شیخ گفت دیدم به مه ؛ امد صیام
گفــــــــــتمش من دیده ام ماه تمام
گفت : ماه فــــیض باران خداست
گفتمش فیــــض خدا با لای ماست
شیخ گفت دیدم به مه ؛ امد صیام
گفــــــــــتمش من دیده ام ماه تمام
گفت : ماه فــــیض باران خداست
گفتمش فیــــض خدا با لای ماست
ابونصر فارابی بزرگ ترين فيلسوف دوره اسلامی است. وی در شهر فارياب از نواحی خراسان بزرگ، متولد شد. پدرش از سران سپاه مرزنشين بود. در جوانی طی سفری طولانی و پر رنج به بغداد رفت و نزد استادان بزرگ زمان، به تحصيل منطق و فلسفه يونان پرداخت. پس از اندک زمان، وی که به زبان های فارسی، ترکی، عربی، سريانی و يونانی تسلط کامل داشت، در فهم فلسفه يونان به پايه ای رسيد که او را معلم دوم خواندند. معلم اول ارسطوست و پس از ابونصر ديگر هيچ کس را معلم نگفته اند.
ادامه خواندن ابونصر فارابی بزرگ ترين فيلسوف دوره اسلامی است: بر گرفته ازسایت زندگی
درود می فرستم به استاد بزرگوار، استاد لطیف ناظمی و دستان مبارکش را از این فاصلۀ دور، از این سرزمینی که در زیر چتر این دموکراسی اهدایی هنوز بوی خون و باروت می دهد، با گرمی می بوسم که سزاوار بوسیدن اند. تا یادم می آید در آن روزگار جوانی که چنان عاشقی در میان برگههای رنگین مجلهها پیوسته به دنبال شعر سرگردان بودم، گاهی این سرودههای خیال انگیز استاد ناظمی بود که دستان مرا می گرفت و می برد به آن سوی سرزمین های دور و ناشناخته و بعد همه چیز در نظرم مفهوم و رنگ دیگری می یافتند. شعرهایش را چنان می خواندم که گویی تشنه کامی در تابستان داغی به چشمۀ گورایی رسیده باشد. گاهی سروده های او را از رادیو در برنامۀ « زمزمه های شب هنگام » می شنیدم با صدای شرین آن روایتگر عیاران کابل، جناب داکتر اکرم عثمان و بانو فریده عثمان انوری و بعد احساس می کردم که چنان پرنده یی سبک بالی کران تا کران آسمان را زیر پرگرفته ام.
ترا سر خیل خوبان می پذیرم
از آنرو با دل و جان می پذیرم
بــنــام خـــداونــد جــان وخــرد
کـــزیــن بــرتــر اندیشه برنگذرد
خـــداوند نــام وخــداوند جای
خـــداونـــد روزی ده رهنمای
خـــداوند کـیوان وگردون سپهر
فــروزنـــده ماه نـــاهیــد و مهر
ادامه خواندن جایـــگاه فــــردوســـی در ادبیات نــظـــمــی : مـــاریـــا دارو
سید اسماعیل بلخی، شخصیت چندین بعدی دارد. بیش از همه عالم دین بود، روشنفکر و اندیشه پرداز اسلامی نیز. شاعر، ادیب و سخنوری بود که شور مبارزه در سر و عشق مبارزه در دل داشت. مقا ومت او تنها مقاومت در شعر نیست، بلکه خود بخشی از جنبش مقاومت سیاسی و اجتماعی کشور است. با همفکرانی حزب سیاسی می سازد و درهوای برانداختن نظام است. رسیدن به یک نظام جمهوری استوار بر اصول و عدالت اسلامی، مدینۀ فاضلۀ او را می سازد.
شعرهای او درکلیت بر محور چنین اندیشههایی می چرخد. اندیشۀ سازمان یافته دارد. مانند آن است که بلخی هیچ مفهومی را جدا از پیوند های فکری، تاریخی، سیاسی و فرهنگی نمی تواند بپذیرد. گویی اندیشههای او همه اجزای به هم پیوستۀ یک کلیت اند. شاعری است آرامانگرا، دشمن استبداد و استعمار. استبداد را در تمام جلوه های آن نکوهش می کند؛ اما نمی خواهد در شعرهایش نا امیدی سایه افگند؛ بل شعرهای بلخی در دل خواننده امید می پرود و خواننده را به روزهای بهتر زندهگی به سپیده دم داد و دادگری، نوید می دهد.
ای خدا یــــــک رهبر هوشیار میخواهد وطن
مهربان و پر دل و غمـــــخوار میخواهد وطن
هر کی امد تا کنون پیشینه ای خصمانه داشت
نی دگــــــــــر قاتل نه چنگسالار میخواهد وطن
ادامه خواندن ای خدا یــــــک رهبر هوشیار میخواهد وطن : نــذیــر ظــفــر
ای وطن ، داغترین دوزخ دنیا شده یی
بـــــرسرملت خـــود،خط چلیپا شده یی
تیغ فرزند خودت، سینۀ پاک تودرید
زیر پـــــای قدم خویش،تۀ پا شده یی
ادامه خواندن داغ تــریــن دوزخ دنـیــا : اســتـاد مــحــمــد یـــوســـف کــــهـــزاد
بیا ای صبح امیدی که دل رانیست درمانی
سراسر غم گرفته وامنم را نیست پا یانی
درین وادی که از هرسو تگرک مرک می اید
جهان ما منور کن گره بکشابه ا سا نی
ادامه خواندن صـــدای مــــرگ : ســیــدمـحــمــد نـادر خـــرم
هرکی بوطن زمام دارد
آرامش دل مدام دارد
از غارت ودزدی و جنایت
در بانک بسی سهام دارد
ادامه خواندن حــقـــه ونــیــرنــگ : نـورالــدیــن هــمـسـنـگر
بدون تردید و بدون اینکه از حقایق چشم پوشی کنم میدانم عده ای از مردم ما بخاطر تشویش از آینده ونبود کنترول حاکمیت در قرا و قصبات مختلف کشور برای حفظ ننگ و ناموس و جلو گیری از چور وچپاول تعداد زیادی خود سرانه دست به خریداری سلاح زده اند و اکثر آنها مسلح شده اند، من از عواقب مسلح شدن مردم که در آن کنترول و محاسبه وجود نداشته باشد سخت نگرانم آنچه را که می نویسم حق و حقیقت است بی پروا از تهدید تهدید کنندگان در حکومت وحدت ملی بدون تشویش این درد مشترک را به همه شریک میسازم. خداوند پاک از همه ما بهتر میداند که ملت عزیز افغانستان شدیدا تحت ظلم و ستم گروه های تروریستی و آدم کشان حرفوی قرار دارد و در محاصره انواع توطئه های خودی و غیر خودی دست و پنجه نرم میکنند برای نجات خویش از این بحران نیاز به مدیریت سالم نیاز به مبارزه ای جدی دارند با گذشت هر روز متاسفانه مشکلی پی مشکل دیگری در سر راه مردم ما خلق میشود از بی کفایتی بعضی از مسئولین گرفته تا مداخله آشکار و پنهان بیگانه گان رنج بی پایان ملت ما ادامه دارد اگر گله یا شکوه در رسانه ها یا در نوشتن ها میکنم مفادی نخواهد داشت اما آنچه که باعث تشویش و نگرانی من است ادامه خواندن اگر رهبران حکومت وحدت ملی این نوشته را بخوانند : احمد سعیدی
چـــون ع و غ تبهــــــکار دیدم ندیده بودم
نکـــتایی دار و اشــــــرار دیدم ندیده بودم
با وعــــده های شـــیرین آرا گرفته رنگین
مــــردم فریــــــب و غدار دیدم ندیده بودم
ادامه خواندن دیـــدم نــدیـــده بـــودم – نــوشـــتـه : نــذیــر ظـــفـــر
مقدم نیک پرستو آورد بوی بهار
ابر رحمت شست و شو دارد رخ از گرد و غبار
بر لب گل می زند شبنم به انگشت ظریف
تا شود بیدار بلبل از شکرخواب سحار
چه شاديها خورد بر هم چه بازيها شود رسوا
خدا گر پرده بردارد ز روي کار آدمــــــها
يکي از جان کــند شادي، يکي از دل کـــند غوغا
يکي خندد ز آبادی ، يکي گريد ز بربادي
چه عابد ها شود فاسق، چه فاسق ها شود ملا
ادامه خواندن شـــعـــر وطــــن – لطفــاٌ تا آخر بــخـوانـیـد : شـــادروان رازق فــانـــی
وقتــیکه ترک صحبت اهــل ریا کنیم
الحق که خویـــــــشرا بخدا اشنا کنیم
اندک اگر به شیوه ای دین اشنا شویم
دین را ز شر مــردم بی دین رها کنیم
روز نو روز و سال نو (۱۳۹۵ ) هجری شمسی و فرا رسیدن فصل شادی و نشاط آور بهار و حیات دوباره طبعیت را که نشانه از قدرت و رحمت الهی میباشد به محضر ارزشمند تمام ملت افغانستان عزیز تبریک و تهنیت میگویم. « سید محمد نادر خــــرم »شاعر معاصر افغانستان فریاد ملت مظلوم ما را در این دوره ء تباهی و تاریکی چنین بیان میکند :
هوای روز نوروزی
بهار آمد وطن ! اکنون کجا شد باغ وبوستانت
هوائی روز نوروزی و عطر آلود پغمانت ؟
وطن ! نوروز گردیده ولی رنگت پریشان است
وطن ! خاموش وسرد است صورت سرو وگلستانت
کنون بم از هوا ریزد و آتش هرطرف سوزد
به جای لاله خون جوشد به دشت وکوه و دامانت
غریو مرد وزن تا عرش یزدان می رسد اکنون
فتاده سر به سر پیر و جوان و نو عروسانت ……..
وعاقبت به حضور بهار پی بردیم
به عطر گمشده روزگار پی بردیم
زمین و هر چه در او است در ستایش ماست
که ما به معنی فرجام کار پی بردیم
ادامه خواندن . وعــاقــبــت بــه حـضــور بــهــار پــی بــردیـم : نــادیــا انــجــمــن
امروز روز شادی و امسال سال گل
نیکوست حال ما که نکو باد حال گل
گل را مدد رسید زگلزار روی دوست
تا چشم ما نبیند دیگر زوال گل
ادامه خواندن شــعــر بـــهاریـــه مــولانـــا جــلال الــدین مــحــمـد بــلــخــی
باز فصل نوبهاران میرسد
سبز وخرم روزگاران میرسد
موسم شور وطرب گل میکند
دل زویرانی به سامان میرسد
در این روزها دو کتابی خواندم از استاد محمد یونس طغیان ساکایی، استاد زبان و ادبیات پارسی دری در دانشگاه کابل. کتاب « درشناخت فردوسی و شاهنامه» نام دارد که به شمارهگان هزار نسخه در دو صدو بیست رویه به وسیلۀ انتشارات سعید در شهر کابل به نشر رسیده است. کتاب در کلیت خویش پژوهشی است در پیوند به شخصت و شگردهای شاعری فردوسی و جایگاه شاهنامه در ادبیات پارسی دری و ویژهگی های آن که به گونۀ عمده دارای سه بخش زیرین است:
مقدمات،
در شناخت فردوسی،
شاهنامه چیست.
افزون بر این نویسنده درپایان کتاب شرحی برخی از واژهها و ترکیبات را نیز افزوده است که می تواند چنان کلید واژه هایی فهم شعرهای آمده در متن را برای خواننده آسان سازد.
بخش مقدمات یا فصل نخست در حقیقت آستانهیی است برای رسیدن به بحث اصلی کتاب که به گونۀ فشرده، چشم اندازی دارد به اوضاع سیاسی – اجتماعی حوزۀ تمدنی خراسان بزرگ از پیدایی اسلام تا روزگار ابوالقاسم فردوسی.
استاد ساکایی در این بخش خواننده را با استفاده از منابع و سرچشمه های قابل اعتبار با جنبش های سیاسی – فکری، فرهنگی – ادبی و مذهبی خراسانیان و پیشگامان مقاومت و جنبشهای آزادیخواهی این حوزۀ بزرگ تمدنی آشنا می سازد.
ادامه خواندن همراه با استاد ساکایی در شناخت فردوسی و شاهنامه : نویــســنـده : پــرتــو نــادری
در خموشی همه صلح است، نه جنگ است اینجا
غنچه شو، دامن آرام به چنگ است اینجا
چشم بربند،گرت ذوق تماشایی هست
صافی آینه درکسوت زنگ است اینجا
ادامه خواندن خــمـوشــی هــمــه صـــلح است : عــبـدالــقــادر بــیــدل
در کتابِ زندگانی ،فصل و بابِ دیگرست
زین حکایت بگذرم ، پیری حسابِ دیگرست
می نمودی جستجوی شمس،مونالای بلخ
در سماءِ عشقِ پیری ، آفتابِ دیگرست
ادامه خواندن به گرامیداشت از روز جهانی زن (حسرت پر واز ) : نورالدین همسنگر