سلیمان کبیر نوری
با یار قدیم، دوست عزیز و شفیق، صاحبنظر در امور و مسایل سیاسی کشور محترم سرور نیماد که فرسخ ها دور از بلاد ِ دگری به دیدنم قدم رنجه کرده بود ؛ درد دل داشتیم. هان ! ما که چه درد دل داریم؟ درد دل همه ی مان مشترک است. آن درد همانا درد وطن، مردم و بشریت است.
بعد ازینکه ساعاتی در مورد آثار گرانبار محترم عالم افتخار بحث هایی صورت گرفت، اتفاقا گوشی تلفون را برداشتم تا خبری از دوست عزیز دیگرمان بگیرم. دوست عزیز تحلیلگر خوب مسایل سیاسی؛ محترم دوکتور جهش بودند. با آقای جهش بازهم بعد از بحث روی مسایل داغ روز، سخن در مورد اندیشه پردازمبتکر، اندیشمند و تحلیلگر نخبه ی کشور محترم محمد عالم افتخار آغاز شد. من که متاسفانه هیچگاهی چانس معرفت را از نزدیک با عالم افتخار نداشته ام ؛ و معرفتم فقط از طریق نوشته ها و آثار شان بوده و به آن خلاصه میشود؛ اما دوکتور جهش با آقای عالم افتخار روابط پارینه داشته و سالیانی زیاد در همسایگی باهم میزیسته اند.
دوکتور جهش در مورد شخصیت عالم افتخار زیاد گفت. اما آنچه مرا ترغیب به کنجکاوی و کنکاش در مورد زندگی این اندیشمند ساخت، این بود که دوکتور جهش قاطعانه فرمود :« عالم افتخار فرد ِ عادی جامعه ی ما نبوده است . من در وجود عالم افتخار نبوغ دیده ام.»
روزی بعد با بانو نجیبه آرش که روزگارانی؛ یکی از زنان سر شناس، رزمنده و سخت کوش و فعال نهضت زن در کشور بودند؛ و از چندین دهه با عالم افتخار معرفت داشته اند؛ و زمانی هم با ایشان همسایه و زمانی هم همکار بوده اند، پای صحبت تلفونی نشستم.
خانم آرش حتا از خاطرات چهار دهه ی اخیر سخن گفتند. به ویژه ازسالهای 1360 خورشیدی، زمانیکه در روزنامه ی «حقیقت انقلاب ثور» ارگان نشراتی حزب دموکراتیک خلق افغانستان باهم همکار بودند ؛ چنین فرمودند:« دران زمان محترم صدیق کاوون به صفت مدیرمسؤول روزنامه و محترم ظاهر طنین به حیث معاون اول مدیر مسوول ایفای وظیفه میکردند. من و عالم افتخار از جمله ی مسولین شعبات و عضو هیات تحریر بودیم. در همان آوان عالم افتخار با نگارش مضامین بلند، نقد های عالی، کاملا مسلط بر امور، متفکر و سنگین و منهمک در کار و مطالعات ، مستعد، توانا و برتر از خیلی ها بود.»










