سـال شـوم و نکـبت بــار 2020 : احمد سعیدی

جنگ های اول و دوم جهانی، سونامی، خشک سالی ها، قحطی، مرض ایبولا و یکتعداد امراض و طاعون های دیگر خاطراتی تلخی را برای بشریت از خود بجای گذاشته است. اما در اواخر سال 2019 مرضی در چنین آغاز شد، دیر نگذشت که به سراسر جهان انتشار یافت و در سال 2020 به افغانستان رسید. این ویروس وحشت به اندام بشریت انداخت، خواب شیرین مغرورترین و آسوده ترین کشورها و اشخاص را حرام ساخت، به یکباره گی فاصله اجتماعی را بوجود آورد، تمام کسب و کارها، شهرها و رفت و آمدها را تعطیل کرد. زمانی فرا رسید که انسان را جرات روبرو شدن و نزدیک شدن با انسان دیگری نبود… که یار از یار میترسید. 

ادامه خواندن سـال شـوم و نکـبت بــار 2020 : احمد سعیدی

عیدانه در قرنطین : نوشتهء نذیر ظفر

عید فطر است و در قرنطینم
بی وصال تو ســـخت غمگینم
رفت و آمد نمـــــــیتوانم کرد
با خیال از تو بوسه میـچینم
***** *******
عید با وصل یار شیرین است
یار بیــچاره در قرنطین است
از کرونا رسیـــــده فاصله ها
ار مغانی ز جانب چین است
****** ******

ادامه خواندن عیدانه در قرنطین : نوشتهء نذیر ظفر

تانیا عاکفی : نوشتهء پرتو نادری

هرکس و هرشاعری که از این سرزمین می‌رود، شاید می‌خواهد بخت خود را در آن سوی آب های شور، در زیر این آسمان آبی بیازماید. هرکس و هر شاعری که از این سرزمین می‌رود، افغانستانی در ذهن دارد. رنگینی این افغانستان ذهنی وابسته به اندازۀ تجربه‌ها و به اندازۀ عشقی است که هرکس به این آب و خاک دارد. 

امروزه این افغانستان ذهنی در چهار گوشۀ گیتی پراکنده شده است. چون هرکس که رفته، افغانستان ذهنی خود را با خود برده است. من نمی‌دانم حس و عاطفۀ هم میهنان  در آن سوی جهان نسبت به زنده‌گی چه رنگ و بویی دارد؛ اما این قدر می‌توان گفت: آنان هرکجایی که باشند، کشتی نشینان سرگردان همین دریاچۀ متروک اند.  

ادامه خواندن تانیا عاکفی : نوشتهء پرتو نادری

نمی دانستیم نوشته : نذیر ظفر

نذیر ظفر

این وطـــــن غصه ســـــــرا بود نمی دانستیم

مســــــکن قـــــتل و جــــــفا بود نمی دانستیم

مـی زدند لاف ز دیـــــــنداری و اسلام و خدا

همــــــه تـــــذویــــر و ریا بـــود نمی دانستیم

شرق و غرب هردوی همسایه ما بی دین بود

خصــــم در کشــــــتن مــــــا بود نمی دانستیم

ادامه خواندن نمی دانستیم نوشته : نذیر ظفر

مثبت اندیشی مدیریتی : نوشتهء جمشید مطمین

 هر چیزی در این گیتی طوری وجود دارد که حالت سازگار و ناسازگار را به خود جذب می نماید. اندیشه و تفکر همچنان در این ردیف قرار دارند، گاه مثبت گاه منفی.

ما به هر آنچیزی که اندیشه می کنیم، حالات مثبت و منفی پدیدار می شوند و هر یک آن کشش دارد تا اندیشه را به سوی خود بکشاند.

در اینجا انسان اندیشمند انتخاب گزینه را دارد. پس چرا مثبت نیندیشید!

مثبت اندیشی و یا منفی اندیشی در همه موارد قابل تطبیق و اجرا می باشد، مگر در این موضوع صرفا بالای مثبیت اندیشی مدیریتی در سازمان های کاری، محراق توجه قرار داده شده است.

ادامه خواندن مثبت اندیشی مدیریتی : نوشتهء جمشید مطمین

( خوبان فرهنگ ) نوشتهء نذیر ظفر

نذیر ظفر

فر هنگیان و هنر مندان در تمام جوامع بشری در جملهٔ خوبان  جامعه بشمار می آیند و سر ما یه های معنوی جامعه بشری محسوب میگردند.    

از جمله این خوبان ودلباخته گان فرهنگ که عمر عزیزش را صرف خدمات فرهنگی نموده یکی هم محترم داکتر فیض الله ایماق است.          

داکتر فیض الله ایماق فرزند شاه مردانقل؛ در سال ۱۳۲۴ هجری شمسی در باغبوستان اولسوالی قورغان اندخوی ولایت فاریاب چشم به جهان گشود. و بعد از ختم مکتب ابتدایی در اولسوالی قورغان؛ شامل مکتب متوسطه ابن سینای کابل گردید و بعداً شامل لیسه  دار المعلمین کابل شد و سپس با ختم مو فقانه دانشگاه ژورنا لیزم در کابل، دپلوم ماستری و دوکتورای   شانرا در رشته ٔ ادبیات  اوزبیکی و فیلالوژی از دار الفنون 

ملی او لوغ بیگ تاشکند اوزبکستان به دست آوردند. 

ایشان ضمن نوشتن رسالهٔ  دوکتورا ، سه  سال تمام به حیث استاد زبان دری در انیستیتوت شرق شناسی تاشکند ایفای وظیفه نموده متود درسی را نیز به محصلان  فاکولتهٔ موصوف آماده ساختند.

ادامه خواندن ( خوبان فرهنگ ) نوشتهء نذیر ظفر

حکایت کابل: شعر از – م -اسحاق ثنا

(کابل) چه گویمت کسی بی غم نمانده است 

دستی برای درد تو مرهم نمانده است 

نی شب ترا سکوت و در روز ها قرار 

یک لحظه خواب خوش که آن هم نمانده است 

هر روز میرسد به تن خسته است خدنگ 

در حفظ جان تو مگر آدم نمانده است؟ 

امروز گمان مراست که اندر حراستت

ادامه خواندن حکایت کابل: شعر از – م -اسحاق ثنا

امین جان « ملنگ جان» شاعر معروف وطن

 درمورد زندگی شخصی ملنگ جان باید بگویم که در سال ۱۲۹۳ خورشیدی در قریه چمیار ولسوالی بهسود ولایت ننگرهار چشم به جهان گشود. نام اصلی اش محمد امین است که بعداً به امین جان و بالاخره به ملنگ جان مشهور شد.  در سه سالگی هیولای مرگ سایه پدر را از سرش دور ساخت و پس از ان، روزگا ر پر مشقتی را از سر گـذ راند.  در اغاز نو جوانی شعر بر زبانش جاری شد و دیری نگذشت که اشعارش مرز های قریه و ولسوالی و ولایت راگزر کرده در قالب تصنیفهای مقبول و همه پسند در سـراسـر وطن پخش شد.

  ملنگ جان بنا به دشواریهای روزگار از درس و تعلیم باز مانده بود اما چنان استعداد خارق العاده داشت که توانست از آموزگارش در یک هفته چنان بیاموزد که اشعارش را خود بنویسد و بخواند.

در سال ۱۳۳۲ ملنگ جان به کابل آمد و در بخش موسیقی رادیو افغانستان بکار آغاز کرد که بعداً در تهیه برنامه های پشتونستان هم همکاری میکرد. و با دریغ که دیری نگذشته بود که طاعون مرگ بی موقع به سراغش آمد و او را با بار عظیمی از آرمانهای انسانی اش با خود برد.

«مــــــــــړ شـو قهـــــرمان د خپــلـو لــوړو ارمــانــو ســره»

و اما در مورد نوشتن بر شعر ملنگ جان :

چـا غوږ کې راتـه ووﯤ چې جـانـان مـه یـادوه

دسـرو شـونډو دپـاسـه ســور پیـزوان مـه یادوه

خـو زه وایـم نـاصـح تـه چې نـور مـکړه دا خبری

د مـیـنی لـیـونـو تـه عــاقــلان مــه یــادوه

دلـیل او بـرهانـونو کـړم مـیـن د یـار پـه ســترگــو

بـیا څله راتـه وایی تــور چــشـــمان مـه یـادوه

زمـا مـیـنـه رښـتیـا ده هوس نه دی په دی پوه شه

نـور  ونـه وایی مـا تـه چې جـانـان مـه یـادوه

نـو شـمع پـه ژړا ده لـبـاسـی پـتنـگان لاړ ل

وردانــگــه ملــنگ جــانــه خـوف د ځـان مه یادوه

استعفای شیطان؛ نوشتهء : نذیر ظفر

نذیر ظفر

نامه ای بـــنوشت شیطان الرجیم

بر خـــداوند : کای خداوند عظیم

کای خدای مهـــربان و ذوالجلال

ای تو خارج از گمان و از خیال

مدتی ابلیــــــــس بودم در جهان

بهر گـــمراهی بسی از بنده گان

ادامه خواندن استعفای شیطان؛ نوشتهء : نذیر ظفر

د وطن په محبت باندې قـسم خـورم: گل پاچا الفت

د وطن په محبت باندې قسم خورم
چې د ځان له غمه زيات د وطن غم خورم

د وطن د شرف سپر يم نه وېرېږم
که د تورو ګوزارونه دم په دم خورم

دا خوږې غوړې ګولۍ دې وي د نورو
د وطن دفاع کې زه ګولۍ د بم خورم

کفن نه غواړم، د ژوند جامو کې درومم
د جنت باغ کې مېوې رقم رقم خورم

ادامه خواندن د وطن په محبت باندې قـسم خـورم: گل پاچا الفت

حاجی غلام سرور دهقان «کابلی» دکتور عنایت الله شهرانی

 

حاجی غلام سرور دهقان «کابلی»:

بیرون شود از طبع چو خورشید کلامم
در غرب دهـــــد لامعه از شرق پیامم

الحاج غلام سرور دهقان کابلی چون نوری در وطن ما افغانستان تابید و روشنی او تا هنوز پا بر جاست. زمانیکه دهقان در اوج شهرت خود رسید، علمای بزرگ و عرفاء و متصوفین گرد او حلقه میزدند و شب ها را سحر کرده از تاریخ، ادبیات، عرفان و تصوف بحث ها و صحبت ها انجام میدادند. خانقاه حاجی دهقان از بسکه در میان اهل دانش شهرت یافت، هرکسی دل دیدن و شنیدن آنرا مینمود، خوانق شیراز را بیاد میآورد و لسان الغیب حضرت حافظ را در مقابل چشمان تصور میکرد، زیرا حاجی دهقان ارادت بلندی بمقام معنوی حافظ قایل بود و ارادت او به حافظ بود که اشعارش، گفتارش و عقایدش مشابهتی به افکار ملکوتی حافظ دارد.
حاجی دهقان عاشق بزرگی است، عشق در زنده گی او تأثیر کرد و همان عشق اورا از عالم ظاهر در عالم باطن آورد، همان عشق اورا به عرفان کشانید و همان عشق اورا شاعر ساخت.
عشق سرکش در ضمیر مـــا اگر ننهاده دام
دل چرا در سینه خودرا همچو بسمل میزند؟
دهقان عشق مجنون را به لیلا و چشم امیدش را به محبوبش چنین اظهار میدارد:
باز چشم من چو مجنون راه محمل میزند
یا منم دیوانه یـــا لیلاست منزل میزند
در خصوص ظاهر و باطن گوید:

ادامه خواندن حاجی غلام سرور دهقان «کابلی» دکتور عنایت الله شهرانی

لحظه ی سکوت کن و با دقت بنگر که اهداف، رفتار و عملکرد تو با هم آمیخته اند یا خیر؟: جمشید مطمین

کسانی که خود را در آیینه ی دیگران می بینند، انجام امور زنده گی خود را به دست آنها سپرده و آسوده گی خود را در سلیقه ی آن افراد جستجو می کنند.  یکی از مهمترین راه های عدم موفقیت در زنده گی این است که بیش از اندازه به ارزیابی های اطرافیان خود اهمیت دهید. ارزیابی بیرونی، نمره و ارزشی است که دیگران به رفتار و گفتار شما می دهند. این که مثلآ بگویند: شما زیبا، با هوش و موفق هستید، این وضعیت، شما را تحت کنترول سایر افراد قرار می دهد و قضاوت آنان شما را غیر مستقیم تحت فشار روانی قرار خواهد داد.

از این معقوله نباید دیده بست، شخصیتآدمیدرپسآنچهمیگویدنهفتهاست.

ادامه خواندن لحظه ی سکوت کن و با دقت بنگر که اهداف، رفتار و عملکرد تو با هم آمیخته اند یا خیر؟: جمشید مطمین

چند اثر طالبانی – جهادیانی و سُچه مسلمانی : سلیمان کبیر نوری

 ۱ – پیشبینی پیامبرانه از ظهور طالبان در 1400 سال پیش

پیامبر اسلام در رابطه به خوارج که در صدر اسلام ظهور نمودند و بنا به متن حدیثی، ده ها بار دیگر در تاریخ ظهور مجدد خواهند نمود، گفته بود:

 … يقتلون أهل الإسلام ويدعون أهل الأوثان” رواه البخاری ومسلم.

ترجمه: آن ها مسلمانان را می کشند و غیر مسلمانان را می گذارند.

صدق الصادق المصدوق”

دوكتور بشير احمد انصاری

البته که در سخن پیامبر اسلام حرفی ندارم. ولی در اینکه طالبان افغانستانی، پاکستانی و القاعده، داعش و اخوانیان کلاسیک، جیش محمد، لشکر طیبه و بوکو حرام … یا سلفیان و وهابیان و غُلات و جُهال اسلامی در مذاهب و فرقه های نفرت پراگن، خونریز و دهشت افگن همه «خوارج» شمرده شوند؛ و حتی اشراری مانند لارنس عربی و «پیر کرم شاه» خود ما را هم “خوارج” بخوانیم و بدانیم؛ درست نخواهد بود. 

از جمله به این دلیل که اینها بیشترینه «دواخل» اند؛ یا داخل گردانیده شدگان به صفوف و مذاهب و مکاتب اسلامی اند؛ نه «خوارج» یا خارج گردانیده شدگان از آنها.

«خوارج» مشخصن به آنانی اطلاق میگردید که پس از جنگ صفین و قبولی حضرت علی از «حکمیت» و دنباله آن که شکستش را رقم زد؛ به رسم اعتراض از صف حضرت علی خارج شده و به ایده ها و آرمانهایی که پایمال امویان شده بود؛ به زعم خویش وفادار ماندند و متقبل زحمات و قربانی های فراوان نیز گردیدند.

ازین که «خوارج» در زمان زندگانی پیامبر اسلام حتی قابل تصور نبودند؛ این ارشاد پیامبر به آنان مربوط و مختوم نمیشود. و اساسن بر منافقان و مسلمان نمایان مسلمان کُش و بیشترینه بر طالبان صاحبان خصوصن پس از متارکه با اشغالگران کافر صدق میکند!

تنها کافی است به سند زیر دقت فرمایید:

ادامه خواندن چند اثر طالبانی – جهادیانی و سُچه مسلمانی : سلیمان کبیر نوری

تاثیر شعر در روان انسان : نوشته ء جمشید مطمین

بحث از چیستی شعر، بحث دشوار و به اعتبار دیگر غیر ممکن می باشد، چرا که تا کنون به اندازه ی عمر آدمی که از پیدایش شعر می گذرد، تعریف جامع و کلی از آن صورت نگرفته است.
رضا براهنی در کتاب “طلا در مس” می نویسد: 
“تعریف شعر کار بسیار مشکلی است، اصولاً یکی از مشکل ترین کارها در این زمینه است، شاید بشود گفت که شعر تعریف ناپذیر ترین چیزی است که وجود دارد.”
بدین ترتیب نمی توان یک تعریف خاص را از شعر ارائه نمود، اما برای شناخت نظرات نویسندگان گذشته و حال و تفاوت های موجود میان تعابیر شان، چند تعریف از آنها را در اینجا نقل می کنیم.
شمس قیس رازی در “المعجم فی معایر اشعار العجم” می نویسد:

ادامه خواندن تاثیر شعر در روان انسان : نوشته ء جمشید مطمین

فریاد بیدارگر مظلومان: ارسالی : نصرالله نیایش

هشدار یک شاعرفرزانۀ زمان درجریان مهلک ویروس کرونا، به قدرت هایی که سال های متمادی روند تباهی مردم مظلوم افغانستان را با سهمگیری ویرانگر خویش به تماشا نشسته اند :

هم مرگ برجهان شما نیز بگذرد

هم رونق زمان شما نیز بگذرد

این بوم محنت از پی آن تا کندخراب

بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

باد خزان نکبت ایام ناگهان

بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلوگیر خاص وعام

بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد !

عهد و پیمان : شعر از بشیر هروی

اتحاد باشد اگر  ما کوه  ویران  می کنیم

دشمن  دیوانه را زار  و پریشان  می کنیم

با صفا و همدلی  پیوسته می سازم وطن 

بهر حقظ  میهن خود عهد وپیمان میکنم 

از جفا کاران  نداریم ما  هراسی  بعداز  این 

ما دفاع از خاک خودبا نام  قرآن می  کنیم

بعداز  این  ما فرصتی  هرگز  نداده برکسی  

با محبت  عاقبت هر  درد  درمان  می  کنیم

ادامه خواندن عهد و پیمان : شعر از بشیر هروی

کرونا- شعر از : م- اسحاق ثنا

غم مخور آخر (کرونا) میرود 

صبر کن گویی که فردا میرود 

آه بیماری شبی گردد قبول 

این بلا روزی ز دنیا میرود 

کن توکل با خدا فکرش مکن 

غصه کم کن فکر و سودا میرود

باش چندی تا قرنطین بگزرد 

این مرض در کوه و صحرا میرود

ادامه خواندن کرونا- شعر از : م- اسحاق ثنا

هفت ثور سرآغاز یک جنایت و هشت ثور روز پوزش خواهی از مردم افغانستان : مهرالدین مشید

هفت و هشت ثور دو روز پی در پی، یکی آغاز یک فاجعهء بزرگ، خیلی خونین و آتشین به مثابهء بازی بیرحمانه و دردناک چند نفر زیر نام حزب دموکراتیک خلق به بهای بازی با سرنوشت یک ملت بود که اکنون چهل سال از آن روز می گذرد؛ اما شعله های آتشین آن هر روز مشتعل تر می شود و هر آن عطش بلعیدن آن افزون تر می شود و هنوز هم هر روز ده ها انسان را به کام خود می بلعدذو نه تنها از عطش خون آشامی اش کاسته می شود؛ بلکه برعکس هر روز بیشتر از روز دیگر بر آن افزوده می شود.

کودتای خونین هفت ثور در سال ۱۳۵۷ زمانی واقع شد که چند روز پیش از آن میراکبر خیبر مدیر مسوء ول جریدهء پرچم و یکی از رهبران حزب دموکرانیک خلق به گونهء مرموز کشته شدکه تا امروز روشن نیست که او بوسیلهء چه کسز و کدام گروهی کشته شد؛

ادامه خواندن هفت ثور سرآغاز یک جنایت و هشت ثور روز پوزش خواهی از مردم افغانستان : مهرالدین مشید

نگرشی بر بینش‌های سور ریالستی در غزل‌های بیدل» نوشته از استاد پـرتـو نـادری

یاد دهانی :« نگرشی بر بینش‌های سور ریالستی در غزل‌های بیدل» نام نوشته‌یی است از دوست ارجمند، نویسنده و استاد دانشگاه کابل،احمد ضیا دستور.  تاریخ این نوشته به سنبلۀ ۱۳۷۲خورشیدی بر می گردد. ما در آن سال‌ها در انجمن نویسنده‌گان کار می کردیم، چه سال‌های دشواری بود. هرکوچه در شهرکابل به گذرگاه مرگ می‌ماند. با این حال انجمن نوسنده‌گان گاه گاهی در پیوند به جایگاه و کارنامه‌های شخصیت‌های فرهنگی کشور نشست‌هایی را راه اندازی می‌کرد. یکی از این نشست ها در پیوند به ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل بود.

میرزا عبدالقادر بیدل

تا یادم می‌آید استاد ضیا دستور در این نشست، این نوشتۀ خود را ارائه کرده بود. چندی پیش در میان انبار کتاب‌ها، مجله‌ها و ورق‌پاره های پراگندۀ خود به دست نویس دستور برمی خوردم؛ اما به گونۀ مشخص یادم نمی آید که این دست نویس چگونه نزد من باقی مانده است. چرا دستور آن را به من داده است. 

این روزها بار دیگر با این نوشته برخوردم، در ذهنم گذشت که شاید این یگانه دست نویس مقاله باشد. چنان بود که به گفتۀ مردم کمر همت را در قرنطین کرونایی بربستم و نوشته را تایپ کردم. فرستادم به سایت های ادبی کشور تا باشد که به آن دوست عزیز ضیا دستور که در ذهن من هماره چنان تندیسی از برادری و نجابت بود برسد. باز هم به گفتۀ مردم پس از آن که سرخود کرد و ملک خدا ، دیگر نمی‌دانم که در کدام گوشۀ این سرای سپنج زنده‌گی به سر می‌برد. 

ادامه خواندن نگرشی بر بینش‌های سور ریالستی در غزل‌های بیدل» نوشته از استاد پـرتـو نـادری

جفای روزگار : شعر: م – اسحاق ثنا

 

باغ جوش گلبن و گلزار از یاد برده است 

لانه ای بلبل خراب و آشیان باد برده است 

چیله های پر ز انگور شاخه های پر ز سیب 

هر‌ که‌ آمد چیده و از شاخ‌ آزاد برده است 

دست یغماگر بخشکد از میان لانه ها 

جوجه ای بی بال و پر از شاخ  شمشاد برده است 

باغ از دست تبر داران بر تاراج آمده‌ 

ادامه خواندن جفای روزگار : شعر: م – اسحاق ثنا

فریاد مادر وطن و نصیحتش به فرزند: شعر از شاد روان غلام احمد نوید

با اشک و خـون ز دیده روان مـادر وطن
گوید به نــور دیــدۀ افغـان چــنین سـخـن
ای آنکه هست و بود تو رُسـته ازین دمن
بشنو دمی کـه درخطـر است آبروی من

ســـازی فدای غیر اگـــر نام کشورت
بادا حرام بر تـــو هــمی شیر مادرت

ادامه خواندن فریاد مادر وطن و نصیحتش به فرزند: شعر از شاد روان غلام احمد نوید

قرنطین ـ شعر از : م اسحاق ثنا

بگزر از ما ای کرونا سوی جباران برو 

سوی قاتل سوی جابر سوی نامردان برو 

بال زن پرواز کن سوی ستمگاران بپر

از میان کلبه های بی در و دربان برو 

مردمی درمانده و بیچاره را دیگر مکش

میروی در خانه های مردم شیطان برو 

در قرنطین زیستن در خانه ماندن تا به کی 

ادامه خواندن قرنطین ـ شعر از : م اسحاق ثنا

زنده گی زود میگذرد- نوشتهء نذیر ظفر

نذیر ظفر

زنده گی مــثل خواب میگذرد
گاهی خوب گه خراب میگذرد
شام ها زود زود و پی در پی
روز ها بی حســـــاب میگذرد
گاهی در اوج شــــــادمانی ها
گه به درد و عــــــذاب میگذرد
گه به سنگلاخ التــماس و امید
هــــــمه در پیچ و تاب میگذرد
وقتی مــــــیدانی راز هــستی را
فصـــــــــــل های شباب میگذرد