
شام گاهی در رهی بودم روان
تن روان و دل به فکر آب و نان
من نمیدانم چنان شد یا چنین
پای من لغزید خوردم بر زمین
ادامه خواندن شعری از مولانا جلالالدین محمد بلخی که تصویر واقعی انسان ها را در قالب شعر به نمایش کشیده است.شام گاهی در رهی بودم روان
تن روان و دل به فکر آب و نان
من نمیدانم چنان شد یا چنین
پای من لغزید خوردم بر زمین
ادامه خواندن شعری از مولانا جلالالدین محمد بلخی که تصویر واقعی انسان ها را در قالب شعر به نمایش کشیده است.گیر، آوردم تک و تنها به باغی یک شب اش
بوسهای برداشتم با زاری از کنج لب اش
گر چه در ظاهر مخالف بود و میکرد اجتناب
لذت آن بوسه لیک انداخت در تاب و تب اش
گفت: وقتی با منی، اینگونه گستاخی مکن
این بگفت و چیزِ دیگر بود اما مطلب اش
نیست اغراق این که گویم کاپیِ مهتاب بود
ادامه خواندن نیست اغراق این که گویم کاپیِ مهتاب بود : میرزا ابوالپشمبرای دوستداران ادبیات…
تقریبا هفتاد سال پیش، کتاب ادبیات چیست توسط ژان پل سارتر نوشته شد. در آن زمان، تعهد ادبیات به جامعه جزو مسائل روز و قابل توجه گروههای مختلف روشن فکران بود. سارتر با نوشتن این کتاب دیدگاه جدیدی نسبت به ادبیات و تعهد ارائه داد.کتاب در زبان اصلی (فرانسوی) در چهار فصل نوشته شده است که در برگردان آن به فارسی، مترجم فصل آخر آن را به دلایلی ترجمه نکرده است که در مقدمهی کتاب ذکر میکند. نسخهی فارسی کتاب در سه فصل نوشتن چیست؟ نوشتن برای چیست؟ و نوشتن برای کیست؟ تنظیم شده است. روزگاری که سارتر این کتاب را نوشت، روزگار هجمهی منتقدان و اهالی ادبیات به آثار او بود. منتقدان آثار او را به بهانهی ادبیات محکوم میکردند بیآن که هرگز بگویند مقصودشان از ادبیات چیست. سارتر عصبی و دلخور از دیدگاههای این چنینی دست به نوشتن این کتاب میزند.
ادامه خواندن ادبیات چیست؟ :اثر ژان پل سارتر : احمدشاه ستیزخدایا کفر نمیگویم؛ پریشانم
چه می خواهی تو از جانم ؟
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا !
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
ادامه خواندن خدیا کفر نمیگویم ؛ اثر از کارو : بازنویس : امان کبیریاز طفیل عشقری، شایق جمال و حیدری
بوریای فقر ما پهلو به دیبا میزند
این بیت را از آن جهت به عنوان حسن آغازین سخن برگزیدم که از یک سو بیانگر تاثیر پذیری شعر شاعران نامدار و سخنوران فرهیخته ی ادب فارسی بر جناب نثاری است و از سویی هم بیانگر تاثیر پذیری اندیشه های عرفانی جهان بینی فلسفی، جاذبه های فکری آنان بر وی است. چنانکه جناب نثاری با توجه به عزت نفس و مناعت طبع خویش در ” سخن شاعر” چنین نگاشته است: من که جرات و اجازه ی آن را به خود نمی دهم که نام خود را در ردیف شعرای جلیل القدر زمان خود ثبت نمایم، مگر زخمه ی مضراب نگاه های نافذ، مهرآفرین، جذاب و توجهات آن بزرگوارانی که در رشد، پرورش و شدن من نفس ها سوخته اند؛ مرا وادار ساخت تا داشته هایی را که در حد برداشت، استعداد، قابلیت و دید خود از عرصه های مختلف عرفانی، ادبی، اجتماعی و سیاسی داشتم، بدست نشر بسپارم.
دیوان جناب نثاری با قطع و صحافت زیبا در ۶۵۸ صفحه به چاپ رسیده است که با “سخن شاعر” آغاز شده و بعد با تقریظی از نجم العرفا حیدری وجودی آذین یافته است. به دنبال آن “زنده گی نامه ی شاعر” نوشته ای از خواجه محمد نعیم صدیق، تقریظی از آقای افسر رهبین، شعری از نقشبند وجودی، تقریظی از سرمحقق اقای واجد، یادداشتی از مرحوم فطرت افغان و سخنی کوتاه در باره ی آقای نثاری و اشعارش، نوشته ی آقای” نادر خرم” زیور آرای دیوان او شده اند. پس از آن “حمد و مناجات”، “نعتیه ها”، “غزلیات، “رباعیات و دو بیتی ها”، “سروده های اجتماعی، “اخلاقی و سیاسی” شاعر و “یادداشتی هم از گرد آورنده ی این دیوان” قبول احمد نثاری به پایان رسیده است.
ادامه خواندن نگاهی به دیوان اشعار نثار احمد ” نثاری”: مهرالدین مشیدگرچه در کیش محبت شکوه کردن خوب نیست
با مریضان دگر آب و هوای خوش نکوست
زخم ناسور هرکه دار سیر گلشن خون نیست
در جهان هر چیز از سر بگذرد درد سر است
درد اگر باشد سخن بسیار گفتن خوب نیست
آنچه ناممکن بود ضائع مکن اوقات خویش
چون غنا آید،غم بیهوده خوردن خوب نیست
ادامه خواندن چند غزل از میرزا ابوالپشمکه آسمانهیی جز اسمان ندارند!
(مثلث مهربانی)
بعد شنیدم که دوست من«یونسی» هی میدان و طی میدان از هفت کوه سیاه و جنگل و دریا گذشته و رفته است تا آن سرزمین های دور. شنیدم که در اتریش، کوهستانیترین کشور اروپایی زندهگی میکند. زندهگی برایش گوارا باد! من کوه و کوهنشینان راهمیشه دوست داشته ام. یونسی عزیرم! آن کوهستانها برایت گوارا و گشایش آور باد!
یونسی، شعر را با لحن خاصی میخواند که گاهی مرا سرشار از خنده میساخت. نمیدانم چرا همیشه بر میخاست چنان تندیسی از شکوه و زیبایی میایستاد و دست میافشاند و بلند بلند میخواند:
« نادری» رخت سفر بند و برو جای دیگر
غیر رسوایی در این شهر چه نامی داری
اینجا شعر «پناه باد» را که در همان روزهای اتاق پالی سروده بودم، به «یونسی» عزیز اهدا میکنم و به همه بیسرپناهان سرزمینم. بیپناهانی که هر نظامی میآید آنان را بیپناهتر میسازد. این شعر را به بیپناهان سرزمینم اهدا میکنم که آسمانهیی جز آسمان ندارند! «یونسی»! پس از آن که تو رفتی، من پیشرفت بزرگی کردم دیگر در کوچهها و پس کوچههای کابل به دنبال«اتاق» سرگردان نبودم؛ بلکه به دنبال«خانه»یی سرگردان بودم، از اتاق نشینی به همسایه نشینی رسیدم. هنوز وضعیت برای من تغیر چندانی نکرده است.
ادامه خواندن به یونسی عزیز و به همه بیسرپناهان سرزمینم؛از کابل تا نرخ تا بدخشان ؛بخش دوم: استادپرتو نادریاین نوشته داکتر صاحب عبدالله محمودی را که سال قبل به مناسبت وفات استاد باختری پوست کرده بودم، اینبار در بخش های مختلف بازنشر می کنم.
با درود به داکتر صاحب عبدالله محمودی که صرفنظر از تشنجات و عناد های شخصی ، فامیلی ، سیاسی، برچسپ زنی ها و افتراهات، و برخوردهای ناصواب، در برابر استاد باختری ،در دوران که من به یاد دارم ، بسیار صادقانه ادای دین کرده اند و زنده یاد استاد واصف باختری را از اولین روز های اشنایی تا اخیر زندگی استاد به معرفی گرفته اند.
یاد استاد واصف باختری گرامی باد.
دیدارهای هفته دو بار در کانون اخبارشعلۀ جاوید علایق و دوستی و قرابت شخصی ما را سبب شد. باری بنا بر فیصله سازمان من وباختری موظف به دیدار زنده یاد میوندوال فقید ادیب و فرهنگی پیشکسوت شدیم ، تا باعث جلب علاقه او به همسویی وهم جهتی با اخبار خود شویم .در نخستین دقایق صحبت ، میوند وال صاحب با کلمات متین و فخیم وطرزبیان نوین ونوسا زی و جمله پردازی واصف باختری روبروشد و بعد از کسب استیذان که او را جلالتمآب ، وزیر صاحب و یا میوندوال صاحب بنامیم جناب شان زیاد متحسس شدند . بزودی دیوار های یخ فرو ریخت وقدرت ،
ادامه خواندن استاد واصف باختری ؛ بخش دوم: داکتر عبدالله محمودی و احمد شاه ستیزجواب تاریخی به اخلاف ملای لنگ که با تحقیر اهالی پر فضیلت موسیقی و شکستاندن آلات موسیقی آنان « فخر » مینمایند :
استاد قاسم افغان حامى بزرگ استقلال و شاه امان اله
در بزرگداشت سال روز احراز استقلال سياسى افغانستان و تبجيل از پاسداران سترگ استقلال ، جا دارد از نقش اثر گذار استاد قاسم افغان در ان صفحات شورانگيز تاريخ ، با قدردانى و افتخار ياد دهانی نماييم و مقام والاى اين شخصيت بزرگ ملى و فرهنگى را گرامى بداريم كه جايگاه رفيع اين برليان تاريخ موسيقى و بنياد گذار موسيقى معاصر كشور ، اظهر من الشمس است . چنانچه استاد مددى از مفاخر موسيقى افغانستان در كتاب خود ( سرگذشت موسيقى معاصر افغانستان ) ، استاد قاسم را موسيقيدان جامع در تمام شقوق موسيقى كه بر همگان حق استادى داشته ، معرفى و ” مكتب قاسم ” و ” سبك قاسمى ” متعلق به او ميداند .
ادامه خواندن استاد قاسم افغان و شاه امان الله : نوشته میرعبدالواحد ساداتطالب رســـــید و دزدان هر سو فرار کردند
چون موش های تر سو رو سوی غار کردند
این طـــــــالبان نا دان این چاکــــران دوران
از بهر غضب قــــــــدرت صد انتحار کردند
ادامه خواندن (سالگرد ماتم ) این روز سیاه و ماتم بر ملت ساحشور و غیور ما تسلیت باد؛ شعراز : وارث الشعرا نذیراحمد ظفرنمیدانم چرا امشب نوای باد غمگین است
سرشکم بر رخم از خاطرِ ناشاد غمگین است
چرا مرغ سحر از ناله خاموش است در گلشن
گلوگاه اش مگر از ناوک صیاد غمگین است
ادامه خواندن نوای باد ؛ هدیه به روان پاک استادواصف باختر: اسد روستابه خون خود خطی بر دامنِ افلاک بنویسم
شعار سر بلندی را بروی خاک بنویسم
مکاتب را اگر از جهل بر بستید بروی من
به دشت و دره با هر سبزه و خاشاک بنویسم
کتابم را بسوزان باکم از آن نیست میدانم
ادامه خواندن (دامنِ افلاک )اگر سوزی کتابم را بروی خاک بنویسم ؛ شعراز : سمیع حامددل در برم به دیدن تو شاد میشود
بی تو شبم به ناله و فریاد میشود
با قامتی چو سرو اگر از باغ بگذری
خم پیش سرو قد تو شمشاد میشود
ادامه خواندن دوستی شعر از : استاد محمد اسحاق ثناتا بسته به زنجیر ، عدو پای ترا
ایوای که نشنیده کس آوای ترا
ققنوسِ امیدِ وطنم، آزادی
ما منتظرانیم ، تماشای ترا.
ادامه خواندن تا بسته به زنجیر عدوپای ترا : میرزا ابوالپشمجناب استاد محمود فارانی! شما یکی از شاعران پیشگام شعر آزاد عروضی یا شعر نیمایی در افغانستان هستید، در کتاب «آخرین ستاره» تاریخ سرایش نخستین چهارپارهها و نیماییهای شما به سالهای ۱۳۳۸ و ۱۳۳۹ خورشیدی برمیگردد. در این سالها شما درست ۲۱ و ۲۲ سال داشتید؛ یعنی نخستین سالهایی که آموزشهای دانشگاهی خود را آغاز کرده بودید. پرسش این است که در آن روزگار هنوز مطبوعات افغانستان به نشر شعر آزاد عروضی روی خوش نشان نمیداد و دسترسی به شعر نو پارسی در ایران هم محدود بود، چگونه شد و چه عامل و انگیزههای فرهنگی ـ اجتماعی سبب شد تا شما از همان آغاز جوانی به چهارپارهسرایی و شعر آزاد عروضی بپردازید؟
ادامه خواندن گفتوگویی با محمود فارانی؛ پیش از شعر نو فارسی با شعر نو عرب آشنا شدم : استاد پرتو نادریبا درود،
این نوشته داکتر صاحب عبدالله محمودی را که سال قبل به مناسبت وفات استاد باختری پوست کرده بودم، اینبار در بخش های مختلف بازنشر می کنم.
با درود به داکتر صاحب عبدالله محمودی که صرفنظر از تشنجات و عناد های شخصی ، فامیلی ، سیاسی، برچسپ زنی ها و افتراهات، و برخوردهای ناصواب، در برابر استاد باختری ،در دوران که من به یاد دارم ، بسیار صادقانه ادای دین کرده اند و زنده یاد استاد واصف باختری را از اولین روز های اشنایی تا اخیر زندگی استاد به معرفی گرفته اند.
یاد استاد واصف باختری گرامی باد.
بخش اول…
باختری که من میشناسم
نویسنده:
داکتر عبدالله محمودی
08 اسد 1402
ادامه خواندن باختری که کس نه دیده ونه شنیده« بخش اول» : نوشته از داکتر عبدالله محمودی و احمدشاه
نذیر احمد ظفر یکی از شخصیت های شهیر و ژورنالست و ادیب و شاعر بلند اوازه افغانستان است.
اشنایی من با این شخصیت عالی و خبرنگار مسلکی ازسالها قبل در رادیو تلویزیون ملی افغانستان بوقوع پیوسته بود. همسرعزیزم انابت جان و اینجانب نه تنها در ایام اقامت ما در کابل باهم همکار بودیم بلکه در ایام هجرت نیز در رادیو تاشکند یکجا در سرویس خبری فارسی دری تورکی واوزبیکی فعالیت داشتیم.
دراین روزها خبر نیک وبسیار خوبی در رسانه مجازی شینده و در سایتهای هموطنان ما خواندم که وارث الشعرا جناب محترم ظفر شاعر شیرین کلام عصر حاضر افغانستان در غربت کتابی را تحت عنوان« بانوی قلم فرسا »در باره زندگینامه و خدمات علمی وفرهنگی خانم ماریا جان دارو در قید تحریر درآورده است که واقعاٌ یکی از مهم ترین کتاب های تالیفی جنا ب محترم ظفر بشمار میآید.
ادامه خواندن پیام تبریکی داکتر فیض الله ایماق بخاطر چاپ کتب جانب نذیر احمد ظفر بنام بانوی قلم فرسا و غزلیات وی بنام آرا·
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
آن روایتگر بزرگ، خود به روایتی بدل شد …
درختان انبوه شاخ ادبیات و فرهنگ افغانستان یگان یگان فرو میغلتند و سر بر خاک غربت میگذارند. درختان انبوه شاخ ادبیات و فرهنگ افغانستان چارۀ دیگری ندارند، جز آن كه مرگ را پذیرا شوند، بی آن كه زمزمۀ نسیم آشنایی از سرزمین خود بشنوند. فرو افتادن هر درخت در این باغستان سوخته مصیبت بزرگی است و اما مصیبت بزرگتر این كه هنوز نفس مسیحایی بهار، مژدۀ از رویشهای تازه ندارد. هنوز روشن نیست كه تا فصل شگوفه چندین و چندین بهار فاصله است. هنوز روشن نیست كه زمستان سوزان غربت چی یلداهای دردناكی دیگری را تجربه میكند. .
وقتی خبر دردناک خاموشی آن روایتگر بزرگ داکتر اکرم عثمان را شندیم، مانند آن بود که صدای فرو افتادن کاجی را شندیم. کاجی به شکوه کاج کاشمر. تا یادم می آید مردی به مهربانی و شکستهنفسی او بسیار کم دیدهام.
ادامه خواندن دکتورآن عثمان ؛روایتگر بزرگ، خود به روایتی بدل شد: استادپرتو نادریبنام خداوند لوح و قلم
درین اواخر دو اثر بر گزیده و عالی از جناب محترم وارث الشعرا نذیر احمد ظفر به عنا وین (بانوی قلم فرسا) که در باره حیات علمی و هنری و اداری محترمه خانم ماریا بیگم دارد بحث میکند ، و دو دیگر مجموعه اشعار و یا دیوان چهارم ژور نا لیست کار کشته نذیر ظفر به عنوان (آرا)بطبع رسیده است.اول با نوی قلمفرسا: مو لف دانشمند و قلم بدست توانا جناب ظفر این کتاب را به افتخار خد مات ارزنده ِهنری، ادبی و علمی با نو ماریا جان در دو صد و هشتاد و دو صفحه نوشته و به طبع رسانیده است. درین اثر پر محتوا نظر یکتعداد از نویسنده گان وطن خاصتا همکاران خانم ماریا دارو، در قسمت کار کرد های محترمه ماریا دارو در خصوص طرز بر خورد وی با ما مورین و هنر مندان رادیو افغانستان آورده شده است، که واقعا میتواند آیینهِ فعالیت های او را نماینده گی نماید،به قرار نوشته محترمه فوزیه جان شهاب ، ماریا جان دارو مو سس کودکستان رادیو تلویزیون میباشد.
ادامه خواندن بنام خداوند لوح و قلم؛ دو اثر ماندگار از شاعر معاصر وطن ؛ وارث الشعرا نذیر احمد ظفر: نوشته از پروفیسور عنایت الله شهرانیای یار بیا کلبه ی ویرانه هنوز است
سرد است، ولی گرمی جانانه هنوز است
نَی نیست، نوا نیست، ببین حال و هوا نیست
تو باشی اگر، شور صمیمانه هنوز است
ادامه خواندن خوبان روزگار!..: همایون مروتیکی از روز ها گفت و شنید جناب سید عبدالقادر رحیمی با محترم نظیر رهگذر توجه مرا معطوف داشت، یادم آمد که آقای رحیمی یکی از آثار طنز خودرا تحت عنوان وزارت چلم ونسوار را بمن اهدا ءنموده بودند روی این ملحوظ لازم می دانم تا به معرفی این اثر ارزنده بپردازم. این کتاب در ( ۱۴۳) صفحه و (۳۸) عنوان با طراحی و نقاشی استاد توفیق رحمانی به زیور چاپ آراسته شده است.
باید یاد آور شد که شادروان جلال نورانی نویسنده وطنز پرداز معروف افغانستان تقریظی را درین کتاب با عنوان (( دوکلمه حرف حساب با قادر رحیمی طنز پردازی از خاک پاک هرات)) که در بردارندهء ده صفحه است آغاز نموده است. آن زنده یاد تا حد امکان در همه عنوان ها تبصره های نیک نموده ودر جایی طنز های اورا باطنز های Jonathan Swift جاناتن سویفت نویسنده و طنز پرداز آیرلندی مقایسه نموده است. همچنان. او در مورد شایق جمال ، محی الدین انیس می نگارد واز دهه چهل که ترجمان بنیان گذاری شده بود، از استاد علی اصغر بشیر هروی باد نموده و طنز های اورا شبیه طنز های دهخدا می داند.
ادامه خواندن یادی از طنز پردازان کشور ما :نصرالدین ساجوقیالسلام ای بــــــــــــیرق آزاده گان
افتــــــخار ســـــــــر زمین آریان
داری از رنگ سیاه و سرخ و سبز
قصـــــه های شــــــیر مردان زمان
ادامه خواندن سلام به بیرق نوشتهء : وارث الشعرا نذیر احمد ظفرمن در سال 973 میلادی- امسال 2019 میلادی است- در خوارزم تولد شدم. در آسمان قشلاقی که زندگی میکردیم؛ ستارهها، بسیار روشن و نورانی معلوم میشدند. گاهی، ساعتها، با ستارهها گفتگو میکردم.
مادرم، با هیزمفروشی، زندگانیی ما را تیر میکرد. من، چوبهایی که مادرم میآورد را؛ اره میکردم. هر بار، حلقههای چوبهای اره شده را، میشمردم. با این کار، میخواستم بدانم که درختان چند سال عمر کردهاند. این کار، بزرگترین ساعتیری من بود.
کودکی بودم عاشقِ یادگرفتن و دانستن. این عادتِ مرا، کسانی که در مدرسهها درس میدادند؛ دانسته بودند. از همین سبب، خیلی خورد بودم که به مدرسه گرفته شدم.
ادامه خواندن نام من البیرونیست؛ میخواهید قصۀ مرا بشنوید؟: مترجم رحیم ابراهیماستاد ، بیتو شعر وسخن گریه میکند
بلبل ز حسرتت به چمن گریه میکند
یک سال شد که بلخ به ماتم نشسته است
در سوگت این دیار کهن گریه میکند
اهل ادب کشند ز دل آه سوزناک
یک سر به درد و داغ و محن گریه میکند
ادامه خواندن به نخستین سالروز درگذشت واصف باختری : محمد اسحق ثنا