پنج میلون زن بیوه حاصل جنک افروزی امریکا در عراق

۵/۱میلیون زن بیوه حاصل جنګ افروزی آمر یکا
خبر ګزاری برنا به نقل ازخبر ګزاری رویترز نوشته است : در حالیکه امریکا ازخروج نظا میان خود از خاک عراق تا پایان سال جاری میلادی خبر می دهد
که ا در صد از جمعیت زنان این کشور در پی جنګ افروزی آمریکا بیوه شده اند ګزارش کمیته هلا احمر عراق نشان می دهد: ازحضور نظامی امریکا در عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی هزاران سرباز ،نیروی پلیس وشهروند غیر نظامی در حملات ترورستی یا عملیات نظامی جان خود را از دست داده اند ۰حد ود ۲۳در صد از جمعیت ۳۰میلیون نفری عراق زیرخط فقر بسر می برند که بیشتر این جمعیت را زنان بی سر پرست تشکیل می دهد ۰دولت عراق در سال ۲۰۰۹میلادی قانونی برای حمایت قربانیان جنګ تصویب کرد که بر اساس آن به زنان بیوه ماهانه ۸۵ دالر و به هر یک از فرزندان شان ۱۳ دالر داده می شود اما

بهچ صورت این مبالغ برای تامین هزینه های اجاره مسکن و زندګی آنان کافی نیست ۰
ماخذ ماهنامه پؤواک
رررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر
ارسالی نجیبه آرش

داغ جگر لاله نوشته از ماریا دارو

در غروب عصر، لیلی ازخانه بیرون رفت، « رامش »نیم نگاه ازعقب پنجره انداخت. لیلی در  آن روز که دلش مالاماش غم بود، لباس خیلی زیبا پوشیده بود.  پیراهن نقره ئی رنگش چو جلایش الماس میدرخشید وماهایش طلایی اش که شانه های باریک ودخترانه اش را پوشانیده بود  چوغروب عصر  آهسته آهسته بطرف  تاریک  شام  گاو گم میرفت.(رامش)  اندک ناراحت شد، اما لیلی  مانند همیش خیلی  دلربا و فربینده شده بود. لباسش  اندام او را هربیشتر دخترانه  میساخت، دم یخنش کمی قیچی خورده بود که به هیچ وجه بی تناسب برای سینه برجسته اش نبود  اندکی پایین  گلویش را نمایان میساخت که به گفته دختران جوان کمی بیشرمانه بود  اما در واقع هیچ بی شرمانه نبود فقط دل معشوق را کباب میکرد وبس. سرو وریش را نیز کمی آراسته بود که زیبایی خدا دادش را صد چند زیبا تر ساخته بود.  باعطرحفیفش فضای محیط را معطر نموده بود  رامش  نمیدانست برای چه آنقدر زیبا شده بود؟  آیا میخواست کدام دعوت بروید یا چی؟ اما لباسش  لباس  دعوت هم نبود، فقط  دلربا بود. رامش  که ازچند سال ازعقبی پنجره اتاقش او را نظاره میکرد، آه حسرت میخورد، اما نمیدانست چطور با اواظهارمحبت کند. 
لیلی از خانه برآمد وطرف باغ رفت. آن باغ ازکدام پادشاهی قدیم بود و اکنون دراختیارعامه  قرار داشت، باغ  را بنام هفت عشق  پادشاه یاد میکردند، پادشاه باهفت معشوقه اش درآن باغ برای عشق  ورزیدن میآمد…بعداٌ که دراختار عامه  قرارگرفت جوانان با مشعوقه های شان میرفتند و ازطبعیت آرام و درختان مقبول وگلهای زیبا و پارکهای دیدنی آن لذت میبردند. لیلی عاشق طبعیت بود وهمیشه از دیدن طبعیت الهام میگرفت، مینوشت. 

دیدن طبعیت آرام،  گل وسبزه و آدم های که از آنجاه دیدن میکردند، همیشه الهام بخش برای سرودن و شعر وترانه  او بود. شاعر برای  استفاده ازطبعیت ارام برای سرودن اشعارش میرفت، نویسنده  برای گرفتن “الهام ” ازطبعیت زیبا آن باغ فیض میبرد. عشاق برای بوس کنار در زیر سایه درختان  ناجو، سرو ومجنون بید ازعشق لذت میبردند. 
چون هوا تاریک میشد رامش  درعقب پنجره اتاق چو نسیم صبحگاهی ازتشوشی لرزید.  به تعقیب لیلی خانه را ترک کرد….نمیدانست  لیلی کجا رفت او راازکجا باید  پیدا کند…نگاهی اینطرف وآنطرف انداخت، دانست که جای دور نرفته است  زیرا موترش درروی حویلی پارک بود. همینکه اینسوآنسو نگریست، عطر را که لیلی استفاده کرده بود؛ رامش   را طرف باغ کشانید.  رامش  شینده که در آن باغ هرکس به مراد دل رسیده،  وجفت خود را پیدا کرده است،اندک سراسیمه شد. اما لیلی برای پیدا کردن جفتش نرفته بود…..دل لیلی غم داشت، غم بزرگ مادرش….برای رفع غمهایش به باغ  پر کشید.  باغ رفتن برای لیلی تازگی نداشت، زیرا او همیش برای  الهام گرفتن نوشتن اش به باغ رفته بود اما آن روز رفتنش با روزهای دیگر فرق داشت.  
 در باغ مرد بلند، تنومند را دید با گیتارش ازسوز دل میسرود که دل پرندگان باغ را دل خون کرده بود، پرندگان خموشانه به نعمه تراژیدی مرد گوش میدادند، در درخت بالای سرمرد جا گرفته بودند، اصلاٌ گویی هیچ پرنده ای وجود نداشت، لیلی متعجب اینسو انسو نگاه کرد دید پرندگان در بالای سرمرد درهر شاخ وپنجه درخت جا گرفتند وتکان نمیخورند؛ مرد دیوانه عشق لیلی را میسرود ودر لابالای اهنگش میگریست. ناگهان حالت وصف ناپذیری برای لیلی دست داد، بدون آنکه بداند او کیست وبرای چه مینالد ومیگرید با گام های تند برای فرارش تلاش کرد، نفس سوخته دوید ودرکنده درخت پشتش را داد تا نفس تازه کند….اما مرد پیهم میسرود و بنانمش ترانه عاشقانه میخواند. هوا اندکی تاریکترشد اما هنوزآفتاب  درپشت کوهساران ناپدید نشده بود، لیلی میخواست فرار را بر قرارترجیح دهد. ناگهان متوجه شد مردی  نفس زنان ازپسشت درخت برایش گفت : نترس… آه  من شما را در روز میپالیدم درشام غربیان پیدا کردم.
لیلی به عقب نگاه کرد ….رامش …بلی  رامش  همان مردیکه او را سالها از عقب  پنجره نگاه کرده بود. گفت، من همانم که داستانهایت را دیوانه وار دوست داشتم ودوست دارم. اما نمیدانستم خودت دوست داشتنی تراز داستانهایت هستی…. من همانم که ازشرق به جنوب نقل مکان کردم تا درجوار تو باشم…من همانم که دست به خود کشی میزدنم  اما داستان { داغ جگر لاله} شما را خواندم، از خودکشی دست کشیدم. اگربخاطرداشته باشید در داستان تان ازهمین باغ توصیف کرده بودید. چند سال است که مجاور این باغ و این محیط هستم. لیلی هیچ نگفت فقط یک سفر ذهنی به داستانهایش کرد و دریافت چرا آن داستان{ داغ جگر لاله } را نوشته بود… 
لیلی معشوقش را هنوز نیافته بود…شاید همین روز پیدایش میکرد؟… شاید همین غم بزرگ ودل تنگی  اش او را به دلدارش وصل  میکرد؟ .
..اما نمیدانمست این همان مرد یست که میراسید یا همان  است که خود را معرفی میکرد….اندکی گوش به فضای باغ داد، صدای آن مرد هنوز درگوشش میآمد و بنام لیلی میسرود. اما زمزمه گران همیشگی باغ {پرندگان} خموش بودند. رامش دستش  را بوسید، درشام غریبان از تاریکی باغ  بطرف محیط  خانه روان شدند….. مرد که میسراید، مقابل شان آمد وخود را درپای لیلی انداخت…ازعطربدن لیلی مست ومدهوش شد، میخواست مشخص کند که او لیلی است یانه….. لیلی ازترانه های مرد دانست که برای کی میخواند…برایش گفت من لاله نیستم…اما مرد او  را در آغوش کشیده وگریست لیلی زیبای  من .. 
لیلی نیزبا آو یکجا گریه سر داد وگفت بلی میدانم که شما کی را میپالید…لاله  آواز خوان معرف مادرم  بود؛ اما او گفت نه تو لیلی هستی … من این عطر را میسناسم…..این عطر درمشامم اشناست.  
لیلی گفت  کسی را که شما میپالید او مادرم است…. من لیلی نویسنده داستانهای مجله جوانان هستم. او مادرم  است  و بعد ازکنسرتش ” دو شب پش ” مرد… مرد قبول نداشت زاری کنان گفت فقط  یک امضایت را میخواهم  زیرا من ازعشق تو خواننده شدم…ولی چشمان بینا ندارم که ترا تماشاه کنم،  فقط ترا با چشم دلم تماشاه میکنم .  لیلی متوجه شد که مرد واقعاٌ  نابیناست…
رامش ازخشونت میلرزید که نا بینا احمق را با دندان لیف لیف کند. اما لیلی مهربان او ورامش را با خود بخانه برد… مرد نابینا داستانهای زیاد از کنسرت های مادر لیلی و تاثیر صدایش، وسوز اهنگهایش به حجم کتاب بیان کرد ولیلی همه را نوشت. 
فردا روزدفن جسد مادر لیلی { لاله} بود همه مردم چو داغ جگرلاله سیاه پوشیده بودند  شهرچهره زاغ را کشیده بود، پیروجوان، مرد وزن، دختر وپسرهمه بایک شاخه گل لاله درکنارسرکها برای مشائیت موترجنازه اش صف بسته  بودند.
 درموقع دفن جنازه بعد ازختم گفته های امام” ملا کلیسا” …لیلی رشته سخن را گرفت وسوانح مادرش را بیان کرد. 
لیلی گفت،  قلبی را شکستن،  عشقی را کشتن، شمع را خاموش کردند، داغ جگر لاله است. مادرم لاله که بنام  لیلی در دنیا هنر شهرت داشت، شرح زندگیش چنین است: 
او پدرم را دوست داشت، پدرم با او خیانت کرد و از اثر آن خیانت دوستی شان برهم خورد،  با آنکه مادرم حمل داشت  پدرم با کسی دیگر ازدواج نمود. لاله عاشق پدرم بود و پدرم با عشق دروغینش اورا لاله نه بلکه لیلی صدا میکرد. لاله از فرط عشق وغم جدایی  بیاد او مرا لیلی نامید ولیلی صدایم کرد، البوم هایشرا بنام  لیلی دربازارعرضه کرد. زمانیکه بیاد پدرم میگریست با بوئیدن من خود را تسلی میکرد. 

او ازمرد متنفر شد، از بیوفایی پدرم فریاد میزد و میگرسیت. تا که زنده بود به هیچ مرد نگاه نکرد ونمیخواست لذت آن عشق شیرین رااز یاد ببرد، بالای هیچ مرد اعتماد نداشت، با انکه یک هنرمند بود وصدا ها مرد دیگر آرزوی ازدواج را با وی داشت، اما او نپذیرفت.
 زمانیکه من بزرگ شدم ،افسوس میکردم ومیگفتم ایکاش پدرم را میدیدم، با وجود که پدرم مرا بنام دخترش تحویل نمیگرفت؛ اما مادرم بخاطر من در این شهر کوچید، من ومادرم از پشت پنجره آشپز خانه رفت وآمد پدرم را تماشا میکردیم. 
بعداٌ راز های درون  سینه مادرم را کشف کردم. 
ازاو پرسیدم، مادر چرا شما آهنگ های تراژید میسراید ؟…چرا ازجفای مردها میسراید، عشق وجه مشترک دارد،  هردو”مذکر ومونث” میتوانند بیوفا باشند یا با وفا…. گیلاس اش را روی میزگذشت وطرف آشپزخانه رفت، ازهمان کلکین که همیشه راه پدرم را مینگرست، به بیرون نگاه کرد وبعد ازیک لحظه تفکر برایم گفت : دخترم عشق آتشیست که معشوق  را میسوزاند، اما کسی شعله هایش را نمی بیند… این شعله ها را که تار وپور وجودم را خاکستر ساخته ، ذریعه گیتاروپیانو از وجودم خارجش میسازم، توسط صدا از جحنجره ام از خود میرانم. صدای جفای اورا بگوش آدمها میرسانم ، اما ایکاش با ازدواجش خوشبخت مبیود وخوشبختی او را تماشاه میکردم……
گفتم : مادر خوشبخت …ازکجا معلوم با شما نیزخوشخبت نمیبود…شاید زمانیکه شما باهم ملاقات کردید؛ وقت مناسب برای وصال تان نبود  شاید عشق شما در قلب کسی دیگری باشد وهنوز وقت ملاقاتش فرا نرسیده است، باید درجستجویش بود. 
او نمیتوانست بالای هیچ کس اعتماد کند، تبصره های  مردم درباره زندگی هنرمند،  سوی استفاده ازخانم دختران جوان، بازی با احساسات پاک جوانان، نفرت مردان در قبلبیش ایجاد کرده بود…او میگفت:  نمیخواهم پدرت تخیل کند که به اوج شهرت هنری، معشوق همه گان هستم . زیرا مردها بدگمان ترین انسانها اند.  زندگی هنرمندان همیشه خارج ازمصوونیت است، زندگی هنری مانند صفحه تلویزیون است که همه چیزرا بیننده زیبا می بیند، اما داغ جگر لاله را کس نمی بیند. ازهمین گفته مادرم”داغ جگر لاله” تمام داستان زندگی او را نوستم.
 یک روز مجله جوانان که با آن همکاری  قلمی داشتم، بنام “داغ جگر لاله”  داستان را طبع کردم ، با آنکه تاثیر نوشته هایم را در جامه جوانان زیاد  دیده بودم اما اینبار سروصدای زیاد برپا شد… مادرم فریاد زد وگفت: این داستان زندگی من است، چه کسی این را نوشته است. میخواست نویسده  داستان را با دندان هایش بدرد. اما در واقعیت نویسنده آن داستان  توته جگرش بود،  روی همین دلیل مردیکه بخاطردیدار وبخاطریک امضای مادرم حدود بیست سال کنسرت به کنسرت، شهربه شهر دویده بود، از آه و ناله روشنایی چشمان را درفراق مادرم ازدست داد، مادرم به همان سرنوشت  دچار بود در اواخرعمر فروغ چشمانش  با گریه زیاد از بین رفته بود، حتاٌ در ستیج  که  کنسرت میداد کسی نمیدانست که او روشنایی ندارد. بعد از مرگ پدرم زندگی برایش بی ارزش شده بود، صرف بخاطر من زندگی میکرد. بوی اورا از من استشمام میکرد.
 این دوعاشق” رامش  ومرد نابینا را درهمان”  باغ وصال” درشام غریبان در حالی یاقتم  که غم از دست دادن مادرم بالای شانه هایم سنگنی میکرد.
 درغروب طرف باغ رفتم تا ازچهچه پرندگان باغ غمم را بفراموشی بگذارم، با این دو عاشق سینه سوخته برخوردم. کسیکه مرا با نگاهش از پشت پنجره تماشاه میکرد، کسیکه چوسایه مرا درهرلحظه وخواب وبیداری تعقیب میکرد مگرجرائت اظهارعشق را نداشت، اونیزچو این مرد نا بینا که ازصدای مادرم مجنون است ، مجنون داستانهایم شده بود.
 رامش  دنبال نویسنده داستانها کوبکوه وشهربه شهر  دوید و بالاآخره به شهرما نقل مکان کرد، فعلاٌ درجوارخانه ام زندگی میکند، اماهنوز هم  ذریعه نامه واز طریق جراید باهم حرف میزدنم ویک دگر خودرااز چهره نمی شناختیم.
 اظهارمحبت جرائت نمی خواهد، وقت میخواهد…چون ملاقات ما با ازبین رفتن مادرم با رامش میسرشد، بخاطر شاد ساختن روح مادرم که او چو لاله داغ عشق برجگر داشت، من همینجاه باهیمن لباس سوگ همرای رامش  عقد میکنم  زیرا من او را یکبار ازطریق نوشته هایم از خودکشی نجات داده ام. همهمه مردم در سالون پیچید…اما لیلی یک دخترسنت شکن بود…باید ازهمهمه مردم میترسید؟ …نه هرگز نه کسی که میخواهد برای تغیرمثبت وازبین بردند خرافات قلمش بروی کاغذ بگرید …چرا درحضور مردم با قدم های استوارطرف زندگی که ارمغان نیک درقبال دارد، حرکت نکند… لیلی نمیخواست که چولاله مادرش  قبل  ازعقد زندگی خویش را آغازکند  و همان جاه در لباس  سوگ  با وی عقد کرد.

عدالت ُ عدالت و بازهم عدالت

عدالت
گناز در زندان با کودکش

چندی  قبل  در همین  سایت  در زبان  فارسی  (دری) و  انگلیسی  گفته های  زیاد  از   وکیل  مدافع  حقوق  بشر  که دوسیه  گلناز  را در زندان  کابل  مورد  برسی  قرار  داده  است  ُ شینده و مطالعه  نمودید…. مسوولین  حقوق  بشر  قضایایی  زنان  افغانستان را در زندانهای  مختلف  بررسی  واز  ان  فیلم  مستند  اماده  کرده  اند  که  در فیلم   حق  تلفیُ رشوه ستانی ُ بیعدالتی  دولت  و مسوولین  قضایی  افغانستان را  افشاه  میدارد.

اما  دولت  افغانستان  بازهم  از نام زنان  مظلوم  استفاده  کرده  برای  اتحادیه  اورپا  یک نوع  هراس  منبی  برایجاد « خطر  جانی  زنان »زندانی  بر  نشر  فیلم  به  اتحادیه  اروپایی  ایجاد نموده  است.  واکنون روی  دلایل  دولت  افغانستانُ  اتحادیه  اروپا نشر  فیلم  مستند  منموع قرار داده  است.  این  فیلم عدالت  را در  دولت  افغانستان  که   ریشه  های  عمیق  ُ تعصب  جنسی  ُ و تجاوز  بر خانم های  جوان و کودکان میباشدُ  افشاه  مینماید…. هیچگاه  دولت  بنابر  حلکم  قانون  افراد  را  مورد بررسی  و  قضاوت  قرار نداده است   ُ زمینه  رشوه  و بیعدالتی   ُ خشونت  علیه  زنان  و کودکان  روزتا روز  دامنه  وسیع  پیداکرده  است ُ جلو گیری  از چنین  جرایم  قانونُ دولت مردان  صادق  میخواهد. اما  این  قیلم  عدالت  دستگاه  قضایی و  شرکای  جرم  را  که  کرسی  های  مقتدر  دولتی را در اختیار دارندُ  رازهای  را افشاه  میدارد.  به این  ویدیو  توجه  نمایدُ  دولت  مردان  افغانستان که در چنین  جرایم  شریک  اند باید  از  اعمال ننگین  شانُ  شرم سار باشند.

http://www.youtube.com/watch?v=1BSFpBVoRGA&feature=youtu.be

پاکستانُ کشور اسلامی که زنان بدون اجازه شوهر از خانه برآمده نمیتوانند و دره کاری میشودُ این شرم را کجا میبرند؟؟؟؟؟

روی  این  ویدیو  فشار دهید  و  تماشاه  کنید  ُ پاکستانیکه  تولد  کنند طالب بوده  و بخاطر  دفاع  از اسلام  گلو  پاره  میکنندُ  این  شرم را  کجا  میبرند …. مطالب  را بشنوید  وبخوانید  و خود  قضاوت  نماید  …. گفته  اند    ….http://www.bbc.co.uk/persian/world/2011/12/111209_ll_malik_top_photo.shtml

 

دفاع ازخود و واقعیت را گفتن (۱۲) زندان در قبال دارد

 نوشته از :ماریا  دارو    

    خبر  داغ  این  هفته  تاریخ  دوم  دسمبر  گفتن   واقعیت و قصه  تلخ  ودرد ناکسیت که تجاوز  جنسی  را در افغانستان  بیان  مینماید.  خانم گل ناز  با  گفتن  واقعیت  و دفاع  از  حیثیت  خویش  مورد   توجه  جهانی قرار گرفت. 

خانم  کل  ناز  که توسط  یکتن از پسران (    کاکا  ویا عمه ) شوهرش  مورد  تجاوز  قرار گرفته  است  وی  واقعیت  را برملا نمود پرده  از روی  راز  برداشت  و از طرف  خانواده  شوهرش  نسبت  گفتن  این  راز  تهدید  بمرگ  و مورد ولت  وکوب  قرارگرفت .

سوال  در اینجاست  که  غیرت  مردم  ما در برابر  عدد  (۳۹) یا لاتر  از غیرت  ناموس دار ی میباشد. هرگاه  خانم  مقصر مبیود این  راز  را در  سینه  نگهمیداشت  در آن  صورت اگر افشا میشدُ نیز محکوم بمرگ و یا سنگ  از طرف  فامیل  شوهر و ملا ها میگردید.  در حالیکه  تجاوز بالای  این خانم  مظلوم  صورت  گرفته  خانواده  محترم  شوهر جای  دفاع از ناموس  و اعتراض بالای  متجاوزُ  برخلاف  عروس خویش  را تهدید  بمرگ  نمودند ….این است  شیوه  ناموس  داری  ….

اکنون  یک  وکیل امریکایی  دوسیه  اورا مورد  بررسی  قرارداده  است  وی  میگوید : { این  خانم  بیگناه از طرف  دولت  بدو سال  حبس  محکوم  شده بود و بعد  فامیل  شوهرش  فشار  آوردند که  اگر از زندان  رها  گردُد  بخاطر افشاگری این  قضه  که مسله  آبرو  وغیرت  خانواده  را  خدشه  دار  کرده  استُ  کشته  خواهد  شد.

دولت در اثر فشار فامیل شوهرش حبس  گل ناز را  به  (۱۲ ) سال بلند برد. اما در اثر فشار  بین المللی  اکنون  دولت  افغانستان  قضیه  را جدی  تر بررسی  میکند و گفته  است  که  اگر این  خانم  با شخص  متجاوز  که  طفل  از  او داردُ ازدواج  مینمایدُ  او را  رها خواند کرد  در غیر آن  اگر از حبس  رها  شود از طرف  خانواده  شوهرش  بقتل  میرسد ….بنازم این  اقتدار دولت را که تامین  امنیت  یک  خانم را در توان  ندارد  و خانم را به زور  فشار  به  ازدواج  آقای  متجاوز  وادار میسازد.

خانم گل ناز   اولاٌ   ازدواج  با  آن  شخص متجاوز را  رد نمودُ  او را بنام  شوهر  قبول  نداشت اما نظر به  فشار دولت  که  دیگر هیچ  چانش  برای  ادامه  زندگی  ندارد مجبوراٌ بخاطر  خود  وطفلش  به  ازدواج  راضی  گردیده  است . 

خانم (Kimberley – Motley ) وکیل  امریکایی قضیه  اورا  بررسی  نموده  میگوید  اکثرآ خانم هایکه  مورد  تجاوز  قرار میگیرند بخاطر حفظ  آبروی   فامیل راز  را افشا  نمینمایند  زیرا قضاوت  در افغانستان  بخاطر  دفاع  از خانم  وجود ندارد. این  قصیه را میتواند  در بخش  انگلیسی  بخواند.

2 December 2011 Last updated at 10:11 ET

 

Jailed Afghan rape victim freed with no pre-conditions

Gulnaz - the photo has been blurred Gulnaz’s daughter is being kept in jail with her mother

An Afghan rape victim who was jailed for adultery does not have to marry her attacker to be freed, her lawyer has told the BBC.

Lawyer Kimberly Motley says this was clarified personally to her by President Hamid Karzai’s office.

Mr Karzai pardoned the woman, named as Gulnaz, earlier this week, but some reports had said this was on condition that she married her attacker.

Gulnaz gave birth in jail to a daughter who has been kept with her.

On Friday, Ms Kimberly said that 21-year-old Gulnaz would be released with no pre-conditions and would then be free to marry whomever she chooses.

“She doesn’t have plans for the future, she just wants to get out [of prison],” the lawyer said.

 

Lawyer Kimberley Motley says Gulnaz has a lot to think about

 

She added that Gulnaz had a “safe place” to go after her expected release.

The case has drawn international attention to the plight of many Afghan women 10 years after the overthrow of the Taliban.

Human rights groups say hundreds of women in Afghan jails are victims of rape or domestic violence.

Gulnaz earlier said that after she was raped in 2009 she was charged with adultery.

“At first my sentence was two years,” she said. “When I appealed it became 12 years. I didn’t do anything. Why should I be sentenced for so long?”

The most recent appeal saw her sentence reduced to three years before the presidential pardoning.

‘Marriage with conditions’

Some 5,000 people signed a petition for Gulnaz’s release.

Continue reading the main story

“Start Quote

Her case has served to highlight the plight of Afghan women”

End Quote Vygaudas Usackas EU representative to Afghanistan

The attack on Gulnaz was brought to light by her pregnancy. Her attacker – her cousin’s husband – was jailed for 12 years, later reduced on appeal to seven.

Her story was included in a European Union documentary on Afghan women jailed for so-called “moral crimes” but the EU blocked its release because of “very real concerns for the safety of the women portrayed”.

The EU’s Ambassador and Special Representative to Afghanistan, Vygaudas Usackas, said on Thursday he was “delighted” to hear Gulnaz was to be freed.

“Her case has served to highlight the plight of Afghan women, who 10 years after the overthrow of the Taliban regime often continue to suffer in unimaginable conditions, deprived of even the most basic human rights,” he said.

“While we applaud the release of Gulnaz, on the orders of President Karzai, it is the hope of the European Union that the same mercy that has been extended to Gulnaz is applied to all women in similar circumstances.”

Human rights workers criticised the EU for withdrawing the documentary, saying the injustice in the Afghan judicial system should be exposed.

Half of Afghanistan’s women prisoners are inmates for “zina” or moral crimes.

The BBC’s Bilal Sarwary, in Kabul, says recent cases of violence against women are embarrassing for the Afghan government.

Many Afghan women’s rights activists say there must be an end to the culture of impunity and police must punish all those behind violence against women, he adds.

 

 

«بن» ها و تداوم بن بست ها در افغانستان

جلسه بن
سیلمان کبیر نوری

لوی درستیز بریتانیا: تثبیت موفقیت جنگ افغانستان به وقت بیشتر نیاز دارد.

و متن را به مرور گرفتم.

لوی درستیز بریتانیا میگوید که کشورش سر انجام بالای نقش خود در افغانستان افتخار خواهد کرد ولی به چند سال نیاز است تا موفقیت در این جنگ تثبیت گردد.
به گزارش آژانس باختر به نقل از رادیو لیبرتی، جنرال دیوید ریچارد در یک مصاحبه یی اعتراف کرد که اشتباهات تکتیکی در جنگ افغانستان صورت گرفته است، ولی از این جنگ انتظارات دارد و تاریخ، موفقیت این جنگ را قضاوت مثبت خواهد کرد.
لوی درستیز بریتانیا گفت که موفقیت در جنگ افغانستان امروز نه بلکه در سال 2020 معلوم خواهد شد.
موصوف همچنان ابراز داشت ما انتظار داریم که ده سال بعد خواهیم گفت این جنگ ضروری بود و با سربلند این جنگ را خاتمه دادیم. خواندن چنین اظهاراتی، آنهم از زبان یک مقام بلند پایه ی انگریزی، اصلا” برایم متعارف و در خور توقع هم بود. با خود خندیدم. البته این خنده سخت تلخ و آگنده از سوز و گداز و درد جانکاه بود . بصورت غیر مترقبه  ذهنم منهمک حوادث مبرم استرا ستراتیژیک اواخر سالهای 1800 م که بنام  « بازی بزرگ» (در شرقمیانه) رقم خورده بود، گردید. “مستر لارد کارزن” (1) نمایده ی رسمی یا ویسرای کشور استعمارگر ( بریتانیای بزرگ) در کشور مستعمره هند در سال 1898 اظهار داشت، که در آینده بازی بزرگی سخت بغرنج و پیچیده بخاطر موجودیت« طلای سیاه» در بحیره ی کسپین و آسیای میانه براه خواهد افتید. این بازی مثل بازی در تخته ی شطرنجی است که هرآنکس که بتواند باهنرمندی این بازی را موفقانه به نفع خویش اختتام بخشد، در آسیای میانه نفوذ خواهد داشت و جهان را رهبری خواهد کرد.
آیا حوادث ده سال اخیرکشور و حضور نیروهای سنگین و آهنین به اصطلاح جامعه یء جهانی در کشور ما زیر نام شعار ها و قیل وقال خطر تروریزم و بنیاد گرایی میتواند چیز دیگری تعبیر گردد؟؛ به جز اینکه نمایانگر تحقق اهداف  پیشبینی شدهء آن مرد متفکر و دیپلومات کارکشته ی بریتانیای کبیر در هند بریتانوی( مستر لارد کارزن) بوده باشد؟    ببینید آن سوراخ و سمبه های خطیر ی که جهان ما را به مخاطره انداخته است، امروز مثل آفتاب کلا” و کاملا”  روشن شده است. مرکز پرورش ، تمویل و تجهیز تروریزم در پاکستان است ؛ که الان مقامات رسمی پاکستانی بصورت لخت و عریان نیز به آن اذعان و اعتراف مینمایند.

جلسه بن

آنچنانیکه بر نخبگان امور روشن بائیست باشد، برنامه های متعارف استخبارات جهانی زیر نظر سیاستگذاران کانون توطئه های جهانی بصورت کوتاه مدت، میانه مدت و دراز مدت ( 5 – 10 ..50 سال) زمان کاربرد داشته و مورد پیگیری قرار گرفته و محقق میشوند. در کادر « بازی شیطانی » که فقط یکی از ابعاد و ذرایع  بازی بزرگ مورد نظر لارد کرزن میباشد ؛ ظهور تنظیم های جهادی  کارنامه بزرگ استخبارات امپریالیستی بود ،  این احزاب در پاکستان به هفت تنظیم و در ایران به نه تنظیم پایه گذاری شد و این دوکشور در خدمتگذاری به این کانون سر تعظیم فرود آوردند.

ادامه خواندن «بن» ها و تداوم بن بست ها در افغانستان

زنان و کنفرانس « بن دوم»

 

کنفرانس  بن
نجیبه آرش

       دیده بان حقوق بشر ضمن اعلامیه ای که اخیرا” در رسانه ها بازتاب یافته است، به نسبت احتمال کمرنگ بودن حضور فعالان زن در نشست کنفرانس بن « ۲ » که قرار است به تاریخ ۵ دسمبر ۲۰۱۱ در کشور آلمان بر ګزار شود- هوشدار داده است که: اجلاس بن « ۲ » روی سه موضوع کلیدی میچرخد:

  ۱ – انتقال مسولیت ها ی امنیتی به نیروهای نظامی افغانستان۰
    ۲- مذاکرات احتمالی با طالبان جهت راه یابی به مصالحه۰

 ۳- چگونګی روابط افغانستان با جامعه بین المللی پس از سال ۲۰۱۴ ۰ این هر سه مساله مستقیما به حیات زنان افغان موثر میباشد۰ تشویش دیده بان حقوق بشر،جامعه مدنی، کمپاین پنجاه فیصد وکمیته ی اشتراک سیاسی زنان ، بر حق است چنانچه در نزدیکترین نشست کنفرانس ترکیه کرسی زنان افغان خالی بود و به زنان اجازه شرکت داده نشد۰ نباید ازین حقیقت چشم پوشید که: زنان مکمل نیمه جامعه است و بدون حضور فعال زن در اجتماع، دیموکراسی اصلا معنی و مفهومی ندارد۰

درافغانستان از سال های متمادی وضعیت حقوق زنان یکی ازموضوعات بسیار حساس و قابل دقت بوده که در دوره های مختلف بر ابنای خصوصیت یک جامعه سنتی،محدودیت های عرف و سنن پدر سالاری، سهم زنان فقط در کار های امور منزل و تربیت اطفال محدود شده بود. ولی در برهه های تاریخ دیده شده که زنان شهری از قید چادری اجباری خود را نجات داده و با استعداد سر شار، به سرعت راه ترقی و تعالی را گشوده؛  سهم ونقش  ارزنده ایرا در امورات کشوری و لشکری ایفاء نموده اند . گواه روشن این امر « شرکت وسیع زنان در دهه هشتاد تا اوایل نود میلادی در تمام عرصه های حیات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنګی از هر لحاظ خیلی برجسته میباشد۰ که درآن دوره زنان بالغ بر شصت الی هفتاد فیصد کادر های ملی را  تشکیل میداد وسهم عظیم زنان بخصوص در عرصه های آموزشی و تربیت نسل جوان کشور به تناسب مردان بیشتر بود»۰  ولی متاسفانه که همه دستاورد های مردم ما که محصول سال ها رنج و زحمت بود، دشمنان مردم و کشور ما با اشکال و عناوین گوناگون ولی در ماهیت خیلی شیطانی و غیر انسانی به خاک و خون یکسان ساختند۰ جنگ های تنظیمی هست وبود مادی و معنوی مارا غارت نمود۰  تحریک سیاه طالبانی، زنان با شرف افغان را به اسارت کشیده ، دروازه های مکاتب و مراجع تحصیل را به روی زنان بستند ، کار بیرون از منزل را حرام دانستند۰ در حق مادر افغان هر ګونه اذیت، آزار، تحقیر، توهین، شلاق زدن و سنگسار را رواداشتند.  بعد از سقود طالبان توسط قوای امریکا کنفرانس « بن اول» سرنوشت سیاسی کشور را  تعین نمود. ظاهرا” آهسته آهسته روزنه های امید به روی زنان ستمدیده افغان دوباره باز شد و در حدود شهر ها زنان توانستند مانند سایر شهروندان از حقوق ابتدایی خود استفاده ببرند و کسب تحصیل نموده ، پله های ترقی و شګوفایی را بپیمایند۰ بنابه  درک مسولیت های سیاسی، اجتماعی و فرهنګی در هر دو دوره انتخابات ریاست جمهوری کاندید دادند و همچنان در هر دو دوره انتخابات مجلس نمیندګان شرکت نمودند که تقریبا ۲۶ فیصد آرای مجلس نماینده ګان را از آن خود ساختند۰ اکنون شرکت زنان در ادارات دولتی، وزارت زنان، در صفوف اردوی ملی، پلیس ملی، نهاد های حقوق بشر، اتحادیه های زنان تجارت پیشه، کمیته مشارکت سیاسی زنان، کمپاین ۵۰ فیصد و شرکت زنان در اکثریت رسانه های جمعی داخل کشور بطور چشم ګیر دیده میشود۰ ولی متاسفانه به نسبت تعین عجولانه سرنوشت سیاسی افغانستان در کنفرانس « بن اول» و روی کار آمدن یک دولت ضعیف،بیکاره، فاسد،معامله ګر ، سنت ګرا و مرد سالار، بار دیګر چنګال خونین ارتجاع سیاه ګلوی مردم و به ویژه زنان را بیرحمانه فشرد۰ با استفاده از همین خلا طالبان با حمایت بیدریغ و همه جانبه ی اداره استخبارات «آی. ا س. آ ی.» پاکستان ، استخبارات منطقوی و بین المللی دوباره احیا، تجهیز و تسلیح ګردیدند و در طی ده سال با تکتیک های متنوع، دیپلوماسی – سیاسی ،  نظامی  تمام نهاد های اقتصادی، اجتماعی و فرهنګی، بصورت برنامه ریزی شده کشور مارا به زانو در آوردند. با ګسیل تروریستان انتحاری، ایجاد وحشت و ارعاب، قتل های دسته جمعی، ترور زنجیره ای شخصیت های عالی رتبه، اختطاف کودکان، زنان، کارگران در امور بازسازی،۰۰۰ توانستند گروهک طالبان را به حیث یک نیروی هیولای شکست ناپذیر نزد عامه ی جهان جلوه داده و برنامه های رذیلانه ی اقتصادی – نظامی منطقوی  خویشرا که بیش از یک قرن در آرزویش بودند،به منصه ی اجرا گیرند.

ادامه خواندن زنان و کنفرانس « بن دوم»

حقوق چیست

نوشته : خ، ص ، شایسته  از  افغانستان 

همه انسانها زاده  دامان  یک  ” بی بی هوا وآدم  ع” است از بدو تولد بنام  انسان شناخته  شده اند. هر انسان  برای  مسوولیت های  بدنیا آمده است.چه زن وچه  مرد.

هرگاه ما مسوولیت های خودرا درک نمایم حقوق خودرا شناخته ایم  و ازتعرض مصوون هستیم. انسان در هرگوشه دنیا  که زندگی  مینماید ، با هر ائیین که عبادت میکند،با هرزبانیکه سخن میگوید  وبا هر فرهنگ که بزرگ میشود نمایندگی از شخصیت واثبات انسانی اش میباشد.  یعنی چیزیکه  از همه تفاوتها  مبرااست انسانیت است. مانباید روی  زبان،فرهنگ، ورنگ پوست  آنها فکرکنیم ووطبقه بندی  نمایم زیرا ازهمین جاست  که تقاوت  بین انسانها وجنسیت بوجود میآمد  که ما را از همدیگر مجزا ساخته و تشخیص  جنسیت میشود و احترام متقابل را خدشه دار میگردد. چه میشود همدیگر را بنام انسان احترام بگذاریم . چه در محیط خانواده ، محیط شهری  ودر دنیا  باشد. امروز جهان توسط  انسانها به پیشرفتهای غیر قابل  باور رسیده است. که در گذشته از تقکر ما خارج بود اما  متاسفم که در قرن 21 ما هنوز هم روز و حقوق زن دراروپا  وامریکا  وکافه ممالک دنیا تجلیل میشود. در  کنفرانسها  برای  درج  حقوق  شان  در روی  کاغذ  میباره  مینمایند  یعنی که ما{زن ومرد } خودرا هنوز نشاخته ایم  وبالای خود اعتماد نداریم. با تجلیل  از این  روزهای  تجملی  خودرا در کمیت  قرار داده و ناچیز وبیمقدار جلوه  مینمایم.  بیائید با یک دلی  وصفا همدیگر را بنام انسان  احترام بگذاریم ، فکر میکنم  همه مشلات را حل  کرده ایم.

 

 

یانیه مشترک کمپاین 50% a را در قبال طالبان محکوم می کنند

 بیانیه مشترک کمپاین 50% a را در قبال طالبان محکوم می کنند

از ده سال به این سو دولت افغانستان همواره از طریق رسانه های جمعی ملی و بین المللی وضعیت زنان را رو به بهبود جلوه داده و نقش آنها را در روند دموکراتیزه سازی افغانستان مهم خوانده است.  حقیقت اینست که مبارزه آزادی خواهانه و حق طلبانه زنان این سرزمین از دهه های بسیار دور آغاز گردیده، زنان افغانستان برای اسقرار و استمرار حکومت های دموکراتیک و هم سویی با این تحولات و تغییرات سازنده در جامعه هزینه های سنگین پرداخته اند. بنابران نقش زنان را در ساختار  حکومت ها، پارلمان ها و  دستگاه های عدلی و قضایی کشور در آن سال ها نباید نادیده گرفت. در سال 2001 جامعه بین المللی با شعار آزادی زنان و تحقق دموکراسی دست به مداخله نظامی در افغانستان زد  و حکومت طالبان سقوط کرد. هر چند با توجه به کشتار ها، تلفات و خساراتی که بر افراد، به خصوص زنان و اطفال وارد شد با وجود آن روزنه ای از امید برای آینده بهتر زنان باز شد.  دهه گذشته تاریخ کشور با تمام کاستی ها، سال های پر از امید برای زنان افغانستان بود. در نخستین سال های این دهه ما شاهد تحولات مثبت در راستای اعتلا و آزادی زنان از بند اسارت، تعصب و بنیاد گرایی بودیم. این تحولات صفحه جدیدی از تاریخ را برای زنان باز کرد و با جرأت می توان گفت که حکومت نو پا با رویکرد  دموکراتیک  به خواستگاه آرمان های برابری خواهانه و عدالت جنسیتی زنان خسته از حکمروایی تحجر و زن ستیزانه  مبدل شد  در تمام دوران مبارزه، ما زنان همواره صدای حق طلبانه خود را به گوش دولت افغانستان و جامعه جهانی  رسانیده و نگرانی های خود را از عدم مشارکت سیاسی زنان در سرنوشت جامعه، مسأله تبیعض جنسیتی، وضعیت زندگی، صحت ، آموزش و پرورش، فقدان اشتغال وسر پناه و مهاجرت های اجباری از اثر جنگ های جاری ابراز داشته ایم، ولی اندک بهایی به این خواسته ها داده نشده وصرف به پیشرفت و دستآوردهای زنانی اشاره شده که شمار آنها در مقابل کل زنان افغانستان بسیار اندک است. عدم حاکمیت قانون، روند طولانی دادرسی و وجود قوانین زن ستیز، عدم توجه جدی به وضعیت زنان و حمایت های قانونی از آنان، تقویت نهاد های غیررسمی و توجه بیشتر به جامعه مردسالار، سنگسار، قتل، قطع عضو و مثله نمودن زنان در ساحات تحت تسلط طالبان زندگی را بار دیگر برای زنان دشوار ساخته و عدم شفافیت در مذاکرات داخلی و خارجی این نگرانی را به وجود آورده  که مبادا این وضعیت وخیم تر شده و کل جامعه به دوره سیاه طالبان و جنگ های داخلی سقوط کند. مورد اخیر سنگسار مادر و دختری  در ولایت غزنی بدست طالبان که به تاریخ 19 عقرب 1390 برابر با 10 نومبر 2011 روی داد هشداری است از نوع نگاه و عملکرد گروههای مخالف دولت در مقابل زنان که مرتبا از سوی دولت افغانستان با عنوان “برادر” خطاب شده و دعوت به مذاکره می شوند. این عمل همزمان با نواختن طبل مذاکره با طالبان و حذف اسامی عده ای از متهمین به جنایات حقوق بشری از لست سیاه سازمان ملل متحد صورت گرفته، که نمونه بارز برگشت به عقب و احیای دوباره ساختار های سنتی همچون جرگه های عنعنوی است و در آن  راجع به سر نوشت زنان تصمیم گرفته می شود. اگرچه در دولت کنونی نیز طرح وتصویب قوانین زن ستیز چون قانون احوال شخصیه اهل تشیع، صدور فرمان فرار از منزل به مثابه جرم که تجاوز بر زنان را رسمیت می بخشد، همچنان ادامه دارد، اما ما  به مبارزه خود برای تقویت نهادهای دموکراتیک، پیشرفت دموکراسی و احقاق حقوق حقه زنان و برابری جنسیتی آنان ادامه خواهیم داد.

یکی از تعهدات جامعه بین المللی و دولت افغانستان در کنفرانس بن اول توجه جدی به مساله حقوق بشر و عدالت انتقالی بود که متاسفانه با فاصله گرفتن از آن روزها این مسائل نیز در حاشیه قرار گرفت، تا جایی که امروز شاهد آن هستیم، مساله عدالت انتقالی و اعاده حیثیت از قربانیان نه تنها به فراموشی سپرده شده بلکه  متهمین به نقض حقوق بشر در مناصب بالای دولتی به کار مقرر گردیده و کما فی سابق  احترام به حقوق بشر از سوی نیروهای مسلح مخالف دولت نادیده گرفته می شود باید اذعان داشت که نیروهای بین المللی نیز در حفظ و پایبندی شان به رعایت حقوق بشر اهمال می ورزند که مورد واضح و مشخص آنرا میتوان در کشته شدن غیرنظامیان  مشاهده نمود که  از سوی طالبان و  حملات نیروهای بین المللی صورت می گیرد. ما زنان افغانستان رفتار و عملکرد نادرست و دوگانه دولت افغانستان و جامعه بین المللی را در قبال طالبان محکوم کرده و هشدار می دهیم که بیش از این  با سرنوشت ما و فرزندان ما بازی نکنید و دستآورد های مبارزات طولانی زنان را که به نسل ها بر می گردد، به تباهی نکشید.  ما به شما هشدار می دهیم که به رسمیت شناختن یک گروه ایدئولوژیک مانند طالبان  کشور و کل جامعه جهانی را تهدید می کند. این به رسمیت شناختن نه تنها آنها را تضعیف نخواهد کرد، بلکه موجب تقویت و تثبیت موقعیت گروه نامبرده در میان هواداران شان  خواهد شد.  ما با استفاده از حق قانونی انتقاد که در احکام قانون اساسی افغانستان مسجل گردیده از شما میخواهیم که:

1-   دولت افغانستان باید اطمینان دهد که گفتگو ها و مذاکره با گروه های مخالف، از جمله مخالفین مسلح، به صورت شفاف و واضح صورت  می گیرد و  و از هرگونه معامله سیاسی که ناقض حقوق بشر باشد، خود داری می شود.

2-   جامعه بین المللی باید از سیاست های دوگانه پرهیز نموده و  با  رعایت  کنوانسیون های بین المللی و تعهدات دراز مدت در راستای صلح کوشش نموده و از ایجاد جنگ و بحران های تازه در افغانستان جلوگیری نماید. 

3-   موارد متعدد سنگسار زنان در این سال ها ، هشداری است که با توجه به آن  حقوق انسانی زنان باید مبنای هر گونه مذاکره و مفاهمه با گروه های سیاسی،به ویژه طالبان قرار بگیرد .

4-   حکومت افغانستان بر اساس احکام قانون اساسی مکلف  و موظف است تا در راستای تامین امنیت سرا سری و حاکمیت قانون جدیت بیشتر به خرج دهد و از تکرار اعمال وحشتناک و ضد بشری همچون سنگسار، قتل های ناموسی و قطع اعضای بدن جلو گیری نماید.

5-   از رسمیت بخشیدن به  قوانین عرفی که مشروعیت قانون اساسی  و تعهدات بین المللی دولت افغانستان را زیر سوال برده و سبب ترویج عدالت سنتی میشود، جلوگیری گردد.

6-   با تقویت نهادهای دموکراتیک، از قدرت گرفتن نهادهای موازی با نهادهای قانونی جلوگیری شود.

7-   دولت افغانستان باید با حمایت از دستگاه قضایی کشور به فرهنگ معافیت از مجازات خاتمه داده و از ایجاد مکانیزم های حقیقت یابی و دادخواهی حمایت کند.

8-   عاملان و آمران جنایات ضد بشری باید هرچه زودتر شناسایی و مورد پیگرد قانونی قرار گیرند.

کمپاین 50% زنان افغانستان و کمیته مشارکت سیاسی زنان افغانستان

womenspoliticalparticipation.c@gmail.com

Campaign50darsad@gmail.com

Campaign50darsad.blogfa.com

دو خواهر هندو ومسلمان در زیر یک بیرق واحد:

نوشته  : ماریا  دارو 

زمانیکه  هنوز  کودکی  بودم ودر آغوش پرئ لطف  والیدنم درخواب  شیرین  بسر  میبردمُ ستاره  خوشبختی ام از آسمان  ارزوهایم  سقوط  کرد. شهر  شاهد  کشتار مردم بیگناه وشاهد  پرتاب  راکت های  کور  بود. بلی  هموطن  سال  ۱۳۷۱ هش ُ سالیکه هزاران خانه  ویران شد وهزاران زن -مرد -جوانان وکودکان از بین رفتند و بسیاری آنها  چون من یتیم – بیکس وتنها شدند. من وامثال  من هست ونیست  زندگی  وشیرین  ترین اعضای خانواده  خویش را از دست دادیم. شهر زیبای  کابل  چهره  زاغ را کشیده بودُ در دود وآتش با  انسانهای  بیگناهش  یکجاه میسوختند. کوچه  بارانه  محل  تولدم ومحیط  لحظات  شیرین  کودکیم در پیش  چشمانم  میسوخت  ُ راکت  کور دهن باز کرد و تمام فامیلم را یکجاه  بلعید. بیاد دارم  که آمدن مجاهدین را پدر ومادرم  وتمام هموطنانم جشن میگرفتندُ خیرات  وصدقه  میدادند تا صدای تانک وتوپ جنگ خموش گردد اما افسوس  که آنهمه خواب  وخیالی  بیش  نبود. روزیکه  ستاره  خوشبختی  ام فرود  افتاد ُروزی  بود که از آسمان  خشم  جنگ یالاران  در هر کوچه  وپس  کوچه شهر کابل ُ ُشهریکه  گهواره  هزاران  هندو مسلمان و نژاد های  مختلف  هزاره  وازبیک – تاجک  وپشتون -بلوچ  ونورستانی – هندو  وسکهه بودُ مرمی  میبارید و همه را با  خاک  وخون  یکسان میکشاند-راکتها  شهر را زیر آتش  گرفته بودند. بلی  هموطن  همه  اعضای  فاملیم از خشم  آن یسه  دلان در زیر دلوار های  لمیبیده  خانه ما غیربانه  خفتندُ هیچکس را نداشتم از من دلجویی  نماید ویا برای یک بد بخت  بینوا مکان امن بدهد. میدیدم  که خانه  ها میغلطند ومردم دسته ددسته با تمام  خانواده  شان یکجاه زیر خاک میشدند. رحم وجود نداشتُ کسی  بکسی  ترحم  نمیکرد گویی  که ترحم  مرده  بود  وشفقت  ومهربانی  رخت  بر بسته بود. زنده  های  حیوان  صفت  با اندک  خموشی  جنگ  بیرحمانه  به  چور  وچپاول  منازل  ویران  میپرداختند تا اینکه  اجساد رااز زیر خاک بکشند ودفن  نمایند.در همچون  روزیکه  از آسمان  خشم  جنگ سالاران مرمی و اتش  میباریدُ اموال  خانه ما در پیش  دیدگانم  چور شد و اجساد فامیلم  در زیر دیوار های  غلطیده  خانه ما زور های  زیادی  خقته  بودندُ همه  هست  ونیست  زندگیم ام را ز دست  دادم….اما چرا من  چرا من زنده  ماندم  شاید برای این  تجربه  بزرگ ؟؟؟؟
کسی را نداشتم  که دست  شفقت بر سرم بکشد…تنها  موهن لعل  همسایه  دیرین  ما که  آبا  و اجداد همدیگر را میشناختیم …بلی  موهن  لعل مرا در اغوش  کشید  وبرای  زنش  داد تا سرو صورتم را شستشو نماید.
بالاآخره  طلبان  – جنگجویان وجاه طلبان  قسم  خورده را  فرار دادند و خود سایه  شوم وظلمت دیگر  رادر سرتاسر وطنم برآفرشتند. 
اری  در زندان  پنج ساله طالبانی با ریکها یکجاه در دسترخوان  موهن لعل  بزرگ شدم. گذر بارانه  محل تولد من  وریکها  بودُ من وریکها  در چند ماه  پس و پیش در دو خانواده  متفاوت  مذهبی  در زیر یک بیرق  واحد و در دامان مشترک یک مادر  وطن  تولد شدیم ویکجاه در دسترخوان  موهن  لعل با لطف  وشفقت موهن  وخانمش نشر ونمود نمودیم .  
یک سوال  برایم  مطرح  بود که اگر  همین  حادثه  بالای  خانواده  موهن لعل  میآمد آیا  پدرم  ریکها را چون من از شفقت  پدرانه  سیراب  میساخت؟؟؟؟ این سوال  همیشه  ذهذم را مشغول  ساخته  بود.
زمانیکه  هردو ما به سن  بلوغ  رسیدیم ُ ریکها خواستگاران  زیادداشت و باید بخانه  بخت  میرفت اما موهن  لعل حاضر نبود تا  دخترش را بخانه  بخت  بفرستدُ روزی برایم  پیشنهاد کرد. {میدانم  هندو پسران با شما  ازدواج نمی نمایند زیرا جامعه عقب مانده  دست  وپای  هندو ومسلمان را با زنجیر تعصب  پیچانیده  است  و مسلمانان نیز تحت  فشار ذهنیت  سنتی قرار دارند  وبنام  اینکه  درخانه یک  هندو  بزرگ  شدی ُاز شما  خواستگاری نمی نمایند…من از این  ناحیه  خیلی  رنج  میکشم  دخترم …اکنون تو به  سن  قانونی  رسیدی  وظیفه  من در قبال  تو ختم  است ….حالا میتوانی  یک  شخص  مسلمان  ودلخواه  خودرا  پیداکنی وبا  محبوبت  فرار  را برقرار  ترجیع  بدهی  تا من  از این  رنج  وجدان  رهایی  یابم.}
مگر  من  …من  چطور  میتوانستم  که نام ونشان – عذت  آبرو  موهن لعل را برخاک بریزم؟؟؟ در حالیکه  او از هندوان  خودش بخاطر  من حرفهای  زیادی  شینده  بود…برایش  گفتم  نه…شما غصه  نخورید  بگذارید که ریگها  پشت  بختش برودُ من منحیث  فرزند  شما تا آخرین  نفس در خدمت  تان خواهم بود. بلی  موهن  لعل نسبت بمن خیلی رنج میکشید اما جامعه عقب  مانده  برداشت  از  واقعت  های  زندگی را  نداشتند.
تاریخ صفحه دیگری را ورق  زد و لشکر  جنگ  هویت  عوض  نمود و دو باره  تحت نام دموکراسی  خشن تر از دیروز برمردم  تاختند و دختران  نازنین  وطنم را دسته  دسته  نسبت  خواهشات نفسانی شان تجاوز  جنسی  نمودندُ ظلم بیعدالتی ُ ترور  و وحشت  ُخشونت  های  جنسی  و مذهبی  و نژادی  بیشتر از  پیش  دامن زده  شد و با  امروز با شدت  ادامه  دارد. اما از برکت  موهن که مانند  دخترش  از  من در بدترین  روزگار  حمایت  نمودُ در امان بودم. او  وفامیلش  به انسان  وادنسانیت  احترام  داشتند وازانسان حمایت  میکردند و انسانیت را سپاس  مینمودند.. بیاد دارم سال هایکه با آنها زندگی  میکردم خانواده  موهن به  نیایش پرودگار  میپرداختند هیچگاه  در مراسم  مذهبی  شان مرا تشویق  وتحمل نمیکردند برخلاف  برمذهب  وعقیده  ام  احترام میگذاشتند و در عبادت  شان  مرا نیزشامل  دعای  خویش  مینمودند.  
مگر  ای  هموطن  بشنو که  امروز  صدای  دلخراش  هندوان  وسکهه  های  افغان من  وترا به عمق  درد های  اجتماعی  فرا میخواند …بلی  هموطن  صدای  ریکها دلم را دو نیم  کردُ زیرا موهن لعل  چشم  از جهان بست …من وریکها  هر دو  یتیم  شدیم. از دست  دادن یک پدر  ویک انسان  مهربان  چون  موهن و بیعدالتی  های  اجتماعی  دردی  دیگریست  که  شانه  هایم  را  خمیده  ساخته  است. هندوان  افغان  امروز  برای  انجام  مراسم  مذهبی  و سوزاندن  اجساد شان  محل  ومکان ندارند…مثل آنست ؛ که  مسلمانی  قبرستان نداشته باشد؛ . هندوسوزان  قلعچه که از نیاکان هندوان  شهر کابل محسوب  میگردد ُ بروی  شان  مسدود  است و اجساد  هندوان  پولدار  جهت  انجام  مراسم  مذهبی و سوزاندن به کشور های  همسایه هند وپاکستان  انتقال  داده  میشود ایکاش  همه  این  توانایی  را داشته باشند…ایکاش  موهن لعل  نیز انقدر غنی  میبود …آیا  میشود  جسد  رادر خانه  نگهداری نمود؟؟؟
بلی  موهن  لعل  برایم  حیثیت  پدر راداشتُ من برای  دومین  بار  پدرم را از دست  دادم  من  وریکها  هردو  یتیم  شدیم…بلی  هموطن بدرد بینوایی  هندوان  وسکهه  های  افغان  که در وطن  خویش  بیوطن  اند و هندو  سوزان  ندارندُ شما را به  احساسات  ریکها  خواهر هموطنم – زاده  دامان  مادر وطن  تان  فرا  میخوانم که  چه درد ناک بنام  دختر  افغان  میسراید !
              دختر  افغان 
 از قول  نگوبا من  من دختر  افغانم    –  غیرت  بود  میراث   از عهد  نیاکانم
در خواب  پرستم  من  آن  خاک زرافشان را – چون سرمه بچشمانم  من دختر  افغانم
گرپشت  خمیدستم یا پیکر  لرزانم –  با عشق  وطن گویا  هر لحظه  من جوانم  
دربیکسی  این  شهر هر مشکل  خودرا من  – آسان  مینمایم  با یاد  عزیزانم
درسر چو  گران  دارم  هر رسم ورواجش را – یادش  کند بیمارم  من  دختر  افغانم
ازبسکه نازنین  است   خاکش  را ببوسم من – قدرش بدل دارم  من  دختر  افغانم
در مرگ وطنداران  هر لحظه  بسوگم  من  – غم  می فشرد  قلبم  من  دختر  افغانم
کو مجمر سوزان در کابل  زیبایم  – تا پیکر  خود را من  آنجای  بسوزانم
ازدرد همینالد چه  هندو  چه  مسلم  – با یاد  همه  امشب  من اشک برافشانم
                 من دختر  افغانم  من  دختر  افغانم  

چرا جشنواره فیلمهای افغانی .بخصوص فیلم” قایقهای کاغذی” درشهر مزار شریف مورد اعتراض محصلین شرعیات واقع گردید؟؟؟؟

فیلم
زن در قفس زندان وزندان چادری

هنر وفرهنگ  از سده  های گذشته تاریخ  مورد خشم  تاریک  بینی های متعصبینن  واقع گردیده و مانع  انکشاف مسایل فرهنگیشده اند.  هرگاه  تاریخ را ورق  بزنیم هنرو هنرمند، نویسنده، درامه  نویس، شاعر و بخصوض تیاتر واکنون فیلم  همیشه با حوادث  تاریخی در کشور ما  درمسیر نابودی  قرار داشته  است …..اکنون که سیاست  مردان  کشور با آن همه  تعصبی در باره  انکشاف هنر وفرهنک، آزادی بیان  وحقوق  بشر دارند  اما درمصاحبه  ها وبحث های تلویزیونی سر از گریبان  آزادی  ودموکراسی میکشند و خویش تن را حامی دموکراسی  قلم داد مینمایند  …
هرگاه  چنین  باشد  چرا مانع  انکشاف  هنر هستند؟؟؟؟
اعمال ایکه  در طول  سی سال  اخیر از نظر حقوق  بشر در افغانستان  اتفاق  افتاده، ریکارد  بین المللی  در دفتر حقوق  بشر ثبت  گردیده  است  …. نمایش  فیلم که شاید بعضی از صحنه  هایش  واقعیتهای  تلخ  رابیان میدارد؛ بعضا ها تاب  مقاومت  در برابر واقعیتها را ندارند؛ بناٌ  از احساسات  پاک  جوانان خون گرم  زیر نام های مختلف، مخالفت  شان را ابراز  میدارند…بلی استفاده از دموکراسی  انواع  مختلف  دارد…هرگاه شما” مدافعین آزادی ودموکراسی”  به آزادی  ودموکراسی  احترام دارید  واز آن  بنفع خویش استفاده  میبرید، بگذارید  که در فضای همین  دموکراسی فیلم  تهیه شده، مناقع ویا  نقض  حقوق بشر درآن  منعکس گردید  است  و از سانسور  وزارت  فرهنگ  وافغان فیلم  نیز گذشته  است، نمایش داده شود تا تمام مردم قضاوت شان را بنمایند.
معلوم است که عقب  دانشجویان شرعیات (الهیات ) دستهای دیگر کار میکند….
هرگاه  فیلم ”
قایق های کاغذی ”  گویای از واقعیتهاست چرا درهراس هستند، شما  دانشجویان ارجمند که دراین  واقعیت ها جرمی ندارید  …..چرا مانع  نمایش  فیلم  گردیده  اید …ازهمین جاست که  توانایی و استعداد هنرمندان، فیلم  سازان، درامه  نویسان وغیره  تحت ساطور تعصب  خورد میگردد…مگر جهان هنر وفرهنگ را متوقف  نمیسازد….بیگانه ها بنام  افغانستان فیلم های زیاد ساخته  اند که حتاٌ فرهنگ  وطنی ما درآن  دیده نمیشودو رعایت نگردیده  است،  زیرا دابرکتر، هنرپیشه  وسناریو نویس از فرهنگ ما اگاهی لازم  ندشته اند، وصسرو صدای  افغانانا در هر گوشه  جهان  بلند  گردیده  است  که فیلم فرهنگ  ما مطابقت ندارد.
جوانان عزیز وگرامی !!!   افغانستان  یگانه  کشوریست  که تیاتر در پایتخت آن وجود ندارد درحالیکه  تیاتر نماد فرهنگی  یک کشوراست  …امروز با وجود پیشرفت  تکنالوجی مدرن  وسرعت عمل کمپویتر  …. میبنیم که در کشورهای مترقی تا حال  سالون های تیاتر موجود است و از فرهنگ وتمدن دیرینه کشورها  نمایندگی  مینماید  وای برحال ما که تمام دست آورد های  فرهنگی را با  تفنگ تعصب شکار کردیم….ویدیو کستها، را دار زدیم ، تیاتر را نابود ساختیم، هنرمندان، گویندگان رادیو تلویزیون کشتیم ویا بخت  با آنها یاری کرد ومتواری شدند.
اکنون که  جوانان با استعداد درکشور سربلند کرده  اند  ومیخواهند برای بقای فرهنگ وکلتور وطن خویش  کار نمایند، موانع  زیاد برای  شان  ایحاد میگردد، اولتر از همه  بودجه مالی، دوم هنرپیشه  و سوم  هزاران  مشلات دیگر  ….با آنهم  جوان  عزیز دست  از کار نکشیده  ودر تهیه  فیلمهای خوبی اقدام میدارند، از هرنگاه  کار شان قابل تقدیر میباشد.
اگر این  اعتراض  ازتعصب  منشه  نمیگیرد، چرا فیلم “قایق های کاغذی ”  خشم  یک عده  متعصبین را  برانگیخته است. هرگاه در فیلم  تنفر “زن را در مقابل  مرد” را نشان  میدهد؛ واضع  است که مردسالاران  تحمل دیدن فیلم را ندارد. درغیر آن همچو فیلمها  درس بسیار آموزنده برای نسل آینده و اطلاح  جامعه  میباشد.
دوستان : به تصاویر  نگاه  کنید  که  خود  سخن  میگویند.

فیلم
از اینجاه نفرت منشه میگیرد

” بین من و تو” فلم هنری جدید به نمایش قرار داده میشود.

مصاحبه  کننده: امان  معاشر  خبرنگار  آزاد خالنم برشکی

خانم برشکی ژورنالست وفلمساز  مستعد کشورما است  که در کانادا ,و نیویارک اموزش کار مسلکی خود را آموخته ودر خدمت سینمای کشور ما افغانستان عزیز قرار دارد.بخاطر معلومات بیشتر از فلم جدید هنری شان در پای صحبت انها می نیشینم تا در مورد فعالیتهای هنری شان معلومات همه جانبه بدست آوریم.

سوال – نام فلمی که شما مشترکآ با عدۀ یی ازهنرمندان افغان ساحته اید چی است.؟
جواب-
آقای معاشر! نخست از اینکه به سلسله فعالیت های ارزشمند ژورنالیستی خود بار دیگر بنابر عشق سرشاری که به فرهنگ افغانی دارید لطف فرمودید که با من مصاحبه فرماید صمیمانه تشکر و اینک بجواب  سوالات شما میپردازم.نام فلم مورد بحث که در بیست قسمت مسلسل بشکل یک سیریال آموزشی  ترتیب گردیده ” بین من و تو” میباشد.
سوال-
نام فلم شما واقعآ نام با مسمی است انگیزه ی انتخاب تان چیست.؟
جواب-
هدف من بحیث نویسنده داستان فلم این بود که در مجموع در لابلای صحنه های مختلف در این فلم که دو برادر پیش میبرند طرزهای تفاوت  دید بین دو شخص را چه هردو مرد, یا  زن و مرد, از یک قوم و یا چند قوم و یا یکی از شرق و دیگری از غرب باشند در حل قضایا تمثیل شود که در این فلم از یک گروپ مردها وزنهای با استعداد و توانا از اقوام مختلف اند که با اشتراک در صحنه های مختلف طرزهای دید دو برادر را بشکل تمثیل کرده اند که یکی در افغانستان و دیگری در خارج از افغانستان ( شرق و غرب ) تحصیلات عالی عدلی و قضائی را آموخته اند و در محاکم فامیلی, مدنی و جنائی افغانستان یکی بحیث مدعی العموم به نمایندگی از دولت و دومی بحیث وکیل مدافع مستقل به نمایندگی مؤکللین  خود در مقابل یکدیگر قرار میگیرند و دفاع میکنند , بالاخره علی الرغم اختلافات جدی شرقی و غربی بودنشان در دید و قضاوت به یک واقعیت تلخ فامیلی خود که مادر و یک پسر اطلاع دارند و پسر دومی از موضوع اگاهی ندارد اما مادربنابر شفقت مادری نمیخواهد پسر دومی را از قضایا مطلع سازد بالاخره در جریان پیشبرد موضوع حاضرین صحنه در قسمتهای مختلف آهسته آهسته به مطلب پی میبرند. که من نمیخواهم در این فرصت به جزئیات موضوع بحث کنم. البته انشاالله درلابلای نمایش فلم دیده خواهد شد که علی الرغم دخیل بودن دست زورمند و زردار در قضایا،  موضوع چه نوع حل و به چه نتیجه خواهد رسید.
سوال-
شما از کدام مدت بدینسو اقدام عملی بر ساختن این فلم نموده اید و چه وقت به نمایش گذاشته خواهد شد.؟

خانم  برشکی
بازیگران فیلم

جواب- کار این نمایشنامه یا فلم  از ماۀ مارچ سال جاری آغاز و در مدت هفت ماه تکمیل گردید که انشاالله در جنوری سال آینده در تلویزونهای افغانستان به نمایش گذاشته خواهد شد. اما نباید فراموش کرد که ما ازآغاز فلم  درافغانستان حرف میزنیم لهذا ممکن پیشتر و یا دیرتر از وقت معین به نشر برسد.
سوال-
همکاران شما در فلم کدام اشخاص اند ؟
جواب-
من شخصآ نویسنده تمام بیست قسمت  فلم  مسلسل(سریال) “بین من و تو” میباشم. با ید متذکر شد که درابتدا وقتی فلمساز ورزیده آقای احمد علمی با من در ارتباط  نوشتن و ساختن یک فلم  تماس گرفتند من چیز دیگری در سر داشتم. اما وقتی در صنف (یوگه) بودم دفعتآ نوشتن فلم ” بین من و تو” در فکرم خطور کرد که از یکطرف نوشتن آن  برایم بسیار آسان و کارش برای ما علی الرغم مشکلات  آموزنده بود و از جانب دیگر تآثیرات اجتماعی آن برمردم افغانستان در سطح فامیلی و ملی مفید و مؤثر دیده می شد لهذا موضوع را پیشنهاد کردم که از طرف محترم آقای احمد علمی نیز پزیرفته شد.
سوال
فلمساز(دایریکتور)کی است؟
جواب-
سوال دلچسپ است. چنانچه قبلآ عرض شد که فلم  دارای بیست قسمت میباشد. با درک اینکه یک پروژه بزرگ است و از جانب دیگر من بحیث افغان کانادائی متأسفانه نوشتن و خواندن فارسی دری,همچنان رسم ورواجهای مختلف افغانستان را نمیدانستم و نیز به مقررات امنیتی شهرکابل معلومات دقیق نداشتم لهذا تصمیم بر این شد که کار را در دو قسمت انجام دهم  یعنی در ده قسمت اولی بحیث فلمساز نیز با آقای احمد علمی که فلمساز بسیار ورزیده اند و برادرشان آقای حامد علمی که فلمبردار ماهر اند مشترکآ کار نمایم و ده قسمت دومی را چون من بیشتر تحمل دوری از فامیلم را در کابل نداشتم لهذا بعد از بازگشت من به کانادا فلمسازی آنرا آقای احمد علمی به تنهائی با حامد علمی که دایرکتر فلمبرداری  بود بشکل بسیار عالی تکمیل نمایند و من کما فی السابق از کانادا به نوشتن نقش نویسی و انتخاب بازیگران به کار خود الی تکمیل  فلم دوام بدهم. و  نیز باید متذکر شد که ما در مجموع  گروپ FKH Media ثابت ساختیم  که یک زن و یک مرد از دو قوم مختلف( پشتون و هزاره) علی الرغم تربیه شان در دو جامعه مختلف یعنی شرق و غرب و دیدهای متفاوت میتوانند بحیث یک افغان واحد  چون خواهر با برادر کارها و پروژه های بزرگ را برای انکشاف وارتقای کشور درفضای صمیمیت و دوستی  پیش ببرند.

ادامه خواندن ” بین من و تو” فلم هنری جدید به نمایش قرار داده میشود.

جنایات تاریخی ضد بشری با «فتوا» بازی

فتوا
سیلمان کبیر نوری

در حاشیهء فتوای شورای سراسری علمای !؟ افغانستان در مورد سیمین بارکزی  ….درینجا میخوانید:

– ریشه ی فتوای شورای علمای افغانستان
– فتاوا در ازمنه تاریخ؛؛ از تاریخ باید آموخت!
– یک سند تاریخی مقاومت ملا عمر؛ مدعی تطبیق شریعت غرای محمدی در برابر آیات قرانی !
– فلم مستندی از آقای رضا گیلانی نخست وزیر دولت اسلامی پاکستان، تعرض به یک خانم در ملاء عام
– فلم مستندی از کشوری بنام دولت اسلامی و رهبران بیخبر از دین اسلام – سیمین بارکزی زن ِ حماسه آفرینی که کاخ استبداد و بیداد گری جهانی را به لرزه درآورد- با مبارزه ی روشنگرانه ومتمدنانه، پیروزی از آن مردم خواهد بود!
اولتر از همه به زنان کشور از جمله بانو سیمین بارکزی این زن قهرمان و حماسه آفرین وطن  درود و ارج فراوان گذاشته و به ایشان و سایر زنان قهرمان سر تعظیم و احترام فرود میآورم و به مناسبت پیروزی شاندار این شیر زن در برابر مشتی حاکم جبار ولی جبون و زبون تبریک و تهنیت میگویم .هرچند رسانه های افغانی  در داخل و در خارج از کشور، اعتصاب غذایی و اقدام دادخواهانه ی  خانم بارکزی را در شعاع وسیعی بازتاب داده اند که من در مورد بر حق بودن و یا نبودن آن ها نمیخواهم بیشتر تبصره ی داشته باشم.بهمین ترتیب، حالا از دولت مزدور و مافیایی ایکه مشغله اش همیاری با برنامه های دشمنان مردم و در نهایت انسان و بشریت است و در کشانیدن کشور به بحران عمیق سیاسی- اقتصادی و نظامی، با آنها در یک مسیر جنایتکارانه همسویی و همپایی دارد؛ هم توقعی نداریم.
از دولت مزدور چه گلایه؟ زیرا طی ده سال تمام ثابت شد که شعار های دروغین تامین صلح و امنیت، دموکراسی، دفاع از حقوق زن، نو سازی و باز سازی همه جز ژاژخوائی و مردم فریبی چیز ِ دیگری نبود .

ادامه خواندن جنایات تاریخی ضد بشری با «فتوا» بازی

زنان روستایی تخار پودر کالاشویی تولید می‌کنند

زنان تخار
جان محمد نبی زاده

گذارش  از  جانمحمد  نبی زاده  خبرنگار  تخار

موسسه‌ی انکشاف اقتصادی زنان و جوانان افغان که یک نهاد اجتماعی همکار ریاست امور زنان ولایت تخار است، در یک دوره‌ی 5 ماهه‌ی آموزشی، روش تولید پودر کالاشویی و سواد خواندن و نوشتن را به 60 تن از زنان بیوه و بی‌بضاعت قریه‌ی لخستان ولسوالی ورسج ولایت تخار، آموزش داده است. شماری از زنان و دختران روستایی که در این برنامه شرکت کرده بودند، می‌گویند که پس از فراغت از کورس‌های حرفوی و سوادآموزی ریاست امور زنان این ولایت، حالا می‌توانند بخوانند، بنویسند و پودر کالا شویی تولید کنند. آنان می‌گویند که با شرکت در دوره‌ی آموزش تولید پودر کالاشویی، اکنون توانایی تولید این ماده‌ی شوینده را که کاربرد زیادی در میان خانواده‌ها دارد، پیدا نموده‌اند و در صورتی که مسوولان امور تجارتی دولت، به نیازمندی‌های آنان در پیشبرد و توسعه‌ی این کار توجه کرده و آنان را یاری نمایند، می‌توانند به وضعیت مالی خانواده‌های‌شان سر و سامان بدهند. عبدالروف مسوول موسسه‌ی انکشاف اقتصادی زنان و جوانان افغان مقیم تالقان که راه‌اندازی این برنامه را به عهده داشته است، می‌گوید: «این دوره‌ی آموزشی برای مدت 5 ماه با هزینه‌ی دومیلیون و یک‌صد هزار افغانی برای زنان بیوه و فقیر که سرپرست خانواده ندارند و نان‌آور خانواده استند، راه‌اندازی شد که اضافه بر بهره‌مندی از سواد خواندن و نوشتن، یاد گرفتند که با استفاده از مواد کیمیاوی کود فسفات، سودا، تیزاب و تیل سیاه، پودر کالاشویی تولید کنند.» او گفت که پودر‌های تولیدی این زنان از لحاظ کیفیت می‌تواند با پودرهای کالاشویی موجود در بازار رقابت کند.
به گفته آقای عبدالروف، هدف از تطبیق این پروژه، حرفه‌آموزی به زنان بی‌بضاعت روستایی و تقویت بنیه‌ی اقتصادی آنان می‌باشد. وی گفت هزینه‌ی پروژه را سازمان همکاری‌های بین‌المللی کشور آلمان (جی‌آی‌زید) تمویل می‌کند و ریاست امور زنان تخار هماهنگ‌کننده‌ی این برنامه می‌باشد.
عبدالروف اضافه می‌کند که هریک از این زنان در دوره‌ی 5 ماهه‌ی آموزشی، ماهانه مبلغ یک هزار افغانی معاش و پودرکالاشویی مورد نیازشان را نیز در هر ماه دریافت کرده‌اند.
زنانی که این حرفه را فراگرفته‌اند، از این که بعد از این می‌توانند روی‌پای خود ایستاده و کسب درآمد کنند، خوشحال به نظر می‌رسند.    مینا گل، زن میان سالی که شوهرش را در سال‌های جنگ از دست داده و امرار معاش خانواده‌اش رابر عهده دارد، با چهره‌ی متبسم که حکایت از رضایتش دارد، می‌گوید: «سواد نداشتم و در خانه محتاج کمک دیگران بودم، اما حالاهم با سواد شده‌ام و هم صاحب کار که به این ترتیب می‌توانم با دست‌رنج خود، زندگی‌ام را بگذرانم.»
لیلما، که  به گفته‌ی خودش، دارای خانواده‌ی 9 نفری است و شوهرش با مزدورکاری، چرخ زندگی‌شان را به گردش می‌آورد، با خوشحالی می‌گوید: «یاد گرفته‌ام که چگونه پودرکالاشویی تولید کنم.»
او روش کارش را این گونه توضیح می‌دهد: «اول دانه‌های کود فسفات را خرد می‌کنیم، بعد آن را وزن می‌کنیم و در یک طشت می‌ریزیم. پس از آن تیزاب را به آن اضافه می‌کنیم، بعد، سودا و تیل سیاه را در همان طشت ریخته و مواد داخل طشت را مخلوط می‌کنیم؛ پس از گذشت چند ساعت که خشک شد، آن را از غربال می‌گذرانیم و به این ترتیب پودر کالاشویی به دست می‌آید.»
لیلما می‌گوید اگر دولت به آنان کمک کند تا درقریه‌ی‌شان یک کارگاه تولیدی کوچک ایجاد کنند، تمام زنان بیوه و فقیر قریه می‌توانند با کار در این کارگاه، به زندگی‌شان رونق بیشتری بدهند.
آقای عبدالروف می‌گوید: «ما در نظر داشتیم در این دوره، 600 کیلوگرام پودر کالاشویی تولید کنیم، اما با توجه به ظرفیت وتوانایی زنان شامل کورس، موفق به تولید 3000 کیلوگرام پودر کالاشویی در طول دوره‌ی آموزشی گردیدیم.» او می‌افزاید که پودرهای تولیدشده را طور رایگان به موسسات و نهادهای دولتی، در مرکز و ولایات کشور توزیع می‌کنیم، تا اهمیت پروژه بر همگان آشکار شود. وی با اشاره به این نکته که در صورت حمایت دولت از این پروژه و کمک به دوام آن، زنان می‌توانند از فروش محصول تولیدی خود، تا 50 درصد عاید داشته باشند، اضافه می‌کند: «با این کار می‌خواهیم توجه دولت را به توانایی‌های  زنان افغان در بخش صنعت جلب کنیم، تا سازمان‌های دولتی که در راستای بهبودآوری در زندگی زنان کار می‌کنند، این پروژه را در درازمدت حمایت کرده از این طریق زمینه‌ی کار برای عده‌ی زیادی از زنان بی‌بضاعت افغانستان فراهم شود.» اما شماری از زنان اشتراک‌کننده در برنامه‌ی آموزشی تولید پودر کالاشویی، نگران این استند که  پس از سپری‌شدن دوره‌ی تمویل پروژه از سوی «جی‌آی‌زید»، دیگر نتوانند مواد اولیه‌ی مورد نیاز کارگاه کوچک تولیدی‌شان را تهیه کنند. راضیه، زن 45 ساله‌ای که از طرف گردانندگان کورس، به حیث سرگروه زنان صنعت‌گر برگزیده شده است می‌گوید: «ما به تنهایی نمی‌توانیم مواد اولیه را از بازار خریداری کنیم و دولت باید به ما کمک کند تا این کار را ادامه بدهیم.»
او می‌افزاید که اگر دولت در زمینه‌ تهیه‌ی مواد اولیه، یا پرداخت قرضه‌های تجارتی آنان را همکاری کند، هم می‌توانند عاید خوبی برای خود داشته باشند و هم پول دولت را بازپس دهند. این در حالی است که ریاست امور زنان تخار به نسبت نداشتن بودجه‌ی خاص برای این منظور کدام برنامه‌ای برای حمایت این زنان روی دست ندارد.
رزم‌آرا حواش رییس امور زنان تخار، در این رابطه می‌گوید که اداره‌ی آنها یک ارگان پالیسی‌ساز بوده و امکانات مالی در اختیار ندارند، اما در نظر دارند،  در همکاری با موسسات همکار و شورای انکشافی محل، مکان مناسبی را به ایجاد یک کارگاه تولیدی کوچک برای این زنان، تهیه کنند. درهمین حال، تعدادی از زنان صاحب‌نظر در تخار، می‌گویند که ریاست امور زنان این ولایت، آن‌طوری که باید و شاید در راستای انکشاف زندگی زنان، به‌خصوص کاهش موارد خشونت علیه زنان، اشتغال‌زایی برای آنان و حمایت از زنان تجارت‌پیشه کار نکرده است.
گلدسته سروری، استاد دانشگاه تخار می‌گوید: «ریاست امور زنان تخار به اندازه‌ای که انتظار می‌رود، در ارتقای سطح آگاهی زنان از حقوق‌شان و تطبیق برنامه‌هایی که بهبود وضعیت اقتصادی و اجتماعی زنان و کاهش موارد خشونت علیه زنان، در دهات و مناطق دورافتاده‌ی این ولایت را در پی داشته باشد، موفق نبوده است.»
قاضی دلارام، یک تن از زنان فعال تخار در راستای انکشاف زندگی اجتماعی و اقتصادی زنان نیز با انتقاد از این اداره، می‌گوید: «در10 سال گذشته، ریاست امور زنان به جز حل دعاوی حقوقی زنانی که خود به این ریاست مراجعه کرده‌اند، دیگر کار چشمگیری در راستای بهبود وضعیت اقتصادی و اجتماعی زنان، انجام نداده است.»
او اضافه می‌کند که تعدادی نهاد‌های اجتماعی زنان در ولایت تخار وجود دارد که در زمینه‌ی اشتغال‌زایی برای زنان وبهبود وضعیت اجتماعی آنان کار می‌کند، اما رییس امور زنان تخار برای این که در رابطه به انجام خدمات اجتماعی بیشتر برای زنان، با مسوولین این نهادها به مشوره بنشیند، یک بار هم به این نهادها، سر نزده است.

سرگذشت لتا منگیشکر

سر گذشت لتا منگیشکر
ملکه قلبها لتا منگیشکر

تهیه  کننده  : ماریا  دارو

لتا در یک  خانواده هنرمند محلی  هندوستان متولد  گردید  و در آغاز  اسمش را( Hema) هیما گذاشتند. وبعداٌ به  لتا تبدیلش  کردند. ولی  پدرش  که اورا به  قمیت  جان  خود  دوست  میداشت  وی  را بنام( Hridya )  هریدیا یاد میکرد.از  مقام  عالی  لتا درجهان موسیقی  امروز چنین  استنراط  میشود  که نوری  در پیشنانی  های  اجدادش  ثم به ثم از پدران به باز ملندگان انتقال  یافته وبالاآخره  این  نور از وجود منگیشکر  به  لتا انتقال  ومتجلی  شده ، پدرش  تا زمانیکه  نه بسار زیاد بلکه دوازده سال انتظار میکشیده که نوری  را  که از آباء واجداد به ارث  برده  در وجود دخترش “اتا” مشاهده کندوچنانچه باری  پدرش بعد از چند سنجش  وارزیابی  گفت: که لنتا در موسیقی آیتی خواهد بود، پدرش دانست که رسالتش با اوردن لتا ختم شده  در سن دوازده سالگی لتا، لتا فامیل  حخودرا وداع  کرد وداعیه  اجل  را  لبیک گفت.  چه  خوش  مرگی  که همه  حال  نامش  با ضم نام لتا ذکر  میشود.لتا  یا  ستاره ترنم  شرق که او را ملکه ترنم وحنجره طلایی، میلودی کوین گولدن میلودی هم میگویند تولد  لتا  دربیست و هشتم ماه  سپتامبر  1929 میلادی  اتفاق  افتاده  است.
پدارش  بندت نث منگیشکر با مرگ خود یک اثر اخری  در انکشاف هنرلتا بیادگار گذاشت ولتای  دوئازده ساله  یا  طفل  نابغه را داغدار گردانید واین داغ بحدی  بر او اثر  اندخت که در این  شصت ویک ساتل  بعداز مرگ پدر  با  سوز نهاکترین  ناله  فریاد ها با روح  پدر  راز  ونیاز  داردواین  از نظر دانش  روانکاغوی یک  حقیقت پذیرفته شده  است.که  دخترامن عاشقان پدران  وبالمقابل  پدران  عاشقان دختران میباشد. در آنوقت  که لتا با مادر مهربانش ،سه  خواهر ( مینا، اشه و  اوشه ) ویک برادر هرید یاناث(  Haridayanat  )  بی سرپرست ماندند. مصادف  با  دوازده  سالگی  لتا در (1942) پدررا از دست داد وپدر بدار بقا میشتابد، لتای  غمدیده با انکه خود کودک  بیش  نبود احساس  سرپرستی  فاکمیل  مینماید واز آن به بعدا  دوره  شادختی  او بپایان  میرسدو دوره  پریشانی گریبانگیرش  میشود.
لتا یتیم است  وبینوا است  پدر ندارد ، از مادر توقعات پدری  سراغ  نمیشود، نا امید  است و بیچاره  …برادرش  آنقدر کو چک است  که از لتا توقع  محبت  دارد ونه  لتا از  او.
ادامه خواندن سرگذشت لتا منگیشکر

تطبیق 24 پروژه‏ی مختلف برای کمک به زنان تخار

 

کمک  برای  شاگردان  ولایت  تخار
تصویر شاگردان تخار

حسیب شریفی

مقامات درریاست امور زنان ولایت تخار می گویند : این اداره در نیمه‏ی اول سال روان، برای زنان شهرها و روستاهای این ولایت،24 پروژه شامل : آموزش کمپیوتر ، زبان انگلیسی، سوادآموزی، قالین بافی ومالداری  را تطبیق کرده است.
رزم آرا حواش رییس امور زنان تخار می گوید: « این پروژه ها از سوی بنیاد آغاخان، برنامه های کوچک سفارت ایالات متحده(ا، اس، جی، پی) وموسسه‏ی مرسی کورپس تمویل شده که بیش از1000تن از زنان این مناطق ازمزایای آن مستفید گردیده اند.»خانم حواش نقش زنان را درعرصه های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و دیگر بخش های زندگی اجتماعی برجسته خوانده  می گو ید :« مشارکت زنان ولایت تخار در پروسه های بازسازی، انکشافی واجتماعی .امیدوارکننده است.» اواضافه می کند که سطح آگاهی زنان تخارازحقوق شان نیزافزایش یافته؛ و این امردرکاهش موارد خشونت علیه این قشر جامعه، تاثیر به سزایی داشته است. رییس امور زنان تخار، آگاهی علما، متنفذین قومی ومحاسن سفیدان ازقانون منع خشونت علیه زنان را در کاهش خشونت ها دربرابر این قشر اجتماع، موثر عنوان می کند. او می گوید : « ریاست امور زنان تخار به این منظور،160 تن ازعالمان دین ومتنفذین قومی را دعوت کرده وطی برگزاری سمینارهایی، در رابطه به منع خشونت علیه زنان وقانون منع خشونت دربرابر زنان ، با آنان صحبت هایی داشته است.» رییس امور زنان تخار، فراگیری زبان انگلیسی و کمپیوتر را برای زنان، امر ضروری دانسته، ایجاد دوره های آموزشی در این رابطه برای زنان را دراستخدام آنان در ادارات دولتی موثر قلمداد می کند. او می گوید: « ریاست امورزنان این ولایت،به منظور کاریابی برای زنان اقدام به برگزاری دوره های آموزش کمپیوتر وانگلیسی کرده واز این طریق عده‏ای از زنان آموزش دیده دراین دوره ها راجهت استخدام، به ادارات دولتی معرفی کرده است. خانم حواش از آغاز یک دوره ی 6ماهه ی آموزش کمپیوتر، برای زنان کارمند و دختران دانش آموز وفارغ صنف دوازده در ریاست امور زنان تخار خبر می دهد. بنیاد انکشافی آغاخان به این منظور وسایل مورد ضرورت این آموزشگاه را که شامل 11پایه کمپیوتر، یک پایه جنراتور، یک عدد پروژکتور، دوپایه ستبلایزر و  یک پایه پرنتر می باشد، به ریاست امو زنان تخار مساعدت کرده است. رییس اموزنان تخار می افزاید که قیمت مجموعی این پروژه 427,895 افغانی است که هدف آن ظرفیت سازی خانم ها می باشد. او همچنان افزود که در ختم این دوره‏ی آموزشی، ضمن توزیع تصدیق نامه ها که درپروسه ی کاریابی، آنان را کمک خواهد کرد، زنانی را که این دوره‏ی آموزش کمپیوتر رامی گذرانند، به ادارات و نهاد های غیر دولتی معرفی می نمایند. ریاست امور زنان تخار از همکاری دفتر آغاخان و مجموعه انکشافی تخار در بخش ایجاد این کورس آموزشی قدر دانی نموده  می گوید : « این موسسات خیریه، در سال های گذشته نیز همکار خوب ریاست امور زنان تخار بوده و در جهت ارتقای ظرفیت زنان در سطح ولایت همکاری های نیز داشته اند.»ریاست امور زنان تخار هم اکنون نیز کورس شش ماهه‏ای را به کمک موسسات همکار ایجاد نموده که در این کورس آموزشی به تعداد 60 تن از دختران مصروف آموزش کمپبوتر و زبان انگلیسی هستند.

 

کمک برای  شاگردان  ولایت  تخار
شاگردان تخار در حال تدریس

زن ،داستان کوتاه از: اسما حسینی مقدم


زن

دستهای خون آلودم را زیر شیر آب می گیرم. دکتر از اتاق میرود بیرون تا تن پوش سبز را درآورد. به لیلا میگوید
«خوب شد که پسر است! » میگوید : «آره» وباغصه ادامه میدهد« بیچاره زن ها»
زن را با الاغ رسانده بودند به بیمارستان . مردی که با او بود ولیلا میگفت پدر شوهرش است، هراسان آمده بود داخل والتماس کنان من را که تازه میخواستم روپوش سفید را در آورده کشانده بود بیرون .زن بیهوش با دستمالی برالاغ بسته شده بودتا درمیانه راه نیفتد شکمش را با پارچه وپلاستیک پیچیده بودند که دیگر رنگ خون گرفته بود . مرد را لهیب زدم که او را الاغ را باز کند ودوان به بخش برگشتم وبرانگارخواستم. تصویر زن با آن تن خونین وصورت عرق نشسته هلم میداد تا از اتاق بع اتاق دیگر بروم وهر چه رااز دستم برمیآید برای نجاتش محیا سازم حتی فراموش کردم دخترم زهرا در خانه مادرم چشم انتظار آمدنم است و ازپریروز که پدرش به جبهه رفته ، بهانه گیرشده و دوری ام را تاب نمی آورد .پرستارها مشغول عوض کردن لباس زن وتمیز کردن زخم بودند.
گفتم :« نبض دراه؟»
گفتند: «آره»
گفتم: «بچه چطور ؟»
گفتند:: «آره»
گفتم: »سریعتر سریعتر» .با عجله به سمت اتاق عمل رفتم. لیلا زودتر از من لباس پوشیده و در اتاق عمل حاضر شده بود. دکتر همزمان با من وارد شد.
– فشار مریض چنده
– شش آقای دکتر
– داریم مرده را به اتاق عمل میبریم. کسی با خانواده اش صحبت کرده .
نه ولی گمان نکنم انها انتظار معجزه داشته باشند. لیلا سرتخت ایستاده بود. سردر گوشم کرد وگفت: «از هرات آمده اند.جلوی در خانه خودش سربازهای روس شکمش را از بالا تا پایین با دشنه دریده اند» پلک های زن لرزش خفیفی کرد. داکتر دست بکار شد بود. آرام گفتم: «ازهرات تا مشهد»….
چه مقلاومتی نشان داده » و دست زن را محکم فشردم.دکتر دیواره رحم را با تیغ شکاف داد. بچه را بیرون کشیدیم. تن خیس وخون آلود نوزاد وارونه در دست داکتر بی حرکت بود.
زود باش کوچلو زود باشد !
در ذهنم به طفل التماس میکردم تا نفس بکشد. لیلا مضطرب بود، دکتر عرق کرده بود. یک ضربه دیگر زد وناگهان بچه شروع به گریه کرد. لیلا از خوشحالی فریاد کوتاه کشید. داشت گریه ام میگرفت. بچه را گرفتم تا سرو تنش را پاک کنم. نوزاد با چشم های پف کرده ای که هنوز ساعت ها زمان میبرد تابه نور عادت کند و از هم باز شود ، در پارچه سبز آرام گرفته بود زبانش را درآوردم معلوم بود که شیر میخواهد اما مادرش دیگر زنده بنود .برای یک لحظه صورت بچه را به سمت مادرش گرفتم. بنظرم رسید که روح زن دیگر ارام گرفته است و حالا میتواند دستی برای طفل کوچکش تکان دهد به سمت سرای باقی برود .نوزاد را به پرستار سپردم ودوباره پیش زن برگشتم. باید تن پاره پاره اش را جمع میکردم تا خانواده اش در خاک بگذارند.
بازو های کبود و تن زخم خورده زن داستان رنج و درد آور او را بازگو میکرد. لیلا همان طوریکه دکتر را یاری میرساند تا زخم ها را ببندند، با صدای آمیخته از اندوه واحترام گفت: « شوهرش هنوز خبرنداره، مجاهده، دو ماهه که خانوداده اش را ندیده» نخ بخیه را آماده کردم .«پدر شوهرش میگفت که روسها مست بودند. میگفت دوتایی افتاده بودند دنبال دخترکی که دومین دختر از سه دختر زن بوده » بعدش را میتوانستم مجسم کنم. زن دست وپایش را به قاب در محکم میکند و سینه سپر میکند جلو یشان. آنها با قنداق تفنگ می کوبند روی بازوی زن اما او هم چنان خودرا سپر میکند تا دست متجاوزها به دخترانش نرسد .فریاد کمک خواهی اش تا آسمان میرود اما روسها دست بردار نیستند.
اهالی وقتی میرسند که دشنه شکم باردار زن را دریده است. اما او هنوز هم سرپا ایستاده واز خانه اش دفاع میکند دست های سرد زن را فشار دادم و آهسته گفتم «نگران نباش پسرت قویه . حتماٌ میتونه از خواهرانش مراقبت کند» بعد پارچه را روی صورت زن کشیدم و از اتاق بیرون رفتم.
گذیده از داستانهای ” قصه های سیمرغ » بنیاد آرمان شهر

زن ستیزی در افغانستان به مرحله جدیدی رسیده است

زن  سیتزی
شعار های که زنان حمل میکردند

هر زور در باره  زنان افغانستان مطالب عجیب شنیده  میشود.
درصحفه  بی بی سی  راپور جالب   توجه  ام را جلب  کرد  که زنان  برای افشای اعمال  نا مطلوب ، دور از اخلاق  اجتماعی مردان  بالاآخره  به سرکها برآمدند وبا شعار « این خیابان مال  من هم است» فریاد شان را ازاذیت  وآزار مردان  بلند کردند.
مرد وزن دوبال یک کبوتر است  که درفضای کشور مساویانه در پروااز باشند تا تعادل را نگهداری  نمایند. اما روزتا روز تعادل درکشورما برهم میخورد، زنان مورد تجاوز قرارمیگیرند، قتل میشوند …زیرهر اسم ورسمی که ممکن است، ازحضور شان در اجتماع جلوگیری میگردد. هرگاه  برادران  هموطن اندکی تعمق  نمایند که زندگی بدون  فرشته های دوست  داشتنی جهنمی بیش نیست…ویا خودرا بجای  خواهران شان  قرار دهند و لذت  آزار را بدانند، شاید درک نمایند که چه  رسوایی را  برپا کرده اند…  اگر یک  روز  زن ” مادر” خواهر ویا همسر تان  درخانه نباشد  لذت  زندگی وجود ندارد.  بگذارید با حضور خواهران تان جامعه مرد  سالاری  را وداع  نمایم . خواهران تان  در جامعه  از خود غروز شخصیت  و وقار دارند… آیا میخواهید  که وقار خوهران تان رااز بین ببرید  ؟   ….
راه  حل  این  پرابلمها را باید در خانواده  جستجو کرد هرگاه  والدین  فرزندان  شان را درست  تربیت  نمایند… حقوق همدیگر را درک  خواهند کرد زیرا حقوق  همشهری وجیبه همه ما میباشد .  در واقعیت امر،  انزوا  کردن  زنان  وعدم  حضور شان  در اجتماع  این  پرابلم  ها را بیشتر خواهد ساخت… درتمام  ممالک  مرد وزن  ممد  وتکمیل همدیگر اند، باید  مساویانه درهرعرصه زندگی اجتماعی حضور داشته باشند.  اما این  افتزاح از وحشت  نمایندگی مینماید…زیرا این نوع برخورد برای هیچ  مرد لذت آور نیست  جز اینکه  خود را تحقیر نموده باشد… کسانیکه  در پی  چنین  حرکات اند  درحقیقت  از واقعیتها  در هراس  اند که تحمل زنان را از نظرشایستگی های شان  ندارند.  هموطن ! اگر مادری  بنود، وجود تو ممکن نبود خواهران تان ،  مادران  فردای  جامعه  اند

هویت وشخصیت خانم ها هنوز هم درذهن خود زنان محصوراست

 

فرهنگ داستان نویسی
حمیرا قادری داستان نویس افغان

فرهنگ سنتی چنان در طی سدها دست وپای زنان را با زنجیربسته  است  که حتا ذهن زنان خود شان را سانسورمینمایند… خودم نیزدرحالت نوشتن قلمم را درمحدود نگهمیداشتم اما زمانیکه کتاب ” پا برهنه بازگشت ” را نوشتم، قلم ازمحورش فزون تراوید، حالت مشهود خانم هایکه درکتاب حضور داشتند به زبان شیوا بیان کردم…
بعد منتظرماندم چه نوع  انعکاس ازخوانندگان کتاب خواهم دید. خلاف انتظار به استقبال خوبی مواجع گردیدم زیرا درطی چندین سال  دراثرخشونت جنگ همه  راز ها بی پرده افشاه گردیده است و جای  برای مستوربودن واقعیت ها وجود ندارد یعنی مردم  ازلابلا اوراق واقعیتها نخوانده  بلکه وقایع را مشاهده کردند.
هدف یک نوسینده و شاعر باز گو کردن واقعیت های تلخ وشیرین زندگیست چه بخواهم ویا نه، حوادث اتفاق میآفتد…اما چرا ازتحریرش آبا ورزیم…  کتاب دارای حافظه قوی است، وقایع را برای سده های بعد حفظ  میدارد ونسل آینده رااگاه  میسازد.
ازداستانهای حمیرا جان قادری خیلی خوشم  میآید اما او نیزگفتنی هایش را سانسور کرده است …میدانم عوامل  که باعث سانسور قلم خانم ها و حتا مرد جامعه ما گردیده است هماناٌ فرهنگ سنتی است باید برای رایج ساختن هر پدیده جدید مبارزه کرد، تا کهنه جایش را رها نماید. این  مبارزه خیلی مشروع وانسانی است تا چند درحاشیه گفت وشنود نمایم. باید سریع البیان بود  زیرا اگر امروز سرعت عمل  بخرچ ندهیم راه  رسیدن به  مقصود را طویل ساخته ایم. چنانچه  شاعر شیرین  سخن  کشور  خانم  بهار سعید یگی از سخن سرایان سریع الهجه شعر دری میباشد که شجاعانه  از فصاحت شعرش دفاع و مبارزه کرده است. اکنون شما عزیزان را به صحبت خانم هموطنم ” حمیرا جان قادری” دعوت مینمایم که بشنوید و ازصحبت هایش و ازخوانش داستانش لذت ببرید. البته شایان یادآوریست که مصاحبه راازسایت جدید انلاین دانلود نموده ام.  برای  شیندن صحبتهای  خانم  قادری  روی  لینک  فشار دهید .

داستان حمیرا قادری

حمیرا قادر در باره داستان نویسی خود صحبت میکند

سویډن کمېټه د تخار په یولسو ولسوالیو کې

ریپورت
زلمی آشنا د تخار ولایت خبریال

سویډن کمېټه د تخار په یولسو ولسوالیو کې ۲۱۰ کلیوالي ښونځي لري چې ‍په کې څه باندې ۶زره ماشومان زده کړه کوي. په تالقانو کې د دغې موسسې چارواکي وايي په دغو ښونځیو کې هغه ماشومان چې د لارې د لرې والي له کبله نشي کولای دولتي ښونځیو ته په وخت ورسیږي، د زده کړې چانس تر لاسه کوي. په تالقانو کې د سويډن کميټې د ښونې او روزنې مسوول سید مختار سادات وايي چې د دغه پروګرام له لارې هر کال د تخار څه باندې دوسوه زده کونکو ته په خپله سیمه کې د لومړني زده کړې لار اواريږي: « د کلیوالي ښونځیو د جوړیدو موخه د لرې پرتو سیمو ماشومانوته چې د دولتي ښونځیو د لرې والي له کبله له زده کړې پاتې کېږي، د زده کړې زمینه برابرول دي. وروسته له دې چې دغه زده کونکي څلورم ټولګي ته رسیږي، که دولتي ښونځی ورته نزدې وي دولتي ښونځي ته لېږل کېږي او که نه نو تر اتم ټولګي پورې په همدغه ښونځي کې زده کړې کوي. »

ادامه خواندن سویډن کمېټه د تخار په یولسو ولسوالیو کې

به تصاویر نگاه کنید آیا این مراسم راازدواج مینامید یا جنایت بشر؟

ارسالی  : ج پلوشه  از هالند

ازدواج 450 دختر 6 تا 10 ساله با مردان 16 تا 36 ساله

همراه با عکس  های  از مراسم حماس:

ازدواج  دسته  جمعی  450 دختر از سن شش تا ده  ساله با مردان  شانزده ساله تا سی وشش سالهدر عزه .
متتن  این  حادثه بزکگاز زبان  المنی  است که ئ میتوانید  با مترجم گوگل  به  انگلیسی ویا فارسی  بر گردانید.  باور کردن این چنین جنایتی حتی در شرایط حاضر که به اخبار بد عادت کرده ایم واقعاً دشوار است
سبعیت تا چه حد؟..
هزینه جهیزیه را هم که میدونید از کجا آورده  اند؟؟؟؟

لینک منبع به زبان المانی

لینک منبع ترجمه شده با مترجم گوگل

 

جنایت بشر
به این چهره معصوم نگاه کنید
جنایت بشر
عروسبی اطفال شش ساله
جنایت بشر
مراسم عروسی

طنز

طنز
دو خانم در باره بدست آوردن قدرت قصه میکنند

نوشته  از : ماریا دارو

شاگل :  (در) ده سنا رفتم  وسیل  کدم.
ماگل : چه دیدی کدام سیل(تماشا)  نوبود ؟
شاگل : چرا  نی  …بسیار سیلها که ده عمرت  ندیده باشی.
ماگل  : وی  خوارک  چرا مره  باخود نبردی …راستی چطور(ترا) تره ده سنا ماندن.
شاگل : … مه  خوده رفیق  زورسناتورصاحب ماریفی(معرفی)  کدیم .. تره  چرا میبردم ..
ماگل : خو خیراس  مه خوده همسایه  دست راست  وزیر زنها  ماریفی(معرفی) میکنم ….
شاگل :   خو  خی  اونه  وزیر زنا (زن ها) ره میشناسی .
ماگل :. خیر اس  تو  از مه  کده نفر قوی  تر میشناسی .
شاگل : نی بخدا…چندان شناخت ندارم…همو وقتها که ظلم  وستم شوهر، برادران شوهرم زیاد شده بود،  عارضه کدم.
ماگل : وای  کجایت  عارضه کده
شاکل  : ماگل  جان  یادت رفته ،ملک  قریه  وملا مسجد  همه  مه بیچاره  ملامت کدن،  پشتی  شیرلالا ره کدن … چند تا زنها  مره  گفتند  پیش وزیر زنها برو شکایت کو …مه  که رفتم …اول خود مره  ده  ده  نمی ماندند ….مه جانگور میخواستم  که اسپ  خوده ده  خانه ئ ملک  بسته  کنم…میخواستم یکه راست ده دفتر وزیر زنها برم….خو…مره نه ماندن داخل  شوم … بسیارگریان وناله  وزاری  کدم  که شما را بخدا مره ده  خانه  عم ( امن)  ماریفی کنید….
ماگل : خانه  عم  …. خانه  عم چیست  برو گم شو خانه  غم بگو ….
شاگل  : نی ماگل جان  …مه از خانه  غم  میگریختم  که  از ملک  گرفته  تا ملا قریه  ده …مابین  فامیلی ما دستک  میزدند…. رفتم  که  ازخانه  غم  به  عم (امن) برم .
ماگل:  خو حالی  فامیدم  که  چی  میگی …باز چه  شده  تره  ده  او  خانه جای دادند ؟
شاگل  : نی مره گفتن  که از یک  سنا تور زن باید خط  بیارم، رفتم  ده  پارلمان  … همو دوست  ترا  پیدا  کدم ….مره  گفت  که  از یک  خانه  یک  دیوانه  بس  است  ماگل چقدر خوار خُنده (خواهر خوانده) های خوده روان  میکند ؟
ماگل : تو چرا  خوده  دوست  مه ماریفی  کنی  ….
شاگل : نی  مه  خوده  دوست  تو ماریفی  نکدم….
ماگل: خی  چی  کدی
شاگل : مه  عارضه  کدم  تا  به وزیر زنها بگوبه و مره ده  خانه  عم  ببرن …
ماگل :   یعنی که عارض  شدی …
شاگل  : او ماگلجان  مره  به  بیردی  گفتن بان…کاغذ  برش دادم  که امضا  کنه  … کاغذ  ره  خانده نتانست  مره  گفت  برو  …خدمت  صادقانه  بالاتر از سواد است…ما خدمت  میکنیم.
ماگل : وقتیکه  خدمت  میکنه  چرا  کاعذ  امضا نکرد …
شاگل :  خانده  نمی تانست  که  امضا  کند….دیدم که کار مشکل  شد، بازمه خوده  از قلای  شما ماریفی  کدم.
ما گل:   باز چی  گپ شد…
شاگل :   خو گفت  که از یک  خانه  یک دیوانه بس  اس…تنها ازهمو قلا بر تو خدمت کد. دست خالی باز آمدم  پیش وزیز زنها …او طرفم سیل سیل کد، برم گفت که  تکلیفهای تمام زناهای افغانستان ازکمبود ویتامین  (.D) اس… یک قسم گپ های  مکتبی  زد نه فامیدم….بازهمو دخترک  جوان سکرترش مره گفت  که خاله جان ..منظور وزیرصاحب کمبود افتو( آفتاب)  اس …باز نه خانه عم شد ونه هیچ ؛ پس  ده خانه  غم …رفتم  ده سربام  خوده  ده افتو  انداختم ….که شیر لالا آمد تا تانست( توانست) لت وکوبم کد  … چرا  ده  افتو بام خو کدی…همسایه در بدیوار ما، ملا مسجد چشم چران است …گفتمش ….او جان گور …اگر ایطور است  چرا در مانبین  زندگی  ما دستک  مزنه ؛ تو اورا آوردی  که مره  دره  بزنه  باز حالی  میگی که  چشم چران است…جانت گور  شود  که یک  آدم  چشم چران  در در بدن  زنت  دست  زد.
ماگل :  وی …خاکت شوم شاگل  جان …برو  خیر اس ما  بیچاره ها سالها لت سالاری ومرد سالاری  را تیر کدیم  …مگر مه  چاره  تره  میکنم  پیش سناتور صاحب  هردو ما یکجا میروم …. بریش  میگیم  که اگر آسیاب  پدرت هم باشد به  نوبت  اس  …حالی  نوبت ما کی  میرسه که سناتور شویم….
شاگل  : راست  میگی ..
ماگل : چرت  نزد  مه وتو اینبار نوبته  میگیریم  ….ما از او چه  کم  هستیم …باز نوبت ما که رسید غم  تمام زنها  ره  میخوریم.
شاگل  : چی  ده قصه زنها ماندی  ….مثل سناتور صاحب نودهزار معاش  میگیریم…بازمیگیم  که ده ای  معاش پرده ما نمیشه  باید معاش های ما بالا شوه …
ماگل : والله  راست  گفتی ….
شاگل : اله…  اله  نود هزار افغانی معاشه که گرفتیم  …دگه شیر لالا مره  لت نخات  کد…بیا خوارک همی  امروز  بریم.
ماگل  : گوش  کو شاگل جان …در قدم  اول  خوده با واسطه بگیر…فامیدی
شاگل :وای  خاک  ده سرم  شوه  مه کی ره  میشناسم…
ماگل : خیراست  بگو…که دوست  وزیر صاحب زنها   هستی ….
شاگل  : اگر شاهد خواست چطور  کنم …..
ماگل : شاهد نمیخایه ، برایش نشانی  بگو…نشانی تجلیل  هشت  مارچه بگو  …نشانی همین  باشه  که یک  چادر از وزیر زنا تحفه  بدست آوردی …
شاگل  : واه  صدقت شوم  ماگل  چقدر خوب  نشانی  …گفتی  …
ماگل:   بخدا ما از او  سناتور چه پس  میمانم  …کدام  کار مهم  ما  نمیکنم، که سواد بکار باشه  یک دست خوده  ده  مجلس  تا  وبالا  میکنیم  ….سرنوشت  تمام ملت مالوم (معلوم)  میشه .
شاگل : چند دفعه دست خوده بالا کنم….
ماگل: هرقدر که ریس سنا  گفت  اکر طرفدار کم بود هردو دسته بالا کو سرنوشت ملت تعین و غم  تمام زنها را خواهیم  خورد.    پایان

خشونت علیه زنان در تخار کاهش یافته است

خشونت  زنان تخار
زنان تخاری سواد میآموزند

عبدالحسیب شریفی

در مقایسه با سال های گذشته آمار و ارقام موجود نشان می دهد که خشونت در مقابل زنان در ولایت تخار به میزان نه چندان زیاد کاهش یافته است. به گفته ی رزم آرا حواش رییس امور زنان تخار در مجموع در سال جاری در حدود 98 قضیه خشونت های گونه گون در این ریاست به ثبت رسیده است که 36 مورد لت و کوب، 49 مورد شامل قضایای حقوقی، 4 مورد قتل و 9 مورد آن قضیه تجاوز جنسی بوده است. رییس امور زنان تخار اضافه می کند که علاوه از موارد متذکره موضوع بد دادن و بدیل دختران در سال های گذشته وجود داشت؛ اما در سال جاری این چنین موارد وجود نداشته است.
وی تأکید می کند تلاش های وزارت امور زنان در ارتباط به جلوگیری از خشونت ها بی تأثیر نبوده و در قسمت کاهش خشونت کمک کرده است. او می گوید : « به اساس تلاش های این وزارت قانون منع خشونت علیه زنان تصویب و توشیح شده و همچنان کمیسیون منع خشونت از مرکز تا سطح ولایات جود دارد و جلسات ماهوار خود را دایر می کنند و در قسمت آگاهی دهی برای مردم، برنا مه های آموزشی، تدویر کنفرانس ها و سیمینار ها برای اقشار مختلف جامعه در زمینه موثر و مفید واقع شده است. » رییس امور زنان از فراهم سازی زمینه های کار و اشتغال نیز یاد آوری نموده می گوید : « برای یک هزار خانم  در سطح ولایت تخار پروژه های کار در بدل غذا تطبیق شده و از این قبیل برنامه های دیگر نیز وجود داشته که در قسمت جلوگیری از خشونت ما را کمک کرده اند.»

ادامه خواندن خشونت علیه زنان در تخار کاهش یافته است

برای 15 تن از زنان بی بضاعت زمینه آموزش خیاطی مساعدشد

برای 15 تن
عبدالحسیب شریفی

نسیمه مدیر اقتصاد ریاست امور زنان تخار می گوید که این کورس به همکاری مالی موسسه مرسی کورپس  دایر شده که برای شاگردان در جریان آموزش مبلغ 3هزار و برای هریک از استادان مبلغ 11هزار و هفت صد افغانی معاش نیز می د هند. او می گوید که این کورس سه ماه را در بر خواهد گرفت که در این مدت برای شاگردان علاوه بر آموزش حرفه خیاطی، ماشین و دیگر لوزم این حرفه را برای شان می دهند. نسیمه می گویدکه بعداز ختم کورس آنان به شکل گروپی فعالیت آزاد می کنند، تکه را از بازار می خرند و از آن لباس هاي مورد علاقه مشریان می سازند و آن را به بازار عرضه می کنند و از این طریق پول به دست می آورند.

دلارام خانم 30 ساله مادر چهار طفل است. او در کورس خیاطی که در ریاست امور زنان تخار دایر شده آموزش خیاطی می بیند. او می خواهد خیاطی یاد بگیرد؛ تا درکنار برادان صاحب کار شود و ازهمین راه برای دیگر زنان مصدر خدمت شود. او خوشبین است که با یادگرفتن حرفه خیاطی در تقویه اقتصاد خانواده باهمسرش همکاری کند. وي مي گويد: « من اینجا به خاطر یاد گرفتن خیاطی آمده ام، تا از این طریق به دیگر خانم حرفه یاد بدهم.» در پهلوی این خانم دلارام یازده خانم دیگری هم هست که می خواهند حرفه خیاطی یاد بگیرند. یکتن از استادان این کورس می گوید که آنان پارچه هاي لباس را از بازار خریداری نموده بعد آن را به بازار عرضه می دارند و از این طریق مصارف شان را تهیه می نمايند. نجلا می گوید که آنان لباس های زنانه را مطابق خواست بازار تهیه می کنند : « ما هر نوع لباس های زنانه را از قبیل پنجابی، چپن و لباس های مکتب را به فرمایش خود شان ارزان تر از بازار می دوزیم؛ زیراکه ما می خواهیم که مشتری پیداکنیم..»
مسوولان ریاست امورزنان تخار می گویند که آنان تلاش می کنند تا با جلب کمک های موسسات و نهاد کمک کننده زمینه های را برای ارتقای ظرفیت زنان در بخش های تهیه کورس های حرفه یی، سواد آموزی و … را مساعد سازند.