سنگ سیه : شریف حکیم

سنگ ما گرچه سیه است بهِ از سنگ شماست
رنگ ما گرچه دوصد رنگ بهِ از رنگ شماست

شیخ با مرد کلیسا سرِ دعواش گرفت
گفت آذان که دوصد بار بهِ از زنگ شماست

ما که با تفرقه هم یاد خدارا بکنیم
بهتر از طاعت با نظم و هم آهنگ شماست

مرد عیسایی افسرده ز جایش برخاست
گفت این ها به دلیلِ نظر تنگ شماست

ادامه خواندن سنگ سیه : شریف حکیم

درد وطن : م – اسحاق ثنا

یادم نمی روی بخدا هیچگاه وطن

ای مایه‌ی سرور من و انتباه وطن

تا چند پای قاتل پیر و جوان تو

گاهی نبینمش به در دادگاه وطن

ای سالهاست شب پی شب میکند گذر

اما نشد این همه شب صبحگاه وطن

ادامه خواندن درد وطن : م – اسحاق ثنا

 سُرورگم شده: شعر ؛ میرعنایت الله سادات

عمری ست  گشته سُرورازبرم جدا  

   یا من شدم به هجر و فتادم ز او جدا

روزم به یاد گمشده ام شام می شود  

    شامم به فکر صبح  نباشد از او جدا

مقهور روزگار و سزاوار غربتـم     

    افتیده ام به دام و نگشتم از او جدا

ادامه خواندن  سُرورگم شده: شعر ؛ میرعنایت الله سادات

وطن از من٬وطن از تو٬وطن از ما: شعرازاستاد یوسف کهزاد

بنازم  ای  وطن  در  جان  خودآتش  زدنهایت

زخیرات سرهمسایه ها٬ویران شدن هایت 

نمدانم درکدامین  فصل  تاریخت روان  هستی 

به  امروزت که میبینم٬چه خواهدشد فردایت

گرفته  دامن هر  خارو خس  ٬مشت غبار  تو 

هزاران قطرهء  ناپاک شد گوهر  به  دریایت

چه سان آواره  مرغانت٬خبراز  آشیان  گیرد

به جای  لاله٬خون روییده است در  کوو صحرایت

ادامه خواندن وطن از من٬وطن از تو٬وطن از ما: شعرازاستاد یوسف کهزاد

خلای قدرت ؛ شعر از : نذیر ظفر

سپاهی که دارد به بیگــــــــانه دست

به رزم اش بود پیش دشــمن شکست

به هر جا که شـــــــــاندی نهال نفاق 

نبیــــنی از او حا صــــلی جز شقاق

حکایت نمـــــایم ز کابـــــــــل زمین

ادامه خواندن خلای قدرت ؛ شعر از : نذیر ظفر

نن(دثور ۲۷)داستاد داستاد روهي څلرويشتم تلین دی: د نجیب الله نجیب لیکنه

اکاډمیسین محمد صدیق روهې په ۱۳۱۳لمریز کال کی د خوست مرکز د حیدرخیلو د سموات په کلی کی زیږدلی دی او لا ماشوم ؤ چی د ورور او خویندو سره یوځای د مور او پلا ر دمینی څخه بی برخی شول .
ښاغلي روهي لومړنۍ زده کړي دخوست داسماعیل خیلو په ښوونځي ،منځنۍ زده کړي ئې دکابل په دارالمعلمین کي او په ۱۳۳۷کال دکابل پوهنتون د ادبیاتو له پوهنځي فارغ او په پښتو ټولنه کي دڅېړونکي په حیث مقرر شو .
په ۱۳۴۷ کال دلوړو زده کړو لپاره دبیروت امریکايي پوهنتون ته تلل او هلته ئې دښووني او روزني په فلسفه کي ماسټري اخستې ده
استاد د خپل علمی او فرهنګی او ادبی ژوند په خورا لنډه موده کی د دارالمعلمین او پوهنتون استاد دبیلا بیلو مجلو د مسؤل چلوونکی دافغانستان د علومو اکاډمی مرستیال او رئیس د وخت دپښتو ټولنی مرستیال او دخوشحال فرهنګی ټولنی مشر په توګه هیوادوالو ته ډیر خدمتونه کړی دی .

ادامه خواندن نن(دثور ۲۷)داستاد داستاد روهي څلرويشتم تلین دی: د نجیب الله نجیب لیکنه

« دریچۀ دل» پژواک صداهای گمشده : نوشتهء استاد پرتونادری

وقتی از من خواسته شد تا در پیوند به گزینۀ شعری « دریچۀ دل» سروده‌های بانو نفیسۀ خوش نصیب، چیزی بنویسم نمی‌دانم چرا ذهنم یکی و یک بار به آن سال‌های سیاه برگشت، به آن سال‌هایی که دروغ را به نام حقیقت به رنگ سرخ می‌نوشتند. 

سال‌های که خط سرخ در میان انسان‌ها فاصله می انداخت. ادبیات و شعر نیز چنین شده بود. دسته بندی شده در دو سوی خط سرخ. با این حال هنوز این فرصت برجای بود تا بانوان سخنور در کانون‌های ادبی مکتب‌ها و دانشگاه‌ها گرد هم آیند، با هم دیداری کنند، شعری و سرودی بخوانند و بحث و گفت‌وگویی به راه اندازند.

شماری از بانوان سخنور که امروزه شعر و سخن شان به جایگاهی رسیده است، پرورش یافته‌گان همین کانون‌های ادبی هستند؛ اما به گفتۀ رودکی سمرقندی:

چه نشینی بدین جهان هموار – که همه کار او نه هموار است

ادامه خواندن « دریچۀ دل» پژواک صداهای گمشده : نوشتهء استاد پرتونادری

اشعار بیدل – فرستنده : سید جواد از المان

مجو  بیدل  علاج  سرنوشت از گریه حسرت

  به  موج  باده  نتوان  شست  هرگز خط ساغر را ******

پی نافه های رمیده بو مپسند  زحمت  جستجو

  به خیال حلقه زلف او گرهی خور و به خطن درآ

******

ادامه خواندن اشعار بیدل – فرستنده : سید جواد از المان

شاعر دندان‌کش وزیر آزار: نوشتهء استاد پرتو نادری

زنده‌یاد استاد بارش که رحمت خداوند بر او باد! هربار تا نامی داکتر سید مخدوم رهین به میان می‌آمد، قیافه وصدایش اندکی جدی می‌شد و بعد می‌گفت: پرتو! چه فکر می‌ کنی، روزی که داکتر رهین از دانشگاه تهران گواهی‌نامۀ دکترای‌خود را به دست می آورد، داکتر پرویزناتل خانلری در بارۀ او چه گفته بود؟
می‌گفتم: چه می دانم!
می‌گفت: خانلری در دورۀ دکترا استاد رهین بود، او روزی که رهین از دکترای خود دفاغ می‌کرد در میان گروهی از دانشمندان، استادن زبان و ادبیات و دانش‌جویان دانشگاه تهران در سخن‌رانی خود گفته بود: « امروز ما یک غول ادبیات را برای افغانستان تقدیم کردیم! »
استاد بارش باور داشت که در دانشگا تهران دو گونه مدرک دکترا داده می شد. یکی برای خود ایرانی‌ها و گوینده‌گان پارسی دری بود و دیگری برای گوینده‌گان زبان‌های دیگر.

ادامه خواندن شاعر دندان‌کش وزیر آزار: نوشتهء استاد پرتو نادری

نور حضور آدم و حوا محبت است: شادروان جیدری وجودی

ما را دلى بود که سرا پا محبت است
دریا محبت است و گهرها محبت است
گل‌هاى داغ سینۀ مجنون نامراد
سر بر زده به دامن صحرا محبت است
در موسم بهار ببین از نهاد خاک
بیرون شده به چهرۀ گلها محبت است
گاهى به رنگ قیس، زمانى چو کوهکن
گه جلوه‌گر به صورت لیلا محبت است
گاهى به‌سان کوه پر از ابهت و شکوه
گه مى‌رود زخویش چو دریا محبت است
دوزخ شرار و دود نفاق و شقاق ماست
زیبایى بهشت تمنا محبت است
ابلیس را عداوت و کبر و حسد بود
نور حضور آدم و حوا محبت است

فردین عسکری و فعالیت های هنری : نوشتهء نذیر ظفر

با وجودیکه 40 ساله جنگ خانمانسوز غنای معنوی این مرز و بوم را به آتش کشیده است ؛ مگر این مهد قریحه خیز در هر مقطع زمان با رشد هنر مندان ، علم پیروزی را بر فراز قله های شامخ افتخار بر افراشته اند و با انکه هنر ستیزان با تبر زین تعصب به هفت پیکر هنر کوبیده اند مگر هنر پروران شجاع این سر زمین با احیای مجدد  پیکره های از هم ریخته هنر را توانسته اند تر میم و تعمیر کنند .

در عصر ما  نیز عناصر هنر ستیز که با رنگهای تعصب ؛ بخل و بهتان اراسته اند  و اهل هنر و هنر مندا ن را هدف قرار میدهند و به طرق مختلف بد نام میکنند ؛ ولی بیخبر از ان اند که در بین جوانان هنر پرور و هنر مند ما حا میان هنر وجود دارد که با فعالیت و خد مات ارزنده و شایسته شان  اهل هنر را مدد می رسانند و در سا حات مختلف ایشانرا یاری میکند . یکی ازین خوبان هنر ور و هنر پرور محترم فردین جان عسکری جوان رشید و مودب و مستعد است که در سال 1361 خورشیدی در ولایت زیبای فاریاب در یک فا میل روشنفکر دیده به جهان گشوده  و پدر ش محترم محمد آصف از افسران  وقت بود ؛وی نوه ای مرحوم حا جی محمد صدیق گدامدار که در انزمان ها وکیل مردم فاریاب نیز بود ؛ میباشد .

ادامه خواندن فردین عسکری و فعالیت های هنری : نوشتهء نذیر ظفر

در«آیه‌های منسوخ» کریمه ویدا : نوشتهء استاد پرتو نادری

نخستین گزینۀ شعری کریمه ویدا «آیه‌های منسوخ »نام دارد که در جنوری 2001میلادی در پاکستان انتشار یافته است.بخشی از شعرهای این گزینه در کابل سروده شده و بخشی هم در زیر آسمان غربت در هند و در آیالات متحد امریکا. کریمه ویدا شاعری است آگاه و با اندیشه‌.شناخت گسترده‌یی از شعر و ادبیات پارسی‌دری دارد.با تعهد و هدف‌مندانه می‌سراید.سروده‌های آمده در«آیه‌های منسوخ»بیش‌‌تر محتوای سیاسی –اجتماعی دارند.غم غربت و گاهی هم موضوعات عاشقانه بخش دیگری محتوای شعرهای او را می‌سازند.این موضوعات گاهی با اسطوره‌ها سامی، روایت‌های دینی و کارنامه‌های شخصیت‌ها مذهبی–تاریخی نیز می‌آمیزند.

ادامه خواندن در«آیه‌های منسوخ» کریمه ویدا : نوشتهء استاد پرتو نادری

شعر از رسول پویان

رسول پویان

هـنوز خاطرۀ عشـق و زندگی بـاقـیسـت
سـرود تـازه گل نــوبهــار دل بـاغـیـست
ز دیدگان هـریرود شور دل جاری است
به بزم خسته دلان درزمان غم ساقـیست
شـمـیـم زمــزمــۀ جـــوی مــولـیــان آیـد
شـکـنج دامـن آمـو هــم چـنان راغیـسـت

ادامه خواندن شعر از رسول پویان

محراب دعا : شادروان رازق فانی

ای  چلچله هل تاچند ؛ از باغ  جدا باشید

در  رهگذر  سیلاب  محکوم  به  فنا باشید

زاغان  سیه دل  را ؛ در سایه  گل  جا نیست

باید  که شما  انجا در  شور  ونوا باشید

ادامه خواندن محراب دعا : شادروان رازق فانی

در سوگ خورشید، مردی با عظمتی فراتر از عشق غروب خورشید برای طلوعی دیکر : مهرالدین مشید

شاد روان نجم العرفا حیدری وجود

سخن برسر غروب خورشید و سوگ آفتابی است که هرچند در طلوع جدید و متکامل تر رخ نموده است  و از آن به عنوان سقوط کاخ بلند فارسی و فروریزی کاجستان های سر به فلک کشیدۀ هندوکش فروریزی کاج عشق و عرفان و محبت تعبیر شده است، اما او اکنون سر در نیام خاک نهاده است. استاد وجودی شاعری دردآشنا که در دل های شاعران و عارفان و فرهگیان و اندیشمندان و خانقاییان و همگان جای داشت و همه وفات او را ضایعه عظیم به زبان و شعر و عرفان و فرهنگ و ادب کشور خواندند. حیدری وجودی مردی با عظمتی فراتر از عشق که دوست داشتنش خوانند، پس از بیماری جهان فانی را وداع گفت. مردی که داستان زنده گی اش با عشق آغاز شد و با عشق زنده گی کرد و با عشق پرورده شد و کوه و کتل های عشق را با بال اندیشه درنوردید تا شاهد به آغوش کشیدن عنقای عشق در مرز های لامکان محبت که جابلقا و جابلسای تاریخ اش خوانده اند، باشد 

ادامه خواندن در سوگ خورشید، مردی با عظمتی فراتر از عشق غروب خورشید برای طلوعی دیکر : مهرالدین مشید

زبان محاوره ای بشکل فجیع وارد زبان نوشتاری شده است : نوشتهء بانو صفا امانی-و تبصرهء ضیا باری بهاری در این مورد.

”این روز ها صفحات مجازی سبب شده است تا زبان محاوره ای بشکل فجیع وارد زبان نوشتاری شود” 
خانم صفا امانی در صفحه فیسبوک خود با این سر خط به موضوعی مهمی اشاره نموده اند که این مشکل واقعأ قابل اندیشه می باشد.
نوشته شان را موفق نشدم به اشتراك بگذارم. این هم نظر من در این ارتباط که امروز صبح در پای پیام شان گذاشته بودم: من با این انتقاد بجا و زیبای شما کاملأ موافقم، واقعأ در جمع کاربران فیسبوک آن طوری که دیده می شود بسیار اندک هستند نویسنده گانی که درست با اندک غلطی می نویسند،از جمله خودم. شوربختانه اکثریت فیسبوک را به دفتر چتل نویس خود تبدیل نموده اند، صرف نظر از چرندیات و اراجیفی که به آدرس مخالفین و غیر مخالفین خود بعضی ها می نویسند.  غلط نویسی و نوشتن با گویش های محلی در این أواخر به یک عادت روز تبدیل شده است، وضعیت تلویزیون ها در داخل أفغانستان بد تر از فیسبوک است. زبان یکیست اما لهجه ها فرق می کند.  متأسفانه فرهنگی ها و نویسنده گانی که در ادبیات زبان فارسی مسلط هستند بسیار کم توجه اند به این مشکل و یا اگر واضح تر بیان کنیم اصلأ توجه ندارند.

ادامه خواندن زبان محاوره ای بشکل فجیع وارد زبان نوشتاری شده است : نوشتهء بانو صفا امانی-و تبصرهء ضیا باری بهاری در این مورد.

به یادآن شید ای وارسته؛ غزل را گرامی بداریم !!- نوشته ء دکتور لطیف ناظمی

دکتور لطیف ناظمی

در پیکر پدرام طوبای بهشت اشراق شعر دری ، شاخه های غزل و مثنوی ،بیش ترینه دل انگیز و عطر آگین اندو بیشترینه خلوت نشین حجله ی یاد ها و خاطره ها. از همین روست که بلند دست ترین سخن وران گذشته ی مان چنگ بر طره ی غزل انداخته اند ویا دل به سرایش مثنوی بسته اند. غزل و مثنوی دو گوهر برین  پیکر شعر دری اندکه با  ویرانی قالب های عروضی و در هیاهوی در هم ریختن پایه های افاعیل به تمامی مهرا فرموشی و خاموشی را نپذرفتند و با استواری برجای ایستادند. غزل فارسی دری از همان دیرینه سال هادر حصار دلگیر چکامه ها و قصیده های بلند بالا دل آزرده بود که فرمان نشناخت و از اطاعت قصیده عنان بر تافت. غزل با آزادگی به جلوه گری برخاست و هر لحظه به شکلی دل برد و نهان شد. دیگر قبای تعریف سنتی پوسیده یی که فرهنگ نویسان و ادب شناسان باستان بر دوش غزل می بافتند، راست نمی آمدو قالب قدیمی غزل ، هرگز چونان گذشته به معنای مغازله با زنان و دوشیزگان باقی نماند.

ادامه خواندن به یادآن شید ای وارسته؛ غزل را گرامی بداریم !!- نوشته ء دکتور لطیف ناظمی

بر گشت همه به سوی اوست. حیدری وجودی قافله سالار تصوف و سرحلقه عرفان اسلامی در جمع ما نیست

بعضاٌ نوشتن  تسلیت  برای  دوستان  خیلی  سنگین  تمام  میشود . بخصوص  برای  انسان  فرشته  خو مانند  استاد گرانقدر  حیدری  وجودی. هرگاه  چشمه  ساری  می  خشکد ٬ یک  وادی راباخود  می  خشکاند٬ اما فکرکنید  اگر چشمهء شفاف  تصوف٬ شعر و افکار یک  صوفی با تقوا را ازدست  میدهیم٬ گویا  تاریکی  برجهانی سایه می  افگند ٬ دشت  و دمن  سبز غزل  می  خشکد.  مرحوم  مغفور استاد  وجودی  چشمه ء  شفاف  و سرشار از  تقوا٬ مهربانی  و وطن  دوستی  بود٬ و خودش در عزل  معروفش  سروده  است: « ای کشورعزیز  بهاران  تو چه شد؟» جادارد که بگویم  : ای  کشور  درد  دیده  وجودی  تو چه؟     

ای  کشور  عزیز  بهاران  تو چه شد ؟

گلهای  رنگارنگ  گلستان  تو چه شد؟

ادامه خواندن بر گشت همه به سوی اوست. حیدری وجودی قافله سالار تصوف و سرحلقه عرفان اسلامی در جمع ما نیست

دمی با نجم العرفا حیدری وجودی از پیش قافله داران عرفان اسلامی … مردی که با عظمتی فراتر از عشق در بستر بیماری خوابیده است

مراد نجم العرفا حیدری وجودی

حیدری وجودی مردی با عظمتی فراتر از عشق که دوست داشتنش خوانند، در بستر بیماری افتاده است. مردی که داستان زنده گی اش با عشق آغاز شد و با عشق زنده گی کرد و با عشق پرورده شد و کوه و کتل های عشق را با بال اندیشه درنوردید تا شاهد به آغوش کشیدن عنقای عشق در مرز های لامکان محبت که جابلقا و جابلسای تاریخ اش خوانده اند، باشد. این مرد فرهیخته و وارسته و عارف شوریده دل و شاعر فرهیخته و آخرین قافله سالار عشق و طریقت و علم بردار شعر و عرفان و راه پیمای سلک محبت و داعیه دار مرید و مراد نجم العرفا حیدری وجودی است. سخن از حیدری سخن بر سر عشق و شور و جنون است، جنونی 

ادامه خواندن دمی با نجم العرفا حیدری وجودی از پیش قافله داران عرفان اسلامی … مردی که با عظمتی فراتر از عشق در بستر بیماری خوابیده است

جیحونی را که من می شناختم: دیپلوم انجنیر رحمت الله روند

جمیل جیحون

« بعداز  وفات تربت من  از  من  مجوی

در سینه  های  مردم  دانا  مزار ماست »   

دیپلوم انجنیر رحمت الله روند

جمیل جیحون را که من از عنفوان جوانی از صنف هفتم مکتب می شناختم او شخصیت ویژه ومنفرد به فرد بود۰ برخی ها ویژه گی های نادررا نظر به وراثت از اسلاف خود به ارث می برند،جمیل جیحون نیز نبوغ،هوش و استعداد خارق العاده را از پیشنیان و نسل های خیلی دور چون ابن سینا، ابو ریحان بیرونی،عمر خیام و فخر راضی و امثالهم به میراث برده بود۰ میگویند ، حکیم ابن سینا مانند کودکان هم سن و سال خود در بازی های طفلانه شرکت میکرد ،در ظاهر از دگر همگنانش تمایز نداشت،اما در محافل ومجالس علمی او حکیم و دانای کل بود۰ من فکر می کنم جمیل جیحون مانند نوابغ پیشین فکر بکر و دانش خلاق داشت که مثلش پس از سده ها گاه گاهی به ندرت ظهور می کند۰

ادامه خواندن جیحونی را که من می شناختم: دیپلوم انجنیر رحمت الله روند

به مناسبت روز تجلیل از زبان دوست داشتنی پشتو؛ این روز را به تمام هموطنانم مبارک باد میگویم: نوشتهء پوهندوی خانم شیما غفوری

تر خوله مې زيړې اوبه راغلې

د بيلتانه لړم په زړه چيچلې يمه

خداوند را شکر گذارم که در زندگی چانس های برایم پیدا شده است، تا واقعیت ها را بهتر درک کنم. خوشبختانه در لیسه رابعه بلخي در سایه تربیت استادان خوب و لایق توانستم نه تنها بیاموزم، بلکه علاوه بر  زبان مادری ام زبان های پشتو و انگلیسی را نیز دوست بدارم. دوره تحصیل در بلغاریا و آموزش حتمي زبان روسی در  پهلوی  بلغاری و مهاجرت در آلمان و آموزش جرمني سرشت مرا چنان  خمیر کرده  است که در عقب هر زبان عظمت انسانیت و مهر انسان را جستجو می کنم و به هر زبان احترام می گزارم و به هر کدام  عشق می‌ورزم.

به بهانه روز جهانی پشتو می خواهم امروز دیدگاه ام را بر مبنای تجربه شخصی ام  با شما عزیزان شریک بسازم و آن اینکه گویندگان این زبان همه شاعر اند.من نمی‌دانم که آیا تا حال کسانی در این مورد چیزی نوشته اند و یا خیر ولی  احتمالا که این موضوع را برای بار اول من می نویسم.بعد از ازدواج من دختر کابلی خارج دیده با زنان و مردان پشتو زبان شهری و دهاتی نشست و برخاست فامیلی پیدا نمودم. 

ادامه خواندن به مناسبت روز تجلیل از زبان دوست داشتنی پشتو؛ این روز را به تمام هموطنانم مبارک باد میگویم: نوشتهء پوهندوی خانم شیما غفوری

شعری از شخصیت بزرگ انقلابی داکتر عبدالرحمن محمودی، زندان دهمزنگ سال ۱۳۳۲ هـ ش.

تومیدانی که محمودی چسان است
نه در بند زمین نی آســــمان اســت
تومـــــــیدانی که دین و مسلک او
محبت با همه خــــلق جـــهان اسـت
تومــــــــیدانی که اندر رزم دشمن
قلم در دست او گــــرز گران اسـت
منم آن انقـــــــــلابی از دل و جان
که افکارم نه ازاین ونه آن اســـــت
مرا عشق وطـــــــــن دیوانه کرده
مرادرد وطن درجسم وجان اســــت
بگو با دشــــــــــــــمان پست مردم
که محمودی نمیرد سخت جان است

ادامه خواندن شعری از شخصیت بزرگ انقلابی داکتر عبدالرحمن محمودی، زندان دهمزنگ سال ۱۳۳۲ هـ ش.