برنامه کورنی ژوند تلویزیون وطن : نویسنده پارچه ماریا دارو

در این برنام مطالب مختلف در رابطه به زندگی خانواده و اجتماع مورد بحث وبرسی گرفته میشود.مدیر دایرکتر رادیویی ان محترم فوزیه شهاب و همکاران برنامه عبارت اند از سلطان ابوی و عزیزه صدیقی میباشند. البته پارچه تمثیلی بعداز یک ساعنت وچهل شش دقیقه شروع میشود.

https://www.facebook.com/radio.tv.watan/videos/382385248118992

امروز با يک زنی مصاحبه نموده ام، که کمتربديل و کمترهمتا دارد: ناهید علومی

دوستان ارجمند: بعد از خوانش مصاحبه با او و کار کرد های افتخار آميزش بيشتر آشنا ميشود..

دوست آنست که در غيابت وکيل مدافعت باشد..

دوستان عزيز … امروز سفر مجازی طرف قاره پهناور ايالات متحده امريکا شهر زيبای Missouriديدن يک زن با وفا، يک مادر با تمکين و فداکار و يک دوست بی همتا دارم.

با اين اوصاف حتمی فهميده ايد که خانم فوزيه شهاب عزيز منظور و مطلوب ماست..

ادامه خواندن امروز با يک زنی مصاحبه نموده ام، که کمتربديل و کمترهمتا دارد: ناهید علومی

در جستجوی ميقات دیگر؛ نـوشــته: نعمت حسينی

شنیدن خبرمرگ لیلا، مرا در غم عمیقی فرو برد.

آغازین سالهای دهه شصت بود، آن گاهی که، قوای روسی و یارانش، در سرزمین ما فاجعه مى‌کاشتند، اولین بار لیلا را دیدم. در همان اولین دیدن، او را دختر پاکیزه، محجوب ، ساکت و غمین یافتم. آرام و شمرده حرف مى‌زد و از قامتش حیا مى‌بارید. هم چنان در همان اولین دیدار، دریافتم از سیمایش ، که غم بزرگی بر شانه هایش لنگر انداخته است و او از آن غم بزرگ، «فریاد ناشگفته‌یی در گلو دارد» *

بعد، هرباری که او را مى‌دیدم، مى‌پنداشتم بغض و همان فریاد ناشگفته را هنوز در گلو دارد. مدتی بعدتر، اولین دفتر شعرهایش زیر نام «طلوع سبز» از سوی انجمن نویسنده گان در کابل چاپ گردید . و من، که در آن زمان در برنامهء «هفت اورنگ» ادراه ء هنر و ادبیات رادیو افغانستان کار می کردم، برای مصاحبه نزدش رفتم. آن روزها من، با دو تیپ از دست اندرکاران هنر و ادبیات مان مواجه بودم:

یک ـ آنانی که به خاطر مصاحبه نفسک زنان دنبال شان می دویدم.

دو دیگر ـ کسانی که خود شان به خاطر مصاحبه دنبال من می دویدند.

و لیلا را از گروپ اول یافتم. او کسی نبود که به زودی حاضر به مصاحبه می شد. او از مصاحبه در گریز بود و در حقیقت مخالفت شدید با مصاحبه داشت. بر عکس کسانی که می پندارند از ورای مصاحبه به خود هویتی دست می یازند و از ورای حرف های سفسته آمیز و فرا واقعیت، می خواهند خود شان را بزرگ جلوه دهند. ویا از ورای حوزه فرهنگی معامله گیری، وقاحت و دروغ می خواهند پناه گاه مقوایی و تنازوع برای بقا خویش دست و پا کنند!

ادامه خواندن در جستجوی ميقات دیگر؛ نـوشــته: نعمت حسينی

نادیا انجمن در انحنای زنده‌گی و مرگ : استاد پرتونادری

در انحنای زنده‌گی و مرگ

دردهای گنگ

دردهای دیرماند در لفاف مبهم سکوت

در سرت قصیده‌های سوگ‌بار خوانده‌اند

با نمایش کریه چهره‌های خویش

رنگ هستی ترا پرانده‌اند

آه،

ادامه خواندن نادیا انجمن در انحنای زنده‌گی و مرگ : استاد پرتونادری

مقام زن : شعر ازاستاد محمد اسحاق ثنا

نام نیکویت بزرگ و قامتت بالا بلند

هرچه گوید دشمنان در موردت باشد چرند

در دیاری کو از آن بربسته رختش عدل و داد

جاهلان در حق تو گویند حرف ناپسند

ادامه خواندن مقام زن : شعر ازاستاد محمد اسحاق ثنا

به مناسب روز همبستگی زنان؛ « زندگی بنام زن اغازمیشود» : ماریا دارو

با  ابیات زیبای  از شاعر  شیر ع  مشکل  اساس زنان  که  تعصب  جنسیت  در سرتاسر کشور حکم  میراند؛ تلاش  نماییم . در حالیکه  طالبان در های  مکاتب  را بروی  نیم  پیکر کشور بسته اند و خشنوت علیه  زنان جریان دارد؛ چطور میتوانیم از روز  همبستگی زنان محکوم و محروم وطن سخن  سرانی  نماییم.  زن  مانند اسپ  وحشی نیستند  که مرد  بران سوارش  شود و قیزه بدهنش بگذارد؛ بلکه زن شاهین بلند پروازیست که به  آسمان آرزو ها در  پرواز است.  مردان باید پرواز کردن را یاد بآموزند تا دست شان بدامن مقدس زنان  برسد.

ادامه خواندن به مناسب روز همبستگی زنان؛ « زندگی بنام زن اغازمیشود» : ماریا دارو

استاد آصف فکرت، درخت پرباری که از شهرت دوری گزید : بانو هما طرزی

مردی با اندیشه ای والا و ذهنی پربار و آغوشی پر از دانش. کم حرف می زد و زیاد می نوشت و دامنه پژوهش هایش چون اقیانوسی گسترده و پر موج بود. واما با شوربختی و افسوس که در کشورش کمتر کسانی با نام او آشنا بودند. 

او زاده ای هرات بود، سرزمینی که بهترین فرهنگیان را در دامانش پرورانده وستاره های درخشانی را به آسمان ادبیات و تاریخ کشور مان هدیه کرده است.

حدود 15 سال پیش بود که توسط دوست مشترک مان جناب دکتر روان فرهادی با استاد فکرت آشنا شدم. مردی بود آرام و متواضع. وبا دامنی پر از دانش که ترا بخودش جذب می کرد و به سویش می کشاند. از آنهایی نبود که منم کند و برای بدست آوردن شهرت به هر کاری دست بزند و تقلا کند. ولی انگار کتاب مواخذ و مرجع همه جور اطلاعات در ساحه ادب و فرهنگ و تاریخ بود. سخنانش مثل خودش آرام، شمرده و پر معنی بود و شنونده را به گوش دادن وامیداشت. تسلطش بر زبان های فارسی، پشتو، عربی، و انگلیسی در خور ستایش بود.آثار بیشماری از خود بجا گذاشته که شامل بیشتر از 20 کتاب و صد ها مقاله و ترجمه است.

ادامه خواندن استاد آصف فکرت، درخت پرباری که از شهرت دوری گزید : بانو هما طرزی

رقص شگوفه ها : استاد داکترلطیف ناظمی

با سپاس بی پایان دوباره از استاد گرانمایه ام  استاد لطیف ناظمی وپیشگفتار ژرف و زیبای شان در دهمین کتابم (رقص شگوفه ها).

وقتی در بستر می روم

خورشید با منست

و خوشه خوشه ستاره ها را

زیر بالشتم می گذارم

و دانه دانه نور ماه را

در زیر پستان هایم پنهان می کنم

                      شاعری از تبار عشق

به هما طرزی که می اندیشم سه زن از پیش نظرم می گذرند –   زنی که شاعر است ؛زنی که نقاش است و زنی که طراح لباس است.انگشتان این سه زن ،ده جادو گر سحر آفرین اند که با رنگ ها ، شعر می نویسند وبا واژه ها ،نقاشی می کنند. پس بیهوده نیست که در دفتر رقص شگوفه ها، شعر وتصویر ، باهم در می آمیزند تا کسی نداند که کدام  یک شعر است و کدامین نگاره.  رقص شگوفه ها کتاب عشق است و هما طرزی راوی صادق مقوله یی  است به نام عشق .

او در پیشگفتار کتابش چنین روایتی از عشق نخستین خویش دارد:

ادامه خواندن رقص شگوفه ها : استاد داکترلطیف ناظمی

رقص کن طالب؛ شعر از : خانم ن- غ- خوشنصيب

رقص کن طالب و داعش به بلای من وتو 

رقص کن با تب خواهش به بلای من و تو

خنده بر ریش فلک هست روا گوی و بخند

و نداریم به هر معامله سازش به بلای من و تو

ادامه خواندن رقص کن طالب؛ شعر از : خانم ن- غ- خوشنصيب

همسایه : نوشتهء مسعود زراب

سال های پيش دختر زيبايى با جلد سپيد و بخت سياه، چشم به جهان گشود كه روز قبل پدرش چشم از جهان بسته بود؛ مادرش كه دريچه ى اميد كاملأ به رويش بسته شده بود، شب ها زير سقف چككبار زمستانى كلبه ى ويران و سرد، چشمانش كه خسته تر از دلش بود غرق سيلاب اشك مى شد؛ گاه گاهى چشم خويش را به ناكجا ها مى دوخت و راهى براى آينده ى خود و طفلك نوزادش نمى يافت.

مادر بيچاره هفت سال بار سنگين غم را تنها بر دوش خود كشيد و  دخترك كه تازه به مكتب مى رفت، روزى از مكتب آمده به مادرش گفت: ” مادر جان، معلم ما گفت كه فردا هر كس با پدرش به مكتب بيايد، پدر من كجاست؟ “

ادامه خواندن همسایه : نوشتهء مسعود زراب

مادر اثری ازنویسنده شهیر روسی ،ماکسیم گورکی: احمدشاه ستیز:

تجدید خاطرات دهه ای چهل ، دوران دانشجویی  و  شور و شوق کتابخوانی های آنوقت ….

“کتاب مادر اثری از نویسنده شهیر روسی ،ماکسیم گورکی است. اثری که برای درک جایگاه آن لازم است اطلاعاتی از تاریخ روسیه داشته باشیم. باید بدانیم که زندگی گورکی در ابتدا به چه شکل بوده است و بعد چه فعالیت‌هایی داشته و همچنین لازم است از وضعیت مردم و حرکت‌های انقلابی که در اوایل قرن بیستم شدت گرفته بودند آگاه باشیم. همه این موارد است که به ما نشان می‌دهد چرا گورکی در آن زمان بیشتر از هر نویسنده دیگری مشهور بود. در ادامه خلاصه‌ای از وضعیت آن زمان که در مقدمه مترجم به خوبی شرح داده شده بیان می‌شود.

ادامه خواندن مادر اثری ازنویسنده شهیر روسی ،ماکسیم گورکی: احمدشاه ستیز:

نفیسه خوش‌ نصیب؛ درآن سوی دریچۀ دل« بخش اول» : استاد پرتو نادری

وقتی خواستم تا در پیوند به گزینۀ شعری «دریچۀ دل» سروده‌های بانو نفیسۀ خوش نصیب، چیزی بنویسم نمی‌دانم چرا ذهنم یکی و یک بار به آن سال‌های سیاه برگشت که دروغ را به نام حقیقت به رنگ سرخ می‌نوشتند. 

با دریغ‌ بعدها دیدیم که این واژۀ سیاه را به رنگ‌های سبز و سپید، نیز نوشتند؛ اما دروغ با این همه جامه‌های رنگ رنگ نتوانست، بر جای‌گاه حقیقت بنشیند. سال‌های که خط سرخ در میان انسان‌ها فاصله می انداخت. ادبیات و شعر نیز چنین شده بود. دسته بندی شده در دو سوی خط سرخ.

ادامه خواندن نفیسه خوش‌ نصیب؛ درآن سوی دریچۀ دل« بخش اول» : استاد پرتو نادری

فریده انوری ، زنی با صدای جادویی: خانم هما طرزی

دوست دارمش چون دوستداشتنیست. صدایش با من ازآشتی ویژه ای حرف می زند که زنده و گویاست و مرا به اندیشه ای وامیدارد که عشق برایم رنگینتر میشود و زندگی گرمتر. آری زنی که با صدای گرم ودل انگیز و باوقارش سالها عشق را به خانه ها مهمان میکرد  و رادیوی پاک اندیش آن زمان را جلوه و رنگ خاصی می بخشید و در دلهای ما جوانان جادوی عشق را با صدای سحر آمیزش می پروراند و همیشه مشتاق بودیم تا رادیو را روشن کنیم و او شعری را دکلمه کند. و هنگامی که با مرحوم دکتر اکرم عثمان جفت میشد ، مرا به عرش می برد . قلم بر میداشتم و می سرودم و یا برس رنگ بدست می گرفتم و نقاشی می کردم.

آری به این می گویند جادو!

من از دوره رادیو بودم و در آن زمان از تلویزیون خبری نبود. تا اینکه زمانی که برای آخرین دیدار پدرم بکابل آمدم ماه حمل وثور 1978 بود که یکروز قبل از پروازم تلویزیون با خطابه ای از مرحوم سردار داود خان شروع بکار کرد و من در منزل خواهرم حفیظه جان و همسرش دکتر یحیی ابوی که یک تلویزیون کوچکی با خودشان از آلمان آورده بودند این برنامه را با رنگ سپید و سیاه دیدم . چقدر شادی می کردم و اشک می ریختم. بله دوره من همان دوره رادیو بود ودوره افسون صدا ها! 

ادامه خواندن فریده انوری ، زنی با صدای جادویی: خانم هما طرزی

شکیلا عزیززاده، یاد از هیچ : استاد نصرالله پرتو نادری

روزی از روزهای سال ۲۰۰۴ عیسایی بود که یکی از خبرنگاران هالندی در دفتر بی بی سی در پشاور به دیدار من آمد. بستۀ کوچکی را به من داد. در بسته دو جلد کتاب بود زیر نام «یاد از هیچ» از شکیلا عزیززاده.

شاعر را نمی‌شناختم؛ اما برایم بسیار خوش‌آیند بود که هموطنی از سرزمین‌ دوری کتابش را برای من فرستاده است.

پیش از آن که کتاب را بگشایم، نام کتاب برایم بسیار دلچسب بود: «یاد از هیچ»!

باری دیگر وقتی کتاب منوچهر حیدریان «به حیوانات مان آهن دادیم که از گاو‌ها سیاست دوشیدیم» را دیدم، چنین حسی داشتم.

ادامه خواندن شکیلا عزیززاده، یاد از هیچ : استاد نصرالله پرتو نادری

نادیا انجمن ؛ در انحنای زندگی ومرگ: استاد نصرالله پرتو نادری

دردهای گنگ

دردهای دیرماند در لفاف مبهم سکوت

در سرت قصیده‌های سوگ‌بار خوانده‌اند

با نمایش کریه چهره‌های خویش

رنگ هستی ترا پرانده‌اند

آه،

تو چقدر با تمام ساده‌گی‌هایت غریب مانده‌ای

در رگان پیکر تو پی نمی‌برد

هیج کس عنایتی به دقت بزرگ

ادامه خواندن نادیا انجمن ؛ در انحنای زندگی ومرگ: استاد نصرالله پرتو نادری

به بانوان سرزمینم« بغض گلوگیر» شعر از دکتور لطیف ناظمی

چه شد که نقش قدم هات در خیابان نیست ؟

چه شدکه عطر نفس هات ای پری جان نیست؟

دو سال شد که هنوز ای پرنده در قفسی

سزای چون تو قفس نیست؛ کنج زندان نیست

خبر ز رجعت تهمینه ی سمنگان نیست

ادامه خواندن به بانوان سرزمینم« بغض گلوگیر» شعر از دکتور لطیف ناظمی

میمونه « غزال » یک نام آشنا در رواق تاریخ پر شکوه هنر تمثیل : موسی رادمنش

میمونه غزال ( تیاتر ، سینما، و رادیو تلویزیون افغانستان) 

زمانیکه ما به پدیده هنر درنگی می افگنیم ،خاصتا هنر تیاتر، سینما،رادیو، تلویزیون، درمیابیم که هنرتیاتر وسینما

یکی از بهترین وکاملترین هنرها محسوب میشود. 

هنر نمایش وتصویر چنان تاثیر عمیق وهمگانی دارد که ذهن وفکر تماشاگر را بسوی خود میکشاند و جذب میکند، تا موضوع محتوا را در زوایای عمیق زندگی از اجرای هنر پیشه گان وامور کارگردانی توام با بکاربرد افزار تخنیکی در مجموع تاثیرگذاری آن تا بدان حد است که میتواند تغییری در مسیر افگار و اندیشه های بشری بیاورد.

ادامه خواندن میمونه « غزال » یک نام آشنا در رواق تاریخ پر شکوه هنر تمثیل : موسی رادمنش