یادگاری از روزگاران شیرین : احمد محمود امپراطور

در سال ۱۳۸۶ خورشیدی، در یکی از روزهای مملو از خاطره، شخصی از دفتر «بابای ملت» به خانه‌ی ما قدم رنجه فرمود. او نزد پدرم، شیر احمد یاور کنگورچی، آمد و با احترام تمام گفت:

«شماره تماس‌تان را می‌خواهم تا به خانم لیلما حسینی، همسر شهزاده محمدنادر ظاهر، برسانم. چند روزی‌ست که به کابل آمده‌اند و در کارته سوم اقامت دارند. 

جویای حال شما شده‌اند و مرا مأمور یافته‌اند تا شما را یافته، فرصتی برای دیدار فراهم آید.» پدرم، که سالیان درازی از این بانوی بزرگوار بی‌خبر بود، چنان شادمان و متأثر شد که گویی عزیز گمشده‌ای را باز یافته است. 

ادامه خواندن یادگاری از روزگاران شیرین : احمد محمود امپراطور

سفیران درد دل و امید : احمد محمود امپرطور

هم‌میهنان گرامی، اندیشمندان بزرگوار و دوستداران وفادار این سرزمین کهن!

با درودی از ژرفای تاریخ‌مان و عشقی به بلندای آسمان، سخنی از دل برمی‌آورم به امید آن‌که بر دل بنشیند. بی‌تردید همگی ما از فراز و نشیب‌ های تلخ و رنج‌ آلودی که بر میهن‌ مان گذشته و همچنان می‌گذرد، آگاهیم؛ فراز هایی اندک و گذرا، و فرودهایی بس عمیق و فرساینده که نه‌فقط کالبد جامعه، بلکه روح و روان مردم ما را نیز آزرده‌اند. در دل این دوران دشوار، بسیاری از ما ـ خواه ناگزیر از شرایط و خواه با تصمیمی دردناک و سنجیده ـ مجبور به ترک خانه، خاک و خاطره شدیم؛ دل از دیار کندیم و روانه سرزمین‌هایی شدیم که در ذهن‌مان نوید آرامش، امنیت و افقی روشن‌تر را داشتند. اما دریغا که واقعیت، چهره‌ای دیگر داشت؛ این مسیر، مملو از گردنه‌ های طاقت‌فرسا و سنگلاخ‌هایی جان‌سوز بود.  شمار زیادی از هم‌میهنان مظلوم و دردکشیده‌ی ما هیچگاه به مقصد نهایی نرسیدند.  برخی در مرزها ماندگار شدند؛ میان ماندن و رفتن، میان امید و یأس، و در دل بیابان‌ها و اردوگاه‌ها، با نگاهی چشم‌انتظار و دستانی خالی. 

ادامه خواندن سفیران درد دل و امید : احمد محمود امپرطور

نیم قرن حادثه از کوچه‌های جنگ تا آغوش صلح: احمد محمود امپراطور

گاهی لحظاتی در زندگی ما نقش می‌بندند که تا پایان عمر، مثل سایه‌ای با ما می‌مانند. نه می‌توان آن‌ها را فراموش کرد، نه از تکرارشان گریخت. این روایت، برشی‌ست از خاطره‌ای که هنوز، بعد از سال‌ها، بوی خاک، باروت و دلسوزی یک زن غریبه را با خود دارد.

از شش‌سالگی تا امروز، زخم‌ها و آسیب‌های فراوان جسمی و روحی بر من وارد شده است. 

نخستین ضربه در روز ۱۶ حوت ۱۳۶۸ خورشیدی بود؛ همان روزی که کودتای شهنواز تنی رخ داد و من از ناحیه زانو مصدوم شدم. زخمی که نه تنها جسم، بلکه روحم را نیز درگیر کرد.

در سال ۱۳۷۱ خورشیدی، با سقوط حکومت داکتر نجیب‌الله و تسلط تنظیم های جهادی بر کابل، روزهای تلخ و پرآشوبی آغاز شد. در آن زمان، من دانش‌آموز صنف سوم مکتب بودم و هر روز در میان آتش و دود، به لیسه عالی حبیبیه که مقابل خانه ما بود می‌رفتم. 

ادامه خواندن نیم قرن حادثه از کوچه‌های جنگ تا آغوش صلح: احمد محمود امپراطور

چشم انداز امروز بشری : احمد محمود امپرطور

چشم‌ انداز امروز بشری، آئینه‌ای تلخ و اندوه‌بار از گمگشتگی انسان در طوفان مدرنیتی بی‌روح و ماشین‌وار است؛

 مدرنیتی‌ ای که با تمام زرق‌ و برقش، روح را فراموش کرده

 و انسان را به ابزاری در خدمت منافع سرد و بی‌احساس

 قدرت‌های سلطه‌جو تقلیل داده است. 

در دنیایی که ارزش های انسانی به حاشیه رانده شده‌اند

ادامه خواندن چشم انداز امروز بشری : احمد محمود امپرطور

یوغلط خبر د جنجال منبع : نورمحمد غفوری

په دې ورځو کې د مغرضو او دروغجنو خولو او سرچینو څخه داسې آوازې خپرې دې چې د سویس دولت پښتانه افغاني مهاجرین بیرته افغانستان ته په دې خاطر استوي چې اوسني طالب واکمنان پښتانه دی، د پيښو سره قومی چلند کوي او ځکه نو هغه پښتانه چې له خارجه ورځي، د طالبانو لخوا نه آزاریږي. مګر واقعیت دادی چې د سویس د کډوالو  فدرالی ادارې  دا پریکړه نه ده کړې چې پښتانه مهاجرین دې یوازې د دې لپاره افغانستان ته واستول شي چې طالبان هم پښتانه دي او له پښتنو سره څه نه کوي، خو د نورو افغاني قومونو سره ظلم کوي.

ادامه خواندن یوغلط خبر د جنجال منبع : نورمحمد غفوری

زورگویی او قلدری (د یوه ګران دوست د پوښتنې په ځواب کې):نور محمد غفوری

د زورګویۍ او قلدرۍ لغتونه یو له بله سره ډیر نږدې دی، خو بیا هم ځینې تفاوتونه لري.

زورگویی:

په (قاموس کبیر افغانستان) کې لیکي چې د زورګويي (/zor.goo.yee/) د لغت ترکیب دری دی چې لغوي معنا یې په پښتو ځورول، زور چلول، جبر کول یا څوک په زور یوه کار ته اړایستل دي. 

په عام مفهوم کې، “زورگویی” داسې عمل ته ویل کېږي چې یو څوک په زور، ویره، یا تهدید سره پر بل چا خپله اراده یا غوښتنه تحمیلوي. دا اصطلاح هم په فردي اړیکو کې کارېږي او هم په سیاسي، ټولنیز یا اداري چوکاټ کې ترې کار اخیستل کیږي.

ادامه خواندن زورگویی او قلدری (د یوه ګران دوست د پوښتنې په ځواب کې):نور محمد غفوری

افغانستان؛ وطن مشترک ما، فراتر از قوم و زبان: احمد سعیدی

قبل از هر چیز به درستی می‌دانم جملات، کلمات و دیدگاه‌هایی را که در این نوشته مطرح می‌کنم و با شما شریک میسازم ممکن است واکنش‌های تند برخی از دوستان احساساتی را برانگیزد؛ اما منافع ملی سرزمینم ایجاب می‌کند آنچه را که باور دارم با اهل منطق و اندیشه در میان بگذارم. در این روزها شاهد آن هستیم که در افغانستان، عده‌ای یا با عقده یا با عقیده، یا با شیوه دیگری بر زبان، هویت و قومیت یکدیگر در ستیز افتاده‌اند؛ توهین و تحقیر، به امری رایج تبدیل شده است. یکی می‌گوید من از فلان زبان نفرت دارم و با آن زبان نیستم،دیگری میگوید من از فلان قوم نفرت دارم با آن نیستم، دیگری پاسخ می‌دهد “من چنان هستم،تو چنین نیستی، واقعیت این است که یکی از بزرگ‌ترین دردهای مزمن افغانستان، همین دعواهای قومی و هویتی است، درست است که ما باید مسئله هویت را حل و فصل کنیم اما نسل‌هاست مردم را خسته و کشور را بی‌ثبات کرده است، ولی حل هویت قومی و زبانی یک ضرورت عینی شمرده میشود.

ادامه خواندن افغانستان؛ وطن مشترک ما، فراتر از قوم و زبان: احمد سعیدی

گُدی پران باز : رهنورد زریاب

من يك گدى پران باز هستم. از وقتى كه خودم را شناخته ام، سر و كارم با تار و گدى پران بوده است. تمام بهار و تابستان را انتظار مى كشم تا زمستان فرا رسد. هر قسم تار مى توانم بزنم؛ آسمانى، گلابى، ليمويى، سفيد و چِتکَه يى. البته هر كدام اين رنگ ها براى يک وقت معين خوب است. مثلاً وقتى در آسمان ابر تيره باشد، تار سفيد خوب است. اگر ابر روشن، رنگ ليمويى خوب است. و اگر صاف باشد، تار آسمانى بهتر است. زيرا تار به خوبى ديده نمى شود و از دست چيلک بچه ها محفوظ مى باشد.

ادامه خواندن گُدی پران باز : رهنورد زریاب

گریسـتن در ته دریا : داکتر صبورالله سیاه سنگ

مرواریدهای “اشک ماهی” را “عشق‌سرایی” یافتم، از سربرگ که “خاکستر” را “آتش عاشق” و به دنبالش “شعر سپید” را “غزل عاشق” نامیده تا آن‌جا که می‌گوید: “عاشقی تلخ‌ترین حادثۀ یک سفر است/ چون قطار از تن پُرلرزۀ پل بی‌خبر است”

این گزینۀ نازک را نمی‌شود در یک نفس خواند. شماری از مصراع‌ها درنگ دوباره می‌خواهند؛ مثلاً هنگامی که چشمم خورد به این تصویر، “هر بار که موهای تو در باد” … گمان بردم که رهایی گیسو در باد، پریشانی و آشفتگی در پی خواهد داشت. او دگرگونه سروده بود: “هربار که موهای تو در باد رها نیست/ انگار که این منطقه خوش‌آب و هوا نیست”

ادامه خواندن گریسـتن در ته دریا : داکتر صبورالله سیاه سنگ

نامش جبار است , 25 سال عمر دارد .:زبیر پاداش

سه ماه بعد از درخواست پناهنده گی , محکمه آلمان در خواست پناهندگی اش را قبول میکند و از طرف اداره سوسیال برایش تمام وسایل رفاه زندگی برآورده شده و از طرف اداره کارهمچنان در شرکت که من در آنجا کار میکنم به صفت کارمند شامل کار میشود , با خانم و سه فرزند درشهرفرانکفورت زندگی میکند هیچگونه مشکلی ندارد جز تکلم زبان آلمانی .

تکیه کلامش لالا و بادار , سردار و آغا جان است .

هر باریکه کدام نامه از ادارات رسمی و یا مکتب و کودکستان بچه هایش برایش میرسد برای من می آورد تا برایش ترجمه کنم , بعد از شنیدن محتوا هر نامه میگوید : ای زن هفت پشت تانه .

چندین بار بخاطر اعتنا نکردن به نامه های رسمی جریمه نقدی شده و تا حال میپردازد .

ادامه خواندن نامش جبار است , 25 سال عمر دارد .:زبیر پاداش

لیلة القدر بیدار شدن است نه بیدار ماندن! احمد محمود امپراطور

شب قدر، شب برداشته‌شدن حجاب‌هاست؛ شبی که فاصله خاک و افلاک رنگ می‌بازد و درهای غیب به روی دل‌های بیدار گشوده می‌شود.

 در این شب، نه زمان قید دارد و نه مکان، که همه چیز در نور بی‌کران الهی محو است.

فرشتگان با کاروانی از نور، بر جان‌ های صاف و دلباختگان فرود می‌آیند.

 دفتر قضا و قدر در دستان ملائک است و سرنوشت‌ها به قلم حکمت ازلی نوشته می‌شود. 

ادامه خواندن لیلة القدر بیدار شدن است نه بیدار ماندن! احمد محمود امپراطور

از غبار خاک تا افلاک عشق: نویسنده- احمد محمود امپراطور

در پهنه‌ی بی‌انتها و سکوت ژرف آفرینش، آن دم که انسان چشمان جان را از خواب فراموشی می‌گشاید و پرده‌های سنگین غفلت را یکی‌یکی از آیینه‌ی دل می‌زداید، نسیمی از عالم قدس بر باغ جانش می‌وزد و افق‌های نادیده، پیش چشم دل، گشوده می‌گردد. 

در آن لحظه‌ی ناب، انسان درمی‌یابد که وجودش بازیچه‌ی حادثه و اسیر باد و خاک نیست، بلکه شراره‌ای از آتش جاودان حقیقت در نهاد او افروخته شده؛ نوری از سرچشمه‌ی ازلیت که از اقیانوس بی‌کران رحمت الهی در پیاله‌ی وجودش ریخته‌اند.

این انسانِ به ظاهر خاک‌نشین، حامل رازی ملکوتی است؛ رازی که فرشتگان از دریافت آن عاجزند و آسمان‌ها در برابر آن سر به تعظیم فرو می‌آورند. 

ادامه خواندن از غبار خاک تا افلاک عشق: نویسنده- احمد محمود امپراطور

جُستاری در باره‌ی نوروز و پیشینه‌ی آن : استاد جاوید فرهاد

نوروز، به‌مثابه‌ی مهم‌ترین جشن آریایی، در تأریخ فرهنگی آریاییان پیشینه‌ی کهن دارد.

برگزاری این جشن از دوره‌های پار و پیرار، با سنت‌ها و روش‌های ویژه‌ به همراه بوده‌است که از آن شمار می‌توان از تهیه‌ی “هفت سین، شمع روشن کردن، خانه‌تکانی، نهال‌شانی، سمنک‌پزی، سبزه‌کوبی” و … نام بُرد.

-پیشینه‌ی نوروز:

در باره‌ی پیشینه‌ی نوروز گفته‌های گوناگونی وجود دارد که از این شمار با توجه به ارزش پژوهشی آن‌ها، نقلی از کتاب “التفیهم” ابوریحانِ بیرونی را در این این‌جا می‌آورم:

“نوروز، نخستین روز از ماه فروردین(حمل) است که آریایی‌ها تا پنچ روز پس از آن، جشن برپا می‌نمودند و پادشاهان به حقوق اطرافیان، مردم و بزرگان رسیده‌گی می‌کردند.”

ابوریحان، با اشاره به این پیشینه‌ی کهن می‌افزاید: “آریایی‌های قدیم، اول فروردین را وقت نزول فروهرها (فرشتگان) از آسمان می‌دانستند و جشن “فروردین” را برپا می کردند.”

ادامه خواندن جُستاری در باره‌ی نوروز و پیشینه‌ی آن : استاد جاوید فرهاد

هر روز به ره منتظر نامه‌رسانم : داکتر صبورالله سیاه سنگ

May be an image of text

می‌توانید بر من بخندید: اگر اینی که هستم، نمی‌بودم، می‌خواستم پُسته‌رسان باشم. (خواهید پرسید: پیش‌نارفته بگو که حالا چه هستی؟ بازنشسته می‌اندیشم و پاسخ ندارم، ولی پرسشی یادم آمد: آیا شما می‌توانید ایستاده بیندیشید؟ من نمی‌توانم.)

برگردم به آرزوی دیرینه، پسته‌رسان‌ها را دوست دارم. از امروز و دیروز نه، از گذشته‌های دوردست که کودک بودم، دوست داشتم. هنوز به برخی از یارانم نامه‌های دست‌نویس می‌فرستم. خوشم می‌آید هم نوشتن، در پاکت گذاشتن و فرستادنش و هم دریافتن و خواندنش. خوشم می‌آید آدم بخشی از دل خود را لای نامه بگذارد و بفرستد به هرآن‌که بخواهد. (هزار البته، کهنه‌گرایی من از شایستگی، شتابندگی و کارآیی ایمیل نمی‌کاهد.)

ادامه خواندن هر روز به ره منتظر نامه‌رسانم : داکتر صبورالله سیاه سنگ

دموکراسي د ګډ کار کولو هنر دی : نور محمد غفوری

سریزه:

دموکراتان باید پخپله د دموکراسۍ د بنستیزه کېدو، پراختیا او تکامل له پاره په عملي او جدي توګه لاس په کارشي. ما په ۲۰۱۶م کال کې په خپله مقاله کې چې اوس هم زما د فیسبوک پر پاڼه شته، ولیکل چې دموکراتانو ته نه ښايي چې د قوم‌پالونکوغیر دموکراتو، د شر او فساد د عاملینو او جګړه مارو افرادو او ګروپونو څخه د دموکراسۍ د نه پلي کولو په خاطر په نالښتونو او ګیلو وخت تیر کړي او یا په انفرادي او شخصي قهرمانیو باندی ویاړ او اکتفأ وکړي.

ادامه خواندن دموکراسي د ګډ کار کولو هنر دی : نور محمد غفوری

جنگ در افغانستان راه‌حل مشکلات نیست: نور محمد غفوری

 جنگ مسلحانه در هر حالت و در هر نوع آن پیامدهای ویرانگر برای کشور دارد. جنگ‌های طولانی‌مدت در افغانستان باعث خسارات گستردهٔ معنوی، انسانی و مادی شده است. هزاران نفر کشته و زخمی شده‌اند، میلیون‌ها نفر مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شده‌اند و زیربناهای حیاتی کشور مانند تعلیم و تربیه، صحت عامه، امنیت و اقتصاد به شدت آسیب دیده ‌اند. جنگ نه‌تنها باعث افزایش ناامنی شده، بلکه بی‌اعتمادی میان گروه‌های مختلف اجتماعی و قومی را نیز تشدید کرده و نفاق و شقاق در جامعه را عمیق‌تر ساخته است. علاوتاً جنگ سبب رشد افراط‌گرایی و افزایش فقر شده است که خود زمینه‌ساز ادامهٔ درگیری‌هاست. از اینجا گفته می توانیم که جنگ و برخوردهای مسلحانه به نفع ملت نه، بلکه وسیلهٔ تخریب افغانستان است.

ادامه خواندن جنگ در افغانستان راه‌حل مشکلات نیست: نور محمد غفوری

آوازی از فرازا : داکتر صبور الله سیاه سنگ

نقش‌آفرینی و پرداختن به نمایش، مانند هنرهای دیگر، در افغانستان ریشۀ ننوشته و گذشتۀ فراموش‌شده دارد. کارکردهایی از این دست برمی‌گردند به راه‌اندازی برنامه‌های شادیانه در دربار فرمان‌روایان، و گاه برای شادمان یا سرگرم نگه‌داشتن مردم. آنچه امروز در افغانستان تیاتر، درام، فلم و . . . نامیده می‌شوند، دنبالۀ همان نمایش‌هاست. برای یافتن سرآغاز هنرنمایی روی ستیژ، می‌توان نیمۀ پسین دهۀ 1920 را نشانی کرد. پس از کمابیش بیست سال خموشی و فراموشی، در نیمۀ نخست دهۀ 1950 ساختن تماشاگاه‌های فراخ در چند گوشۀ کابل مانند چمن و پل محمودخان روی‌دست گرفته شدند. باید از نقش رادیو، سینما و تلویزیون در شگوفایی هنرهای نمایشی نیز یاد کرد. البته این‌جا سخن از دور دوم رادیو کابل، پس از اپریل 1941 است، زیرا آمدن و خاموش شدن بار نخست رادیو در دو اتاق کوچک “کوتی لندنی” نزدیک پل آرتل در 1926 گذرا بود و برای بازتاب هنر زمینه نداشت. 

ادامه خواندن آوازی از فرازا : داکتر صبور الله سیاه سنگ

چاپ انداز؛ الحاج عبدالصمدبای حکیم یاراندخویی: دکتور فیض الله« نهال » ایماق

A person wearing a suit and tie

AI-generated content may be incorrect.

بزکشی یکی از ورزش های ملی افغانستان به شمار می رود که در این ورزش شرکت کنندگان باید لاشه بز را باخود حمل کنند و در محلی مشخص به نام دایره حلال بیندازند. بزکِشی (کشیدن بزها)، بازی سنتی در افغانستان است که در فصل‌ های خزان و بهار در دشت‌ های شمال و شمال شرق افغانستان برگزار می‌شود. این بازی در میان مردم کشورهای آسیای مرکزی از جمله تاجیک‌ ها، اوزبیک‌ ها، قیرقیزها، ترکمن‌ ها و اقوام افغانستان برگزار می شده است و در برخی از این کشور ها هنوز انجام می شود. نکته قابل توجه این است که هیچ اصلی برای ثبت‌ نام بازیکنان وجود ندارد. هرکس می‌ تواند با اسبش به میدان داخل شده و بازی نماید. نحوه انجام بازی به این صورت است که عده‌ای سوار براسب برای کشیدن لاشه یک بز یا گوساله با هم به رقابت می‌ پردازند. بازیگران بزکشی (در افغانستان آنها چاپ انداز نامیده می شوند) گاه برای کسب مهارت به سال‌ها تمرین نیاز دارند. چاپ‌ اندازها بز را از زمین برداشته و بعدا بز را به قطعه مشخصی که دايره حلال ناميده می‌شود، می‌اندازند.

ادامه خواندن چاپ انداز؛ الحاج عبدالصمدبای حکیم یاراندخویی: دکتور فیض الله« نهال » ایماق

نظری در مورد« نستو نادری» نوشته دکتور ملک ستیز

امروز در صفحه آقای ستیز پستی درباره نستو نادری خواندم و همچنین پاسخ ویداجان ساغری را در مورد این پست فیس‌بوکی دیدم. این موضوع مرا به یاد برخی از رهبران زن‌ستیز در دوران جمهوریت انداخت.

حدود ۱۵ سال پیش، زمانی که با تلویزیون “راه فردا” (وابسته به محمد محقق) کار می‌کردم، این رسانه فعالیت خود را با روحیه رقابتی در برابر شبکه‌هایی مانند طلوع، آریانا، خورشید، شمشاد و دیگر تلویزیون‌های کابل آغاز کرد. اما پس از حدود ۳ تا ۵ ماه از شروع نشرات، محمد محقق تصمیم گرفت که صدای زنان در این رسانه کاملاً سانسور شود.پخش تصاویر، ویدئوها، آهنگ‌ها، موسیقی، و هر نوع نمایشی که شامل زنان می‌شد، به‌کلی ممنوع شد. گویندگان زن مجبور شدند حجاب کامل به سبک مقنعه زنان ایرانی بپوشند تا حتی یک تار موی‌شان هم دیده نشود.آهنگ‌هایی که توسط زنان اجرا شده بود، با صدای مرد جایگزین شد.اگر بخشی از یک آهنگ شامل صدای زن بود، آن قسمت حذف می‌شد.کلیپ‌هایی که حتی در آن زنی می‌رقصید، با تصاویر گل و بلبل پوشانده می‌شد.به یاد دارم که آهنگ “جونی جونم” از لیلا فروهر را همکاران تخنیکی با مهارت به صدای مرد تبدیل کردند!

ادامه خواندن نظری در مورد« نستو نادری» نوشته دکتور ملک ستیز

نستوه نادری کوله‌بار درد است؛فقط درکش باید کرد : دکتور ملک ستیز

May be an image of 1 person and beard

خواهشمندم بی‌حوصله نشوید، از قبل داوری نکنید و این نوشته را با تحمل مرور کنید. من این نوشته‌ام را اهدا می‌کنم به آن جوانان میهنم که مظلومانه قربانی جنگ، فقر و بی‌عدالتی شده اند.

نستوه نادری پسر شاعر، پژوهشگر حوزه‌ی ادبیات و نویسنده با نام و روزنامه‌نگار برجسته‌ی کشور پرتو نادری‌ست که آثار گران‌سنگی را به ادبیات، جامعه‌شناسی و گفتمان‌های ارزشی ارایه کرده است. این‌که پرتو نادری و خانوده‌اش را بسیار دوست دارم، در نوشته‌هایم پیداست و هیچ‌گاهی دوستی‌ام را برایش دریغ و پنهان نکرده‌ام. اما نستوه را باید به عنوان یک شخصیت بالغ و مستقل به بررسی گیریم. پدرش الزاما پاسخ‌گوی عمل‌کرد پسر بالغ و پسر الزاما پاسخ‌گوی عمل‌کرد پدر فرهیخته‌اش نیست. ما این‌جا با دو شخصیت هوشمند مواجه هستیم که هر دو ویژگی‌های منحصر به خود را دارند. در باب شخصیت پرتو نادری حرف و حدیث‌های بی‌شمار در ادبیات رسمی و اجتماعی ما وجود دارد که در این نوشته آماج بحث من نیست.

اما نستوه نادری چرا یک شخصیت ویژه است؟

ادامه خواندن نستوه نادری کوله‌بار درد است؛فقط درکش باید کرد : دکتور ملک ستیز

داستان خیلی تکتن دهنده و حقیقی : شهیلا حمید

داستان خیلی  تکاندهنده حقیقی؛ از محیط و ماحول ما، قدر همسر تانرا بدانيد، اگر گفت مريض است، حقيقت فكر كنيد: من خسته از کار به خانه آمدم و دیدم نازى دراز کشیده، گفتم چیزی بخوردن پخته كردى: با صداي نرم گفت نتوانستم چيزي درست کنم.  گفتم چرا؟ چی شده که نتوانستی غذای بپزی؟

گفت: مریض هستم احساس کسالت دارم و دلم درد میکند.  

نمیشه مرا نزد داکتر ببری؟ 

فقط بخاطر یک دل دردی ساده که کسی پیش داکتر نمیرود. 

استراحت کن تا عصر من یک چیزی میخورم حالا زیاد مهم نیست. 

نان و پنیری خوردم و خوابیدم! 

ادامه خواندن داستان خیلی تکتن دهنده و حقیقی : شهیلا حمید

سفر اسلام آباد : خالد نویسا

در زمان کرزی اسلام‌آباد می‌رفتم. در دبی طیاره پر شد از مسافران پاکستانی.بیشتر شان کارگران ساده بودند. از تیپ ملا و چلی‌‌‌هایی‌که در جلوس مولانا فضل‌الرحمان شرکت می‌کنند هم در میان مسافران کم نبود. یکی از همان‌ها آمد و در سیت دست راست من نشست.مرد سی ‌و پنج – چهل ساله و چاقی بود که پیراهن سفید گشاد و درازی به تن داشت. همین‌که نشست از دور با زبان خود با مردی شبیه خودش شروع کرد به بلند بلند گپ زدن. بوی عطر کنچنی فضا را پر کرد. مرد ریش توپی داشت؛ اما بروت‌ها و زیر لبش را پاک تراشیده بود؛ به همین‌خاطر دور دهانش به رنگ خاصی سبز می‌زد؛ مثل این‌که اطراف غار کناراب را نو سمنت کرده باشند. اتفاقاً کنار دست چپم یک پاکستانی تمیز با ریش تراشیده و موها و بروت سیاه نشست. چهرهٔ شاداب و نگاه‌های خندانی داشت.

ادامه خواندن سفر اسلام آباد : خالد نویسا

اهداف مشترک برای ایجاد و تداوم اجماع بزرگ ملی : نور محمد غفوری

اجماع بزرگ ملی و ائتلاف‌های تاثیرگزار و سراسری در شرایط کنونی نمی تواند به دور اهداف محدود قومی، مذهبی، ایدیولوژیک، حزبی و طبقاتی تکمیل گردد. برای ایجاد و تداوم اجماع بزرگ ملی و تاثیرگزار به اهداف اساسی، جامع و فراگیر که بر محور منافع ملی و مطالبات عمدهٔ قاطبهٔ ملت استوار باشند؛ ضرورت است. این اهداف باید نه تنها پاسخگوی نیازهای فوری جامعهٔ ما باشند، بلکه واجب است که به عنوان یک چشم‌انداز بلندمدت و ستراتیژیک برای توسعه و پیشرفت کشور و ساختمان نظام عادلانهٔ رفاه اجتماعی عمل کنند. 

ادامه خواندن اهداف مشترک برای ایجاد و تداوم اجماع بزرگ ملی : نور محمد غفوری

نقش کدبانوان یا زنان در تشکل تاریخ بشری : داکتر حمید مفید

نگاهی گذرا به گذشته و کاوش و پویش در بدنه قامت راست تاریخ برایندی بسا دل انگیزی دارد.

جمهور پژوهشگران و نکته نگران تاریخ به این فرایند رسیده اند،که نخستین هسته های همبودگاه یا جامعه بشری به دستان و اندیشه های کدبانوان یا زنان گذاشته شده است . این دوره را که از ده هزار سال پیش بنیاد نخستین آن پیریزی شده است ، دوره کدبانوان سالاری و یا مادر سالاری می نامند.

در آثار سنگی ، گلی ، تیکر ، دیگدان ها ، تنور های بشری که اندرمیان سوراخ های کوه ها ودر پهنه ای دشت ها پدیدار شده اند، نشان شصت ودست کدبانوان پدیدار است.

ادامه خواندن نقش کدبانوان یا زنان در تشکل تاریخ بشری : داکتر حمید مفید

نماد های تاریخی- ملی و نقش آن در حفظ هویت و وحدت ملی : نور محمد غفوری

اشیاء، تصاویر، نشان‌ها، مفاهیم، یا شخصیت‌هایی که نمایانگر هویت، فرهنگ، تاریخ، و ارزش‌های یک ملت هستند و معمولاً توسط مردم آن کشور به عنوان نماینده‌ای از وحدت و هویت ملی پذیرفته شده‌اند، سمبولها و نمادهای ملیگفته می شود که به صورت آگاهانه یا ناخودآگاه در تقویت هویت جمعی و اتحاد ملی نقش بازی می کنند. نمادهای ملی به حیث محور ملی که به دور آن مردم آن کشور جمع می شود نقش دارند، فرهنگ و تاریخ یک ملت را تبارز داده و به مردم و کشورهای خارجی می شناساند. به طور کلی، نمادهای ملی می‌توانند نقش کلیدی در ایجاد احساس تعلق و افتخار ملی در میان مردم داشته باشند و به عنوان یک ابزار مهم در سیاست، فرهنگ، و دیپلماسی عمل کنند.

ادامه خواندن نماد های تاریخی- ملی و نقش آن در حفظ هویت و وحدت ملی : نور محمد غفوری