زبان دری یا فارسی ؛ نوشتهء :میرعنایت الله سادات

     مدتهاست که سلسلۀ از اظهارات ناشیانه پیرامون محل پیدایش و رشد زبان دری در رسانه های اجتماعی انعکاس میآبد.ازآنجائیکه توجه به زبان و فرهنگ ، همچنان محافظت هردوی آن جهت ارث گذاری برای نسل های آینده ، وظیفۀ هر انسان است. این قلم لازم می بیند تا مطالب ذیل را بخاطرروشن شدن واقعیت ها ، توأم با ارائۀ یک سلسله مستندات تقدیم نماید. 

   خوانندگان این نوشته ، حتما” ازطریق رسانه ها آگاهی یافته اند که بعضی بی خبران با بکاربرد نام ” زبان دری ” موافق نبوده وبکاربرد آنرا جزء از”توطئه”های رژیم شاهی دراواسط قرن بیستم میدانند. آنها ادعا مینمایند که فارسی نام زبان ما بوده ونمی بائیست نام کتب درسی ازفارسی به دری تغیر میکرد. همچنان ازاعضای لویه جرگۀ قانون اساسی سال 1964 انتقاد مینمایند که چرا اصطلاح زبان دری را در قانون اساسی افغانستان مندرج ساخته اند.این منتقدین استدلال مینمایند که قبل ازین تغیرات ، دولتهای افغانستان همیشه کلمۀ ” فارسی” را بکار می گرفتند وهیچگاه اصطلاح ” دری ” را استعمال ننموده اند .

ادامه خواندن زبان دری یا فارسی ؛ نوشتهء :میرعنایت الله سادات

انسامبل کابل واستاد ارمان؛ نوشتهء نصرالدین سلجوقی

استاد ارمان با فرزندان و شاگردان هنرمندش

این انسامبل یکی از آرکستر های موفق افغانستان در بیرون مرز ها بوده که به کوشش استاد محمد حسین ارمان وهمراهان در سال 1990 در سویس تاسیس شده که با تقاضای مراجع مختلف فرهنگی هنری مختلف همه ساله به ده ها کنسرت در کشور های غربی پرداخته اند.

اعضای این انسامبل را هنرمندان ورزیده ای را چون استاد ارمان- خالد ارمان – مشعل ارمان – عثمان ارمان – ملنگ نجرابی – یوسف محمود – سیر هاشمی و طاهر حکیمی تشکیل داده است . همچنان باید علاوه نمود یک موسیقی دان امریکائی Paul grant عضو این انسامبل بوده است طوریکه با او صحبتی داشتم وی با یادآوری از خاطرات نیک خود اظهار داشت که برای مدتی زیاد افتخار عضویت این انسامبل را داشته واز محضر استاد ارمان مستفید شده است و بنا بر معاذیر شغلی خودش نتوانسته بیشتر همکاری داشته باشد.

ادامه خواندن انسامبل کابل واستاد ارمان؛ نوشتهء نصرالدین سلجوقی

سرشار روشنی : سید مقصود برهان

 سید مقصود برهان یکی از برنامه سازان سابقه دار رادیو افغانستان در باره غلام شاه سرشار شمالی ( روشنی ) چند سطری نوشته است .

یادی از شاعر و نویسنده درد آشنای کشور شهید سرشار روشنی : سرشار روشنی که نام اصلی اش غلام شاه بود سرشار تخلص میکرد در شهر چاریکار مرکز ولایت پروان در سال 1309خ پا بعرصه وجود گذاشت. پدرش پیشه بزازی داشت شخص نیک و با حرمتی بود. او دروس ابتدایی و متوسطه را در پروان و سپس دارالمعلمین را در کابل خواند. بعد از ختم دارالمعلمین به زادگاه خویش برگشت و در خدمت فرزندان وطن بحیث معلم قرار گرفت، اما با ذکاوتی که داشت زبانهای پشتو و انگلیسی را فراگرفت و به هردو زبان مذکور به صراحت میتوانست صحبت کند. او به مطالعه و مطبوعات رو آورده شعر سرود و مضمون نوشت تا اینکه با یک رویداد جالب در محیط تبارز کرد و توجهاتی را بخود جلب نمود. رویداد از این قرار بود که محترم خان عبدالغفار خان رهبر پشتونهای آنسوی خط فرضی دیورند تصمیم گرفت که به دوره سرتاسری افغانستان بپردازد.

ادامه خواندن سرشار روشنی : سید مقصود برهان

در جستجوی ميقات دیگر؛ نـوشــته: نعمت حسينی

شنیدن خبرمرگ لیلا، مرا در غم عمیقی فرو برد.

آغازین سالهای دهه شصت بود، آن گاهی که، قوای روسی و یارانش، در سرزمین ما فاجعه مى‌کاشتند، اولین بار لیلا را دیدم. در همان اولین دیدن، او را دختر پاکیزه، محجوب ، ساکت و غمین یافتم. آرام و شمرده حرف مى‌زد و از قامتش حیا مى‌بارید. هم چنان در همان اولین دیدار، دریافتم از سیمایش ، که غم بزرگی بر شانه هایش لنگر انداخته است و او از آن غم بزرگ، «فریاد ناشگفته‌یی در گلو دارد» *

بعد، هرباری که او را مى‌دیدم، مى‌پنداشتم بغض و همان فریاد ناشگفته را هنوز در گلو دارد. مدتی بعدتر، اولین دفتر شعرهایش زیر نام «طلوع سبز» از سوی انجمن نویسنده گان در کابل چاپ گردید . و من، که در آن زمان در برنامهء «هفت اورنگ» ادراه ء هنر و ادبیات رادیو افغانستان کار می کردم، برای مصاحبه نزدش رفتم. آن روزها من، با دو تیپ از دست اندرکاران هنر و ادبیات مان مواجه بودم:

یک ـ آنانی که به خاطر مصاحبه نفسک زنان دنبال شان می دویدم.

دو دیگر ـ کسانی که خود شان به خاطر مصاحبه دنبال من می دویدند.

و لیلا را از گروپ اول یافتم. او کسی نبود که به زودی حاضر به مصاحبه می شد. او از مصاحبه در گریز بود و در حقیقت مخالفت شدید با مصاحبه داشت. بر عکس کسانی که می پندارند از ورای مصاحبه به خود هویتی دست می یازند و از ورای حرف های سفسته آمیز و فرا واقعیت، می خواهند خود شان را بزرگ جلوه دهند. ویا از ورای حوزه فرهنگی معامله گیری، وقاحت و دروغ می خواهند پناه گاه مقوایی و تنازوع برای بقا خویش دست و پا کنند!

ادامه خواندن در جستجوی ميقات دیگر؛ نـوشــته: نعمت حسينی

ارمغان بهار: وارث الشعرا نذیر احمد ظفر


 هر بهار با خود هزاران ارمغان می آورد

در دمن صد لاله در کوه ارغوان می آورد 

از برای مرحمت   بهر زمین از     بهر زرع

آب را   از   ابر.  های    آسمان   می   اورد

ادامه خواندن ارمغان بهار: وارث الشعرا نذیر احمد ظفر

“زبان گهربار ما فارسی ؛ پارسی است”

دری همان فارسی است و هرگز زبان جداگانه یی نیست و کسانی که جز این می اندیشند پیداست که از زبان فار سی دری و تبار و تاریخ آن بی خبر اند. این زبان پنج نام دارد بدین سان: فارسی،پارسی،دری،فارسی دری، پارسی دری. این دگرسانی نامها به هیچ روی به معنای  آن نیست که ما با پنج زبان جداگانه رو یاروییم .

از دیدگاه زبان شناسی هیچ دست آویزی نداریم که پارسی و دری دو زبان مستقل باشند با دو دستور زبان مختلف و دو نظام واژگانی جدا از هم. شاعران و خامه زنان ما در گذشه اگر زبان شان را دری خوانده  اند آن را  پارسی هم گفته اند و تمایزی میان دری، فارسی و فارسی دری  قایل نبودند. از فردوسی بیاغازیم که تنها یک بار نامی از دری می گیرد ولی در برابر آن، ده ها با ر واژه ی پارسی را به کا ر می برد.

 همان بیور اسپش همی خواندند

چنین نام بر پهلوی راندند

کجا بیور از پهلوانی شمار

بود در زبان دری ده هزار

ادامه خواندن “زبان گهربار ما فارسی ؛ پارسی است”

نادیا انجمن در انحنای زنده‌گی و مرگ : استاد پرتونادری

در انحنای زنده‌گی و مرگ

دردهای گنگ

دردهای دیرماند در لفاف مبهم سکوت

در سرت قصیده‌های سوگ‌بار خوانده‌اند

با نمایش کریه چهره‌های خویش

رنگ هستی ترا پرانده‌اند

آه،

ادامه خواندن نادیا انجمن در انحنای زنده‌گی و مرگ : استاد پرتونادری

واژ یا واک ویا حرف «ی» نامها و نقش آن در زبان فارسی : داکاتر حمیدالله مفید

به گفتاورد ویل دورانت پارسها نظام الفبایی ۳۶ واژی یا حرفی  زبان شان را از ماد ها گرفتند وبجای الواح گلی از کاغذ استفاده  می کردند. ودر نظام واژی یا الفبای  ۳۶ حرفی فارسها چهار گونه واژ یا حرف «ی» هستی داشتند.

هنگامی که سبویه دانشمند شناخته شده صرف ونحو قواعد زبان تازی یا عربی را به نام  «الکتاب» نوشت از دو واژ یا حرف «ی»  نام برد. 

۱-یای معروف 

۲- یای مجهول

نخستین تالیف  در باره دستور زبان فارسی  را اگر  کتاب « منطق الخُرس فی لسان الفرسی» اثر ابوحیان نحوی   و یاکتاب «حلیه الانسان فی حلیه اللسان »اثر ابن مهنا به زبان تازی  یا عربی بپنداریم  ، نیز از شیوه ای نگارش سبویه  پی گرفته بودند ودر آنها همین دوگونه واژ «ی» بدیده نگریسته شده است.

ادامه خواندن واژ یا واک ویا حرف «ی» نامها و نقش آن در زبان فارسی : داکاتر حمیدالله مفید

  اختر پر فروغ بيدار : پوهاند دكتورعبدالقيوم قويم

  استاد  نصر الله پرتو نادرى  از معدود شاعران و نويسنده گانى است كه در قلمرو شعر و ادبيات فارسى بى توقف نوشته و مى نويسد و بيدريغ  مى نويسد . 

او شاعر ونويسندۀ متعهد همه فصل ها است،منظورم از فصل ها  صحنه ها ،عوالم و حالاتی است که استاد پرتو در آن حضور داشته ، در امنِ آسایش از نوشتن دست نكشيده  و نه كم مهرى روزگار قلمش را  متوقف كرده  وحقا كه  او سزاوار اجلال  و تكريم است  .در افغانستان کمتر شاعر و نویسندۀ را می‌توان سراغ داشت که هم از نظر شعر و نویسنده گی و هم از رهگذر محاط بودن به معلومات در مورد تاریخ ، فرهنگ و سایر رویداد ها ‌و باز تاب آنها یا در قالب شعر، کتاب ها یا  مقاله های ادبی ،روایت هایی داستانی ، طنز و خاطره نویسی پا به پای استاد پرتو برسد و شهرتش در اين فن شريف جهانى شود . 

ادامه خواندن   اختر پر فروغ بيدار : پوهاند دكتورعبدالقيوم قويم

مقام زن : شعر ازاستاد محمد اسحاق ثنا

نام نیکویت بزرگ و قامتت بالا بلند

هرچه گوید دشمنان در موردت باشد چرند

در دیاری کو از آن بربسته رختش عدل و داد

جاهلان در حق تو گویند حرف ناپسند

ادامه خواندن مقام زن : شعر ازاستاد محمد اسحاق ثنا

استاد آصف فکرت، درخت پرباری که از شهرت دوری گزید : بانو هما طرزی

مردی با اندیشه ای والا و ذهنی پربار و آغوشی پر از دانش. کم حرف می زد و زیاد می نوشت و دامنه پژوهش هایش چون اقیانوسی گسترده و پر موج بود. واما با شوربختی و افسوس که در کشورش کمتر کسانی با نام او آشنا بودند. 

او زاده ای هرات بود، سرزمینی که بهترین فرهنگیان را در دامانش پرورانده وستاره های درخشانی را به آسمان ادبیات و تاریخ کشور مان هدیه کرده است.

حدود 15 سال پیش بود که توسط دوست مشترک مان جناب دکتر روان فرهادی با استاد فکرت آشنا شدم. مردی بود آرام و متواضع. وبا دامنی پر از دانش که ترا بخودش جذب می کرد و به سویش می کشاند. از آنهایی نبود که منم کند و برای بدست آوردن شهرت به هر کاری دست بزند و تقلا کند. ولی انگار کتاب مواخذ و مرجع همه جور اطلاعات در ساحه ادب و فرهنگ و تاریخ بود. سخنانش مثل خودش آرام، شمرده و پر معنی بود و شنونده را به گوش دادن وامیداشت. تسلطش بر زبان های فارسی، پشتو، عربی، و انگلیسی در خور ستایش بود.آثار بیشماری از خود بجا گذاشته که شامل بیشتر از 20 کتاب و صد ها مقاله و ترجمه است.

ادامه خواندن استاد آصف فکرت، درخت پرباری که از شهرت دوری گزید : بانو هما طرزی

رقص شگوفه ها : استاد داکترلطیف ناظمی

با سپاس بی پایان دوباره از استاد گرانمایه ام  استاد لطیف ناظمی وپیشگفتار ژرف و زیبای شان در دهمین کتابم (رقص شگوفه ها).

وقتی در بستر می روم

خورشید با منست

و خوشه خوشه ستاره ها را

زیر بالشتم می گذارم

و دانه دانه نور ماه را

در زیر پستان هایم پنهان می کنم

                      شاعری از تبار عشق

به هما طرزی که می اندیشم سه زن از پیش نظرم می گذرند –   زنی که شاعر است ؛زنی که نقاش است و زنی که طراح لباس است.انگشتان این سه زن ،ده جادو گر سحر آفرین اند که با رنگ ها ، شعر می نویسند وبا واژه ها ،نقاشی می کنند. پس بیهوده نیست که در دفتر رقص شگوفه ها، شعر وتصویر ، باهم در می آمیزند تا کسی نداند که کدام  یک شعر است و کدامین نگاره.  رقص شگوفه ها کتاب عشق است و هما طرزی راوی صادق مقوله یی  است به نام عشق .

او در پیشگفتار کتابش چنین روایتی از عشق نخستین خویش دارد:

ادامه خواندن رقص شگوفه ها : استاد داکترلطیف ناظمی

دیداری با عزیز سیاه‌پوش: استاد پرتو نادری

شاید بتوان گفت: عزیز سیاه‌پوش یگانه شاعری است که هیچ‌گاهی نخواست تا شعر او در نشریه‌های کشور به نشر رسد؛ اما شعرهای او در جنبش چپ و هوداران آن خواننده‌گان زیادی داشت. زبان شعر او ساده و شور انگیز است. کوبنده است و آمیخته با طنز.

به شیوه عیاران خراسان لباس سیاه می‌پوشید، از آن روی در میان مردم به نام عزیز سیاه‌پوش شهرت داشت. از ولایتی کابل بود و در میان مردمان محل به نام « جان» شهرت داشت. شب‌ها به مانند عیاران و جوان‌مردان به شب‌گردی می‌پرداخت. با مردم پیوند نزدیک و استواری داشت.

در سال 1354 که هنوز در صنف چهارم دانشکده ساینس دانشگاه درس می‌‌‌‌‌خواندم، با او آشنا شدم. من از او چیزهای زیادی آموختم. بخشی از دیدارهای ما به بحث‌های ادبی خلاصه می‌‌‌شد. من شعرهای تازۀ خود را برایش می‌‌‌‌‌خواندم. تازه در اوزان آزاد عروضی می‌نوشتم و در مهار کردن وزن دشواری‌هایی داشتم، سیاه‌پوش شعرها را تقطیع می‌کرد و دشواری‌های وزنی را برایم روشن می‌‌ساخت.

ادامه خواندن دیداری با عزیز سیاه‌پوش: استاد پرتو نادری

شادکام مومنانه به هنر می‌پردازد : فریدون ابراهیمی

یادداشتی در مورد هنر های شادکام

با هر دلی که شاد شود شاد می‌شوم

شادکام مومنانه به هنر می‌پردازد. کودکی بیش نبودم که گاه گاهی آهنگ هایش را از طریق تلویزیون وقت کابل می‌دیدم و می‌شنیدم. شادکام با چهره‌ی موقر در صفحه ظاهر می‌شد و آهنگش را اجرا می‌کرد، نه می‌خندید و نی مانند بیشتر خواننده های آن روزگار سر و گردن و دست و پا می‌زد. یادم می‌آید کلانتر های خانواده می‌گفتند هرگاه شادکام و احمد ولی بخندند کابل ارزانی و فراوانی می‌شود. این کنایت صمیمانه‌ی کابلی ها برای هنرمند محبوب شان بود که ترجیح می‌داد آهنگ هایش را بدون لبخند – اگرچه بعضن حین lip-sync لبخند می‌زد – به مخاطب‌ عرضه کند. البته این کنایه از روی احترام و محبتی بود که مردم به این هنرمند قایل بودند و او را دوست می‌داشتند. 

ادامه خواندن شادکام مومنانه به هنر می‌پردازد : فریدون ابراهیمی

رقص کن طالب؛ شعر از : خانم ن- غ- خوشنصيب

رقص کن طالب و داعش به بلای من وتو 

رقص کن با تب خواهش به بلای من و تو

خنده بر ریش فلک هست روا گوی و بخند

و نداریم به هر معامله سازش به بلای من و تو

ادامه خواندن رقص کن طالب؛ شعر از : خانم ن- غ- خوشنصيب

زبان هویت نخستین یک ملت است  باید آنرا گرامی داشت! : استاد برهان الدین نامق

 گرامی وطن ما در تداوم زمانه ها دارای هویت بسیار درخشان ملی و فرهنگی است هویت های ملی و فرهنگی ما عبارت از زبان، دین، تاریخ، ادبیات، هنرها، رسوم و آیین های کهن که در جریان زمانه های بس دراز بوسیله نیاکان ما ساخته شده و در کورۀ زمان پخته شده است از آمیزه و اختلاط این پدیده ها و مایه های فرهنگی و ملی شناسنامه ملی ما بوجود می آید.

فرهنگ شامل دانش و علوم و عقاید، آرا و باورها، اندیشه ها، فضایل و نکویی، داد و انصاف، عدالت و تهذیب، هنر و ادبیات، طریق زنده گی، رسوم سنن و عنعنات و آداب و در یک سخن مجموعه یی از دانستنیها، نوآوریها و تازه گیهای یک ملت است و فرهنگ یک ملت همانا مجموعه یی از ارزشها، افتخارات تاریخی، مدنی و سرمایه معنوی و سجایای عالی و برین و پسندیدۀ آن ملت است که گذشته ها را با حال پیوند میزند همانند آیینه یی تمام نمایی مفاخر معنوی آن می باشد.

گفتیم زبان یکی از هویت های ملی و فرهنگی ماست، نوایی بزرگ میفرماید:

تیل بــو چمن نینگ ورق لاله سی

سوز دُرَری دین کیلیبان ژالـه سی

ادامه خواندن زبان هویت نخستین یک ملت است  باید آنرا گرامی داشت! : استاد برهان الدین نامق

سوگند : شعر ازمسعود زراب

چنان من بی تو ای عشق آفرین دل  هنرمندم

که گاهی شاد می گریم، گهی از درد می خندم

فریب خنده هایم را جهان خورد و نمی داند

که از غمگین ترین آدم، منش غمگین دو سه چندم

ادامه خواندن سوگند : شعر ازمسعود زراب

نسلِ رستم : شعر از؛ شریف حکیم

گر من ز نسلِ اسب سواران چابک ام

پس آن شتر سوار ، سوارم چسان شده ست ؟

گر من ز نسلِ رستم و سهراب و آرش ام

اینقدر جُبن از چه درونم نهان شده ست ؟

گر من ز نسلِ قومِ سرافراز بوده ام

پس قامت ام برای چه اکنون کمان شده ست ؟

ادامه خواندن نسلِ رستم : شعر از؛ شریف حکیم

روزهای دراز وعمرکوتاه :شعرازاستاد نسیم اسیر

وطن ز دامن تو دست ناکسان کوتاه

ز زینت چمنت آفت خزان کوتـــــاه

به باغ و راغ تو دست جفا دراز مباد

ز کاخ و شاخ و ظلم ستمگران کوتــاه

ادامه خواندن روزهای دراز وعمرکوتاه :شعرازاستاد نسیم اسیر

محمود فارانی، یکی از پیشگامان شعر نیمایی: استاد پرتو نادری

محمود فارانی، یکی از پیشگامان شعر نیمایی یا شعر آزاد عروضی در کشور، دوگام از هشتاد ساله‌گی آن‌سوتر گذاشت. او روز شانزدهم دلو 1317 خورشیدی در کابل چشم به جهان گشود و حال رسیده است به 82 ساله‌گی.

تا کنون سه گزینۀ شعری از او نشر شده است: رویای شاعر، آخرین ستاره و سفر در توفان. عمرت دراز باد، ای « عقاب زخمی آواره!»

*

ادامه خواندن محمود فارانی، یکی از پیشگامان شعر نیمایی: استاد پرتو نادری

ای که چشمانم ترا حیران شده : شعراز استاد پرتو نادری

ای که چشمانم ترا حیران شده

هستی آباد من ویران شده

جان من با جان تو آمیخته

قطره‌یی گویی به توفان ریخته

ادامه خواندن ای که چشمانم ترا حیران شده : شعراز استاد پرتو نادری

کما فی السابق : هارون یوسفی

آب از چشمه خراب است کما فی‌السابق

گرگ، با قافله خواب است کما فی‌السابق

 کج گذاری تو اگر پا ز خط و فرمانش

گردنت بین طناب است کما فی‌السابق

حال و روزی که خدا بر سر ما آورده

همه‌اش درد و عذاب است کما فی‌السابق 

ادامه خواندن کما فی السابق : هارون یوسفی

مژده به دوست داران شعروادب؛ مجموعهء شعری «باران و باور» استاد محمد اسحاق ثنا اقبال چاپ پیدا نمود: نوشته ء ماریا دارو

  گزینهَ سروده های فارسی دری  و ترُکی اوزبیکی تحت  عنوان باران و باور جناب استاد محمد اسحاق ثنا از چاپ برامد . 

استاد محمد اسحاق  ثنا متولد سال  «۱۳۲۸» خورشیدی شهرستان  اندخوی  ولایت فاریاب افغانستان میباشند.

استاد ثنا  تعليمات  ابتدایهَ  خود را در دبیرستان ابومسلم  اندخوی و بکلوریا را در لیسه نادریه  شهر کابل  به اتمام  رسانید و بعد در سال «۱۳۴۷» خورشیدی بصفت  اموزگار در لیسه غازی  به تدریس  فرزندان  وطن  پرداخت و هم زمان در  دارالمعلمین  عالی کابل  به تحصل  عالی خویش ادامه داد. استاد  ثنا در  معارف کشور  مصدر خدمات زیاد گردیده  و چراغ  علم را  در خانه  های  هموطنان ما روشن ساخته  است.

استاد محمد اسحاق ثنا در سال « ۱۳۷۱» خورشیدی  مانند سایر  هموطنان ما راهی  هجرت  آباد  پاکستان گردید  و بعد  از «۱۲» سال انتظار  یعنی در سال  «۲۰۰۵ » میلادی در شهر  ونکوور  کانادا سکونت دایمی یافت.

ادامه خواندن مژده به دوست داران شعروادب؛ مجموعهء شعری «باران و باور» استاد محمد اسحاق ثنا اقبال چاپ پیدا نمود: نوشته ء ماریا دارو

فریده انوری ، زنی با صدای جادویی: خانم هما طرزی

دوست دارمش چون دوستداشتنیست. صدایش با من ازآشتی ویژه ای حرف می زند که زنده و گویاست و مرا به اندیشه ای وامیدارد که عشق برایم رنگینتر میشود و زندگی گرمتر. آری زنی که با صدای گرم ودل انگیز و باوقارش سالها عشق را به خانه ها مهمان میکرد  و رادیوی پاک اندیش آن زمان را جلوه و رنگ خاصی می بخشید و در دلهای ما جوانان جادوی عشق را با صدای سحر آمیزش می پروراند و همیشه مشتاق بودیم تا رادیو را روشن کنیم و او شعری را دکلمه کند. و هنگامی که با مرحوم دکتر اکرم عثمان جفت میشد ، مرا به عرش می برد . قلم بر میداشتم و می سرودم و یا برس رنگ بدست می گرفتم و نقاشی می کردم.

آری به این می گویند جادو!

من از دوره رادیو بودم و در آن زمان از تلویزیون خبری نبود. تا اینکه زمانی که برای آخرین دیدار پدرم بکابل آمدم ماه حمل وثور 1978 بود که یکروز قبل از پروازم تلویزیون با خطابه ای از مرحوم سردار داود خان شروع بکار کرد و من در منزل خواهرم حفیظه جان و همسرش دکتر یحیی ابوی که یک تلویزیون کوچکی با خودشان از آلمان آورده بودند این برنامه را با رنگ سپید و سیاه دیدم . چقدر شادی می کردم و اشک می ریختم. بله دوره من همان دوره رادیو بود ودوره افسون صدا ها! 

ادامه خواندن فریده انوری ، زنی با صدای جادویی: خانم هما طرزی