برنامه تلویزیونی نوید در مورد شخصیت برازنده کشور ((امیرعلیشیر نوایی )) توسط محترم بی بی حاجی انابت جان ایماق و محترم داکتر فیض الله ایماق کار مندان سابقه دار رادیو و تلویزیون ملی کشور.
https://www.facebook.com/ubaiduorkzai/videos/1228898167320231/
برنامه تلویزیونی نوید در مورد شخصیت برازنده کشور ((امیرعلیشیر نوایی )) توسط محترم بی بی حاجی انابت جان ایماق و محترم داکتر فیض الله ایماق کار مندان سابقه دار رادیو و تلویزیون ملی کشور.
https://www.facebook.com/ubaiduorkzai/videos/1228898167320231/
در آن روزگاران دور که هنوز صدای تفنگ برهمه صداها غلبه نداشت، من در دانشکدۀ علوم دانشگاه کابل درس میخواندم؛ تازه داشتم راهم را به سوی شعر میگشودم. در آن زمان هر دانشکدهیی از خود مجلهیی داشت که هر سه ماه، یکبار زیر چاپ میرفتند. سه ماهنامۀ دانشکدۀ زبان و ادبیات « ادب»نام داشت، تا نشر میشد میرفتم و یک جلد آن را میخریدم، شاید هم اشتراک سالانه داشتم در بدل سی افغانی. آن مجله در پرورش ذوق ادبی و آگاهی من از ادبیات پارسیدری تاثیر بزرگی داشت.میخواندم و چیزهای سودمندی میآموختم. نوشتهها بیشتر از استادان دانشکدۀ ادبیات بودند، همهاش پژوهشهایی در پیوند به ادبیات، نقد و تاریخ ادبیات و چیزهایی از این دست که هرکدام برای من گذرگاهی بود به سوی آگاهیهای بیشتر از ادبیات و شعر. در همین مجله بود که با نام و شعر بهار سعید آشنا شدم. نخستین بار غزلی از او خواندم لبریز از تغزل. شاید این نخستین باری بود که در شعر یکی ازشاعر بانوان کشوررا میخواندم که او بیهراس از زیبایی خود، از افسون چشمان خود، از شعلۀ لبها، کرشمهها و زیباییهای اندام خود و از جام می و مستی آن سخن میگوید. ادامه خواندن بهار سعید و کوتاه سرایی : پرتو نادری
صنف دهم مکتب بودم, موسسۀ گلستان فلم اعلان کرد برای ساخت فلمی که سر دست دارد, به سن های مختلف هنر پیشه میپذیرد. من که تازه همکاری بالمقطع را با رادیو تلویزیون ملی شروع کرده بودم, با اسدالله تاجزی, نویسنده, کارگردان و هنرپیشه تیاتر, از تعمیر رادیو و تلویزیون روانۀ آن موسسۀ شدیم. کمی دیر رسیده بودیم, از داخل سالون صدای اجرای نمایشی بلند بود, همین که دروازه را باز کردیم, لحظۀ کوتاه از تعجب جا به جا میخکوب شدم, با خود گفتم:
– چه ! راجش کهنه و امیتا بچن به کابل آمده اند تا در فلم افغانی نقش بازی کنند؟ تاجزی که متوجه تعجب من شده بود, دست ام را کش کرد و با خنده گفت:
– بیا بیا چرا حیران ماندی قیام؟ این دوتا, آن دوتا نیستند…هنر پیشه های خود ما هستند… ادامه خواندن سینمای ما بی فروغ مباد : مـعروف قـیام
ای کشور عزیز بهاران تو چه شد ؟
گلهای رنگارنگ گلستان تو چه شد؟
گرمی سردی تو سروش امید بود
کیفیت بهار و زمستان تو چه شد؟
هندوکش ات که بیشه مردان مرد بود
شیران رزمجوی نیستان تو چه شد؟
ادامه خواندن ای کشور عزیز بهاران تو چه شد؟ نجم العرفا حیدری وجودی

ای کاش که در روی جهان جنگ نمیبود
در کارگه شیشه گـــران سنگ نمیبود
دنیا همه راحتـــکده میگشت بشـــر را
گر فتنه و خودخواهی و نیرنگ نمیبود
بر مـــردمِ آواره زمیــــــن تنگ نمیشد
ادامه خواندن ایکاش که در روی جهان جنگ نمیبود: نجم العرفا حیدری وجودی
سال 1354 خورشیدی روزبیست و چهارم جوزا بود که استاد را از نزدیک دیدم. آن دیدار با خاطرۀ بزرگی برای من پیوند می خود. روزی که برای استاد حیدری، محمود فارانی به مناسبت روز مادری جایزۀ ادبی داده بودند و برای من که هنوز دانشجوی دانشگاه کابل بودم نیز چنین جایزهیی داده بودند.
در دهۀ شست خورشیدی پیوندهای دوستانۀ من با استاد بیشتر شد و هربار که دلم برایش تنگ می شد می رفتم به کتابخانۀ عامه، می دیدمش و از به سخنانش گوش می دادم.
عمر استااد دراز باد!
این نوشته را که چند سال پیش نوشته بودم، حال به مناسبت هشتاد ساله گی استاد برایش اهدا می کنم. هرچند می دانم هدیهیی درخور آن مرد بزرگوار نیست.
حیدری وجودی آخرین حلقه از سلسلۀ شاعران عارف
اگر سخن به مطلقیت نگفته باشم، استاد حیدری وجودی را میتوان آخرین حلقه از سلسلۀ شاعران عارف در افغانستان دانست.
حالا شاید چنین بزرگوارانی در گوشه و کنار این سرزمین زیست میکنند و با دم گرم عرفانی خویش در پیکرۀ شعر شور و حالت عارفانه می آفرینند؛ اما با دریغ من در زمینه آگاهی و شناختی ندارم. ادامه خواندن استاد حیدری وجودی شاعر عارف روزگار ما هشتاد ساله شد: پـرتـو نـادری
حیدری وجودی – ششم (1) by mariadaro on Scribd
حیدری وجودی – ششم (1) by mariadaro on Scribd
https://www.facebook.com/partaw.naderi/videos/287842774987510/
سال 1367 خورشیدی بود که با قهار عاصی آشنا شدم. هربار که بحث شعر و شاعران در میان میآمد او از شاعری به نام عظیم هراتی یاد میکرد. من تا آن زمان هنوز شعری از عظیم هراتی نخوانده بودم.
عاصی که کمتر شعر شاعران همروزگار خود را تایید میکرد، اشعار عظیم هراتی را با خلوص و نیکویی میستود. بیشتر دلبستۀ ترانههای او بود.
هنوز یادم مانده است که میخواند:
« گل مه گشته پرپر روی دریا
پر آشوب است امشب خوی دریا.»
تا جایی که از گفتههای عاصی به یادم مانده او در سالهای آموزش در دانشگاه کابل همراه با عظیم هراتی، فرهاد دریا و چند تن از بچههای اهل شعر و موسیقی گویی انجمنی داشتند، بدون هرگونه ساختاری و نشانی. یعنی با هم مینشستند از هنر و ادبیات و از هر دری سخن میگفتند و شعرهای خود را به همدیگر میخواندند. عظیم هراتی که بعدها شعرهایش را به نام «نوذر الیاس» به نشر رساند و به همین نام شهرت یافت. نخستین گزینۀ شعری اش « از میانۀ شب» نام دارد که به سال1997 در تورنتوی کانادا نشر شده است. ادامه خواندن پارهیی از یک نوشته در پیوند به شعر و شاعری عظیم هراتی ( نوذر الیاس): استاد پرتو نادری
قبلا جناب استاد محمد اسحاق «ثنا» مجموعه شعری خویش را تحت عنوان زمزمه های برایم گستل کرده بودند و در باره آشعار زیبای آن مجموعه از قلم این جانب در این سایت معرفی گردیده بود. اکنون مجموعه شعری فرزانه مردان وطن جناب محترم استاد «ثنا » و جناب محترم قیوم «بشیر» هروی تحت عین عنوان « زمزمه های دل» از طریق استاد گرانقدر « ثنا» بدستم رسید . زمزمه های دل را مطالعه کردم وبدل چنگ زد و فرحت زیاد نصیبم شد. همان طوریکه شعراَ معدن احساس و عطوفت مهربانیست ٬ برای خواننده نیز خوشی و فرحت می آفریند. جناب محترم قیوم «بشیر» هروی که خود ادیب اهل قلم و شاعر پرُ حساس است ٬ بعضی از اشعار استاد محترم « ثنا » را گلچین انتخاب و به استقبالش تحت همان عنوان شعر سروده است. این مجموعه در (۵۰) صفحه با صحافت خیلی زیبا در موسسه ء نشراتی گلبرگ در شهر ملبورن – آسترالیا اقبال چاپ یافته است. از جمع این مجموعه زیبا (۲۲) فطعه شعر استاد محترم ثنا را محترم بشیر هروی استقبال نموده است که خیلی دلچسپ وخواندیست از جمله دو قطعه آنرا بشکل نمونه برای شما خوانندگان محترم انتخاب و بدسترس تان قرار داده ام.
بیگانه از جناب استاد ثنا
در اسمان بخت که ما بد ستاره ایم
از پا فتاده ملت صد پاره پاره ایم
رانیم دوست زخود وبگانه پرورایم
آیا سرشت ماست که ما بد گذاره ایم
از روی پژوهش ها و بررسی های علمی کارشناسان زبان و ادبیات در نثر پیشین فارسی در می یابیم که کاربرد کلمه های عربی در زبان فارسی از همان آغاز از خود مخالفان و طرفدارانی داشته است، که در زمان معاصر نیز این روند کماکان ادامه دارد. از دیر وقت بدینسو بعضی از نویسندگان در ایران و در این پسین ها به تقلید از آنها عده ای هم در افغانستان می خواهند زبان فارسی را از وجود کلمه های عربی و به اصطلاح “بیگانه” پاک سازی نمایند، البته پاک سازی و سره سازی از وجود واژه های غیر در هر زبان از جانب استادان زبان و فرهنگیان یک امر شایسته و سزاوار ستایش می باشد؛ اما وقتی که هرکس غیر مسئولانه و خارج از مسلک خود اینجا و آنجا در صدد ساختن واژه های جدید فارسی می برآید، به عقیده من این کار خیلی نگران کننده و قابل اندیشه می باشد، که هرگز به سود زبان فارسی نبوده و برعکس زیان آور خواهد بود که در واقع پیآمد های ناگواری به زبان فارسی در پی خواهد داشت. ادامه خواندن باید قدر واژه های عربی را در فرهنگستان زبان پارسی پاس بداریم : ضیاباری بهاری
https://www.facebook.com/fazela.saighani/videos/10220302179173664/UzpfSTEwMDAwMTcwOTk5ODU0MToyNDMxMTI3NDYzNjIwODk2/
عاصی همواره ملت خود را میستایِید و بر آن میبالید، یکی از ویژهگیهای این شاعر عصیانگر این است که او خود را تنها مقید به جغرافیای سیاسی امروز افغانستان نمیدانست.
از شام تا به کاشغر، از سند تا خجند
آیینه دار عالم بالاست پارسی
تاریخ را، وثیقهی سبز و شکوه را
خون من و کلام مطلاست پارسی
روح بزرگ و طبلِ خراسانیان پاک
چتر شرف، چراغ مسیحاست پارسی
تصویر را، مغازله را و ترانه را
جغرافیای معنوی ماست پارسی
زنده یاد مولانا کبیر (فرخاری) مبارز تمام عیارو شاعر درد و رنج مردم سرزمین فلاکت زده ی ما بودند
غم انگيزترين تراژيدی در زندگی مولانا کبیر فرخاری؛ حادثه سقوط هلیکوپتری بود که از تالقان به تاجکستان می امد و از جمله حاملين آن، پنج پسر، یک دختر و خانمشان بودند که سوگمندانه همه را ازدست داد
با آنها سال 2008 درشهر ونکوور کانادا در یک محفل شعر خوانی که در رستورانت حاجی بریالی واقع در شهر برنابی برگذار شده بود آشنا شده بودم . در آن روز بعد از ختم مراسم شعر خوانی در موقع خروج از راه دروازه عقب رستورانت شخصی را دیدم یک روقه به دست اش است واشک میریزند. کسی برایم گفت «مولانا صاحب شعر سروده بودند تا درین محفل شعر خوانی به خوانش بگیرند و مجری برنامه شعر آنرا به روحیه برابر ندانسته اجازه خوانش را نداد. دل اش پر شده است» شعر مولانا صاحب را خواندم ، بالاتر از همه اشعار که به این محفل به خوانش گرفته شده بود یافتم. آن قطعه شعر اسباب دوستی و رفاقت ما شد از همان روز صفحه خاص مربوط به چاب اشعار مولانا صاحب در مجله ی زن تهیه دیده و از انروز تا اخیرین شعر شانرا همراه با عکسشان در مجله زن چاپ ونکوور به چاپ رسانیدم. ادامه خواندن یادی از مولا نا کبیر فرخاری در اولین سالگذشت و فاتش : امان معاشر
داستانِ رقتبار و هیجان انگیز عاشقانهٔ ( یازی و زیبا )،همانند داستانهای سیاه موی و جلالی، وامق و عذرا، لیلی و مجنون ، آدم خان و درخانی وغیره ، در اذهان پیر و جوان زن و مرد ولایات فاریاب و جوزجان وبعضی از ولایت های دیگر اوزبیک زبان نقش بسته و اثراتی به جا گذاشته است .
داستان عاشقانهٔ یازی و زیبا یکی از آثار بدیعیست که طی یک قرن اخیر در قیصار و بنابر گفتهٔ بعضی از ریش سفیدان، در ( قریی ) علاقه داری المار ولایت فاریاب به وجود آمده است .
در این داستان، ماجرای عشق آتشین دختر و پسری تمثیل می گردد که با وجود سنن کهن محیط که چون زنجیری بر دست و پای آنان کشیده شده بود ، در پرتو محبت از شور و نشاط، با سرودن دوبیتی های لطیف، این داستان را به وجود آوردند. ادامه خواندن داستان دل انگیز و عاشقانه ( یازی و زیبا) گرد آورنده- دکتور فیض الله ایماق به صدای دکتور ایماق ومحترم انابت ایماق و محترم نذیر ظفر

اخیرآ مجموعه ی نفیسی از اشعار دوشاعر
معاصر کشور جناب استاد محمد اسحاق ثنا و محترم قیوم بشیرهروی بدستم رسید ، که جناب استاد ثنا لطف نموده برایم فرستادند.
این مجموعه که زمزمه های دل نام دارد اخیرآ در مؤسسه ی نشراتی گلبرگ در شهر ملبورن کشور آسترالیا اقبال چاپ یافته است.
زمزمه های دل یکی ازمجموعه های شعری استاد اسحاق ثنا است که درسال 2016 در شهر ونکوور چاپ و در اختیار شعر دوستان قرار گرفته بود.محترم قیوم بشیر هروی اشعار مجموعه ی متذکره را با همان عنوان ، وزن وقافیه به استقبال گرفته وبه دست نشر سپرده است. این اقدام محترم قیوم بشیر هروی یک نوآوری در عرصه شعر است که چون شیر و شکر پرکیف و با هم آمیخته شده است. ادامه خواندن زمزمه های دل : امان معاشر
الکا سادات از مشهورترین زنان فیلم ساز افغانستان است که با وجود سن کم کارنامه درخشانی دارد. چندی پیش بی بی سی فارسی فیلمی از او با عنوان «در دهکده ای که ناقص العقلم می دانند» پخش کرد که زمینه ای شد برای آشنایی بیشتر من با خانم سادات. خانم سادات با وجود مشغله های فراوانی که داشتند پاسخگوی پرسش های من شدند که در ادامه می توانید متن گفتگو را بخوانید.
پرسش: خانم سادات لطفا کمی از بیوگرافی خود برای خوانندگان ما بگوید؟ ادامه خواندن معرفی خانم الکا سادات فیلم ساز افغانستان ٬ مصاحبه کننده: مریم رحمانی
آمد خبر ز کشور از انفجار دیگر
در خون تپید مردم از انتحار دیگر
تقدیر ملک ما را با خون شب نوشتند
مارا دیگر چی امید جز شام تار دیگر ادامه خواندن انتحار دیگر : م – اسحاق ثنا
در میان تماشاچیان و هواداران هنر هفتم افغانستان سلام سنگی چهرۀ سرشناس است. نادرست نمیبود اگر مینوشتم: «خیلی سرشناس». هنرپیشگان فراوان – زن و مرد – آرزوی همبازی بودن با وی را در دل داشتند. فلمهایش – چه در تلویزیون، چه در سینما – پربیننده بودند؛ گزارشگران برای نمایاندن عکس یا داشتن گفتوشنود به دنبالش سرگردان میگشتند، دوستداران دم دروازۀ دفتر افغان فلم، پیش رادیو–تلویزیون و میان بلاکهای مکروریان سوم چشمبهراه میایستادند و اگر بخت یاری میکرد، اتوگرافی به یادگار میگرفتند.
در یادگارنویسی نیز شیوۀ ویژه داشت: «به نسرین جان نازنین … سلام سنگی شما/ [امضأ]»، «به احمد جان نازنین … سلام سنگی شما/ [امضأ]»، «به هما جان نازنین … سلام سنگی شما/ [امضأ]»، و …
نام گرفتن درست نیست، شماری از آدمهایی که رفته رفته کموبیش نشان یافتند، از سلام سنگی خواهش میکردند به جای پذیرایی در میان خانه، شامگاهان با آنان در چهارسوی مکروریان گردش کند تا رهگذران رویارو و خانوادهها از پشت شیشه ببینند که با چه هنرمند بزرگی نزدیکی دارند. او فروتنانه میپذیرفت و هر سو که یاران افزونخواه میگفتند، میرفت. پستکارتها، پوسترها و نشریههای دارای عکس سنگی در پشتی با گاهنامههای مشهور به «جنتری سلام سنگی» زودازود نایاب میشدند و گاه چون امانتی دست به دست میگردیدند.
سلام سنگی که دیروز گروه گروه همکاران، پرودیوسران، کارگردانان، برنامهسازان رادیو/ تلویزیون و دوستان به او وقت نشستن با خانواده خودش را نمیدادند، امروز در بزم هفتادمین سالگرد زادروزش، گواه روگردانی بسیاری از آنهاست. از هنرپیشگان که شمار شان با سنجش ساده به 500 میرسد، یک تن – تنها نصیر القاس – نوشت: «سنگی گرامی! سالگره مبارک». دیگران همه خوشداران مردمی وی بودند. البته، از زیرلایۀ همچو برخورد میتوان دریافت که او همواره هنرمند دلها بودهاست. ادامه خواندن هفتۀ هفتاد سالگی سلام سنگی «بخش پنجم» : دکتور صبورالله سیاه سنگ
شبی در ساحل بیماه بودم
ستاره تا ستاره آه بودم
چو من سرتا به پا دل بود دریا
ز راز بیخودی آگاه بودم
*
سرودی بیخودی میخواند دریا
به ساحل گیسو میافشاند دریا
در آن خلوت، برهنه، مست، بیباک
کجا آخر، کجا میراند دریا
* ادامه خواندن ….و چند ترانۀ عاشقانه بخوانیم : استاد پرتو نادری
ما له پروین فیض زاده سره لا هغه وخت چې کابل پوهنتون کې محصلین و ،پېژندل .زما دغه ګرانه خورکۍ چې
وروسته بیا په راډیو تلویزیون کې زموږ همکاره شوه لا په پوهنتون کې د ادبي او ژورنالستیک کرکټر خاونده وه .ښه شعر به یې وایه او له راډیو افغانستان سره یې قلمي همکاري درلوده .ما څو ځلې ورته وویل چې راډیو ته ورشي ، خو یو وخت د هماغه دور د اطلاعاتو او کلتور وزیر ښاغلي مجید سربلند ته چا د پروین جانې تعریفونه کړي ول نو ځکه خو پروین جانې ته یې ویلي و چې موږ په راډیو تلویزیون کې تاسو ته اړتیا لرو او فکر کوم د ۱۳۵۸ کال ورستي وختونه ول او که د ۱۳۵۹ کال پیل چې آغلې پروین جانه راډیو ته راغله او د راډیو د روزنې په اداره کې یې کار پیل کړ .د ادارې مدیر نومیالی ژورنالیست او نطاق ښاغلی رشاد بهیر و .پروین فیض زاده لا کله چې کندهار کې وه د ( طلوع افغان ) له ورځپاڼې سره یې همکاري درلوده .کله چې راډیو ته راغله نو چا ګمان نه کاوه چې هغه دې په کار کې ډېره ښه وي ، نو بهیر صیب ورته د ( ترانه ها و سخن ها ) پروګرام امتحاني ورکړ چې له شکریه جانې عمر سره یې یوځای دا خپرونه جوړوله .ما ( یوسف هیواددوست ) خپله د دغې خپرونې متنونه هم کله کله لیکل او ډېر ځله یې نطاق ادامه خواندن پروین ملال فیض زاده د راډیو تلویزیون غوره پروګرام جوړونکې او منلې شاعره: لیکنه محمد یوسف هیواددوست