشونت، تعصب وکینه توزی نعره دوستی، همدلی ومحبت را بدون تعصب نژادی و مذهبی بلند نماید، تا خود نیزبه آرامش روح درکناربرادر هموطن هندوی تان راحت زندگی نماید. انسان بودن و انسان رااحترانم کردند وجیبه هرد فرد درهر عقیده، زبان ونژاد درکره زمین میباشد. در این راستاٌ والدین نیز وظایف شان را فراموش کرده اند، برای اطفال شان حقوق همشری را تفهیم نمیدارند. پرابلم های اجتماعی به کمک والدین محترم باید حل گردد، اطفال خیلی انعطاف پذیراند، دوشادوش هم دریک مکتب درس میخوانند وبا هم دوست میشوند. اما ازانجایکه تعصب دربین تمام نزاد های افغانستان وجود دارد، حال هندوان بدترین آنهاست. ماباید مبارزه راازچهاردیوارخانه خویش آغاز بداریم، تاثرمبارزه خویش را در محیط زیست، مکتب، ساحه کارودرسطح کشور خواهیم دید بدبختانه بیتفاوتی ازابتدا تا انتحا درکشورجنگ زده دیده میشود. آیا برای مسوولین شرم نیست که درکابل چند میلونی صرفاٌ یک نفرمحصل از اهل هنود در دانشاگاه کابل مصروف تحصیل میباشد. اطفال نازنینکه درسن دانش و آموزش قراردارند، ازحق قانونی شان محروم میگردند، وجدان مسوولین دولت را تکان نمیدهد؟. درهمین رابطه چند فرد از شعر بانو “راحله یار” شاعر نازنین کشور را با اختصار مینویسم که چنین گفته است:
خدای عشق قرارومدار خواهد کرد – غم گذشته مارا شمار خواهد کرد
غم گذشته و امروز شرم فردا را – بدوش عیرت مردانه بار خواهد کرد
امروز وقسمت شوم مرا به گفته تو – دچار دغه دغه بی شمار خواهد کرد
بگو بگوش خدایان ذهن نا جورت – که نفس ادمیت انفجار خواهد کرد
بگو که قمری اشعار عاشقانه ای من – درخت سیب ترا تار تار خواهد کرد
هزار سال دگر عاشقانه خواهم زیست – هزار سر به سرم افتخار خواهد کرد

دراخبار آمده است که این پرابلم: { بعد از سالهاى ١٣٧١ (آغاز حکومت مجاهدين)، با مشکلات گوناگون روبرو شدند. چرن سنگهـ در مورد اينکه چرا خانواده هاى اينها براى اولاد هاى شان، مکتب خصوصى را ايجاد نمى کنند؟ گفت که قبل از جنگهاى تنظيمى (٧١-١٣٧٥ )خورشیدی تعداد 200 هزار هندو و سکهـ در سرا سر افغانستان زندگى ميکردند، که در دوران جنگها اکثريت شان اين کشور را ترک نمودند قبل از جنگهای تنظیمی در خوست، غزنى، پکتيا، کندهار، ننگرهار، لغمان، کابل، هلمند و بعضى ولايات ديگر، اهل هنود و سکهـ، يکجا با مسلمانها زندگى ميکردند و روابط دوستانه داشتند؛اما حالا 70 نفر از تحصیل دست کشیدند}
وحدت مایه خوشبختی همه ماست بیائید به سوز سینه خواهر هموطن هندوی ما گوش دهیم که پارچه شعر خودرا برای ثبوت افغانیت خود برایم ارسال کردند.
رجنی پران کمـــار

از قول مگـو با من، من دختر افغانـــم
غیرت بودم میـراث، از عهد نیاکانــــــــم
درخواب پرستم من، آن خاک زر افشانرا
چون سرمہ بہ چشمانم، من دختر افغانـــم
گر پشت خمیدستم، یا پیـکر لــرزانـــــــم
باعشق وطن گویا ھر لحظہ من جوانــم
در بیکسی این شہر، ھرمشکل خود را من
آسان می نمایم، با یاد عزیــزانــــــــــــــــم

در سر چو گران دارم، ھر رسم رواجش را
یادش کند بیمارم، من دختر افغانــــــــــــم
از بس کہ نازنین است، خاکش را ببوسـم
قدرش را بہ دل دارم، من دختر افغانــــم
در مرگ وطندارم، ھر لحظہ بہ سوگم من
غم می فشرد قلبم، من دختر افغانـــــــــــــم
کو مجمر سوزان، در کـابـل زیبــایــــــــم
تا پیکر خود را من، آن جای بسوزانـــــم
از درد ھمی نالند، چہ مسلم و چہ ھنـــــدو
با یاد ھمہ امشب، من اشک بر افشانــــــــم
همچان از شاعر ارجمند کشو رجناب ” اسیر “که به استقبال شعر بانو پران کمار چنین سروزده اند ، متشکرم . بخوانید:
ای دخـت گــرانـمــایــه ، ســرآمــد دورانی بـــا سُـــنـدُر پـیـشـــانــی ، تــو دخـترافغانی
درعشق وطن شعری خوش گفتی ودُرسفتی جـوشــد زکــلام تــو ، آهـنگ دُرافـشــانــی
نــازم بــه کـمـال تــو، بر حسن و جمال تـو کــس نیـست مــثــال تو ، درفهم وسخندانی
ایـن عـین کـمالاتست ، ایـن فخرومباهاتست قـدروطن خـودرا ، می فـهمی و مـی دانـی
درجوش وطنخواهی ، هندوومسلمان چیست دلــبـســتــهء هـنـدویـم ، درعـین مسـلمـانی
چون برگ گل سوسن ، پاک است ترا دامن گـلـبـرگ دبـسـتـانــی ، گـلـرنـگ گلستـانی
درّاکــی و دانــایــی ، بـــازوی تـــوانـایـــی در تیره شب میهن ، چون شمع درخشـانـی
میهن به تو می نازد ، مردم به تو می بـالـد درسـلسـلـهء یــاران تــو صـاحـب فــرمانی
این خطهء نام آور، دارد چـوتــو فـرزنـدی بـا رفـعـت انسـانـی ، بــا خصـلـت افـغانی
ای رنگ گل و گلشن ، ای عطرگل وسـنبل ایـن خـانـهء ویــران را امــیـد فــراوانـــی
درجوش وطـنخواهی ، احسـاس تــرا نـازم ازنـقـطــهء آغــازیـن ، تــامـقـطــع پـایـانی
حیف است که عمرما درهجروطن بگذشت دربی کسی و خواری ، دربی سروسامانی
ازمرغ«اسیر»ما این زمزمه می زیـبد شعرتر«رجنی» را فرضست قدردانی م. نسیم«اسیر»
در اخیر ازخانم سلطانه رحیم ایوبی که چنین خبردردناک را درپژواک تحریرنمودند، سپاس گذارم. هم چنان از دوستان که در راه وحدت ،همدلی صفا وصمیمت، قدم وقلم میزنند، صمیمانه متشکرم ، زنده باد همه هندوان ، تاجکان، پشتونها، هزاره ، ترکمنها ، ازبکها و نورستانی های خانه مشترک ماافغانسان عزیز. همیشه شاداب ، رنگین و متحد باد ملت غیور افغان.

این پیام را در اشتراک بگذارید .
فوتو متعلمین هندو از آزانس خبری پژواک کاپبی شده است.
خیانت وجهالت ملا ها
درزمان های قدیم مادربزرگم قصه میکرد که بی بی کو را جن میگرفت، بی بی کو دختر روستایی سیزده سال بود که با یک پیرمرد زمین دارازدواج کرده بود، زمانیکه درخانه شوهررفت جن، پری وغیره دامنش را گرفت. بی بی کوی جندی درقریه مشهورشد. شوهرش با ملا قریه زیاد دوست بود، ازبیتابی زنش نارحت شد و رازش را برای ملا برملا ساخت. ملا اوراازرفتن به شفاخانه ومعالجه طبی مانع شد و گفت، داکترها درس کفاررا خوانده اند، بنام معاینه دربدن بی بی کو دست میزنند،
بی بی کو راهیچ بلا زده ، نزد دکتوربردنش بی ناموسی است. او درتاریک ازسرخاکسترعبورکرده جن دارد، اوراپیش من بیآور که جن راازبدنش بیرون کنم. ملا شینده بود که کاکا اسلم زن جوان گرفته، دندانهایش را برای دیدار بی بی کو تیزکرد. بی بی را کاکا اسلم برای جن کشی نزد ملا برد وملای نسبی جوان وبی بی کو جن هم دیگرا کشیدند، دنیا گل گلزارشد، بی بی کو دوسه چوچه بدنیا آورد وکاکا اسلام شف لنگیش را بلند میگذاشت ودرقریه سرمی گشتاند. اما آن زمانها را گاو خورد وامروزمردم به ماهیت علم طب میدانند، تکامل علم طب و روشنگری اذهان مردم، قصه وعقیده جن وپری گپ های واهی ملا ها مفت ساخته است. اما نه اشتباه میکنم…هنوزهم ملا ها ازهیمن طریق مردم رااستفاده میکنند. درعصرشگوفایی علم طب و تکامل بشریت هنوزهم ملاها جن را میکشند. این سوال راازکودکی داشتم، همیشه شینده بودم، جن کشیدند، زیارت رفتن، ازجسد که استخوان هایش هم درزیرخاک پوسیده شده است، مردم استدعا نعمت و شفاعت میکردند. مادربزرگم میگفت ، ملاها عالم هستند اما ازجهالت شان اطلاع نداشت، ایکاش مادربزرگم زنده مبیود که جهالت آنها را میدید. سوال اینست که جن لعنتی چرا دربدن مردها داخل نمیشود؟؟؟ درقدیم زنانیکه درجن کشی ملا ها عقید نداشتند ,مخالفت میکردند، طرف تمسخر کهن سالان قرارمیگرفتند، گویا کافرشده وبه ملا عقیده ندارد. مگرنه زنان عاقل تر وعالم ترازملا ها اند میدانند ملا ها بدجس مرد م را فریب میدهند.
درشرایط امروز طفل هم میداند ” حلوا شیرین ودلده شور” است درافغانستان بعضها نمیدانند که یک زن دارای چه دردهای گونان نسایی میباشد.
خواننده عزیز اکنون این شیاطین دنیا تشت رسوایی شان از بام برزمین افتاده است، به اکلپ ذیل نگاه کنید وجفای وجهالت ملاها را تصویری ببنید. این مفت خوران و مکروبهای جامعه، چطور مردم را افسون مینمانید. رسوایی ازناحیه جهالت درسرزمین ملاپرست چون آفتاب میدرخشد، مرد 30 سال با دختر 13 ساله ازوداج میکند زمانیکه خواسته های خانمش را برآورده نتوانست، دهنش را با کارد و چاقو پاره میکند، انگشتانش را قطع مینماید. چه فرق مکیند دولت از جانی ها وادمکشان دفاع میکند.
در هرات سرزمین ادبا وشعرا، به گفته جناب ” اسمعیل خان” سرزمینیکه بلست بلست خاکش با خون شهدا شستشو گردید{ یعنی علما، دانشمندان وروشنفکران را قتل عام کردند وملا های مفت خورا را به دوران رساندند}، تاملا بدن نازک خانمی را که از درد نسایی ولادی مینالد آتش بزنند که جن رااز بدن خارج شود. این جن لعنتی چرا دربدن آن شوهرچاقو کش و آن همسرجاهل که درد زنش را نمیداد، داخل نمیشود تا سوزش آن سوختگی و درد ضربه چاقو را در بدن خود حس نمانید.
مگر خدا چقدرحوصله دارد که پرده از رازهای جهالان برنمیدارد.
با کلیک روی لینک عمل ملای جاهل وهمسر چاقوکش را تماشاه کنید:
>
بخش اول داستان زیبا عشق شمس وقیسی
چندی قبل داستان زیبا بنام عشق ناکام شمس وقیسی بقلم ماریا دارو در سایت بنشر رسید، اکنون فشرده آن را به آواز بانو رجنی پران کمار با موزیک دل نشین وبا اهنگاهی زیبا به آواز هنرمند جوان کشور احمد نصیر وفا بصورت صوتی اماده وجهت استماع شما در دسترس گذاشته شده است. بشنوید
http://www.youtube.com/watch?v=zPROeKkcn_E
بخش دوم
قسمت دوم داستان را بشنوید:
http://www.youtube.com/watch?v=72f2r8KWFk4
عشق ناکام شمس وقیسی
دوستان گرامی :
با یک کلیک بخش سوم و ختم انرا بشنوید.
http://www.youtube.com/watch?v=fb-l4mfTa_4
تخنیک ، ملاء وتکرار تاریخ
نوشتهء آمو
در سه دههء اخیر درپادشاه گردشی های مختلف بسیارچیزها شنیدیم . ازنقل قولهای بزرگان گرفته تا وجیزه هاوسخنان بکر و… .یکی از آنجمله که ورد زبان جمع کثیری بود ، همین عبارت بود که : تاریخ تکرار نمیشود .اما ما در همین چند صباح عمر خود تجربه کردیم و دیدیم که :
ـ همان شاه مخلوع دوباره به ارگ برگشت .
ـ جنرال سردار عبدالولی در پهلوی خسر در همان ارگ اکت قدرتمندان را مینمود و حتی به رتبهء سترجنرالی و دریافت مدالها مفتخر گردید .
ــ انقلاب ثور که برگشت ناپذیر خوانده میشد ، برگشت کرد و عدد هفت سرچپه و هشت گردید.
مثل آنکه هر حکم یک استثناء دارد و لابراتوار تجربهء استثنائات ، همین کشور خود ما افغانستان است . ازین گپهای مکتبی و کتابی که بگذریم ، خوب به یاد دارم که یکی از دوستان که دیر باز دیدارش نصیب شده بود ، قصهء بسیار جالبی از مادرکلان خود میکرد که بسیار جالب بود و طبعا” با آب و تابی که آن دوست قصه میکرد کمی خنده هم میکردیم . همو دوستم میگفت : در آن سالها که تازه مظاهر تخنیک در ده ما آهسته آهسته رواج مییافت ، مادرکلانم سخت به تشویش و هراس افتیده بود . از تایپ ریکاردر 530 جاپانی که با بطری میخواند خوشش نمی آمد ، میگفت خانه را بی برکت میسازد ، از دیگ بخار نفرت داشت و دلیل میاورد که عروسها را بیکاره کرده ومزهء گوشت را خراب ساخته است ، از اشتوپ تیل خاکی میترسید … همیشه با حسرت میگفت :
برکت در تنور است ، تنوریکه با تپی گاو و خر آتش شود … وقتیکه برق در خانهء ما فعال گردید دیگر خود را بسیار شکست خورده فکر میکرد و شام که گروپ را روشن میکردند در زیر زبان کرکر کنان میگفت : بلاواری یکی و یکبار روشن میشود و چشمها را خیره میسازد . وقتیکه از کابلی ها شنیده بود که تلویزیون آمده است ، دیگر باورش نمیشد که کافرها همچو چیزی را جور نمایند . بخاطر اینکه معجزهء تخنیک را بی ارزش جلوه دهد و از فکر و اعتقاد خود در برابر نواسه دفاع نماید ، میگفت : خداوند گور مسلمان را روشن ساخته است ، وای به جان این کافرها که در گور تاریک و باز در آخر در دوزخ میسوزند . یکباریکه به خاطر تداوی و داکتر به کابل رفته و چند شبی در خانهء خواهرزادهء خود میبود ، شبانه نمیخواست با تلویزیون روبرو شود ، به یک بهانهء زودتر میخوابید یکی دوبار که در اتاق تلویزیون نشسته بود ، از مردها و نطاقان مرد روی خود را دور میداد و چادرش را به رخ میکشید به اصطلاح روی میگرفت .
براستی اصل گپ یاد ما نرود ، مثل آنکه واقعا” تاریخ تکرار میشود و درین روزها فکر میکنم روح مادرکلان دوستم که حالا خرفه تهی کرده و به دارالبقاء رفته است ، در وجود همین ملای معروف و مشهور ، برهان الدین ربانی حلول کرده است . صحبت چند روز قبل این عالم دین ، که به نمایندگی از به نمایندگی از تمام ملاها ، طالبان و چلی ها نفرت خود را از مظاهر تخنیک پیشرفته بیان کرد، تمام آن قصه های حدود سه دهه قبل به یادم آمد. شباهت عجیب و غریب .
برهان الدین ربانی به تمام علمای کرام و ملاها جدا” از مظاهر تخنیک پیشرفته ، انترنت و به خصوص فیس بوک ،اخطار و هوشدار داد و گفت: اگر هوشیار و بیدار نباشیم ، بزودی همین انترنتی ها و فیس بوکی ها قذرت ( قدرت ) را از پیش ما وشما میگیرند. این ملای درس خوانده که از تمام شرایط اسلام اصل نظافت را خوب رعایت میکند و با پیراهن و تنبان پاک همیشه … ظاهر میشود و بسیار هوشیار وسایس معلوم میشود ، واقعا” اصل گپ دل ملاها و طالبان را زده است و بی انصافی است اگر بگوییم که غلط گفته است . این ملای موقع شناس ، عرب شناس وعربی فهم که از حال و روز بزرگان عرب خوب خبر دارد و حتما” در تلویزیون دیده است که همین آفت فیس بوک بود که میلیونها تن را در میدان آزادی مصر جمع کرد و مرض ساری را در کشور های دیگر عربی فرستاد .راستی ملای سیاسی ما دقیق قهر و غضب دل خود را خالی کرده است . راستی تخنیک و ترقی و ملا و طالب مثل جن و بسم الله هستند ، هردو قبرکن همدیگر اند .
اما یک گپ ناگفته میماند ، باید از ملاصاحب که نام خدا درین شب و روزاز تمام طالبان و چلی ها نمایندگی کرده میتواند بپرسیم ؛ این تخنیک لعنتی که آفت شما است ، جای شک نیست اما :
ــ این تفنگ را تخنیک بوجود نیاورده است ؟
ــ بمب را تخنیک ایجاد نکرده است ؟
همین بانکهای مسلمان و کافر که میلیونها دالر شما و سایر علمای کرام و طالبان را در دوبی ، سویس ، کانادا و امریکا به جریان انداخته است ، توسط همین کمپیوتر و انترنت لعنتی تنظیم نمیشود ؟ به هر حال ما بیچاره ها چه میدانیم کتی ازین عقل قاصر روشنفکری که تنها در همین صد سال اخیر چندین بار از دست همین ملاها شکست خورده ایم . ملاها نام خدا در منفعت خود معجزه مینمایند . براستی چون وکلای روشنفکران ازچپ و راست اکنون در خدمت آنان قرار دارند ، بد نیست ما هم برایشان و بخاطر آرامش شان ، هرچند نباشد متولیان دین خدا میباشند ، مشوره بدهیم که :
ری نزنین تا وقتیکه مثل همیشه در خدمت ملک دهکدهءجهانی (جهان خاکی ) قرار داشته باشید و از خط قرمز عبور نکنید ، هیچ کدام خطری برای شما خادمان دین وجود نخواهد داشت . فیسبوک و انترنت بلای جان کسانیست که تاریخ مصرفش پوره شده باشد ویا باید مانند شما و یا طالبان کنونی در گوشهء دیگر شطرنج قرار بگیرد و خوشبختی شما ( طالب و ملای افغانستان ) درینست که منور و روشنفکر بی اتفاق است و همچنان ملک « قریهء جهانی » تغییرات افغانستان را درین شنگ (ملا ) و شنگ دیگر طالب خلاصه کرده است . وای به حال پاکستانی بدبخت که دشاعر و فیلسوف شان نیز در وصف ملا ها سروده است : دین کافر ، دین فکر و اجتهاد دین ملا فی سبیــل الله فســاد
سایت مسوول نوشته دگران نمیباشد.
کاپی از سایت با نشانی ماخذ مانع نیست.
فرهاد دریا، شخصیت سال 1389 رادیو آزادی شناخته شد

د آزادۍ راډیو د ۱۳۸۹ کال شخصیت افغاناتو ته منلی هنرمند فرهاد دریا دی} }.
د آزادۍ راډیو د کال د شخصیت مرکه به په څو شېبو کې واورئ خو له هغه مخکې د ده په اړه ځینې نورې خبرې. د یوه سندرغاړي په توګه د فرهاددریا د هنري کار پیل، پر افغانستان د سرو لښکرو له یرغل سره په یوه وخت کې و. دریا ډېرژر د خپل ملي احساس آواز د شوروي یرغل په وړاندې په خپلو سندرو کې اوچت کړ. د ده سندرې د هغه درد سورې وې چې د میلیونونو افغانانو په زړونو کې پروت و او دا د ده د محبوبیت د سفر پیل و.
او په داسې حال کې چې د خلکو زړونه، په هېواد کې دننه او بهر له تورو سیاستونو تور وو د فرهاددریا په سندرو کې یو مشترک پیغام څپې وهلې، ملي وحدت.
فرهاد دریا که څه هم په بهر کې اوسي، خو خپل ډېر وخت په هېواد کې دننه تېروي. ده له څو کلونو راپه دې خوا د افغانستان او نړۍ د ماشومانو لپاره د مرستې لپاره یولړ پروګرامونه پیل کړي دي. په ۲۰۰۷ کال کې یې د کوچه په نوم غیرانتفاعي موسسه جوړه کړه چې هدف یې د ماشومانو روزنه او ملاتړ دی او په دې ترڅ کې ده د کوڅې د بانکي حسابونو په نوم پروژه پیل کړه او د دوه زره بېوزلو ماشومانو کورنیو ته یې دوه زره بانکي حسابونه پرانیستل، په ۲۰۰۸ کال کې فرهاددریا د افغانستان لپاره د ملګروملتونود ښه نیت د سفیر په توګه غوره شو. په افغانستان کې د ۲۰۰۹ کال د ولسمشرۍ د انتخاباتو په بهیر کې په انتخاباتو کې د ګډون لپاره د ملیونونو افغانانو د هڅولو لپاره دریا د زده کړه، فکر وکړه او رایه ورکړه، تعلیمي پروګرام پیل کړ. د دې کمپاین په ترڅ کې ترټولو په زړه پورې، د زغم د ماښام په نوم غونډه وه چې ده د ولسمشرۍ تقریباً ټول کاندیدان پکې بللي وو. د حامدکرزي په ګډون د ولسمشرۍ د انتخاباتو په سلو کې پنځه نوي کاندیدانو د دریا بلنه ومنله او په غونډه کې یې ګډون وکړ..
بلی خوانند گرامی! دریا ، دریای شور،هیجان آزادی، دریای عشق، محبت وهمدلی، با نامش هم مانند است او واقعاٌ برای مردمش ،جوانان وکودکان وبخصوص زنان کشورش عشق برزندگی هدیه کرد. ما شدهد کنسرتیهای او بودیم که تنها پانزده هزار زن درشهر مزارشریف، بعدازسالهای جنگ، بعدازسکوت تلخ پرده نشینی دوره سیاه طالبی وجهادی لبخند زدند وبدریای زندگی زیبا شنا کردند.
دریا از یک خانواده کهن ونام دارکشورسربلند کرد، او درگذرگاه کابل تولد شد وپدربزرگش “شیرمحمدخان ناشر” اورا فرهاد نام گذاشت، دریا تا هفده سال کودکی ونوجوانی خودرا در کندزسپری نمود ودرکندزدسته هنری “نیستان” را به همراهی دوستان وهم بستگانش ساخت. بعداٌ دوباره کابل آمد درلیسه حبیبه درس خواند، بعداز فراغت لیسه حبیبه به انستیتوت پولتخنیک کابل شامل شد. درسال 1983 میلادی 1361 خورشیدی گروه باران را ساخت ورهبری کرد. درسال 1987 میلادی دانشگاه کابل را تمام کرد ومدت یکسال در پوهنحُی هنرهای زیبا به تدریس تیوری موسیقی کلاسیک پرداخت. دربرگ ریزان سال 1990 میلادی به” پراگ” چکسلواکیا رفت واز آنجا به اولین خانه تعبید درکشور جرمنی مسکون شد. درسرزمین اروپا؛ پاریس برایش عشق را هدیه کردو آن عشق “سلطانه دریا” به او پیوند داد. درسال 1995 میلادی درخت آوراه گی دریا تا امریکا ریشه دواند ودر ویرجینیا مقیمش ساخت وباربرگ گرفت.
درسال 1996 میلادی ازثمرعشق دریای بزرگ، دریا کوچکی بوجودآمد که هجران نامش را نهادند.
دریا درافغانستان ازسال 1980 تا 1990 پانزده البوم وتا 2001 میلادی سیزده البوم رادر تعبید ساخت. اودر آوارگی با صدای رسای آزادی درکشورهای فرانسه،انگلستان، دنمارک، هالند، سویس، سویدن، آسترالیا، کانادا، امریکا، جرمنی وسایرکشورها ترانه خواند وسرودهستی وآزادگی ملیت افغان را مزمه کرد ودرمعرفی فرهنگ غنی سر زمینش ” سلام افغانستان” سرود، سینه اش ازکثافت جنگ بسوخت وتوقف جنگ را برای بازگرداندیدن لبخند برلبان کودکان وطنش درلابلای ترانه هایش سرود وقاصدعشق و ازادی گردید و بزبان های دری، پشتو، ازبکي و سایر زبان ها و لهجه های کشور آواز خواند. بعد ازسقوط رژیم طالبان، بدون درنگ به کشوربرگشت وسرود هایی خواند که محتوای بخش اعظم آنها صلح، اتحاد و وحدت ملی بود. درسال 2004 فرهاد دریا کنسرت بزرگی درحضور ده ها هزار تماشاګر درغازی ستدیوم کابل، جایی که صحن و دیوار هایش خاطرات وحشتناکی از اجرای قتل جوانان وحکم های بدون محاکمه را به حافظه داشت اجرا کرد. لاین مجله بریتانیایی این کنسرت را در جمع پنجاه کنسرت بزرگ جهان ثبت کرده است. دریا ازسالهای 2000 میلادی تا 2007 میلادی بمقصد کمک به کودکان فقیرجهان پروژه خیریه ای را بنام “اکونتر” به همراهی هنرمند انی سیزده کشور آغاز کرد. این پروژه بزرگترین جایزه حقوق بشرکشورجرمنی والبوم آهنگهایش جایزه طلایی سازمان سونی “بی ام جی” رااز آن خود ساخت. درسال 2010 میلادی کاروان صلح بنام” زندگی زیباست” درحرکت افتاد وسفری بولایات کشور به حمایت {کاروان صلح راهی ؛ تبلیغات رادیوی آزادی }کرد واقعاٌ شوروهیجان را دروجود مردمش زنده ساخت ولبان شان متبسم گردید. سفرزندگی زبیاست، هدف مشخص داشت زیرا بتاریخ نزدهم جولای درکابل کنفرانس بین المللی دایرمیشد وهمچنان تاریخ 21 سپتمبر روزجهانی صلح بود، دریا درهمان روز 21 سپتمبردرشهر مزارشریف ، دریای خوشی وشادمانی را برای مادران وخواهران هموطنش به خروش آورد ودر امواج دریای موسیقی خندان شان ساخت.

دریا با سروده هایش، با خدمات بشردوستانه اش، با ارمغان های انسانی وانسان دوستی اش زنجیرارتباط برای جوانان کشورش شد. دریا همان طوریکه با زبان های مختلف ملیتهای مختلف افغانستان میسراید، نمونه ازفرهنگ گوناگون ملیت ها درلباس هایش{ پتلون کاوبای؛ پیراهن گندی افغانی، لنگی، وغیره } نیز متجلی است. با این حرکات دریا به جهان میگوید که افغان ها خشن نیستند، بلکه مردم سراندازی اندکه هنر، موسیقی، رقص، دهل، اتن و آواز را دوست دارند. روی همه آنچه درفوق تحریرگردید دریا مستحق جوایز بیشترمیباشد دراین راستا ازرادیوی آزادی سپاس گذاریم که حق را درنظر گرفته اند، اما بهترین جایزه نشاد قلب مادران وخواهران وسایرهموطنانش میباشد که درسال پاردرهلهله ها وکف زدنهابرایش داهدا کردند. ” فرهاد جان دریا مانند دریای نیلگون همیشه شفاف، روان وخروشان باشید”.چقدربجا سروده است{ درخت دوستی بنشان که کام دل ببارآید} ویا آنکه میسراید{ای بایک تن اتن کی میشود، این وطن بیما وطن کی میشود} واقعاٌ بدون رنگینی ملیتهای مختلف، وطن اعمارنمیشود وبدون باهم جوشی، همدلی صادقانه، صلح وآرامش نصیت ما نمیشود.
با کلیک روی متن، این برنامه را می توان شنید!
watchآهنگ اتن
watch درخت دوستی بنشان
استفاده از مطالب با ذکر ماخذ مانع نیست
بیاتا گل برآفشانیم ومی در ساغر اندازیم = فلک را سقف بشکافیم طرح نو درآندازیم

دوستان محترم ! هفته گذشته تمام خوشی وسعادت مردم عزیز رااز ورای تلویزیونها، رادیوها جراید ومجلات وسایتهای انترنتی شاهد بودیم. جای بس مسرت است که مردم ما سال جدید را با خوشبینی برای سعادت آینده استقبال وآغاز نمودند. دیدن تصاویرزیبای، سفرهای رنگین هفت سین، پیروی ازعنعنه کهن وطن ولبخند کودکان معصوم کشور، خیلی امیدوارکننده بود. بیائید با تائید ازشعرحضرت حافظ که آنراعنوان این مضمون برگذیده ام طرح نو برای آرامی وطن وصلح وآشتی ملی برآندازیم. با تشکرازقلم بدستان گرامی که درباره معقوله برگذاری جشن نوروز، ریشه و تاریچه این فرهنگ کهن را تا حدود که امکان برای شان موجود بود مستند، تحریرکردند تا نسل جوان ما از این روی داد عنعنوی آگاهی حاصل نمایند. اما دربسا مجلات وجراید وسایتهای انترنتی این میله کهن باستانی، سرور وشادمانی را ضد اسلام خواندند وبعضا هاهم آنرا صیغه سیاسی داده بودند.
کسانیکه چند سالی بیشتر ازعمر خویش را پشت سرگذاشته اند، با مسوولیت در همچون مسایل فرهنگی برخود نماند تا نسل آنیده را در گمرایی قرارندهند امروزسنگ وچوب وطن ما لباس مذهبی وسیاسی برتن دارند. هرپدیده را نباشد اسلامی ویا ضد آن دانست، عقیده، هرچه باشد اسلامی، زردتشتی، بودایی ، یهودی، عیسی وغیره بخاطر وظایف، واجایب مشخص دردنیا رایج پیدا کرده است. اما بدبختانه که دربسیارکشورها موضوع فرهنگ، مذهب وسیاست باهم مدغم گردیده است که جدا ساختن آن مشکلات جدی امروزی را بار آورده است. انسان برای زجرخلق نشده است، طبعیت ، خورد ونوش وعشق برای بشریت هست، باید ازآن استفاده نماند وشاد باشند. شاد بودن درهیچ مذهب جرم نیست.
گر یک نفس ززندگانی گذرد – مگذار بجز شادمانی گذرد
هشدار که سرمایه سودای جهان – عمریست چنان به کش گذرانی گذرد
سر ور ، سعادت زندگانی انسان و سوُ استفاده از قران را حافظ خوش قریحه با این بیت واضع ساخته است.
قران که مهین کلام خوانند آنرا – گه گاه نه بر دوام خوانند آنرا
برگرد پیاله آیتی هست مقیم – کاندرهمه جا دوام خوانند آنرا
واقعیت این کلام راامروز درجامعه میبینیم که چقدرسوُ استفاده ازمذهب وعقاید پاک مردم بخاطر مرام های شخصی وذهنی و سیاسی استفاده میگردد. درباره سیاست نیز چنین معقوله وجود دارد. دیده میشود که ازعقاید پاک مردم تا چه اندازه استفاده سیاسی میشود. مذهب را مانند سلاح برای برآورده ساختن مرام شوم سیاسی شان استفاده مینمایند. آنانیکه میخواهد سیاسی باندیشند، کاریست بجاه مگرسیاست شان رااز مذهب جدا نگهدارند ومش سیاسی خویش را طرح نمایند. سیاسی فکر کردن، به سیاست علاقه داشتند حق مسلم هرانسان است اما مجزاازعقیده مذهبی باشد. بعضی ازعلمای دین نیز برای مقاصد شان عنعنه تاریخی، مراسم ومحافل خوشی وشادمانی را زیرسوال مذهب قرارمیدهند. بیائید این سه پدیده راارزهم جدا سازیم تا روش مذهبی، سیاسی، فرهنگی وعنعنوی ازهم متفاوت باشند. چنانچه حافظ بزرگوارفرموده است :
حافظا می خور ورندی کن وخوش باشد ولی – نذویر مکن چون دگران قران را
چه بهتر خواهند بود که به اعتقادات ارج بگذاریم وتذویرنکنیم. دراخیر بااظهار سپاس وشکران از دوستان که باما همکاری قلمی دارند ، در دو پدیده تاریخی {هشت مارچ و نوروز باستانی} با ارسال مطالب جال شان ما را یاری کردند وسپاس ازخوانندگان گرامی که بعدازمطالعه با ارسال ایمیل های شان خاطرما شاد ساختند. با سپاس بیکران با چند رباعی ناب وآموزنده این بحث راخاتمه میدهم.
ناکرده گنه دراین جهان کیست بگو – آن کسی که گنه نکرده زیست بگو
من بد کنم وتو بد مکافات دهی – پس فرق میان من تو چیست بگو
******
گرکار فلک به عقل سنجیده بودی – احوال فلک جمله پسنده بودی
ورعدل بود بکارها در گردون – کی خاطر اهل فضل رنجیده بودی
استفاده از مطالب باذکر ماخذ مانع نیست
قمرگل سرو همیشه سبز باغستان موسیقی افغانستان
خانم قمرگل فرزند گل شیرین خان بتاریخ بیست ویکم جنوری سال 1952 درقریه شگه ولایت ننگرهاردیده بجهان گشود. او درسن هفت سالگی درمحافل وخوشی های قریه اش آوازمیخواند. آوازگیرا یش بدلها چنگ زد، آوازه طنین صدایش از قریه به قریه رسید، تا قریه های دور وبالآخره به ولایت ننگرهار توجه هنردوستان را جلب نمود.مردم ولایت ننگرها از استعداد هنری او فیض بردند، بعد ازوی درکنسرتهای و خوشی های قریه جات وولایت ننگرهار دعوت مینمودند. او بنام خواننده محلی درسرتاسر ولایت ننگرهارشهرت گرفت.بعد ازیک مدت کوتاه معرفت او با استاد حفیظ الله خیال حاصل گردید، استاد خیال از وی دعوت نمود، تا آهنگهایش را در رادیو افغانستان وقت ضبط کند تا مردم درسراتاسرکشور ازشنیدن آوازش لذت ببرند. درآن زمان نظربه سنتی بودن جامعه، تعداد محدود ازخانمها به هنر آوازخوانی رو میآورندند، خانم قمرگل نیز ازهمان جمله خانم های آزاده و محدود وقت بشمارمیرود.
وی دعوت استاد خیال را پذیرفت واولین اهنگش را بنام (په ما مینه سترگی دی سری دی ….) و اهنگ دیگربنام (زه انتظارکوم دستا د سترگو) را ضبط نمود که بعد ازنشرآن آهنگ، نام قمرگل بسرزبانها افتاد.آهنگ هایش درهربرنامه ازطرف پرودیوسران رادیو ملی وقت نشرمیگردید. خانم قمرگل بعد ازکسب آن شهرت، بوجود یک اهنگساز ضرورت پیدا نمود تا آهنگهایش را بشکل اساسی ضبط وازشیوه محلی بیرون بکشد. مرحوم استاد زاخیل که خود شاعروآهنگسازخوب ولایت ننگرهاربود، با خانم قمر گل معرفت حاصل کرد واستاد زاخیل اولین اهنگش را بنام ( زه چه په توروسترگو تور رنجه کومه پوری موری ) وآهنگ (زه به جارو کرم زیازتونه شنکی بابا ) را برایش کمپوز نمود. خانم قمرگل درجمع هنرمندان با شهرت ومحبوب زبان پشتو اخذ مقام کرد. بعداٌ خانم قمرگل درسن نزده سالگی با استاد زاخیل ازدواج نمود. این زوج هنری بعد ازتشکیل خانواده بازهم با پشتکار وحوصله مندی بکارهای هنری شان ازهیچ گونه تلاش دریغ نکردند. قمرگل بخاطرادامه کارهنریش با رادیو افغانستان، از ولایت ننگرها بکابل نقل مکان نمود ودرسید نورمحمد شاه مینه سکونت دایمی اختیارکرد. این هنرمند محبوب و مردمی هیچگاه نظربه تغیرات سیاسی علاقه مندان آوازش راازدست نداد، درهرگونه شرایط برای مردمش خواند، بدلها نشاد آفرید و برعلاوه همکاری با رادیو افغانستان درکنسرتها ومحافل خوشی مردمش اشتراک کرد. قمرگل با آهنگ زیبای ( ورو ورو کیژده قدمونه آشنا) سرآمد هنرمندان زبان پشتو گردید وازطرف محمد ظاهر شاه، پادشاه وفت افغانستان به اخذ مدال طلا موفق شد. آوازاین هنرمند محبوب درکشورافغانستان محدود نماند، بلکه ازمرزها بیرون شتافت، طی کنسرتها درماسکو، کشورهای آسیا میانه مانند تاجکستان، ازبکستان، ترکمنستان، ایران، پاکستان وکشورپهناورهند دوستداران هنرش را شاد گردانید. مرحوم استاد زاخیل که خود هنرمند چند بعدی شاعر، آواز خوان و آهنگساز بود، بهترین اشعار ازخودش وشاعران معرف زبان پشتو مانند رحمان بابا، امین الله ملنگ جان، محترم نصرالله حافظ،، مرحوم امان الله سیلاب، محترم حمزه شنواری، محترم بابرزی شنواری، محترم وحدت وغیره را انتخاب و برای همسرعزیزش کمپوزمینمود. هنرآوازخوانی خانم قمرگل مانند گل های زیبای نرگس وگل نارنج ولایت ننگرهارشگفتن گرفت وشهرت بین الملی پیدا کرد. خانم قمرگل با اجرای آهنگ ( زه سپینه کوتره یم اوچته پروازونه کرم) ازطرف مرحوم سردار محمد داوود خان در زمان ریاست جمهوری آن مرحوم مفتخربه مدال طلا گردید. همچنان ازطرف صدراعظم وقت پاکستان مرحوم ذوالفقارعلی بوتو “پدر بی نظیر بوتو” درسال 1972 میلادی بحیث هنرمند جنجره طلایی افغان شناخته شد وجوایز وتحایف زیاد نصیب گردید. درسال” 1983″ ازطرف مرحوم ببرک کارمل ریس جمهور وقت افغانستان نیزملقب به هنرمند حنجره طلایی گردید و مدال طلا بدست آورد. درزمان ریاست جمهوری شهید دکتور نجیب الله درسال” 1988″ میلادی بپاس اهنگهای میهنی ، رزمی در رابطه با صلح وآشتی ملی، مدال طلا حاصل نمود وازطرف وزیر دفاع آن وقت برایش اعطا گردید. درسال” 1998 “ازطرف سازمان فرهنگی افغانهای ایالت کالیفورنیا ایالات متحده امریکا، خانم قمر گل خوبترین خواننده همان سال شناخته شد. درسال” 2007 ” دوهزار وهفت میلادی ازطرف ریس جمهورفعلی افغانستان محترم حامد کرزی لقب ” بلبل افغانستان” را نصیب شد. درسال” 2009 ” میلادی بنا برابتکار جناب محترم حیات الله بیات ریس تلویزیون آریانا که ازکابل نشرات مینماید، به اساس نظر خواهی مردم افغانستان ازطرف تلویزیون آریانا” Excellence in music Award” جایزه فوق العاده در موزیک بدست آورد. خانم قمرگل این هنرمند خوش قلب وخوش صدا درکشورمیزبان کانادا نیزازطرف مردم تقدیر گردیده است. Outstanding community Award طی محفل باشکوه در حضور داشت، باشنده گان شهر تورنتو ایالت انتریو کانادا برایش اعطا گردید. خانم قمرگل بدون شک یک هنرمند شناخته افغانستان، شهرت بین الملی را حاصل نمود. افتخارات این هنرمند شایسته باعث سر فرازی فامیل محترم زاخیل ومردم هنر دوست افغانستان میباشد. خانم قمر گل برعلاوه پشتکار وحوصله مندی هنری، یک مادرمهربان وبا عاطفه برای فرزندانش ویک همسرنجیب و با محبت برای مرحوم استاد زاخیل بود. او هشت فرزند بدنیا آورد، ازجمله دو فرزند شان محترم اسدالله زاخیل وایمل زاخیل قدم های پدر ومادرشان را درعرصه هنر آواز خوانی، کمپوز، وسرودن اشعار تعقیب میدارند.
میرمن قمرگل درسال ” 1997 ” میلادی دراثر جنگها و ظلمت نا فرجام طالبی که صدای هنرمندان را خفه نموه بودند، ترک وطن نمود. او بکشورهمسایه پاکستان اقامت گزید و درسال ” 1998″میلادی بکشور کانادا با دو فرزندش ” ایمل زاخیل و خیبر زاخیل “اقامت دایمی حاصل نمود. ازاثرحوادث ناگوار جنگ سه دهه افغانستان هرهموطن ما داغ برجگرداشته، خانم قمرگل این هنرمند محبوب ما نیز ازحوادث در امان نبود. این مادر صبور در سال” 1990 ” میلادی پسرجوانش بنام شهید داوود زاخیل بسن بیست دو “22 ” سالگی دراثرجنگهای داخلی از دست داد و پسرجوان دیگرش بنام میرویس زاخیل بسن نزده “19 ” ازهمان سالها تا اکنون مفقودالاثر میباشد. این مادرهنرمند که به قلبها نشاد میآفریند، خود دندان برجگر و چشم براه فرزندش دارد. خانم قمرگل هنرمند محبوب کشور ما درحیات هنریش آهنگ های زیبا برای صلح وآشتی ملی سروده است اما دریغا جنگ شعله جنگ بدامن هنرمند عزیز نیر سرایت کرد. خانم قمر گل همسرعزیزش ” مرحوم محمد دین زاخیل” را درسال ” 1991 ” میلادی مطابق سیزده صد وهفتاد خورشید” 1370″ش در اثر تکلیف قلبی در ازدست داد. روح مرحوم استاد زاخیل شاد باد. با تاسف جای و مقام آن هنرمند محبوب ” استاد زاخیل” درجمع هنرمندان کشورخالیست. خانم قمرگل را بعد ازسالیان طولانی درشهر نتورنتو کانادا پیدا و تیلفونی ملاقات کردم.
برای معلومات بیشتر لطفاً به این دو لینک ذیل نیز مراجع فرمایید:
http://www.youtube.com/watch?v=HzfqkdDWx5U&feature=related
— http://www.youtube.com/watch?v=NTjGHeNHL1I&feature=relate
نو روز مبارک
عرفان الله عابدی از کابل

هفت سین 1390
سایه دوستی تان همیشه باد سلام دوستانه تان جاویدان !
سعادت همیشه ګی نصیب تان!
سلامت دایمی یار تان!
سنګینی وجود تان دایم!
سر بلندی نصیب تان!
سرور خانواده تان مداوم!
این است هفت سین دوستانه! پس تقدیم تان!!!!!!
سال 1390 هجری شمسی را از صمیم قلب برای تان تبریک و تهنیت عرض میدارم.
با آرزوی

۱۲ ماه دوستی،
۵۲ هفته کامګاری،
۳۶۵ روز خرسندی،
۸۷۶۰ ساعت عاشقی،
۵۲۵۶۰۰ دقیقه عافیت،
۳۱۵۳۰۰۰ ثانیه خوشی.
سال نو مبارک باد!!!!!!!
استفاده از هر برگه سایت با نشانی مآخذ مجاز است
ای بهار زیبا
نوروز فرا تراز تاریخ است

عمر نوروز به اندازه عمر زمین است . وقتی زمین در مدار خورشید قرار ګرفت و به ګردش آغاز کرد؛ سال ،ماه و فصل پدیدار شد ۰ نوروز نیز با شروع فصل بهار آغاز شد۰ نوروز یعنی روز نخست سال ،روزِ جشن و پای کوبی. این روز به عهد آریایی های قدیم ارتباط میګیرد. نو روز کدام آیین نامه مذهبی، قومی، قبیله ای؛ کدام مرام و تفکر سیاسی نیست، بل جشن سرسبزی طبیعت است۰در شاهنامه فردوسی آمده است که جمشید پایه گذار آیین باستانی نوروز میباشد۰ جمشید بعداز هجرت آریایی ها به سر زمین های جنوبی، آنهارا منسجم ساخته و اولین دولت را پایه گذاری نمودو قوانین اجتماع را وضع کرد. او مبتکر و توسعه دهنده همه فنون ، علوم و هنر های همان زمان میباشد. ا و به زمین که مادر همه موجودات حیه است ارج میګذارد۰ او نوروز را، روز اول رستاخیز زیبایی و شور شګفتن طبیعت دانسته، جشن میګرفت۰ ازآن به بعد جشن نوروز به مثابه یک عنعنه بهاری در سراسر جهان با تقویم های مختلفی بر ګذار میګردد. و اما در کشور عزیز ما افغانستان روز اول ماه حمل مطابق ۲۱ مارچ روز نوروز است۰ از این روز پر میمنت با پاک کاری منازل « خانه تکانی» وپوشیدن لباس های رنګارنګ، پخت و پز، سبزی چلو، سمنک، تهیه هفت میوه « هفت سین» و سر ګرمی های بیرون از منزل نمایشا ت محصولات دهاقین، رژه عنعنوی دهاقین در استیدیوم کابل و سایر ولایات کشور ، میله باغ بابر، بلند شدن جنده های مبارک در مزار شریف و در بر خی ولایات دیګر، براه اندازی بازی های ملی چون نیزه بازی ، اسپ دوانی، پهلوانی و بزکشی استقبال بعمل میامد۰راستش من برای اولین بار بازی ملی بزکشی را از نزدیک در غازی استدیوم کابل در نوروز ۱۳۶۸ دیدم ۰ چاپ اندازان در حالیکه از پهلوی اسپ آویزان بودند در یک نقطه هجوم می آوردند تا لاشه بز را( که در اصل یک گوساله ی سنگینی است) از زمین بربایند ، ولی در میان ازدحام و هیاهوی سوارکاران چابک تاز که این کار هم چندان آسان نبود ۰ اسپ ها دیوانه وار شیهه میکشیدند و بدور خود میچرخیدند و یکدیګر را ګاز مګرفتند تا اینکه در میان هلهله ، شور و شادی تماشاچیان، چاب ا نداز ماهری با غریو و نعره صف ها را شکستانده با قوت به پیش میتازد و لاشه بز را به دایره ی معین میاندازد۰ البته برای من بازی تماشایی و جالبی بود.
متاسفانه که این همه دید ها وخاطره ها به ګذشته ماند و سه دهه جنګ کمر جامعه ما را شکستاند. بهاران به خون آغشته شد ګلوله های بغض، بدبینی، عداوت ودشمنی به تحریک دشمنان خاک ما چه آسان، سینه های وطنداران و عزیز ترین کسان مارا نشانه ګرفت۰ و به قصد تخریب فرهنګ کهن ما خواستند رسم نوروز را بر چینند و بجای آن باور های قومی،قبیلوی، مذهبی خود را ګسترش دهند۰ تاریک اندیشان خرد ستیز به حرام بودن نوروز « فتوا» دادند۰ و نګذاشتند مقدم نوروز را استقبال کنیم ، نګذاشتند کودکان و جوانان ما لباس های رنګارنګ بپوشند و آزادانه نفس بکشند. سفره ها بدون هفت میوه و سمنک شد. زن ها به سبزه کوبی نرفتند.آری در کشوری که جواب لبخند مشت باشد و پاسخ آزادی- ګلوله، دُره و سنګسار باشد،بهار و روز نو و کهنه چه مفهوم دارد؟ همه روز ها روز کشتار است! زمین که مهد رویش و پرورش نباتات، حیوانات و انسان ها است بدبختانه در عوض به کشتزار مّین و زرع تریاک و ریشه کن کردن درختان، خشکاندن ګل ها وسبزه ها مبدل شده است ۰ دهاقین ساده و پاک دیانت ما با زن و فرزندان شان از جانب تیکه داران مواد مخدر به زارع تریاک و استحصال آن استخدام میشوند . متاسفانه کشور ما باساس ګذارش سازمان ملل متحد نود فیصد مواد مخدر جهان را تمویل میکند۰ و اکنون مقدم بهار در آستانه سال ۱۳۹۰ هجری شمسی ایستاده است ولی هنوز هم در کشور ما جنګ ادامه دارد. اګر چه طی سال های اخیر در موجودیت جامعه جهانی وضع اندکی تغیر خورده یک مقدار کار در عرصه های مختلف صورت ګرفته و لی وضع امنیتی آن طوری نیست که مردم براحتی بتوانند از مراسم عنعنوی و جشن های نوروزی استقبال بعمل بیاورند. متاسفانه امروز هم پاسخ شاد مانی ها و آزادی های مردم ما صدای وحشتناک انفجاراتی است که دسته دسته زن ها ، مرد ها و کودکان را به کام مرګ میفرستد۰کاش میشد مردمان ما در فضای صلح و امنیت ، آشتی و صمیمیت، بدون جنګ، خشونت، تبعیض، رنج، شکنجه، مرګ، ګلوله و آنفجارات به اتفاق هم زندګی کنند۰ اشک ها به لبخند ها مبدل شود تا بتوانیم جشن عنعنوی نوروز را طی سالیان آینده با شادی و سر فرازی استقبال نماییم۰
نوروز خجسته باد ګل دسته دسته باد
دشمن شکسته باد زنجیر ګسسته باد
بهاران شګفته باد
مصاحبه محترم محمد اسحق “ثنا”

محترم اسحاق “ثنا” شاعر ذولا لسانین کشور ما در رابطه به جشن نوروز میگوید!
جشن نوروز و بهار یکی از اعیاد و جشن پر افتخار سرزمین کهن سال خراسان زمین(افغانستان)است که مردمان سلف ما به گواهی اوراق تاریخ آنرا استقبال می نمودند ، محافل شاد مانی بر پا می کردند، و ارزشهای عنعنوی را سازبرگ میدادند و به مثابه فرهنگ جاودانی در همه قلمرو خراسان تجلیل و تکریم میگردید . در این ایام خجسته و میمون پای کوبی ،رقص ،سرود وموسیقی در همه جا طنین انداز میشد و شاهان با لباسهای شاهانه در میان مردم قرار میگرفتند و از رعایا تقدیر بعمل می آوردند که این عنعنۀ پسندیده خراسان زمین تا زمان ما ادامه دارد و همه ساله در کشور افتخار آفرین افغانستان که حالا رنجور و بیمار است بنام جشن دهقان آنرا گرامی میدارند .
ازاینکه جشن نوروز یک عنعنه ی پر افتخار اکثر کشور های آسیایی است (۲۳ فبروری ۲۰۱۰) در سازمان ملل متحد به عنوان روز جهانی به رسمیت شناخته شد و در دفتر سازمان ثبت تاریخ گردید .
بنا به ویژه گی های این روز تاریخی و درک همه جانبه از فرهنگ گذشته ی نیاکان مصاحبه ی کوتاهی را با استاد گرامی محمد اسحاق “ثنا” یکی نویسندگان و شاعران ذوالالسانین معاصر وطن انجام داده ام که آنرا به مطالعه خوانندگان قرار میدهم.
سوال:نوروز از کجا پیدا شده است و ازيادوارههاي کدام دوران است ؟
اسحاق “ثنا”:قبل از همه حلول سال نو 1390 هجری شمسی و نوروز باستانی را به همه خوانندگان و وطنداران عزیز مقیم شهر ونکوور کانادا و تمام وطنداران عزیز در سراسر جهان و کشور عزیزم افغانستان تبریک و تهنیت گفته و سال 1390 را سال صلح و آرامی سال فیض و برکت برای همه ی مردم دنیا از بارگاه ایزد متعال آرزو میکنم .
جواب:به اساس تحقیق جناب سلیمان “راوش” محقق و تاریخ نگار وُ همچنان شاعر ، نویسنده ی گرامی کشور جاوید “فرهاد” در باره ی پیشینه ی نوروز گفتنی های گوناگون وجود دارد که به گفته ی محترم جاوید فرهاد در کتاب “التفهیم” “البیرونی” یاد آوری شده است (نوروز نخستین روز ماه فروردین “حمل” است که آریایی ها تا پنج روز های اول ماه سال را جشن می گرفتند و شادمانی ها میکردند و پادشاه هان به حقوق و مسایل مبرم مردم و بزرگان رسیدگی می کردند. بربنیاد این نوشته ها در آثار پیشینیان آمده است که جشن نو روز را جمشید “یما”نخستین پادشاه آریایی ها بر پا کرده است و در واقع در روایت فردوسی بزرگ در شاهنامه تذکر رفته است که برگزاری نوروز همزمان با مراسم تاج پوشی جمشید بوده است.بنا بر آن روایت جمشید در این روز بر تختی که بر دوش دیوان حمل میشد نشست و فاصله ی طولانی راه ” دماوند” را تا بابل در یک روز پیمود و پس از آن مردم از شگفتی بسیار این روز را گرامی داشته جشن میگرفتند.
زمانیکه دین اسلام در خراسان ظهور کرد این عنعنه پسندیده ی مردم را مسلمانان نیز احترام گذاشتند و تا اکنون همه ساله از آن استقبال بعمل میآید.
سوال:چوب های که بنام جهنده”توغ” در شهر مزار شریف و جاهای دیگر بلند میشود چی ارتباط به جشن نو روز دارد ؟
جواب:تاریخ دقیق بر افراشتن جهنده شاه ولایتماب که در آغاز سال جدید ” روز نوروز ” در شهر مزارشریف بر افراشته میشود یکی از عنعنات قدیمی مردم است و مردم اعتقاد دارند که در موقع بر افراشتن جهنده افراد نا بینا و آدمهای مریض صحت یاب مبشوند. در این روز مردم از سراسر افغانستان و حتی از خارج کشور برای تجلیل از حلول سال نو به مزار شریف می آیند و تا امروز به این وتیره است، تجلیل از رسم نو روز در برخی مناطق دیگر افغانستان چون کابل ، هرات ،کندهار و غیره معمول است و اینکه بر افراشتن جهنده چی ارتباطی به جشن نوروز دارد و چرا در سخی شاه اولیا در سال نو جهنده را بالا می کنند، کدام اساس و ریشه ی مذهبی ندارد، ممکن برای گرفتن فال نیک از حلول سال باشد.
آقای ثنا صاحب :در افغانستان بخصوص مردم شمال افغانستان در این روز به زیارت گاه ها می روند و اکثرآ در مقابر و مزار ها شمع روشن میکنند در این ارتباط چی گفتنی دارید؟
جواب:روشن کردن شمع و یا چراغ دلیلی است که بقایا و آثار دین زردهوشت هنوز هم در دل و دماغ مردم ما جای دارد و بر آن ارج می نهند اساس دین اسلام بدان اجازه نمی دهد که با آتش پرستی مخلوط باشد.
سوال:سفره ی هفت سین چیست؟ چه وقت به وجود آمد؟ نماد چی را بیان میکند؟
جواب: در روایت قدیم آمده است که آریایی ها قدیم عدد هفت را نیکو و پاک می دانستند زیرا به عقیده ی آنها طبقه ی زمین و آسمان وسیاره ها همه شمار شان به عدد هفت می رسد همچنان ستاره گان هفت گانه مانند زهره ، مشتری،عطارد،زحل،زمین و خورشید هفت تا اند و روز های هفته نیز هفت اند.
چنانکه در شروع فروردین “حمل” سفره پهن می کنند و روی آن هفت چیز را که نام شان با سین شروع میشود می گذارند که هفت سین نام دارد مانند سبزی،سرکه،سمنک،سنجک سیر سمارق و غیره….
با تشکر از استاد محترم اسحاق ثنا شاعر توانای کشور ما که همیشه با سرودن اشعار به زبانهای فارسی و اوزبیکی سلیس و ساده مفاهیم بزرگ را در سفته هایش چون در ناب در رشته میکشد . در رابطه یک قطعه شعر بهاریه ی آنرا که به زبان اوزبیکی است انتخاب نمودم به امید آنکه از خواندن آن لذت ببرید.
امان معاشر
یسندی باغلر
کیـلـدی گـل فـصلی بهـار اولـدی یسندی باغـلـر
سیر گـل ایـتـماق ضـرور ایـمدی کیلنگ اور تاقـلـر
نی گن گـل بیلن چـقنر ، نـه یلـغـوز بـوستان
لا له بیرلـن چـقـنه شـور الـوان کـبـیـدور راغـلر
کیم که کورسه ایکی مخمور کوزلرینگ سر مست ناز
محـو اولـوب قـولـدن بـیـرر عقـلنی کـوپـلر ساغـلر
زاهـدا ! چـقـگیـل اویـنـگـدن تـرک عـزلت ایـلـه گـیـل
چون کیلیبدور یخشی فصل و یخشی پیت و چاغلر
ای فـلک رحم ایله گیل مسکین”ثنا”دور بغـری قـان
سالـمـه گـیـل مـونـدن زیـاده داغ آرا ، سن داغـلـر
شعر از:اسحاق ثنا
بهار خجسته و استقبال از مطلع غزل (حافظ)
| مولانا عبدالکبیر فرخاری
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شــــد عالم پیر زنو باز جـــوان خواهـــــد شــد زلف سنبل به چمن عطرفشان خواهد شـد شاخ افسرده زنو باز جوان خواهد شـــــد طفل سوسن به زبان آورد انفــاس مسیــح چشم نرگس به دل سرمه نهان خواهد شد به کف لاله چراغ است درهامون زمیـــن شفق از خون شقایق نگران خواهد شــــد برگ هرسبزه زشبنــم ببـــرد آب حیـــات باد از مشرق آمال وزان خواهــــد شــــد ازغوان زارزبیجاده برد حلقــه به گـــوش فرش دیبای زمین خلد جهان خواهد شــد ابرشوید رخ هرگل که دمــد دردل صبــح نو عروس چمن آشوب زمان خواهد شــد دست بیباک نسیم است درآغوش نگــــــار دامن از مشک تر آلوده روان خواهد شد دختر رز که برقصد به شب عیــد مغـــان قلقل شیشه به کام همگان خواهــــد شــــد میدرد زاهد ازان پرده ی عصمت به یقین که فلک تازی ره پیر مغان خواهد شــــد به ثبوت هنر چــرخ دریـــن دیـــر کهــــن ورق دفتر گل مهرو نشان خواهـــد شــــد مردم میهن مــارا نبـــود عیـــد و بــــرات جغد طالب سر هرکوچه عیان خواهد شـد گرپرستو ببرد مژده ی نـــوروز و ربیـــع پروبالش هدف تیرو کمان خواهـــد شــــد مرغ کوچی ندهد نغمه ی شادی به دیــــار مست زین حالت شوریده ددان خواهد شد تادرد غنچه گریبان و بخنـــدد گــل بــــاغ وقت آبستن دنیای خـزان خـــواهـــد شــــد آدمی گربرسد برفلک و چشمــه ی مهــــر هدف حرمت هر پیرو جوان خواهد شــــد گرچه (فرخاری) تویی خسته در آغوش بهار نفس عیسی عمــران زمــــان خواهــــد شــــد |
||



