“اې پردېس کاکا مراده!” شعر: عبدالهادي عطايي ملا دکلمه او ويډيو: سعید لودین د ښاغلی حاجی صاحب محمد ویس څخه مننه د ویدیو له استولو. ناصر اوریا

https://www.facebook.com/naser.oria/videos/2639495109463960/UzpfSTEwMDAwMzI4MzcyNTI1MToyNjk1NTYyNzQwNTYzMTU3/?__tn__=%2Cd*F*F-R&eid=ARDXOI_gAdq-gXOni2U92y5yKIRQmcvgEcJSylUD9_86ROjhOYuoIJXIUq-gUI0K1OB7HblOSP4jPqyt&tn-str=*F

ناکامورا ( کاکا مراد) کی بود ؟ : خالد اشرف

             داکتر  ناکامورا مشهور  به  کاکا مراد!!!

داکتر  ناکامورا  در  سال  (۱۹۴۶م) در شهر  فوکووکا جاپان بدنیا  آمد. وی  پس  از  ختم  تحصیل  در رشته  طب  ( طبابت جذامی) به پاکستان رفت تا به درمان بیماران جذامی در آنجا بپردازد.
دو سال پس از آن به افغانستان رفت و در یکی از قریه های دور دست یک درمانگاه و نهاد غیردولتیخدمات درمانی صلح جاپان” (پیاماس) ایجاد کرد.
این نهاد خیریه در اوج فعالیتش ده درمانگاه راه انداخت که در کنار کمک به دیگر بیماران، به درمان پناهجویان و بیماران جذامی میپرداخت.
دکتر ناکامورا همچنین به ساخت چاهها و آبیاری در روستاهایی پرداخت که مردم به خاطر نبود آب پاک به وبا (کلرا) و بیماریهای دیگر دچار شده بودند.
ادامه خواندن ناکامورا ( کاکا مراد) کی بود ؟ : خالد اشرف

شهادت مژده زنگ خطری برای آزاد اندیشان متعهد به مردم و کشور: مهرالدین مشید

      گلچین روزگار عجب خوش سلیقه است   میچیند آن گلی که به عالم نمونه است

این بار دست ستم آز آستین اهریمن بیرحمانه تر از گذشته بیرون شد و از گلستان سرخ و خونین کشور گلدسته یی را بلعید که و گلگون کفن گردانید که زبان و قلمش قوت قلب برای آزاد  اندیشان وطن دوست و بویژه برای آنانی بود که خواهان یک افغانستان آزاد، سربلند و مستقل و دارای حاکمیت مقتدر ملی و بیرون از مداخله های کشور های خارجی هستند. هلاک و شکسته باد دستان شریر و اهریمنی ای که تفنگ را به سوی مژده نشانه رفت و روح مرد آزاده اندیش، مبارزی خستگی ناپذیر، عصیانی، نترس و بی باک و وطن دوست کم مانند را بزدلانه و وحشیانه جریحه دار کرد و او را به شهادت رساند.  ادامه خواندن شهادت مژده زنگ خطری برای آزاد اندیشان متعهد به مردم و کشور: مهرالدین مشید

کابل در نهیب مرگ وضجه درد : احمد سعیدی

      در اینجا آسمانان افسرده و زمینیان پژمرده اند حدیث زندگی  یاس است و درد  غم و درد نا باور کردنی ، راستی باور کردنش مشکل است. آژیر امبولانش حامل جسد پارچه شدۀ فرزندانت را بشنوی چون دل نمیخواهد روح نمی پذیرد وچشم توان دیدن را ندارد اما این غمنامه تلخ با خون فرزندان وتل هاس استخوانهاس در هم شکسته جوانان سر زمین ما تکمیل وغیر قابل انکار است .غم تنها نیست افتضاح  سیاسی واخلاقی توام با فساد مالی واخلاقی از سر چشمه رهبری موج میزند وگلوی زنده های پاک دل وپاک طینت را می فشارد اما چه سود؟ که در روح جسارت نباشد ودر جسم حرکت ودر وجدان بیداری همه به خواب فرور فته اند .شبه سیاه دروغ واستبداد چون سقف وحشتناک بر زندگی مردم سایه افگنده . نهیب مرگ وضجه درد مادران پسر گم کرده گوش ها ودل هارا میخراشد وارواح آزاده را می آزارد قصه زندگی درین سر زمین دود وخاکستر قصه درد ورنج وداد وفریاد است واین داستان کده را کابل گو یند کابل که در هر صبح وشامش غم را روایت میکند.

سوگ برای خیلی‌ها فقط چند قطره اشک است که بی‌تاب روی گونه‌ها می‌لغزد، برای خیلی‌ها، اما بریدن از دنیاست. تلخی مرگ عزیز، گاهی حتی تا پایان عمر در کام آنها می‌ماند و آن‌وقت می‌شوند آدم‌هایی که گرچه حیاتشان از نظر زیست‌شناسی با بالا و پایین رفتن قفسه سینه‌شان تائید می‌شود، اما در حقیقت از همان زمان که  انسانهای با وجدان وبیدار در زندگی‌شان را از دست داده‌اند، مرده‌اند.حالا شهروندان کابل یا همه مرده اند ویا مرگ تجربه زندگی شان است.اینجا  نهیب مرگ وضجه درد عصاره زندگیست زندگی جهنمی . ادامه خواندن کابل در نهیب مرگ وضجه درد : احمد سعیدی

بوگرافی مختصر شهید پوهاند عزیز احمد پنجشیری استاد پوهنحُی زمین شناسی پوهنتون کابل

     پوهاند عزیز احمد پنجشیری فرزند نیک محمد در سال 1329 ه ش در قریه رخه ولسوالی رخه ولایت پنجشیر چشم به دنیا گشوده و در سال 1333 ه ش شامل ابتدائیه قاری حمید الله ودر سال 1339 ه ش شامل لیسه تجارت ودر سال 1342 ه ش از لیسه تجارت فارغ گردیده است. در سال 1347 ه ش شامل رشته تاریخ و جغرافیه پوهنځی ادبیات و علوم بشری پوهنتون کابل گردیده و در سال 1350 ه ش به درجه لسانس فارغ گردیده است. در سال 1351 ه ش در پوهنځی متذکره به صفت نامزد پوهیالی تقرر حاصل نموده وبه ترتیب سال های خدمت ایشان به رتبه علمی پوهاند نایل گردیده است. طی سال های جنگ های داخلی در سال 1375 از بست پوهنتون کابل موقتاً منفک ودر سمت های دیپلوماتیک در وزارت خارجه واتشه فرهنگی در کشور ایران ایفای وظیفه نموده است. نامبرده در سال 1388 ه ش در دیپارتمنت جغرافیه پوهنځی زمین شناسی پوهنتون کابل تقرر مجدد حاصل نموده و الی تاریخ 9/12/1394 یعنی زمان تقاعد شان به وظیفه مقدس استادی ایشان ادامه داده ودر تربیه اولاد وطن سهم فعال گرفته است. مرحوم پوهاند عزیز احمد پنجشیری در طول سال های خدمت با اعطای تقدیر نامه های درجه اول و درجه دوم نیز نایل گردیده است. ادامه خواندن بوگرافی مختصر شهید پوهاند عزیز احمد پنجشیری استاد پوهنحُی زمین شناسی پوهنتون کابل

نصرت پارسا تازه گل پر پرشده ئي باغستان هنر : سيما پارسا مادر نصرت پارسا

  نصرت پارسا تازه گلی سر براورده در باغستان هنر که زود پر پر شد و رفت ﭘﺎﺭﺳﺎ در شهر رویا ها کابل دیده به دنیا گشود ، درست ﺳﺎﻝ ۱۹۶۹ ﻣﯿﻼﺩﯼ بود ، استعداد ذوق کودکی هایش را با شنیدن موسیقی بزرگان خرابات میکشاند تا به هندوستان رفت و اگاهانه و مسلکی موسیقی را نزد استادان هندی از ﺳﻨﯿﻦ ﮐﻮﺩﮐﯽ اموخت .
ﺑﻪ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ اخر ﻋﻤﺮ ﮐﻮﺗﺎﻫﺶ ۳۵سﺎﻟﮕﯽ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﺍﻗﺎﻣﺖ زندگی کرد.
ﻧﺼﺮﺕ ﭘﺎﺭﺳﺎ ﺩﺭﺁﻟﻤﺎﻥ ﺿﻤﻦ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﺤﺼﯿﻼﺗﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺷﺘﻪ ﺍﻧﺮﮊﯼ
ﺑﺮﻕ ﺑﺎ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺭﺳﺎﻧﯿﺪ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺭﻫﺎ ﻧﮑﺮﺩ
ﺑﻄﻮﺭ ﭘﯿﮕﺮ ﻣﺪﺍﻭﻡ ﺍﺯﻃﺮﯾﻖ ﺍﺭﺍﺋﻪ ﻭﺁﻟﺒﻮﻣﻬﺎﯼ ﺟﺪﯾﺪ،
ﺍﺟﺮﺍﯼ ﮐﻨﺴﺮﺕ ﻫﺎ ﺷﺮﮐﺖ ﻓﻌﺎﻝ ﺩﺭ ﻣﺤﺎﻓﻞ ﺧﻮﺷﻲ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻧﺶ
ﺳﻬﻤﺶ ﺭﺍ به ﻫﻨﺮﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ میرساند
ﻧﺼﺮﺕ ﭘﺎﺭﺳﺎ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﻳﺦ ۸ ﻣﺎﻩ ﻣﯽ ﺳﺎﻝ دو هزار پنج درست روز تجلیل از مقام مادر برای کنسرتی ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﻭﻧﮑﻮﻭﺭ ﮐﺎﻧﺎﺩﺍ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﮐﻨﺴﺮﺕ ﺩﺭ ﻫﻮﺗﻞ
ﺍﻗﺎﻣﺘﺶ ﺑﺎ ﺿﺮﺑﻪ ﻣﺸﺖ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻭﺑﺎﺷﺎﻥ موازنه خود را از دست داد
و ﺳﺮﺵ ﺑﻪ ﭘﻠﻪ ﺯﯾنه خورده بیهوش شد و دیگر چشم نگشود و خاموش شد روح و روانش شاد و یادش گرامی
چه كنم گريه كنم يا نكنم
يا كه فرياد كشم يا نكشم
سينه ام تنگ و دلم پر خون است .

ادامه خواندن نصرت پارسا تازه گل پر پرشده ئي باغستان هنر : سيما پارسا مادر نصرت پارسا

در سوگ استاد یوسف کهزاد : دکتور عنایت الله شهـرانـی

امروز جامعۀ افغانستان یکی از بزرگترین هنرمندان، والاگهر ترین فرهنگیان، از نقاشان بی بدیل، از شاعران شیوا بیان و از نویسنده گان محبوب خود استاد محمد یوسف کهزاد را از دست داد.

استاد محمد یوسف کهزاد از آخرین شخصیت های فرهنگی و هنری یک نسل پیش و از معمرین دوران فعلیه هنرمندان افغانستان بود که موازنۀ دو نسل قبلی و کنونی را منحیث واصل در دست داشت، فقدان او جهانی را در ماتم انداخت، چنانکه گفته اند: مرگ صاحبدل جهانی را دلیل کلفت است.

در طبیعت هر انسانیکه تولد میشود عاقبت وفات می یابد، ولی مرگ یک نقاش نقش آفرین، یک مبتکر و صورتگر بینظیر، دراماتیست و سخنور سخن شناس وطن چون استاد یوسف کهزاد آن هم در غربت سرای امریکا درد جانکاه ایست که نمیتواند به آسانی تکسین یابد. آدم الشعراء رودکی در فوت شهید بلخی گفته بود:

از شمار دو چشم یک تن کم

در شمار خرد هزاران بیش

و شهید بلخی در حیات خود از غمهای دنیا چنین شکوه ها داشت:

اگر غم را چو آتش دود بودی

جهان تاریک بودی جاودانه

استاد کهزاد نیز از درد زمانه و داغ دوری وطن چنین ناله و فریاد سر میدهد:

غیرت بیجای ما یک لحظه مژگان وا نکرد

از الف تا یای مارا مردم فرزانه سوخت

آنچه ما کردیم با خود هیچ نابینا نکرد

ادامه خواندن در سوگ استاد یوسف کهزاد : دکتور عنایت الله شهـرانـی

بنشینیم، بیندیشیم و بر خیزیم : استاد پرتو نادری

    وقتی به فهرست دراز و خونین شهیدان قول اردوی 209 شاهین نگاه می کنیم، در می یابیم که نمی شود تنها به این یا آن ولایت به این یا آن قوم کشور تسلیت گفت، این جا تنها خون این قوم یا آن قوم ، خون این یا آن ولایت نیست که بر خاک ریخته است، انتحاری همه گان را یک سان نشانه گرفته است. این جا خون افغانستان است که جاری شده است. خون ها همه یک رنگ داشتند، رنگ سرخ . خون ها وقتی جاری شدند و چنان جویبارهایی با هم در آمیختند و یک جویبار بزرگ را ساختند ، دیگر نمی شد تمیز داد که خون تاجیک کجاست، خون پشتون کجاست، خون هزاره ، اوزبیک ، ترکمن، بلوچ، نورستانی و…. کجاست.
از همین جا به همه تفوق طلبان قومی و به همه فاشیستان قومی می خواهم بگویم، بیایید و رنگ خون قوم خود را جدا سازید!
خون ها از هر پیکری که بیرون می زد، یک رنگ داشت، همان رنگ سرخ. جوانان همه در کنارم هم به خاک افتادند. مانند کاجستان که یکی و یک بار همه کاج هایش فرو می ریزد برروی برخاک . چه می دانیم آنان هنگام نماز چه خلوصی در دل داشتند و با خدای خود چه خلوتی و راز و نیازی می کردند، چه می دانیم آنان درپشت میزهای غذا از چه آرزوهایی سخن می گفتند، سربازان عاشق به آینده های دور چگونه چشم دوخته بودند، نمی دانیم!
پیکرها در کنار هم افتاده بودند، پیکر بدخشانی در کنار پیکر ننگرهاری ، پیکر تخاری در کنار پیکری قندهار و هلمدی ، پیکر زابلی در کنار پیکر هراتی ، پیکر جوزجانی در کنار پیکر بغلانی و همین گونه پیکرها بدون وابسته گی قومی و چه های دیگر در کنار هم افتادند، دست های شان جدا از هم؛ اما خون های شان جاری و آمیخته با هم.
وقتی در مرگ این گونه در کنار همیم، وقتی دشمن همه گان را با یک تیر می کشد، گاهی از خود پرسیده ایم آنانی که بر می خیزند و در میان اقوام خط می کشند، مگر خود انتحاریان پشت پرده نیستند؟
آنانی که با فا شیزم قومی، با تفوق طلبی قومی، با تبعیض قومی، زبانی و مذهبی و چه های دیگر همه جا خط می کشند،عنکبوتانی اند که پیوسته در هوای شکار حقیر خود اند.
ادامه خواندن بنشینیم، بیندیشیم و بر خیزیم : استاد پرتو نادری

پدرود المناک داکترشریف فایض : پروفیسور داکتر عبدالواسع لطیفی

     ضایعۀ بزرگ یک هموطن عالم و اندیشمند، نویسنده ومبارزقلم در مطبوعات وسخنورشجیع و روشنگر در کنفرانسهای ملی وبین المللی، همین وفات ناگهانی والمناک دوست نهایت گرامی ام داکترمحمدشریف فایض است که همه آشنایان خاصتاً فرزانگان وتحصیل یافتگان این برهۀ تاریخ پرتلاطم افغانستان رادرداخل وخارج کشور غمگسار وعزادار ساخت. ضایعۀ که جای علمی و منزلت ممتازفرهنگی اورا درحلقه های اکادمیک ودانشگاه و معارف بطور عموم خالی گذاشت .

داکترفایض درسلسلۀ بسی اقدامات بهیخواهانه وپرثمر خود، باهمراهی دوست عزیزم داکترسیدمخدوم رهین، ازجملۀ بنیانگذاران انجمن صلح و دموکراسی برای افغانستان، که فعلا بنده افتخارریاست آنرادارم، یادگار جاودانی دارد. هچنان داکترفایض بنیانگذار یونیورستی علمی وپژوهشی امریکایی درافغانستان میباشدکه برعلاوۀ تربیه محصلین ممتازدررشته های پر ثمرعلمی، تغییرات مثبتی رادرطرز امتحانات کانکور پدیدارساخت. داکتر فایض درسلسلۀ تحصیلات عالی خود دپلوم ماستری وداکتری را خاصتاً در رشتۀ ادبیات انگلیسی ازدویونیورستی معتبرامریکا بدست آورد . ادامه خواندن پدرود المناک داکترشریف فایض : پروفیسور داکتر عبدالواسع لطیفی

سفر بی بر گشت قسیم اخگر سه ساله شد! : استاد پرتو نادری

     قسيم اخگرجايي در رابطه به پيدايي خود در اين جهان کبود مي گويد« همان سالي که در آخرين روزهايش اسماعيل بلخي و دوستانش را به جرم کودتا گرفتند. هروقتي از تولد من ياد ميشد پدرم اين تقارن را بياد مي آورد ،از او فهميدم که انقلاب چين هم درهما ن حول و حوش به پيروزي رسيده بود. شبي که بدنيا مي آمدم توفان وسرما بيداد مي کرد و درها را به هم مي کوبيد به همين قرينه نامم را توغل علي گذاشتند که چون نامأنوس وغير متعارف بود،جا نيافتاد

اخگر درليسۀ اماني که در آن روزگار آن را ليسۀنجات مي خواندند ؛ درس خوانده است؛ اما پيش ازآن که ليسه را تمام کند او را روانۀ زندان کردند. اين امرسبب شد که ديگرنتواند در صنفي به صداي آموزگاري گوش فرا دهد

روزگارناجوانمردانه بر او سيلي مي زد. پدر در بستر بيماري افتاد و قسيم جوان نا گزير ازآن بود تا گردونۀسنگيني زندهگی خانواده گي را به تنهاي در جادۀ ناهموار روزگار به پیش براند .

با اين همه او درپيشگاه همۀ آنها يي که به مفهوم واقعي كلمه استاد بود زانوي شاگردي زد و به تلمذ نشست.

شعر، فلسفه، عرفان، سياست ،تاريخ،فقه، تفسير، جامعه شناسي، ادبيات …….. خواند؛ شايد دليل اين گونه آموزش پراگنده درآن است که درآن روزگار و حتا درهمين سالهاي که ما هواي سربي دموکراسي را تنفس مي کنيم هنوزگرايش بر تر همان دانش دايرة المعارفي است. ادامه خواندن سفر بی بر گشت قسیم اخگر سه ساله شد! : استاد پرتو نادری

با چند فرد شعر از استاد لطیف ناظمی با سید حنیف همگام هنرمند بی دلیل وداع میکنیم .

آینههارا شکستند تا دیګر راست نګویند

ز تصویریکه مظهر ستم نا رواست نګویند

ګرچه انسانند شهروندان مظلوم وطن 

                                              روند فاجعه که درحقشان بر پاست نګویند

آینه هارا شکستند تا دیګر راست نګویند

روانت شاد باد

داستان واقـعـی در دو قـسمت ـ از قـلم : زبـیـر پـاداش

این  داستان  واقعی  ناشی  از  حوادث  جنگ که سرنوشت  صد ها  انسان شریف  کشور مارا تغیر  داد  و فرهنگ  غنی  ما را صدمه  زد٬ در  دو قسمت  بقلم  محترم زبیر پـاداش  تحریز  شده  است.

واژه .. نوشته پاداش by mariadaro on Scribd

امروز چهل روز از خموشی جنرال رازق اچکزی فرزند مبارز وحدت وهمبستکی مردم افغانستان میگزرد

 
چهل روز از خاموشی چهل چراغ نبرد و آزادی و دفاعی ولایت کندهار و کافه مردم کشور شادروان جنرال رازق اچکزی میگزرد . هر چند صدایش از طرف دشمنان خموش گردید اما نامش جاویدان است. مردم فراموشش نمیکند در قلب همه اقوام افغانستان بنام مبارز وحدت وهمبستگی جادارد و کارنامه هایش مزین صفحات تاریخ مبارزات مردم افغانستان میشود. روحت شاد و نامت گرامی باد. انا الله و انا الیه راجعون 

سوگ نامه : ثـریـا ثـمـر- دوست،خواهر و هم صنفی، شهید گل چهره «صدف »

                                                بنام خداوند  ·یکتا

                                          نمیدانم از کجا آغاز کنم ؟
                                                 از کدام درد بنالم؟
عزیزانیکه برای حقوق و امنیت مردم شان پرپر شدن بنوسم؟
یا عزیزانیکه در جنگ جاغوری مالستان و ارزگان قربانی و آواره شدن رابنوسم؟
مگر ما دردی کمی داریم ؟ یا دلی ما از توته های سنگ است؟
یا از رفتن خواهرم بنالم که دوازده سال مکتب را باهم با خاطرات خوب و بد سپری کردیم دوران دانشگاه و لیلیه چقدر دوران قشنگ و پر خاطره ی داشتیم ،
باهم بودیم باهم می رفتیم باهم تصمیم میگرفتیم باهم خوشحال بودیم او رفت……..
حالا من ماندم و یک دنیا خاطرات قشنگی که باهم داشتیم ما باهم قول خواهری داده بودیم انگار او نخواست که همیشه باهم باشیم زیر قول خود زد و رفت خیلی بی خبر در فاصله ده دقیقه یی خودش رفت و قولش را فراموش کرد….
او قلبی مهربانی داشت پر تلاش بود همیشه برای مردمش بهترین گزینه را انتخاب میکرد او احساس میکرد درد مردم را که چی رنجی میکشد
خواهرم مرا ببخش که وقتی به من نیاز داشتی پیشت نبودم وقتی پیشت رسیدم نفس های اخرت را میکشیدی داد و فریاد زدم سرپای داکتر افتادم که خواهرم را نجات بتی اما نتانیستن..
خواهرم با رفتنت کمرم را شکستی..
ادامه خواندن سوگ نامه : ثـریـا ثـمـر- دوست،خواهر و هم صنفی، شهید گل چهره «صدف »

رسول جهان بین، طنز نویس معروف وطن چشم از جهان فرو بست : پـرتـو نادری

  امروز شماری از دوستان سوگمندانه نوشتند که رسول جهان بین، نویسنده و خبرنگاری که سالها در آن سوی کوه های انزوا و تاریکی و تبعید روزگار، طنز می نوشت و روشنایی رقم می زد، چشمهای عزیز و نیمه روشن خود را از این زندهگی تلخ، ازاین روزگار کام رانی دروغ و نیرنگ، فرو بسته است. روانش آسوده باد و نامش ستوده که نیکو مرد بود، تجسمی از قناعت و شکیبایی!
***

جهان بین به سال «1328» خورشیدی در شهر كابل چشم به جهان گشود. هنوز شانزده سال داشت كه نخستین نوشتههایش در روزنامۀ اتحاد بغلان به چاپ رسید و اما پس از آن كه از رشتۀ ژورنالیزم دانشكدۀ ادبیات دانشگاه كابل گواهینامۀ لیسانس به دست آورد همكاریش را با مطبوعات كشور دامنۀ بیشتری بخشید.
در دهۀ شصت خورشیدی جهان بین بیشتر با جریدۀ نگاه، انیس جمعه، هفته نامۀ پامیر و چند نشریۀ دیگر همكاری داشت. به سال «1362» خورشیدی در هفته نامۀ پامیر كلیشهیی زیر نام «صدای همشهری» به ابتكار او به وجود آمد.
گرداننده گان نشریه در زیر این كلیشه عمدتاً به نشر نوشتههای طنزی می پرداختند. دست كم یك صد پارچه طنز او در زیر این كلیشه انتشار یافته است.
جهان بین در سالهای آوارهگییاش در شهر پشاور پاكستان در وضعیت ناگواری به سر میبرد. همیشه فقر وغربت با او شانه به شانه گام بر میداشتند و او کولۀ بار سنگین زندهگی در غربت را با شکیبایی بر دوش میکشید.
ادامه خواندن رسول جهان بین، طنز نویس معروف وطن چشم از جهان فرو بست : پـرتـو نادری

فرزندان يـتـيم داستان کوتاه از صـالـحـه «محک» یـادگار

بر حال زار كودك بيمار زار زار گريستم    — شب تا سحر با ديدۀ خونبار، بار بار گريستم

پدرم در اردو ملى مصروف اجراى وظيفه بود، در خط اول در مقابل دشمن مى جنگيد. روز 24 دلو 1394 روز بسیار خونین و غمبار بود. در این روز 74 تن از افسران و سربازان اردوی ملی را طالبان سيه دل در ولسوالی های سنگین و گرشگ، به شهادت رسانيد. آرى در آن روز شوم پدرم با دهها تن ديگر لادرك شد. يكى گفت: طالبان آنها را زندانى ساخت و ديگرى گفت نه! همان شب او را با دهها سر باز و افسر ديگر در زير شكنجه جان هاى شيرين خويش را از دست دادند. مادرم يكماه منتظر ماند حال و احوال پدرم معلوم نشد، ماه به آخر رسيده بود غذاى بخور نمير ما روبه خلاصى بود. برادرك هاى دو گانگى ام كه يك سال عمر داشتند هردو به شير خشك ضرورت داشتند، سه خواهر و دو برادرم همه از من كوچكتر بودند. روزى كه پدرم بدست طالبان اسير شد.من نُه سالم پوره شد. پدرم برايم وعده داده بود كه ده ساله شدى برايت يكجوره بوت نو وبكس مكتب مى خرم. آنهم ديگر نشد. پدرم لأدرك شد. فضاى خانه ما اندوهگين بود. خوشى و آرامش رخت بربسته سكوت غم انگيز جاى آنرا گرفته بود. من با مادرم بار بار به مربوطات وزرات دفاع رفتيم و احوال پدرم را جويا شديم . هربار شعبات مربوطه اظهار بى خبرى مى كردند. ديگر انتظار فايده نداشت. پدرم هرگز نيامد. مادرم شب و روز گريه مى كرد. كرايه خانه نداشتيم، صاحب خانه ديگرصبر و تحمل نداشت. چندين باردروازه كوچه را كوبيده وتأكيد كرده بود. در صورتيكه كرايه خانه را بوقت معين پرداخته نمى توانيد٬ هرچه زودتر خانه را تخليه كنيد. ادامه خواندن فرزندان يـتـيم داستان کوتاه از صـالـحـه «محک» یـادگار

سخاوت روانشاد شهید حاجی محمد عارف ظریف بر هموطنانش : امان مـعـاشـر

   حاجی محمد عارف ظریف سابق وکیل در پار لمان افغانستان و عیار مرد بر سکوی مهربانی یازده سال قبل از امروز در انفجار شهر پلخمری جان باخت و صدای روانسوز اش روح و روان یاران با انصاف در تجارت، پاکیزه گی و صداقت در کار ، وفا داری به رفاقت و قدر دانی را تکان میدهد.
مرحوم محمد عارف در تاشکند تاجر نامدار و شخصیت گرامی معروف و مشهور بودند که دست خیر آن به صد ها هموطن ما باز بود و بر همه درس انساندوستی و مهربانی میدادند..
ما با هم دوست بودیم
امروز یازده سال از شهادت آنها میگذرد ، خواستم خاطره ی از دیدار اخیر خود را بنویسم .
دیدار اخیر من با مرحومی در سال 2005 در هوتل انترکانینتال تاشکند بود در جمع هیات از تجاران افغانستان که در راس آنها معاون وزیر مالیه قرار داشت ،در تاشکند تشریف آوردند.
.
کارمندان قونسولگری افغانستان در شهر تاشکند انزمان در پهلوی پرابلها ساخته و وبافته خود شان بالای تجاران وارد مینمودند یکی هم از هر موتر باربری که داخل افغانستان میشد پرداخت دوصد دالر بنام فیس قونسولگری بود .
ادامه خواندن سخاوت روانشاد شهید حاجی محمد عارف ظریف بر هموطنانش : امان مـعـاشـر

تـیـر ستـم : م – اسحاق ثـنـا

گریه میآید مرا با حال زار میهنم 

خورده چون تیر ستم قلب فگار میهنم 
با دریغ و با آلم آن گرد میدان نبرد 
از حوادث شد شهید آن نامدار میهنم‌
آن که نامش ( رازق ) و ورد زبان مرد و زن
دشمن خصم وطن آن شهسوار میهنم 
هیچگاه تسلیم زور و زر نشد از همتش 
آفرین‌ بر غیرت این‌ جان نثار میهنم‌
سال ها مادر نزاید همچو او مرد دلیر  
تاکه گردد مرد میدان افتخار میهنم 
رهبر ملت کجا شد ؟ تاکه پرسد زین ستم
از چه‌ در‌ خون غوطه زد آن پاسدار میهنم 
کی بتابد آفتاب صلح و کی گردد سحر‌
صبح‌ روشن تا شود این شام‌ تاری‌‌ میهنم 
محمد اسحاق ثنا‌
ونکوور کانادا 
۲۲/۱۰/۲۰۱۸

مرد نمیرد به مرگ، مرگ از او نام جست
 -نام چو جاوید شد، مردن آسان کجاست: از قول شاهد عینی

         منبع معتبر که در جلسه قندهار حضور داشتند چنین حکایه میکند.

من در جلسه قندهار حضور داشتم ساعت ۱۱ بجه داخل مقام ولایت شدم تا شام هم در این محل بودم آنچه که در مورد شهید شدن مقامات بلند رتبه افغان در این ولایت من میدانم این است که در این روز هیچ افغانی از سرباز گرفته تا والی اجازه حمل سلاح را در محوطه مقام ولایت نداشت همه افغان ها دست خالی بود مسلح تنها نیرو های خارجی و ناتو بود.

زمانی که میلر فرمانده ناتو داخل سالون جلسه شد کل مقامات داخلی و خارجی در این جلسه حضور رساندند موضوع امنیت انتخابات بود اما قسمت از آجندا را پروسه صلح و خط دیورند تشکیل میداد این مطلب توسط خارجی ها پیشنهاد شده بود باید در آجندای جلسه در نظر گرفته شود زمانی که میلر در مورد صلح و خط دیورند صحبت هایش را آغاز کرد در ادامه گفت باید فرمانده رازق در مورد خط دیورند و صلح در کار حکومت افغانستان و ناتو مداخله نکنند و خاموش بنشینند در این حال فرمانده رازق حرف های میلر را از زبان ترجمان شنید و گفت ما به خاطر دیورند سال ها قربانی دادیم و می دهیم حق داریم در مورد مرز وطن خود سهم داشته باشیم و مداخله بکنیم و صلح هم برای مردم افغانستان است نه برای دیگران ما برای آوردن صلح در کشور به خارجی دو دهه گذشته وقت دادیم اما نه تنها نویدی از صلح ندادند بل روز افغان ها را از گذشته بدتر ساختند حالا خود ما دست پا شده ایم برای آوردن صلح در کشور از هر طریق ممکن صلح را به مردم خود هدیه خواهیم داد. ادامه خواندن مرد نمیرد به مرگ، مرگ از او نام جست
 -نام چو جاوید شد، مردن آسان کجاست: از قول شاهد عینی

“حقیقت های پشت پرده در رابطه به حادثه قتل جنرال رازق درکندهار: رازالدین همت

   جنرال سکات میلر ساعت 1:30 بعداز ظهر پنجشنبه بتاریخ 26 میزان 1397 در ساختمان ولایت کندهار با حضور داشت:
تورن جنرال زلمی ویساوالی کندهار
جنرال عبدالرازققوماندان امنیه کندهار
جنرال عبدالنبی الهامقوماندان قول اردوی کندهار
جنرال مومن حسن خیلآمرامنیت ملی کندهار
رییس منابع بشری ولایت کندهار
آمردفتر و مشاور والی کندهار

#هدف_جلسه: میلر هدف جلسه را در مورد انتخابات عنوان کرده بود در حالیکه در جریان صحبت هایش موضوع سیم خاردار خط دیورند به نفع پاکستانی ها را با جنرال رازق در میان گذاشت که با واکنش تند وی روبرو شد و حتی با جنگ لفظی روبرو شد بالاخره جنرال رازق به میلر گفت یک کلمه دیگر درین مورد حق حرف زدن را برایت نمیدهم چون تو یک اجنبی هستی و صحبت بین ما و پاکستان است نه شما. و همچنان دفعتا گفت جلسه ما ختم شد تشکر از همه تان.

جنرال میلر در حالیکه از غصه سرخ شده بود از جایش برخاست و در صحن ساختمان ولایت با عساکرخود کمی خاموشانه صحبت کرد بادیگارد های جنرال میلر در ادامه خواندن “حقیقت های پشت پرده در رابطه به حادثه قتل جنرال رازق درکندهار: رازالدین همت

حقیقت های پشت پرده در رابطه به قتل جنرال عبدالرازق درحادثه کندها : از صفحه عبدالطیف  بارکزی

     جنرال سکات میلر ساعت 1:30 بعداز ظهر پنجشنبه بتاریخ 26 میزان 1397 در ساختمان ولایت کندهار با حضور داشت

تورن جنرال زلمی ویساوالی کندهار 

جنرال عبدالرازققوماندان امنیه کندهار 

جنرال عبدالنبی الهامقوماندان قول اردوی کندهار

جنرال مومن حسن خیلآمرامنیت ملی کندهار

رییس منابع بشری ولایت کندهار 

آمردفتر و مشاور والی کندهار 

#هدف_جلسه: میلر هدف جلسه را در مورد انتخابات عنوان کرده بود در حالیکه در جریان صحبت هایش موضوع سیم خاردار خط دیورند به نفع پاکستانی ها را با جنرال رازق در میان گذاشت که با واکنش تند وی روبرو شد و حتی با جنگ لفظی روبرو شد بالاخره جنرال رازق به میلر گفت یک کلمه دیگر درین مورد حق حرف زدن را برایت نمیدهم چون تو یک اجنبی هستی و صحبت بین ما و پاکستان است نه شما. و همچنان دفعتا گفت جلسه ما ختم شد تشکر از همه تان.  جنرال میلر در حالیکه از غصه سرخ شده بود از جایش برخاست و در صحن ساختمان ولایت با عساکرخود کمی خاموشانه صحبت کرد بادیگارد های جنرال میلر ادامه خواندن حقیقت های پشت پرده در رابطه به قتل جنرال عبدالرازق درحادثه کندها : از صفحه عبدالطیف  بارکزی