رفته بودم سوی قبرستان شهر
هر که را دیدم سوا خوابیده بود
در کنار یکدگر ریز و درشت
هر کسی در زیر پا خوابیده بود
خاک بر سر بود در گل هر کسی
بی غذا و بی هوا خوابیده بود
ادامه خواندن ایستگاه آخر زندهگی : اسداله فهندژ سعدی (بلبل شیرازی )رفته بودم سوی قبرستان شهر
هر که را دیدم سوا خوابیده بود
در کنار یکدگر ریز و درشت
هر کسی در زیر پا خوابیده بود
خاک بر سر بود در گل هر کسی
بی غذا و بی هوا خوابیده بود
ادامه خواندن ایستگاه آخر زندهگی : اسداله فهندژ سعدی (بلبل شیرازی )
گیر، آوردم تک و تنها به باغی یک شب اش
بوسهای برداشتم با زاری از کنج لب اش
گر چه در ظاهر مخالف بود و میکرد اجتناب
لذت آن بوسه لیک انداخت در تاب و تب اش
گفت: وقتی با منی، اینگونه گستاخی مکن
این بگفت و چیزِ دیگر بود اما مطلب اش
نیست اغراق این که گویم کاپیِ مهتاب بود
ادامه خواندن نیست اغراق این که گویم کاپیِ مهتاب بود : میرزا ابوالپشم
غم خانه گشته است دل مستمند من
هم شد خمیده قد چو سروی بلند من
هر قدم رسد ز جور فلک بر دلم غمی
آرد چگونه تاب دل دردمند من؟
ادامه خواندن زیبا پسند : استاد محمد اسحاق ثنا
چو برگی در شکنج پنجه های باد پاییزم
به خواری و پریشانی و درد خود گلاویزم
من آن صید گرفتارم به چنگ فتنهء صیاد
ترحم کی بود او را به این حال غم انگیزم
ادامه خواندن صید گرفتار ؛ شعر از : استاد محمد اسحاق ثنا
که آسمانهیی جز اسمان ندارند!
(مثلث مهربانی)
بعد شنیدم که دوست من«یونسی» هی میدان و طی میدان از هفت کوه سیاه و جنگل و دریا گذشته و رفته است تا آن سرزمین های دور. شنیدم که در اتریش، کوهستانیترین کشور اروپایی زندهگی میکند. زندهگی برایش گوارا باد! من کوه و کوهنشینان راهمیشه دوست داشته ام. یونسی عزیرم! آن کوهستانها برایت گوارا و گشایش آور باد!
یونسی، شعر را با لحن خاصی میخواند که گاهی مرا سرشار از خنده میساخت. نمیدانم چرا همیشه بر میخاست چنان تندیسی از شکوه و زیبایی میایستاد و دست میافشاند و بلند بلند میخواند:
« نادری» رخت سفر بند و برو جای دیگر
غیر رسوایی در این شهر چه نامی داری
اینجا شعر «پناه باد» را که در همان روزهای اتاق پالی سروده بودم، به «یونسی» عزیز اهدا میکنم و به همه بیسرپناهان سرزمینم. بیپناهانی که هر نظامی میآید آنان را بیپناهتر میسازد. این شعر را به بیپناهان سرزمینم اهدا میکنم که آسمانهیی جز آسمان ندارند! «یونسی»! پس از آن که تو رفتی، من پیشرفت بزرگی کردم دیگر در کوچهها و پس کوچههای کابل به دنبال«اتاق» سرگردان نبودم؛ بلکه به دنبال«خانه»یی سرگردان بودم، از اتاق نشینی به همسایه نشینی رسیدم. هنوز وضعیت برای من تغیر چندانی نکرده است.
ادامه خواندن به یونسی عزیز و به همه بیسرپناهان سرزمینم؛از کابل تا نرخ تا بدخشان ؛بخش دوم: استادپرتو نادری
این نوشته داکتر صاحب عبدالله محمودی را که سال قبل به مناسبت وفات استاد باختری پوست کرده بودم، اینبار در بخش های مختلف بازنشر می کنم.
با درود به داکتر صاحب عبدالله محمودی که صرفنظر از تشنجات و عناد های شخصی ، فامیلی ، سیاسی، برچسپ زنی ها و افتراهات، و برخوردهای ناصواب، در برابر استاد باختری ،در دوران که من به یاد دارم ، بسیار صادقانه ادای دین کرده اند و زنده یاد استاد واصف باختری را از اولین روز های اشنایی تا اخیر زندگی استاد به معرفی گرفته اند.
یاد استاد واصف باختری گرامی باد.
دیدارهای هفته دو بار در کانون اخبارشعلۀ جاوید علایق و دوستی و قرابت شخصی ما را سبب شد. باری بنا بر فیصله سازمان من وباختری موظف به دیدار زنده یاد میوندوال فقید ادیب و فرهنگی پیشکسوت شدیم ، تا باعث جلب علاقه او به همسویی وهم جهتی با اخبار خود شویم .در نخستین دقایق صحبت ، میوند وال صاحب با کلمات متین و فخیم وطرزبیان نوین ونوسا زی و جمله پردازی واصف باختری روبروشد و بعد از کسب استیذان که او را جلالتمآب ، وزیر صاحب و یا میوندوال صاحب بنامیم جناب شان زیاد متحسس شدند . بزودی دیوار های یخ فرو ریخت وقدرت ،
ادامه خواندن استاد واصف باختری ؛ بخش دوم: داکتر عبدالله محمودی و احمد شاه ستیز

جواب تاریخی به اخلاف ملای لنگ که با تحقیر اهالی پر فضیلت موسیقی و شکستاندن آلات موسیقی آنان « فخر » مینمایند :
استاد قاسم افغان حامى بزرگ استقلال و شاه امان اله
در بزرگداشت سال روز احراز استقلال سياسى افغانستان و تبجيل از پاسداران سترگ استقلال ، جا دارد از نقش اثر گذار استاد قاسم افغان در ان صفحات شورانگيز تاريخ ، با قدردانى و افتخار ياد دهانی نماييم و مقام والاى اين شخصيت بزرگ ملى و فرهنگى را گرامى بداريم كه جايگاه رفيع اين برليان تاريخ موسيقى و بنياد گذار موسيقى معاصر كشور ، اظهر من الشمس است . چنانچه استاد مددى از مفاخر موسيقى افغانستان در كتاب خود ( سرگذشت موسيقى معاصر افغانستان ) ، استاد قاسم را موسيقيدان جامع در تمام شقوق موسيقى كه بر همگان حق استادى داشته ، معرفى و ” مكتب قاسم ” و ” سبك قاسمى ” متعلق به او ميداند .
ادامه خواندن استاد قاسم افغان و شاه امان الله : نوشته میرعبدالواحد سادات
طالب رســـــید و دزدان هر سو فرار کردند
چون موش های تر سو رو سوی غار کردند
این طـــــــالبان نا دان این چاکــــران دوران
از بهر غضب قــــــــدرت صد انتحار کردند
ادامه خواندن (سالگرد ماتم ) این روز سیاه و ماتم بر ملت ساحشور و غیور ما تسلیت باد؛ شعراز : وارث الشعرا نذیراحمد ظفر
نمیدانم چرا امشب نوای باد غمگین است
سرشکم بر رخم از خاطرِ ناشاد غمگین است
چرا مرغ سحر از ناله خاموش است در گلشن
گلوگاه اش مگر از ناوک صیاد غمگین است
ادامه خواندن نوای باد ؛ هدیه به روان پاک استادواصف باختر: اسد روستا
به خون خود خطی بر دامنِ افلاک بنویسم
شعار سر بلندی را بروی خاک بنویسم
مکاتب را اگر از جهل بر بستید بروی من
به دشت و دره با هر سبزه و خاشاک بنویسم
کتابم را بسوزان باکم از آن نیست میدانم
ادامه خواندن (دامنِ افلاک )اگر سوزی کتابم را بروی خاک بنویسم ؛ شعراز : سمیع حامد
دل در برم به دیدن تو شاد میشود
بی تو شبم به ناله و فریاد میشود
با قامتی چو سرو اگر از باغ بگذری
خم پیش سرو قد تو شمشاد میشود
ادامه خواندن دوستی شعر از : استاد محمد اسحاق ثنا
تا بسته به زنجیر ، عدو پای ترا
ایوای که نشنیده کس آوای ترا
ققنوسِ امیدِ وطنم، آزادی
ما منتظرانیم ، تماشای ترا.
ادامه خواندن تا بسته به زنجیر عدوپای ترا : میرزا ابوالپشم
جناب استاد محمود فارانی! شما یکی از شاعران پیشگام شعر آزاد عروضی یا شعر نیمایی در افغانستان هستید، در کتاب «آخرین ستاره» تاریخ سرایش نخستین چهارپارهها و نیماییهای شما به سالهای ۱۳۳۸ و ۱۳۳۹ خورشیدی برمیگردد. در این سالها شما درست ۲۱ و ۲۲ سال داشتید؛ یعنی نخستین سالهایی که آموزشهای دانشگاهی خود را آغاز کرده بودید. پرسش این است که در آن روزگار هنوز مطبوعات افغانستان به نشر شعر آزاد عروضی روی خوش نشان نمیداد و دسترسی به شعر نو پارسی در ایران هم محدود بود، چگونه شد و چه عامل و انگیزههای فرهنگی ـ اجتماعی سبب شد تا شما از همان آغاز جوانی به چهارپارهسرایی و شعر آزاد عروضی بپردازید؟
ادامه خواندن گفتوگویی با محمود فارانی؛ پیش از شعر نو فارسی با شعر نو عرب آشنا شدم : استاد پرتو نادریبا درود،

این نوشته داکتر صاحب عبدالله محمودی را که سال قبل به مناسبت وفات استاد باختری پوست کرده بودم، اینبار در بخش های مختلف بازنشر می کنم.
با درود به داکتر صاحب عبدالله محمودی که صرفنظر از تشنجات و عناد های شخصی ، فامیلی ، سیاسی، برچسپ زنی ها و افتراهات، و برخوردهای ناصواب، در برابر استاد باختری ،در دوران که من به یاد دارم ، بسیار صادقانه ادای دین کرده اند و زنده یاد استاد واصف باختری را از اولین روز های اشنایی تا اخیر زندگی استاد به معرفی گرفته اند.
یاد استاد واصف باختری گرامی باد.
بخش اول…
باختری که من میشناسم
نویسنده:
داکتر عبدالله محمودی
08 اسد 1402
ادامه خواندن باختری که کس نه دیده ونه شنیده« بخش اول» : نوشته از داکتر عبدالله محمودی و احمدشاه

نذیر احمد ظفر یکی از شخصیت های شهیر و ژورنالست و ادیب و شاعر بلند اوازه افغانستان است.
اشنایی من با این شخصیت عالی و خبرنگار مسلکی ازسالها قبل در رادیو تلویزیون ملی افغانستان بوقوع پیوسته بود. همسرعزیزم انابت جان و اینجانب نه تنها در ایام اقامت ما در کابل باهم همکار بودیم بلکه در ایام هجرت نیز در رادیو تاشکند یکجا در سرویس خبری فارسی دری تورکی واوزبیکی فعالیت داشتیم.
دراین روزها خبر نیک وبسیار خوبی در رسانه مجازی شینده و در سایتهای هموطنان ما خواندم که وارث الشعرا جناب محترم ظفر شاعر شیرین کلام عصر حاضر افغانستان در غربت کتابی را تحت عنوان« بانوی قلم فرسا »در باره زندگینامه و خدمات علمی وفرهنگی خانم ماریا جان دارو در قید تحریر درآورده است که واقعاٌ یکی از مهم ترین کتاب های تالیفی جنا ب محترم ظفر بشمار میآید.
ادامه خواندن پیام تبریکی داکتر فیض الله ایماق بخاطر چاپ کتب جانب نذیر احمد ظفر بنام بانوی قلم فرسا و غزلیات وی بنام آرابنام خداوند لوح و قلم


درین اواخر دو اثر بر گزیده و عالی از جناب محترم وارث الشعرا نذیر احمد ظفر به عنا وین (بانوی قلم فرسا) که در باره حیات علمی و هنری و اداری محترمه خانم ماریا بیگم دارد بحث میکند ، و دو دیگر مجموعه اشعار و یا دیوان چهارم ژور نا لیست کار کشته نذیر ظفر به عنوان (آرا)بطبع رسیده است.اول با نوی قلمفرسا: مو لف دانشمند و قلم بدست توانا جناب ظفر این کتاب را به افتخار خد مات ارزنده ِهنری، ادبی و علمی با نو ماریا جان در دو صد و هشتاد و دو صفحه نوشته و به طبع رسانیده است. درین اثر پر محتوا نظر یکتعداد از نویسنده گان وطن خاصتا همکاران خانم ماریا دارو، در قسمت کار کرد های محترمه ماریا دارو در خصوص طرز بر خورد وی با ما مورین و هنر مندان رادیو افغانستان آورده شده است، که واقعا میتواند آیینهِ فعالیت های او را نماینده گی نماید،به قرار نوشته محترمه فوزیه جان شهاب ، ماریا جان دارو مو سس کودکستان رادیو تلویزیون میباشد.
ادامه خواندن بنام خداوند لوح و قلم؛ دو اثر ماندگار از شاعر معاصر وطن ؛ وارث الشعرا نذیر احمد ظفر: نوشته از پروفیسور عنایت الله شهرانی
ای یار بیا کلبه ی ویرانه هنوز است
سرد است، ولی گرمی جانانه هنوز است
نَی نیست، نوا نیست، ببین حال و هوا نیست
تو باشی اگر، شور صمیمانه هنوز است
ادامه خواندن خوبان روزگار!..: همایون مروت
محمد ناصر نصیب را از همان دوران جوانی میشناسم. درست از همان روزی که منتخب اشعار او را از بساط یکی از کتاب فروشان دورهگرد در شهر کابل خریدم.
آن روزها به دنبال شعر سرگردان بودم. چه در برگهای میانی مجلهها، چه در بساط کتابفروشان دوره گرد و یا هم در غرفۀ فروش کتابها، مجلهها و روزنامهها.
«منتخب اشعار نصیب» به سال 1345 نشر شده است. در آن روزگار هنوز گزینههای شعری زیادی در افغانستان نشرنشده بودند. تنها «آخرین ستاره» از محمود فارانی، «ستاک» از بارق شفیعی، «نهال» از عبدالحی آرینپور، «امواج هریوا» از رضا مایل و «منتخب اشعار» از ضیا قاریزاده نشر شده بودند.
ادامه خواندن محمد ناصر نصیب« بخش نخست» : استاد پرتو نادری
منظور اگر حیات، دویدن همین بس است
بودن اگر مراد، تپیدن همین بس است
گر عمر آدمیست به این کوتهمنزلی
از هر لئیم طعنه شنیدن همین بس است
ادامه خواندن منظور اگر حیات : میرزا ابوالپشم
السلام ای بــــــــــــیرق آزاده گان
افتــــــخار ســـــــــر زمین آریان
داری از رنگ سیاه و سرخ و سبز
قصـــــه های شــــــیر مردان زمان
ادامه خواندن سلام به بیرق نوشتهء : وارث الشعرا نذیر احمد ظفرمن در سال 973 میلادی- امسال 2019 میلادی است- در خوارزم تولد شدم. در آسمان قشلاقی که زندگی میکردیم؛ ستارهها، بسیار روشن و نورانی معلوم میشدند. گاهی، ساعتها، با ستارهها گفتگو میکردم.
مادرم، با هیزمفروشی، زندگانیی ما را تیر میکرد. من، چوبهایی که مادرم میآورد را؛ اره میکردم. هر بار، حلقههای چوبهای اره شده را، میشمردم. با این کار، میخواستم بدانم که درختان چند سال عمر کردهاند. این کار، بزرگترین ساعتیری من بود.
کودکی بودم عاشقِ یادگرفتن و دانستن. این عادتِ مرا، کسانی که در مدرسهها درس میدادند؛ دانسته بودند. از همین سبب، خیلی خورد بودم که به مدرسه گرفته شدم.
ادامه خواندن نام من البیرونیست؛ میخواهید قصۀ مرا بشنوید؟: مترجم رحیم ابراهیمای آه سحـــر گـــاه تو آخــر اثــــری بخـش
ای ناله شبگیـــر خــدا را ثمـــــــــری بخش
بی بـــرگ و نـــوا مانده ام خسته و نـــــالان
آخـــر تو هم ای شاخــه امیــــــد بـری بخش
ادامه خواندن ای ناله شبگیر ؛ شعر از : مؤید ثابتیبزم خمار و مشرب گلها بهار نیست
جام شراب و وصلت مینا قرار نیست
آیینه را ندیده کجا سر زنی به عشق
یوسف ندیده صورت یوسف هزار نیست
ادامه خواندن مهرماه ؛ شعر از : گم نام

استاد ، بیتو شعر وسخن گریه میکند
بلبل ز حسرتت به چمن گریه میکند
یک سال شد که بلخ به ماتم نشسته است
در سوگت این دیار کهن گریه میکند
اهل ادب کشند ز دل آه سوزناک
یک سر به درد و داغ و محن گریه میکند
ادامه خواندن به نخستین سالروز درگذشت واصف باختری : محمد اسحق ثنا
امروز کار “یادگار ابریشم” به کمک دوستان گرانارج (داکتر سید وحیدالله هاشمی، عبدالقدیر فضلی، انجنیر عثمان عظیم، مینه جان رووفی، سیده جان حسین، جلیل سلطانی، کاوه شفق، میم، صنم جان عنبرین، غزاله جان عفت، دینا جان امین، عبدالله حسینی و ظاهر حبیب) پایان یافت.
با سپاس فراوان از نظیفه جان عزیز، تورپیکی جان سلطانی، صالحه جان اسدی، لیلا جان مستان، صفیه جان حقوق حسابی، داکتر سید وحیدالله هاشمی، صبور رحیل دولتشاهی، شیرشاه ابوی، عبدالقدیر فضلی، کبیر امیر، کاوه شفق، صباح رهش، آصف معروف، و جعفر رضائی که فراتر از تایپ کردن در چند بخش دیگر نیز مهربانی نمودند.
ادامه خواندن “یادگار ابریشم”(گزینۀ نوشتههای کامله حبیب): داکتر صبورالله سیا سنگ