دسته: زنان
شـــعـــر وطــــن – لطفــاٌ تا آخر بــخـوانـیـد : شـــادروان رازق فــانـــی
چه شاديها خورد بر هم چه بازيها شود رسوا
خدا گر پرده بردارد ز روي کار آدمــــــها
يکي از جان کــند شادي، يکي از دل کـــند غوغا
يکي خندد ز آبادی ، يکي گريد ز بربادي
چه عابد ها شود فاسق، چه فاسق ها شود ملا
ادامه خواندن شـــعـــر وطــــن – لطفــاٌ تا آخر بــخـوانـیـد : شـــادروان رازق فــانـــی
دنــیــای مــجــازی – این کاریکاتورها رو شوخی نگیرید : پــدرام کاظــمــی
فاجعه ای هست که مخصوصا نسل جدید به شدت گرفتارش شده
هیچ وقت اجازه ندید دنیای مجازی بر زندگی واقعی شما چیره بشه
بهترین کار این هست که زمان محدودی رو در روز بهش اختصاص بدیم
ادامه خواندن دنــیــای مــجــازی – این کاریکاتورها رو شوخی نگیرید : پــدرام کاظــمــی
بــهـار آیینه ء تـمـام نـمــای قــدرت خــداونــدیست : مــاریــادارو
روز نو روز و سال نو (۱۳۹۵ ) هجری شمسی و فرا رسیدن فصل شادی و نشاط آور بهار و حیات دوباره طبعیت را که نشانه از قدرت و رحمت الهی میباشد به محضر ارزشمند تمام ملت افغانستان عزیز تبریک و تهنیت میگویم. « سید محمد نادر خــــرم »شاعر معاصر افغانستان فریاد ملت مظلوم ما را در این دوره ء تباهی و تاریکی چنین بیان میکند :
هوای روز نوروزی
بهار آمد وطن ! اکنون کجا شد باغ وبوستانت
هوائی روز نوروزی و عطر آلود پغمانت ؟
وطن ! نوروز گردیده ولی رنگت پریشان است
وطن ! خاموش وسرد است صورت سرو وگلستانت
کنون بم از هوا ریزد و آتش هرطرف سوزد
به جای لاله خون جوشد به دشت وکوه و دامانت
غریو مرد وزن تا عرش یزدان می رسد اکنون
فتاده سر به سر پیر و جوان و نو عروسانت ……..
. وعــاقــبــت بــه حـضــور بــهــار پــی بــردیـم : نــادیــا انــجــمــن
وعاقبت به حضور بهار پی بردیم
به عطر گمشده روزگار پی بردیم
زمین و هر چه در او است در ستایش ماست
که ما به معنی فرجام کار پی بردیم
ادامه خواندن . وعــاقــبــت بــه حـضــور بــهــار پــی بــردیـم : نــادیــا انــجــمــن
وانــکا – نویسنده : انتون پاولوویچ چخوف – برگردان از زبان روسی: هـــارون یـــوســفـــی
پسر نه ساله به نام وانكا ژوكوف كه او را سه ماه پیش
وقتی همه رفتند، از الماری صاحب دکان، بوتل رنگ و قلم را کشید، صفحهي كاغذ چملــک را بـاز كرد و شروع به نوشتن نمود: “ پدر کلان عزيز- كنستانتين ماكاريچ،
مه، به شما خط نوشته میکنم . کرسمس شما مبارک! خدا به شما همه چیز بته ! مه خو مادر و پدر ندارم، تنها خودت برآیم باقی ماندی ” . پدر کلان وانكا پيرمرد شصت و پنج ساله ، كوتاه قد و لاغر اما فوقالعاده چابك و سالم بود. چهره ی هميشه خندان و چشمان مست داشت. او به عنوان نگهبان شبانه در خانواده «ژيوارف» کار ميكرد. روزها را يا در اتاق خدمتگاران مي خوابيد و يا به شوخي و پرزه گویی با پیشخدمت های زن ميگذرانید. شبها پوستين کلان ميپوشيد، دور خانه و باغ ارباب ميگشت و قاشقهاي چوبی اش را به صدا درميآورد. دو سگ٬ يكي پير بنام “كاشتانكا” و ديگري ” بوره” هميشه با او بودند.
ادامه خواندن وانــکا – نویسنده : انتون پاولوویچ چخوف – برگردان از زبان روسی: هـــارون یـــوســفـــی
تـــقــدیــم به تــمام زنــان مــظــلــوم افــغــانـــســتان و جــهــان – تــاریـــخ مــبــارزات تــان جـــاویـــد و ســعــادت تـــان هــمـــیشـــگی بـــاد
زنان ، بحیث مادر٬ همسر ٬ خواهر و دختر روشن ترین افق پیروزی و پرشکوه ترین اوج موفقیت اجتماع انسانیست . زنان بمثابه نمادی از انس ، محبت و ظرافت ٬ سراپای وجودش جز شور وعاطفه ملکوتی نیست. زنان معماران واقعی جامعه اند٬ هر خانه، هر قلب، هر احساس، هر لحظه از شادی و سعادت بدون زنان نامکمل است، فقط شما زنان میتوانید آنها را تکمیل نمائید. شما زنان که اساس گذار هستی و ادامه دهنده نسل بشر میباشید ٬ همدوش با مردان برای حصول حق مشترک تان در قانون گذاری اجتماعی ٬ سیاسی واقتصادی علم مبارزه را در کف گرفته و مکمل ابعاد مهم اجتماع بشری و رفع تبعیض جنسی ٬ ادامه دادهنده راه مبارزات قهرمانان هشت مارچ نیز باشید. اعمار یک جامعهء عاری از حق تلفی و تبعیض جنسی « زن و مرد» را اساس گذارید ٬ زیرا مونث و مذکر در خلقت دوبال یک پرنده اند و سهم مساوی دراجتماع بشری دارند . زنان و مردان نیک و مبارز در زندگی شخصی٬ اجتماعی ٬ فرهنگی ٬ اقتصادی وسیاسی مکمل و متمم همدیگر میباشند. پیروزباشید
بــــاحــــرمــــت
مــاریــا دارو
رمـــز پایــداری درجهـــان هســـتی: عبد الحفیظ همام
چند ماه قبل در یکی از ویبسایتها، گزارش علمی را پیرامون پیوند سر یک انسان به بدن شخص دیگری که موفقانه انجام یافته بود، خواندم. پزشکی که این عملیه را انجام داده بود، ضمن اظهاراتی چنین گفت: “این بزرگترین دستاورد علمی هست. ما ثابت کردیم که این عملیات ممکن است. ما حالا قادر شدیم به یک فرد، یک بدن کاملا جدید که درست همانند بدن قبلی او یا هم بهتر از آن بوده باشد، بدهیم. نتایج بعدی این عملیات، راه را برای دستاوردهای بسا شگفت انگیزتر دیگری باز خواهد کرد”. گزارش فوق در ذهنم این اندیشه را تداعی کرد که عجیب است، در گوشه وکنار این کرۀ خاکی، گروه هایی بنام خدا ودر راه خدا سر انسانهای زنده وبی گناه ومعصومی را با کمال قساوت وبصورت فجیع وغیر انسانی قطع مینمایند، وحق زندگی را که آفریدگار هستی، به هر انسانی درین دنیای چند روزه به ارمغان بخشیده، دد منشانه از وی سلب مینمایند! اما در کرانه های این سراپرده کسانی دیگری اند که به آدمیان می اندیشند وبه انسانهای بی رمق وجان باخته، وسربریده ومشرف به مرگ حیات دوباره میبخشند.
ادامه خواندن رمـــز پایــداری درجهـــان هســـتی: عبد الحفیظ همام
موفقیت دانشمند افغانستان دراکادمی علوم تاجیکستان : دکتــورعــلـی احــمـد کــریـمــی
هرات دردوره تیموریان ازمراکزعمده وبزرگ هنر،ادبیات، موسیقی، کاشی کاری، خطاطی،قصه سرایی،کتاب سازی وصحافی بود.دوره فرمانروایی سلطان حسین بایقرا هرات کانون ومرکز اوج کمال معرفت و معنویت بود واین دوره بنام قرن طلایی ورنسانس به دوره احیای علوم، دانش ونوآوری در ادبیات وغزل
معروف گردیده است. جانیشینان هرات وبویژه سلطان حسین بایقرا به رونق ادبیات ٬ هنروعلم نسبت به جنگ و امورنظامی زیادتر توجه داشتند. درحوزه ادبیات دراین دوره قصیده متروک میگردد وجای آنرارباعی وغزلهای عاشقانه ولطیف می گیرد. درکنارسایرمشاهیر آن زمان به دربارسلطان حسین بایقرا که میعادگاه منقدان وشاعران بود می توان از نورالدین عبدالرحمن جامی سلطان معنوی و عارف هرات که دراکثرعلوم مانند فقه، حدیث،حکمت،عروض و صرف ونحو یکتاززمان خود بود و به رباعی وغزلسرایی نیز شهرت به سزا داشت نام برد.
ادامه خواندن موفقیت دانشمند افغانستان دراکادمی علوم تاجیکستان : دکتــورعــلـی احــمـد کــریـمــی
يادم هست … : پـــدرام کاظـــمـــی
یادم هست پیش از ازدواجام، مدتی با همسرم همکار بودم. فضای کار باعث شده بود که او از شخصیت و اطلاعاتِ من خوشاش بیآید. ناگفته هم نماند؛ خودم بدم نمیآمد که او این قدر شیفتهی یک آدمِ فراواقعی و به قولِ خودش «عجیب و غریب» شده!
ما با هم ازدواج کردیم. سالِ اول را پشتِ سر گذاشتیم و مثلِ همهی زن و شوهرهای دیگر، بالاخره یک روزی دعوای سختی با هم کردیم. در آن دعوا چیزی از همسرم شنیدم که حالا بعد از جداییمان، چراغِ راهِ آیندهی رفتارهایام شده:
-«منو باش که خیال میکردم تو چه آدمِ بزرگ و خاصی هستی!… ولی میبینم الآن هیچچی نیستی!… یه آدمِ معمولی!»
توصیه به ۳۰ ساله ها : پدرام
اول – برای ریسک کردن دیر نشده است (۳۰ ) سالگی با آرامی ولی با سرعت زیاد از شما عبور خواهد کرد. همه توقع دارند که آدم بالغ و عاقلی هستید و می دانید چه هستید و چه می خواهید ولی به توقعات دیگران گوش ندهید. اگر از شغل و تخصص و موقعیت خود راضی نیستید هنوز شانس تغییر وجود دارد و جسارت به خرج دهید. در آینده، بیشترین افسوس از کارهایی است که در این دهه از زندگی تان انجام نداده اید.
اقتباس مضمون از سایت استقلال : جاسوس انگلیسی که درمسجد “پل خشتی” جماعت میداد که بود؟
مهد ی آخرین مطالب, آمریکا, اسلامی, تحلیل ویژه, مطالب ویژه, مقالهها:
بمنظور داخل شدن به عمق بازی { سازمان جاسوسی انگلیس} mi6 در افغانستان و منطقه ، نخست عمق استراتیژی انگلیس ها را در دشمنی با جهان اسلام ،به توضیح گرفته و سپس می پردازیم به نخستین حرکت و عملکردهای mi6 {سازمان جاسوسی انگلیس} با ارسال جواسیس در لباس ملا و عالم در افغانستان.
{ چگونه اسلام را نابود کنیم ؟ } عنوان کتابیست که تهداب سازمان های استخباراتی {mi6, mi5 } انگلیس راتشکیل میدهد. این کتاب دو قرن پیش توسط مغز های متفکر استراتیژیست انگلیس برای تطبیق استراتیژی های درازمدت خود در جهان اسلام تهیه و آنرا اساس گذاری سرخط سیاست های خارجی و سلطه جوی خود در حال و آینده های دور قرار دادند و میدهند.
“مستر همفر” جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی در کتاب خاطرات خود در باره تطبیق مواد های این کتاب {چگونه اسلام را نابود کنیم؟} می نویسد : { بعد از بسیار جنگ ها و تجربه ها در یافتیم که به هیچ وجه نمی توان با اسلام از درِ جنگ پیش آمد و آنرا از بین برد ؛ اندیشه ای رهبران دولت ِ بریتانیا ی کبیر بر آن شد که اسلام را با نقشه ای دقیق و حساب شده و با شکیبایی بس درازمدت از داخل نابود کنند ، درست است که ما سر انجام باید دست به کار نظامی بزنیم ، اما این تصمیم را در مرحله آخر ، زمانیکه کشور های اسلامی را به ضعف کشانده ایم ، به مورد اجرا در می آوریم ، ما به هر جز از پیکره اسلام چنان تیشه ای میزنیم که دیگر نتواند قوایش را جمع و اقدام به مقابله به مثل کند.}
یک فصل این کتاب را برافروختن آتش جنگ و شورش های داخلی و مرزی میان مسلمین و غیر مسلمین و نیز بین خود مسلمانان در کشورهای مختلف در طول زمان تا آنکه نیرو مسلمین به تحلیل برود و از اندیشه پیشرفت و یکی کردن صفوف خود غافل شوند و توان فکری و منابع مادی آنها از بین برود ، جوانان و نیروهای فعال و کار آمد شان نابود شوند و هرج مرج و نزاع در میان مسلمانان حاکم گردد ، تشکیل میدهد. به اساس تطبیق مواد ها ی همین کتاب بود که mi6 انگلیس { سازمان جاسوسی} منازعه یا خط مرزی دیورند و کشمیر را درکنار افغانستان و هندوستان در دو سوی پاکستان بعنوان پایگاه همیشگی و باب الورود خود بمثابه درد سر منطقه ، جاری نگهداشتن تنش های قومی میان مسلمانان و تطبیق اهداف خود در آینده های دور به میراث گذاشت.
هر نوع منازعه ، جنگ و قتل میان کشمیری ها ، پاکستانی ها و افغانها جاری نگهداشتن خون مسلمانان و فعال نگهداری آسیاب mi6 در منطقه بوده و است ؛ شکل گیری اداره و رهبری پاکستان در جغرافیای منطقه قبل از اینکه یک کشور مستقل اسلامی باشد یک تشکیلات مرموز و مافیایست که در راستای منافع منطقه یی قدرتهای بزرگ بخصوص انگلیس و امریکا رقم خورده ، رهبری و هدایت می شود.
انگلیس ها از وحدت و رشد فکری جهان اسلام در خوف بودند و هستند و سعی کردند با اعزام اجنت ها و جاسوسان ِ خود در افغانستان مانع رشد فرهنگ و فلسفه علمی اسلام گردیده و افغانها را در حیطه عقیده و خرافات از اصل اسلام دور و احساسات عقیدوی آنها را در گروی سحر و جادو نگهدارند و درتامین این مامول نمایندگان خود را در لباس پیر و حضرت و شیخ و طالب با عبا و قبا و دستار و چلتار آراسته به افغانستان اعزام نمودند تا اهداف سیاسی و استعماری خود را بوسیله همین فرستادگان مسلمان نما زیر چتر اسلام در افغانستان بدست بیاورند ، که مشت نمونه خروار از چند تن آنها و کارنامه های آنها که درکتاب ” افغانستان در مسیر تاریخ “از آنها ذکر بعمل آمده و در کتاب ” افغانستان تخته خیز استعمار” از صحفه ۲۳ الی ۲۸ کاملآ چهره های جواسیس را آفتابی ساخته است ، نام می گیریم: یکی از اجنت های مرموز و دست پروردگان انگلیس شخصی بنام مستعار سید حسین معروف به نقیب از طریق هندبریتانیوی در زمان حبیب الله خان وارد افغانستان و در جلال آباد در ناحیه چار باغ جا بجا شد ، که به شیوه پیر و مرشد دام تزویر سرراه مردم بی آلایش و باک طینت آن ولا نهاد و عقاید ِ پاک مردم را در ریا و ساحری بست و مردم را در جهل خرافات فروبرد ؛ مردم را علیه امان الله به قیام کشاند در محوطه اقامتگاه بهاری که بنام باغ نقیب شهرت یافت ، چرس را بنام بته فقیر مورد استفاده جوانان قرار داد و آب چرک دست و پا خود را منحیث آب تبرک و شفا بخش بالای مردم نوشانید.
توماس ادورا لارنس ، یکی از چهره های مرموز سیاسی انگلیس که در افغانستان مشهور به “حاجی پیرکرم شاه” شهرت یافته بود ، وی با عبا و قبا ملایی هرروز شعبده بازیها از خود کرامات نشان میداد و مردم را بر علیه دولت به شورش می کشاند و دعوت می کرد ؛ همین لارنس بود که هزاران قطعه عکس عریان ملکه ثریا را در بین مردم توزیع داشت ، این عکس ها بصورت فریبانه طوری مونتاژ گردیده بود که سر از ملکه ثریا و بدن از یک زن انگلیسی گرفته شده بود ، وی حتی در مسجد پل خشتی مردم را نماز داده است…..
ادامه خواندن اقتباس مضمون از سایت استقلال : جاسوس انگلیسی که درمسجد “پل خشتی” جماعت میداد که بود؟
بــحــال طفــلان وطــن صـــدق مــیـنـمایــد.
صدای زیبا از هنرمند مطرح کشور ســیــما تــرانه
به ارتباط انتقال جنگ از جنوب و شرق به شمال افغانستان-مصاحبۀ امان معاشر با محترم دوکتور عزیز فاریابی
دوکتور عزیز فاریابی شخصیت گرامی در ایالت بریتش کلمبیا کانادا زندگی دارد. وی در محافلیکه از طرف سازمانهای مختلف اجتماعی بر گزار میشوند ،شرکت می ورزد و به نمایندگی از ترکتباران بریتش کلمبیا به زبان اوزبیکی و فارسی سخن می راند و سخنانش به دلها چنگ می زند. داکتر عزیز یکی از شاعران نکته سنج معاصر کشور است که به زبان اوزبیکی و فارسی شعر میسراید و اشعارش در لابلای موسیقی نوازندگان با نام و با احساس میهن مجترمان: خیرمحمد چاووش ، مسعود امی ، وحید امید ، فردین عسکری ، داوود چاووش انعکاس یافته است.
فاریابی به مردم عشق می ورزد و وطنپرست پر شور است. از سالیان دراز جنگ لعنتی از کشور ما قربانی می گیرد.غرب جنوب و جنوب شرق وطن را فرا گرفته است و اکنون دامن خویش را به شمالشرق و شمال غرب کشور گسترده است .مکاتب ، ادارات و موسسات عمومی و دولتی را به اتش می کشند و به خاک یکسان می سازند، به چور و چپاول دست می زنند و به ناموس و شرافت انسانها متجاوز میشوند و حادثه دلخراش ولایت کندوز ،غور و زابل الگوی همه ی رنجها و مصیبتهای است که این دستهای غارتگر به مردم ما تحمیل می کنند و اوازه ی ان جهان را فرا گرفته است.
داعش « عروس شهر ها» را خونبارو سوگوار ساخت : عبدالواحـــد ســادات
دیشب دشمنان آسایش بشریت این شرارت پیشهگان شریر بین المللی فرزندان ملکی ؛ بیگناه وبی دفاع پاریس (مهد انقلاب کبیربخاطر: برابری ؛ برادری ومساوات ) را قربان ساخت ومردم فرانسه و ابنای بشررا که انسان و انسانیت ملاک اندیشه وعمل شان است متا لم گردانید .
در حالیکه با مردم سوگوارفرانسه همدردی داریم ؛ نفرین بی پایان خود را به عاملان وحشی این جنایت نفرت انگیزوداعشیان شرارت پیشه ابرازمیداریم .
مبرمترین درس عبرت انگیزاین تراژیدی هولناک این است که :
ادامه خواندن داعش « عروس شهر ها» را خونبارو سوگوار ساخت : عبدالواحـــد ســادات
سنگسار. : نوشته – نذير ظفر
نا مرد ها بفرق زنان سنگ مي زنند
تكبير گفته خنده كنان سنگ مي زنند
در هيچ ديني نيست چنين وحشت تمام
سنگسار ميكنند و عيان سنگ مي زنند
مشتي چلي و طالب و داعش ز اوج جهل
بر شيشه اي خداي جهان سنگ مي زنند
ان فاقدان غيرت و نا موس و دين و خاك
ديوانه وار از دل و جان سنگ مي زنند
لعنت. هزار مرتبه با أين پليديان
بي چون و بي چرا همگان سنگ مي زنند
پا برهــنــه بازگــــشــت : نوشــتــه مــاریـــا دارو
https://www.scribd.com/doc/288850287/%D9%BE%D9%80%D9%80%D9%80%D8%A7%D8%A8%D9%80%D9%80%D8%B1%D9%87%D9%80%D9%80%D9%86%D9%80%D9%87-%D8%A8%D9%80%D9%80%D9%80%D8%A7%D8%B2-%DA%AF%D9%80%D9%80%D9%80%D8%B4%D9%80%D9%80%D8%AA-%D9%86%D9%88%DB%8C%D9%80%D9%80%D9%80%D8%B3%D9%80%D9%80%D9%86%D9%80%D8%AF%D9%87-%D9%80-%D9%85%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%A7-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%88
درباره سرطان سینه : ارسالی مرجان از هالند
روی کدام دلیل چیزی و یا شخصی را دوست بداریم :ارسالی ثــریااحمدزی
مرد را به عقل و وقارش نه به ثروتش
زن را به وفایش نه به جمالش
دوست را به محبتش نه به کلامش
عاشق را به صبرش نه به ادعایش
مال را به برکتش نه به مقدارش
خانه را به آرامشش نه به اندازه اش
غذارا به کیفیتش نه به کمیتش
دانشمندد را به علمش نه به مدرکش
مدیر را ه عمل کردش نه به جایگاهش
نویسنده را به باورهایش نه به تعداد کتابهایش
شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش
دل را به پاکیش نه به صاحبش
جسم را به سلامتیش نه به لاغریش
سخنان را به عمق معنایش نه بهگوینده اش
هرگاه به گفتار بزرگان عقیده داشته باشیم ٬ زندگی در مسیر اصلیش حرکت میدارد.
تحت عنوان (بابه خیرو ی بایسکیل ساز ) داستان کوتاه – نوشته ای شجاع رشیدی
خاطره ای تابستانی :- خاطره ها در زندگی بسیار زیاد اند، جاویدان و فراموش ناشدنی . هنوز هم بیاد دارم که در کوچه ای بالا تر از خانه ای ما کوچه ای حمام حاجی معلم بود و در دو صد متری آن کوچه یک بایسکیل سازی قرار داشت ،مرد سالخورده ای همیشه از سپیده دم تا غروب در دکانش مصروف ترمیم و پنجچری گیری بایسکیل ها میبود، و کسانیکه این پیر مرد را میشناختند بابه خیرو میگفتند ، گاه گاهی که از پیش دکان بابه خیرو گذر میکردم صدای او را از دور میشنیدم که با خود چنین زمزمه میکرد، بی بی صنم جانم ، انار سیستانم .
ادامه خواندن تحت عنوان (بابه خیرو ی بایسکیل ساز ) داستان کوتاه – نوشته ای شجاع رشیدی
ده قاعده برای داستان نویسی – از نگاه نویسندگان مختلف : جمع آوری توسط سارا واترز – ترجمه : گیل آوایی
یک اشاره:
آنچه می خوانید، نظرات سی نویسندۀ انگلیسی زبان در رابطه با چرایی و چگونگیِ داستان نویسی ست که گاردین آن را در دو بخش منتشر کرده است. آن را به فارسی برگردانده ام با این نگاه که آشنایی با نظرات نویسندگان حرفه ایِ غیر فارسی زبان، می تواند برای دوستداران و علاقمندانِ به داستان و داستان نویسی مفید و حتی الهام بخش باشد.
فاجعه ی کوچ مسلمانان به غرب- نوشته ء : اسمعیل فروغی
مرگ اندوهبار و دردناک پسر سه ساله ی سوری در دریا و کوچ فاجعه بار مسلمانان از سرزمینهای پدری شان بسوی اروپای غربی ؛ قبل از همه مایه ی شرم برای دولتمداران غاصب کشورهای اسلامی ــ بخصوص کشورهای عرب حوزه ی خلیج فارس است . دولتمداران فاسد و عیاش کشورهای عرب حوزه ی خلیج فارس که هرسال صد ها میلیون دالر را صرف عیاشیها و تن پروریهای خود و بسته گان خویش مینمایند ، با بیشرمی تمام ، نتنها فقط نظاره گر این فاجعه ی کوچ مسلمانان از خانه هایشان هستند ؛ بلکه هنوزآتش بیشتربه هیزم جنگهای خانمانسوز کشورهای مسلمانی چون سوریه ، عراق ، افغانستان ، لیبیا و یمن هم میریزند . تا کنون هیچ کشور ثروتمند مسلمان ــ بویژه کشورهای ثروتمند عرب حوزه ی خلیج فارس حاضر نشده اند تا حداقل خیمه و خرگاهی برای پناهجویان جنگ در کشورهایشان برپا داشته ، بروی کودک مریض و محتاجی دست ترحم بکشند .
ادامه خواندن فاجعه ی کوچ مسلمانان به غرب- نوشته ء : اسمعیل فروغی
درود بر روان پـــــاک حـــامـــی اســتــقــلال افــغــانــستــان شــــادروان شـــاه امان الله خــان
دو داستان از داستانهـای فولکوری کابل – داسـتان بـی بـی مهـرو علیه الرحمه : نوشته – شادروان محمد ناصر غرغشت
هنگامیکه جنگ دوم افغان وانگلیس درگرفت، دختری بس زیبا بنام بی بی مهرو علیه الرحمه، در یکی از قریه شمال کابل میزیست . یکی از جوانان ده که در خوشگلی ورشادت ممتاز بود از این دختر قشنگ را خواستگاری کرد. پدر ومادر دخترک از جوانی ومردانگی عزیز اطلاع کافی داشتند .بدون هیچ تعـلـلی به ازدواج آنان راضی شدند. پس از چندی مراسم عروسی برگذار شد؛ ودر آنشب عزیز هرقدر بچپ وراست نگریست جز اطفال کوچک وپیران سالخورده ندید. با تعجب پرسید که جوانان ده ورفقای من، کجا هستند ،چرا نخواسته اند باخوشی وشادمانی من سهـم بگیرند؟
بجوابش گفتند که همگان کمر همت بسته اند وبه جنگ دشمن رفته اند .








