روزیکه به آن مکتب پخته کاری با رنگ نخودی پا گذاشتم اولین حروفی را که استاد بالای تخته سیاه نوشت «آب» بود که آنرا بعد از استاد چندین بار تکرار کردیم. آن صدا ها با ناله شرشره آبشاری که در جوار صنف ما در جریان بود آمیخت و با ناله فاخته های نشسته بر شاخساران چیله های تاک مکتب که در زیر هر چپری و چیله چندین شاگرد آن الفبای زندگی را فرا میگرفتند در آمیخت و جرعه بنای اول آدمیت را درگلوی شخصیت شاگردان ریخت. من که از دیدن آن کتاب الفبا و تصاویر و رنگ های مرغوبش شگفت زده بودم چنان به نظرم می آمد که گویی شاهکاری بینظیر را می دیدم. ساعت رخصتی از صمیم قلب دلم میخواست بال بکشم و از مکتب تا خانه پرواز کرده به پدرم این مژده را برسانم که چه تحفه بزرگی را مکتب برایم اهداء نموده. وقتی به خانه رفتم اولین سوالم از پدرم این بود که آن کتاب زیبا را کی تألیف نموده؟ پدرم که اتفاقاً از هم مسلکان مؤلف کتاب بود با خوشرویی جواب داد که:«مؤلف کتاب زیبای الفبای شما استاد محمد آصف مایل میباشد.» و آن جمله با نام زیبای کتاب الفبا یکجا در ذهنم حک شد. در صنف اول مفاهیم «آب داد»، «بچه خوب سلام میدهد دختر خوب سلام میدهد»، «شکر استقلال داریم» و غیره را از آن کتاب زیبا آموختیم و در ختم سال که فصل خزان بود بخاطر ختم مؤفقانه کتاب یک، یک افغانی همصنفان ما جمع نموده انگور خریدند و آنرا بمناسبت ختم مؤفقانه کتاب الفبا دور هم نشسته خوردیم و شکر خداوند را بجا آوردیم که چشمان ما به الفبای خدا شناسی و شناخت از زندگی روشن شد.
وقتی به صنف دوم رفتم بار دیگر کتابی با تصاویر زیبا و ترانه های شیرین را که تألیف استاد محمد آصف مایل بود برایم درس دادند. خلاصه از صنف اول تا صنف ششم استاد مایل در معنویت صنف ما حضور داشت و از تألیفاتش با ترانه های شیرین، حکایات دلنشین، چیستان های زیبا و اندرز های دلپذیر و به سطح درک فهما آشنا شدم.