یک تصویر و هزاران هزار  سخنی : مهرالدین مشید

روزی خواستم، چیزی بنویسم و موضوع را انتخاب نکرده بودم. رخداد های افغانستان و جهان را مرور می کردم که ناگهان آرامگاۀ حیدری وجودی چشمانم را به خود خیره گردانید. یک باره دغدغه های سیاسی را از من ربود و حیرت زده گی های ادبی و عرفانی در من غلبه پیدا کردند و گویی در یک چشم زدن من را به خود مجذوب گردانیدند. یک باره متوجه شدم که تصویر ها بهتر از حرف ها و کلمه ها سخن می گویند. از همین رو بوده که اشکال برای انتقال مفاهیم قدامت بیشتری دارند. بر بنیاد تاریخ اختراع خط، انسان ها برای گفت و گو نخستین بار از سمبول ها استفاده کردند.

ادامه خواندن یک تصویر و هزاران هزار  سخنی : مهرالدین مشید

برای سیاسنگ مهربان و کار زیبایش: «یادگار ابریشم» : نوشته بانو نازی مظفری

ممکن است تصویر ‏‏۱ نفر‏ و ‏نوشتار‏‏ باشد

دو سال قبل با نوشتن «آتش در پائیز» با صبورالله سیاسنگ آشنا شدم. آدمی مهربان، پرکار، متواضع و بی‌ادعاست. از همان موقع علاقمند شدم که تمام کتاب‌هایش را داشته باشم و در وقت های آزادم از خواندنش لذت ببرم تا لحظاتم را زیبا کنم. برنامه این بود که وقتی هالند بروم با خانم منیژه نادری هماهنگی کرده کتاب‌ها را دریافت کنم. اما به‌خاطر تنبلی خودم و این‌که همیشه بدون برنامه‌ریزی قبلی هالند رفتیم، موفق نشدم کتاب‌های مورد نظر را تهیه کنم. بلاخره تصمیم گرفتم به خانم منیژه نادری زنگ بزنم و خواهش کنم که کتاب‌ها را برایم ارسال کند.

ادامه خواندن برای سیاسنگ مهربان و کار زیبایش: «یادگار ابریشم» : نوشته بانو نازی مظفری

ستیز خوب، قهرمان مهربانی و آشنایِ جان من! 

امروز پُست (فرهاد دریای من کی بود) ترا در فیسبوک خواندم. با خوانش‌ اولین‌ سطرها ناگهان زمان به عقب برگشت و در سراشیب رویایی سال‌های لغزیدم که درختان اکاسی پیره‌دار عشق‌های ساده‌ و کابلی بودند و ما احمدظاهر می‌شنیدیم و شبانه دور از نظر اهل خانه “پُتَکی پُتَکی” گریه می‌کردیم … واژه‌هایت مرا به سال‌های بُردند که تازه آواره شده بودم و ترانه‌های آوار‌گی را خسته خسته در گلو می‌شکستم اما مجال سرودن نبود، نه می‌توانستم بمانم، نه می‌توانستم برگردم …

ادامه خواندن ستیز خوب، قهرمان مهربانی و آشنایِ جان من! 

فرهاد دریای من کی بود؟ : نوشته پ ملک ستیز

 

فرهاد دریای من موهای حلقه‌ا‌ی خرمایی‌رنگ و چشمان دریایی داشت. ابرو ها و تار های تازه‌دمیده بر پشت لبش رنگ حنایی داشتند. در آن سال ها تازه دهه‌ی پنجاه خورشیدی آخرین روز ها و شب‌های شوم‌اش را به حافظه تاریخ پر آشوب سرزمینم می‌سپُرد. فرهاد دریای من چنان عاشقانه ظهور کرد که آوازش خیابان‌ها و  ‌پس‌کوچه های کابل، هرات، مزار و قندهار و بامیان گرفته تا دره های پنجشیر و خوست، کنر و نورستان را درنوردید. راستش من با واژه‌ی عشق از زبان و ترانه های احمد ظاهر جان آشنا شدم. احمد ظاهر یک تا دو دهه، بزرگ‌تر از من بود و صدا و ترانه هایش از نسل پیشین به گوشم آشنا، در دلم نشسته و در وجودم نهادینه شده بود. ناگهان حاثه‌ی دردناکی اتفاق افتاد و احمد ظاهر این بلبل خوش‌الحان نسل جوان را با صدای اطلسی‌اش از میان ما بُرد. مرگ احمد ظاهر درست زمانی اتفاق افتاد که من ۱۵ سال داشتم.

ادامه خواندن فرهاد دریای من کی بود؟ : نوشته پ ملک ستیز

شعری از مولانا جلال‌الدین محمد بلخی که تصویر واقعی انسان ها را در قالب شعر به نمایش کشیده است.

شام گاهی در رهی بودم روان 

تن روان و دل به فکر آب و نان

من نمیدانم چنان شد یا چنین

پای من لغزید خوردم بر زمین

ادامه خواندن شعری از مولانا جلال‌الدین محمد بلخی که تصویر واقعی انسان ها را در قالب شعر به نمایش کشیده است.

نیست اغراق این که گویم کاپیِ مهتاب بود : میرزا ابوالپشم

گیر، آوردم تک و تنها به باغی یک شب‌ اش 

بوسه‌ای برداشتم با زاری از کنج لب ‌اش

گر چه در ظاهر مخالف بود و می‌کرد اجتناب

لذت آن بوسه لیک انداخت در تاب و تب ‌اش

گفت: وقتی با منی، این‌گونه گستاخی مکن

این بگفت و چیزِ دیگر بود اما مطلب ‌اش

نیست اغراق این که گویم کاپیِ مهتاب بود

ادامه خواندن نیست اغراق این که گویم کاپیِ مهتاب بود : میرزا ابوالپشم

ادبیات چیست؟ :اثر ژان پل سارتر : احمدشاه ستیز

برای دوستداران ادبیات…

تقریبا هفتاد سال پیش، کتاب ادبیات چیست توسط ژان پل سارتر نوشته شد. در آن زمان، تعهد ادبیات به جامعه جزو مسائل روز و قابل توجه گروه‌های مختلف روشن فکران بود. سارتر با نوشتن این کتاب دیدگاه جدیدی نسبت به ادبیات و تعهد ارائه داد.کتاب در زبان اصلی (فرانسوی) در چهار فصل نوشته شده است که در برگردان آن به فارسی، مترجم فصل آخر آن را به دلایلی ترجمه نکرده است که در مقدمه‌‌ی کتاب ذکر می‌کند. نسخه‌ی فارسی کتاب در سه فصل نوشتن چیست؟ نوشتن برای چیست؟ و نوشتن برای کیست؟ تنظیم شده است. روزگاری که سارتر این کتاب را نوشت، روزگار هجمه‌ی منتقدان و اهالی ادبیات به آثار او بود. منتقدان آثار او را به بهانه‌ی ادبیات محکوم می‌کردند بی‌آن که هرگز بگویند مقصودشان از ادبیات چیست. سارتر عصبی و دلخور از دیدگاه‌های این چنینی دست به نوشتن این کتاب می‌زند.

ادامه خواندن ادبیات چیست؟ :اثر ژان پل سارتر : احمدشاه ستیز

خدیا کفر نمیگویم ؛ اثر از کارو : بازنویس : امان کبیری

خدایا کفر نمیگویم؛ پریشانم

چه می خواهی تو از جانم ؟ 

مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی

خداوندا !

اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی

لباس فقر پوشی

غرورت را برای تکه نانی

به زیر پای نامردان بیاندازی

ادامه خواندن خدیا کفر نمیگویم ؛ اثر از کارو : بازنویس : امان کبیری

  نگاهی به دیوان اشعار نثار احمد ” نثاری”: مهرالدین مشید

از طفیل عشقری، شایق جمال و حیدری

بوریای فقر ما پهلو به دیبا می‌زند

این بیت را از آن جهت به عنوان حسن آغازین سخن برگزیدم که از یک سو بیانگر تاثیر پذیری شعر شاعران نامدار و سخنوران فرهیخته ی ادب فارسی بر جناب نثاری است و از سویی هم بیانگر تاثیر پذیری اندیشه های عرفانی جهان بینی فلسفی، جاذبه های فکری آنان بر وی است. چنانکه جناب نثاری با توجه به‌ عزت نفس و مناعت طبع خویش در ” سخن شاعر” چنین نگاشته است: من که جرات و اجازه ی آن را به خود نمی دهم که نام خود را در ردیف شعرای جلیل القدر زمان خود ثبت نمایم، مگر زخمه ی مضراب نگاه های نافذ، مهرآفرین، جذاب و توجهات آن بزرگوارانی که در رشد، پرورش و شدن من نفس ها سوخته اند؛ مرا وادار ساخت تا داشته هایی را که در حد برداشت، استعداد، قابلیت و دید خود از عرصه های مختلف عرفانی، ادبی، اجتماعی و سیاسی داشتم، بدست نشر بسپارم.

دیوان جناب نثاری با قطع و صحافت زیبا در ۶۵۸ صفحه به چاپ رسیده است که با “سخن شاعر” آغاز شده و بعد با تقریظی از نجم العرفا حیدری وجودی آذین یافته است. به دنبال آن “زنده گی نامه ی شاعر” نوشته ای از خواجه محمد نعیم صدیق، تقریظی از آقای افسر رهبین، شعری از نقشبند وجودی، تقریظی از سرمحقق اقای واجد، یادداشتی از مرحوم فطرت افغان و سخنی کوتاه در باره ی آقای نثاری و اشعارش، نوشته ی آقای” نادر خرم” زیور آرای دیوان او شده اند. پس از آن “حمد و مناجات”، “نعتیه ها”، “غزلیات، “رباعیات و دو بیتی ها”، “سروده های اجتماعی، “اخلاقی و سیاسی” شاعر و “یادداشتی هم از گرد آورنده ی این دیوان” قبول احمد نثاری به پایان رسیده است.

ادامه خواندن   نگاهی به دیوان اشعار نثار احمد ” نثاری”: مهرالدین مشید

چند غزل از میرزا ابوالپشم

گرچه در کیش محبت شکوه کردن خوب نیست

با مریضان دگر آب و هوای خوش نکوست

زخم ناسور هرکه دار سیر گلشن خون نیست

در جهان هر چیز از سر بگذرد درد سر است

درد اگر باشد سخن بسیار گفتن خوب نیست

آنچه ناممکن بود ضائع مکن اوقات خویش

چون  غنا آید،غم بیهوده خوردن خوب نیست

ادامه خواندن چند غزل از میرزا ابوالپشم

به یونسی عزیز و به همه بی‌سرپناهان سرزمینم؛از کابل تا نرخ تا بدخشان ؛بخش دوم: استادپرتو نادری

 که آسمانه‌یی جز اسمان ندارند!

(مثلث مهربانی)

بعد شنیدم که دوست من«یونسی» هی میدان و طی میدان از هفت کوه سیاه و جنگل و دریا گذشته و رفته است تا آن سرزمین های دور. شنیدم که در اتریش، کوهستانی‌ترین کشور اروپایی زنده‌گی می‌کند. زنده‌گی برایش گوارا باد! من کوه و کوه‌‌نشینان راهمیشه دوست داشته ام. یونسی عزیرم! آن کوهستان‌ها برایت گوارا و گشایش آور باد!

یونسی، شعر را با لحن خاصی می‌خواند  که گاهی مرا سرشار از خنده می‌ساخت. نمی‌دانم چرا همیشه بر می‌خاست چنان تندیسی از شکوه و زیبایی می‌ایستاد و دست می‌افشاند و بلند بلند می‌خواند:

« نادری» رخت سفر بند و برو جای دیگر

غیر رسوایی در این شهر چه نامی داری

این‌جا شعر «پناه باد» را که در همان روزهای اتاق‌ پالی سروده بودم، به «یونسی» عزیز اهدا می‌کنم و به همه بی‌سرپناهان سرزمینم. بی‌پناهانی که هر نظامی می‌آید آنان را بی‌پناه‌تر می‌سازد. این شعر را به بی‌پناهان سرزمینم اهدا می‌کنم که آسمانه‌یی جز آسمان ندارند! «یونسی»! پس از آن که تو رفتی، من پیش‌رفت بزرگی کردم دیگر در کوچه‌ها و پس کوچه‌های کابل به دنبال«اتاق» سرگردان نبودم؛ بلکه به دنبال«خانه»یی سرگردان بودم، از اتاق نشینی به هم‌سایه نشینی رسیدم. هنوز وضعیت برای من تغیر چندانی نکرده است. 

ادامه خواندن به یونسی عزیز و به همه بی‌سرپناهان سرزمینم؛از کابل تا نرخ تا بدخشان ؛بخش دوم: استادپرتو نادری

استاد واصف باختری ؛ بخش دوم:  داکتر عبدالله محمودی و احمد شاه ستیز

این نوشته داکتر صاحب عبدالله محمودی را که سال قبل به مناسبت وفات استاد باختری پوست کرده بودم، اینبار در بخش های مختلف بازنشر می کنم. 

با درود به داکتر صاحب عبدالله محمودی که صرفنظر از تشنجات و عناد های شخصی ، فامیلی ، سیاسی، برچسپ زنی ها و افتراهات، و برخوردهای ناصواب، در برابر استاد باختری ،در دوران که من به یاد دارم ، بسیار صادقانه ادای دین کرده اند و زنده یاد استاد واصف باختری را از اولین روز های اشنایی تا اخیر زندگی استاد به معرفی گرفته اند.

یاد استاد واصف باختری گرامی باد.

          دیدارهای هفته دو بار در کانون اخبارشعلۀ جاوید علایق و دوستی و قرابت شخصی ما را سبب شد. باری بنا بر فیصله سازمان من وباختری موظف به دیدار زنده یاد میوندوال فقید ادیب و فرهنگی پیشکسوت شدیم ، تا باعث جلب علاقه او به همسویی وهم جهتی با اخبار خود شویم .در نخستین دقایق صحبت ، میوند وال صاحب با کلمات متین و فخیم وطرزبیان نوین ونوسا زی و جمله پردازی واصف باختری روبروشد و بعد از کسب  استیذان که او را جلالتمآب ، وزیر صاحب و یا میوندوال صاحب بنامیم جناب شان زیاد متحسس شدند . بزودی دیوار های یخ فرو ریخت وقدرت ،

ادامه خواندن استاد واصف باختری ؛ بخش دوم:  داکتر عبدالله محمودی و احمد شاه ستیز

استاد قاسم افغان و شاه امان الله : نوشته میرعبدالواحد سادات

جواب تاریخی به اخلاف ملای لنگ که با تحقیر اهالی پر فضیلت موسیقی و شکستاندن آلات موسیقی آنان « فخر » مینمایند :

استاد قاسم افغان حامى بزرگ استقلال و شاه امان اله 

در بزرگداشت  سال روز احراز استقلال سياسى افغانستان و تبجيل از پاسداران سترگ استقلال ، جا دارد از نقش اثر گذار استاد قاسم افغان در ان صفحات شورانگيز تاريخ ، با قدردانى و افتخار ياد دهانی  نماييم و مقام والاى اين شخصيت بزرگ ملى و فرهنگى را گرامى بداريم كه جايگاه رفيع اين برليان تاريخ موسيقى و بنياد گذار موسيقى معاصر كشور ، اظهر من الشمس است . چنانچه استاد مددى از مفاخر موسيقى افغانستان در كتاب خود ( سرگذشت موسيقى معاصر افغانستان ) ، استاد قاسم را موسيقيدان جامع در تمام شقوق موسيقى كه بر همگان حق استادى داشته ، معرفى و ” مكتب قاسم ” و ” سبك قاسمى ” متعلق به او ميداند . 

ادامه خواندن استاد قاسم افغان و شاه امان الله : نوشته میرعبدالواحد سادات

(سالگرد ماتم ) این روز سیاه و  ماتم بر ملت ساحشور و غیور ما تسلیت باد؛ شعراز : وارث الشعرا نذیراحمد ظفر

طالب رســـــید و دزدان هر سو فرار کردند

چون موش های تر سو رو سوی غار کردند

این طـــــــالبان نا دان این چاکــــران دوران

از بهر غضب قــــــــدرت صد انتحار کردند

ادامه خواندن (سالگرد ماتم ) این روز سیاه و  ماتم بر ملت ساحشور و غیور ما تسلیت باد؛ شعراز : وارث الشعرا نذیراحمد ظفر

نوای باد ؛ هدیه به روان پاک استادواصف باختر: اسد روستا

نمیدانم چرا امشب نوای باد غمگین است

سرشکم بر رخم از خاطرِ ناشاد غمگین است

چرا مرغ سحر از ناله خاموش است در گلشن

گلوگاه اش مگر از ناوک صیاد غمگین است

ادامه خواندن نوای باد ؛ هدیه به روان پاک استادواصف باختر: اسد روستا

(دامنِ افلاک )اگر سوزی کتابم را بروی خاک بنویسم ؛ شعراز : سمیع حامد

به خون خود خطی بر دامنِ افلاک بنویسم

شعار سر بلندی را بروی خاک بنویسم

مکاتب را اگر از جهل بر بستید بروی من

به دشت و دره با هر سبزه و خاشاک بنویسم

کتابم را بسوزان باکم از آن نیست میدانم

ادامه خواندن (دامنِ افلاک )اگر سوزی کتابم را بروی خاک بنویسم ؛ شعراز : سمیع حامد

تا بسته به زنجیر عدوپای ترا : میرزا ابوالپشم

تا بسته به زنجیر ، عدو پای ترا

ای‌وای که نشنیده کس آوای ترا

ققنوسِ امیدِ وطنم، آزادی 

ما منتظرانیم ، تماشای ترا.

ادامه خواندن تا بسته به زنجیر عدوپای ترا : میرزا ابوالپشم

گفت‌وگویی با محمود فارانی؛ پیش از شعر نو فارسی با شعر نو عرب آشنا شدم : استاد پرتو نادری

جناب استاد محمود فارانی! شما یکی از شاعران پیش‌گام شعر آزاد عروضی یا شعر نیمایی در افغانستان هستید‌، در کتاب «آخرین ستاره» تاریخ سرایش نخستین چهارپاره‌ها و نیمایی‌های شما به سال‌های ۱۳۳۸ و ۱۳۳۹ خورشیدی بر‌می‌گردد. در این سال‌ها شما درست ۲۱ و ۲۲ سال داشتید؛ یعنی نخستین سال‌هایی که آموزش‌های دانشگاهی خود را آغاز کرده بودید. پرسش این است که در آن روزگار هنوز مطبوعات افغانستان به نشر شعر آزاد عروضی روی خوش نشان نمی‌داد و دسترسی به شعر نو پارسی در ایران هم محدود بود، چگونه شد و چه عامل و انگیزه‌های فرهنگی ـ اجتماعی سبب شد تا شما از همان آغاز جوانی به چهارپاره‌سرایی و شعر آزاد عروضی بپردازید؟

ادامه خواندن گفت‌وگویی با محمود فارانی؛ پیش از شعر نو فارسی با شعر نو عرب آشنا شدم : استاد پرتو نادری

باختری که کس نه دیده ونه شنیده« بخش اول» : نوشته از داکتر عبدالله محمودی و احمدشاه

با درود،

این نوشته داکتر صاحب عبدالله محمودی را که سال قبل به مناسبت وفات استاد باختری پوست کرده بودم، اینبار در بخش های مختلف بازنشر می کنم. 

با درود به داکتر صاحب عبدالله محمودی که صرفنظر از تشنجات و عناد های شخصی ، فامیلی ، سیاسی، برچسپ زنی ها و افتراهات، و برخوردهای ناصواب، در برابر استاد باختری ،در دوران که من به یاد دارم ، بسیار صادقانه ادای دین کرده اند و زنده یاد استاد واصف باختری را از اولین روز های اشنایی تا اخیر زندگی استاد به معرفی گرفته اند.

یاد استاد واصف باختری گرامی باد.

بخش اول…

باختری که من میشناسم

 نویسنده:

داکتر عبدالله محمودی   

08 اسد 1402

ادامه خواندن باختری که کس نه دیده ونه شنیده« بخش اول» : نوشته از داکتر عبدالله محمودی و احمدشاه

پیام تبریکی داکتر فیض الله ایماق بخاطر چاپ کتب جانب نذیر احمد ظفر بنام بانوی قلم فرسا و غزلیات وی بنام آرا

 

نذیر احمد ظفر یکی از شخصیت های  شهیر و ژورنالست و ادیب و شاعر بلند اوازه افغانستان است.

اشنایی من  با این شخصیت  عالی و خبرنگار مسلکی ازسالها قبل در رادیو تلویزیون ملی  افغانستان بوقوع پیوسته بود. همسرعزیزم  انابت جان و اینجانب نه تنها  در  ایام  اقامت  ما در  کابل  باهم  همکار بودیم بلکه در ایام هجرت نیز در  رادیو  تاشکند یکجا در سرویس خبری  فارسی  دری تورکی  واوزبیکی فعالیت  داشتیم.

دراین روزها خبر نیک وبسیار خوبی  در رسانه  مجازی  شینده و در سایتهای هموطنان ما  خواندم که وارث  الشعرا جناب  محترم  ظفر شاعر شیرین کلام عصر حاضر افغانستان در غربت  کتابی را تحت  عنوان« بانوی  قلم فرسا »در باره زندگینامه و خدمات علمی وفرهنگی خانم ماریا  جان  دارو در قید  تحریر  درآورده  است که  واقعاٌ یکی  از  مهم  ترین  کتاب  های  تالیفی جنا ب محترم ظفر بشمار  میآید.

ادامه خواندن پیام تبریکی داکتر فیض الله ایماق بخاطر چاپ کتب جانب نذیر احمد ظفر بنام بانوی قلم فرسا و غزلیات وی بنام آرا

دکتورآن عثمان ؛روایت‌گر بزرگ، خود به روایتی بدل شد: استادپرتو نادری  

 · 

این کوزه‌گر دهر چنین جام لطیف

می‌سازد و باز بر زمین می‌زندش

آن روایت‌گر بزرگ، خود به روایتی بدل شد …

درختان انبوه شاخ ادبیات و فرهنگ افغانستان یگان یگان فرو می‌غلتند و سر بر خاک غربت می‌گذارند. درختان انبوه شاخ ادبیات و فرهنگ افغانستان چارۀ دیگری ندارند، جز آن كه مرگ را پذیرا شوند، بی آن كه زمزمۀ نسیم آشنایی از سرزمین خود بشنوند. فرو افتادن هر درخت در این باغ‌ستان سوخته مصیبت بزرگی‌ است و اما مصیبت بزرگ‌تر این كه هنوز نفس مسیحایی بهار، مژدۀ از رویش‌های تازه ندارد.  هنوز روشن نیست كه تا فصل شگوفه چندین و چندین بهار فاصله است. هنوز روشن نیست كه زمستان سوزان غربت چی یلداهای دردناكی دیگری را تجربه می‌كند. .  

وقتی خبر دردناک خاموشی آن روایت‌گر بزرگ داکتر اکرم عثمان را شندیم، مانند آن بود که صدای فرو افتادن کاجی را شندیم. کاجی به شکوه کاج کاشمر. تا یادم می آید مردی به مهربانی و شکسته‌نفسی او بسیار کم دیدهام. 

ادامه خواندن دکتورآن عثمان ؛روایت‌گر بزرگ، خود به روایتی بدل شد: استادپرتو نادری  

بنام خداوند لوح و قلم؛ دو اثر ماندگار از شاعر معاصر وطن ؛ وارث الشعرا نذیر احمد ظفر: نوشته از پروفیسور عنایت الله شهرانی

بنام خداوند لوح و قلم     

     درین اواخر دو اثر بر گزیده و عالی از جناب محترم وارث الشعرا نذیر احمد ظفر به عنا وین (بانوی قلم فرسا) که در باره حیات علمی و هنری و اداری محترمه خانم ماریا بیگم دارد بحث میکند ، و دو دیگر مجموعه اشعار و یا دیوان چهارم ژور نا لیست کار کشته نذیر ظفر به عنوان (آرا)بطبع رسیده است.اول با نوی قلمفرسا: مو لف دانشمند و قلم بدست توانا جناب ظفر این کتاب را به افتخار خد مات ارزنده ِهنری، ادبی و علمی با نو ماریا جان در دو صد و هشتاد و دو صفحه نوشته و به طبع رسانیده است. درین اثر پر محتوا نظر یکتعداد از نویسنده گان وطن خاصتا همکاران خانم ماریا دارو، در قسمت کار کرد های محترمه ماریا دارو در خصوص طرز بر خورد وی با ما مورین و هنر مندان رادیو افغانستان آورده شده است، که واقعا میتواند آیینهِ فعالیت های او را نماینده گی نماید،به قرار نوشته محترمه فوزیه جان شهاب ، ماریا جان دارو مو سس کودکستان رادیو تلویزیون میباشد.

ادامه خواندن بنام خداوند لوح و قلم؛ دو اثر ماندگار از شاعر معاصر وطن ؛ وارث الشعرا نذیر احمد ظفر: نوشته از پروفیسور عنایت الله شهرانی

خوبان روزگار!..: همایون مروت

ای یار بیا کلبه ی ویرانه هنوز است

سرد است، ولی گرمی جانانه هنوز است

نَی نیست، نوا نیست، ببین حال و هوا نیست 

تو باشی اگر، شور صمیمانه هنوز است

ادامه خواندن خوبان روزگار!..: همایون مروت