خالد نویسا با رمان « آب و دانه» خود در جرگۀ رومان نویسان افغانستان جایگاه و یژه یی دارد. البته او پس از سالها ریاضت در عرصۀ داستان کوتاه به این جایگاه رسیده است.هرچند رمان نسبت به داستان عمر دارازتری دارد، با این حال در افغانستان ادبیات داستانی ما بیشتر برداستان نویسی کوتاه استوار بوده تا رمان . در همین یکی دو دهۀ اخیر است که نویسندهگان با جدیت بیششتری به رمان روی آورده اند.در این سالها شماری از داستان نویسان پناهندۀ کشور در پاکستان ، ایران و بعضی از کشور های غربی رمان هایی را به نشر رسانده اند.
تصور من چنین است که خالد نویسا از چند سال بدینسو روی رمان آب و دانه کار کرده است. رومان « آب و دانه »ی خالد نویسا به وسیلۀ انجمن قلم افغانستان در هزار نسخه در بنگاه انتشارات میوند به چاپ رسیده است.
به درستی برای من معلوم نیست که خالد نویسا در کدام سال به هدف داستان نویسی دست به قلم برده است. هرچند امروزه شاعرانی که می پندارند که گویا سراپا شعله جوالۀ نبوغ اند، گاهی بی علاقه نیستند بگویند که شعر را یک جا با سخن گفتن در همان نخستین سالهای کودکی خود آغاز کرده اند. خدا را شکر دست کم من یک چنین گزافه گویی هایی را ازنویسنده گان نشنیده ام .
به هر صورت خالد نویسا کار را با روزنامه نگاری آغاز کرده است. حاکمیت طالبان برکابل در میزان 1376 خورشیدی موجی از نویسنده گان و فرهنگیان کشور را به آن سوی دیورند پرتاب کرد که نویسا نیز یکی از آنها بود . او درروزگار دشوار غربت در پاکستان نخستین گزینۀ داستانهایش را به سال 1378زیر نام «تصورات شبهای بلند » انتشار داد. ادامه خواندن خـالـد نویسا با رمان « آب و دانه» : استـاد پرتـو نـادری
دسته: مسایل اجتماعی
عبدالمجید زابلی کی بود؟ : میـرعـنایـت الله سـادات
یک هموطن عزیز ما در پاسخ به این سوال که “عبدالمجید زابلی کی بود”؟ مطالبی را اخیرآ در سایت وزین “آریانا افغانستان آنلاین” به نشر سپرده است که ایجاب تصحیح و باز نویسی را مینماید. زیرا توضیح واقعات تاریخی باید متکی به نقل قول های مستند و معتبر باشد. در رابطه به این که عبدالمجید زابلی یک متشبث آگاه و فعال بود، هیچ شکی وجود ندارد. اما به این سوال که او با کدام حمایت و چگونه صاحب آن همه ثروت های هنگفت شد؟ وسرنوشت آنهمه دارایی ها، امروز به کجا کشیده است؟ نباید مسکوت بود.
طبق نوشتۀ میرمحمد صدیق فرهنگ، زابلی یگانه تاجری نبود که در تآسیس صنایع عصری و گسترش تجارت کشور تلاش میورزید. فرهنگ درین ارتباط از اشخاصی دیگری نیز که درین عرصه کار میکردند و در عملیه صنعتی ساختن اقتصاد وطن شان، سهم مستقل داشتند، نام میبرد. (1)
مستقل بودن به این معنی است که آنها بیرون از محدودۀ تشبثات خصوصی شان، با کدام مقام متنفذ دولت، معاملات پشت پرده بخاطر اخذ امتیازات تجاری نداشتند. این تفاوت قابل دقت بوده و نباید از آن چشم پوشی کرد.
زابلی در عنفوان جوانی این فرصت را یافت که همراه با کاروان مالتجاره پدرش در مربوطات اتحاد شوروی سابق رفت و برگشت نموده و تجارب زیاد تجاری را کسب کند .پس از آنهمه رفت و آمد ها، بالاخره پای او به ماسکو کشیده شده و از امکانات تجاری در آنجا بهره مند گردید. بخصوص وقتی که دولت اتحاد شوری بخاطر مضیقه های اقتصادی، مجبور شده بود تا بخشهای کوچکی از تجارت و صنعت را در اختیار تاجران داخلی و خارجی قرار بدهد. زابلی نیز ازین فرصت نفع برد.
او مدت زیادی در آن شهر اقامت داشته و در همانجا میان او و سردارمحمد هاشم خان (سفیر آنوقت افغانستان در ماسکو) روابط تنگاتنگ بمیان آمد. همین روابط سبب شد که با برگشت هاشم خان بکابل، وی نیز زمینه را مساعد یافته و با اطمینان از حمایت هاشم خان، در اواخر سلطنت نادر خان به وطن برگشت. برای اقای زابلی در آن مقطع زمانی فرصت مساعد شده بود، تا در پرتو قدرت هاشم خان، دست به تآسیس تشبثات پرمنفعت تجاری، مالی و صنعتی بزند.
در پهلوی این حمایت شخصی، باید اضافه کرد که کمبود عواید نیز سبب میشد، تا دولت پالیسی خودرا در آنوقت بیشتر متمرکز به جمع آوری و افزایش عواید گمرکات نماید. مبتنی بر این پالیسی، تشویق تجارت در محراق خواست های دولت قرار داشت. زیرا با ارزیابی تجارب تلخ گذشته، نادر خان نمی خواست که اشتباه دولت امانی را تکرار نموده و با افزایش مالیات مواشی و زمین، متنفذین محلی را از خود براند.(2)
زابلی در ابتداء با مشارکت سرمایۀ دولتی یک شرکت سهامی را به سرمایۀ پنج ملیون افغانی بمیان آورد و سپس آن را در قالب “بانک ملی افغان” تغیرساختار داد.(3).
“با پیدایش بانک ملی افغان درسال 1933 به زودی قسمت اعظم معاملات تجارتی و سیستم مالی در تحت کنترول این بانک قرار گرفت. اقلامی که بالاثر احراز صلاحیت های بانک ملی افغان در انحصار آن قرار داده شد، عبارت اند از انحصار صدور قره قل، تورید شکر، پطرول، موتر و پرزه جات موتر بود.
همچنان خریداری های دولت به شمول طلا و نقره، با اخذ کمیشن از طریق همین بانک اجراء میشد .استفاده از معادن هم بدون اجازه و یا مشارکت بانک به کدام کمپنی داخلی و یا خارجی داده نمیشد. تا سالهای 1936/1937 به تعداد 40 شرکت تجارتی با سرمایۀ 90 ملیون افغانی در زیر رهبری بانک ملی افغان بمیان آمد. این سرمایه تا سالهای 1938/1939 به 292 ملیون افغانی ارتقاء یافت” .(4)
با آنکه دولت در سال 1939 سرمایه های خودرا از بانک ملی بیرون کرده و به سرمایه 200 ملیون افغانی بانک مرکزی را زیر نام “دافغانستان بانک” بناء نهاد، اما انحصار اقلام پرمنفعت وارداتی و صادراتی مانند سابق در اختیار بانک ملی افغان و شرکت های وابسته به آن باقی ماند. زابلی بخاطر حفظ این انحصارات، حمایت بعضی از اعضای قشر حاکم را با توزیع سهام بیشتر بانک به آنها، بدست میآورد .(5) ادامه خواندن عبدالمجید زابلی کی بود؟ : میـرعـنایـت الله سـادات
شبی در خانۀ شاعر : پرتو نادری
تابستان 1389 خورشیدی بود و هوا هوای داغ سیاست در همهجا، در شهرها، شهرکها ودر دهکدههای دور و نزدیک. روزهای کارزار انتخابات پارلمانی بود. من هم اسب ناتوان خود را زین زده بودم و رفته بودم به آن آوردگاه داغ. حس میکردم که شایستهگی آن را دارم تا از ولایت خود بدخشان در پارلمان نمایندهگی کنم؛ اما نشد. حال نمیخواهم سخنی گویم که رنگ گلایهیی داشته باشد. روزگار رسم و قانون خود را دارد و قانون روی خط آن گام بر میدارد چه خط سپید باشد چه سیاه!
در یک غروب داغ به ولسوالی خاش رسیدم، مرا دوستانی بردند به مدرسۀ بزرگی که در جایگاه بلندی قرار داشت فراز تپهیی. نماز شام را که خواندیم مردمان نشستند و من هم چیزهای گفتم. آرام و با وقار تا پایان به سخنانی من گوش دادند. وقتی میخواستم مدرسه را ترک کنم مرا نگذاشتند، امام مدرسه مرد جوانی بود خوش سیما با ریش کوتاه؛ اما انبوه، او گفت: « تو مهمان مایی، نان طالبی ما را نوش جان کن و بعد هرجایی خواستی میتوانی برویی.»
شاید در سیمای من چیزی خوانده بود که بیدرنگ دست به سوی اتاقهایی در یکی از گوشههای مدرسه دراز کرد و گفت: « اینجا خوابگاه طالبان است. این جا درس میخوانند و همینجا زندهگی میکنند.»
صمیمانه به دورم حلقه زدند، گفتیم و نان خوردیم. هنگام رفتن دوباره پافشاری داشتند تا شب آن جا بمام؛ اما مردی با صدای صمیمانهیی گفت: « بگذارید که مهمان، شب را در خانۀ ما سپری کند و من رفتم به خانۀ کسی که پیش از این او را جایی ندیده بودم و نام اش را هم نمیدانستم.» ادامه خواندن شبی در خانۀ شاعر : پرتو نادری
داستان واقـعـی در دو قـسمت ـ از قـلم : زبـیـر پـاداش
این داستان واقعی ناشی از حوادث جنگ که سرنوشت صد ها انسان شریف کشور مارا تغیر داد و فرهنگ غنی ما را صدمه زد٬ در دو قسمت بقلم محترم زبیر پـاداش تحریز شده است.
واژه .. نوشته پاداش by mariadaro on Scribd
ممانعت خشونت علیه زنان طبق دیدگاه اسلام : نور محمدی، دکتر غلام رضا
https://www.facebook.com/173552726536064/videos/198461220711881/UzpfSTEwMDAwMTcwOTk5ODU0MToxOTE3OTcxODE4MjY5Nzk5/
مقدمه:
تاریخ نشان دهنده این است که خشونت علیه زنان از زمانهای طولانی در جوامع بشری مروج بوده است، در یونان باستان زنان از حق رأی محروم بودند و گاهی به خرید و فروش گذاشته می شدند. رسوم و عنعنات عصر جاهلیت زنان را پست می شمرد و زن بعد از وفات همسرش به مانند اموال به میراث می رفت. جاهلیت عرب به اندازه ای زن و دختر را پست می شمردند که هر گاه دختری در خانه آنها به دنیا می آمد تا مدتی خود را به دیگران از شرم نشان نمیدادند، دختران را زنده به گور می کردند و زن بیچاره ای که در خانه اش دختر به دنیا آمده بود با انواع خشونت ها روبرو بود.
خداوند در سوره نحل می فرماید: «زمانیکه به یکی از آنها مژده دهند که خانم تو دختر بدنیا آورده، (از شدت غم و حسرت) رخسارش سیاه شده و سخت دلتنگ و خشمگین می گردد.» (سوره نحل: آیه ۵۸) همچنان در آیه دیگر می فرماید: «بخاطر مژده بدی که به او داده شده از قوم و قبیله خود (در جائیکه او را نبینند) پنهان میشود، (و به فکر میافتد که) آیا او (دخترک) را با قبول ننگ و ذلت نگهدارد و یا در خاک زنده به گورش کند؟ آگاه باشید که اینها (نسبت به دختران) چه بد فیصله می کنند.» (سوره نحل: آیه ۵۹)
ظهور اسلام چهره جدیدی از بشریت را جلوه گر شد، پیامبر در اولین اقدامات خویش زنده بگور نمودن دختران را غیر انسانی و اسلامی دانست، سیاه و سفید، زن و مرد را یکی دانسته و برتری را به تقوای الهی خلاصه نمود. آیات و احادیث زیادی موجود است که نشانگر توجه به زن به عنوان کسی که به گفته قرآن از جنس مرد آفریده شده است، می باشد. با مطالعه سیره پیامبر بزرگ اسلام متوجه خواهیم شد که ایشان نیز همواره با همسران خویش و دیگر زنان با مهر و عطوفت برخورد نموده و هیچ نمونه خشونت از جانب ایشان را در متون تاریخی شاهد نیستیم.
- بررسی متون دینی:
ادامه خواندن ممانعت خشونت علیه زنان طبق دیدگاه اسلام : نور محمدی، دکتر غلام رضا
تاریخ نشان میدهد که خشونت علیه زنان در جوامع مترقی و پیشرفته ریشه عمیق تر دارد.
سه دختر خانواده ميرابال، پاتريا، مينروا و ماريا ترزا در سال های 1924، 1927 و 1935 م، درمنطقه یی که امروز در جمهوری دومينيکن ایالت سی باس ناميده مي شود، متولد شدند. هر سه تن آن ها تحصيلات متوسطه را به پايان رسانیده، مينروا و ماريا برای ادامه تحصيلات وارد دانشگاه شدند. هر سه خواهر و همسران شان درگير مبارزه با رژيم ” تراجيلو” Rafael Trujillo 1930-1961) بودند، و به رغم پيگرد ها و زندانی شدن های مکرر بازهم در فعاليت های سياسی عليه خود کامه گی های ” تراجيلو” اشتراک می کردند. در جنوری 1960 م، پاتريا رهبری جلسه یی را به عهده داشت که به تأسیس ” نهضت مقاومت سری” منجر گردید.
اوايل نوامبر، ” تراجيلو” اعلام کرد که دو مشکل اساسی او کليسا و خواهران ميرابال هستند. روز 25 نوامبر، هنگامی که خواهران ميرابال در مسير رفتن به ملاقات همسران زنداني شان بودند، در يک “حادثه رانندگی” کشته شدند. اين حادثه خشم و اعتراض عمومی را برانگيخت. قتل فجيع خواهران ميرابال در واقع رويدادی شد که به نهضت عمومی ضد تراجيلو کمک کرد، چنان که پس از گذشت يک سال ديکتاتوری تراجيلو سرنگون شد. خواهران ميرابال که به “پروانه های فراموش ناشدنی” تشبيه شده بودند، سمبول مقاومت ملی زنان دومينيکن تبديل شدند، آنچنان که در شعرها، آوازها و کتاب ها تقدير و تحسين می شدند. شرح زندگی و مبارزات آن ها، الهام بخش تأليف رومانی به نام ” درزمان پروانه ها” توسط “جوليا آموا زر” منجر گردید که همه جهانیان از این واقعه آگاه شدند. رومان مذکور، توصيف رنج ها و آلام خواهران میرابال درآخرين روزهای ديکتاتوری “تراجيلو” است. ادامه خواندن تاریخ نشان میدهد که خشونت علیه زنان در جوامع مترقی و پیشرفته ریشه عمیق تر دارد.
مثانۀ شیطان طنز خیلی زیبا از : محترم معروف قیام

حاکم آزمند دهکدۀ بالا, آب دریای خروشان را به خوانین دهکدۀ پایین که زمین های بایر شان را تازه برای کشت آماده کرده بودند, مخفیانه فروخت. دو روز پس از این معامله, رمل انداز و خوابگزار شهیر و محبوب دربار حاکم, مردم را فرا خواند, در حالی که زار زار میگریست و با سیلی به رویش میزد, اعلام کرد:
– هوی مردم شریف دهکده !
دیشب یک آدم نورانی در خواب من آمد و گفت, به مردم دهکده بگو که شیطان لعنتی به اثر زنباره گی, تکلیف شدید گرده و مثانه پیدا کرده و به جز از ساعت شش الی هشت روز های چار شنبه, همه روزه در دریای خروشان دهکده شاش میکند پس بر شماست جز از همان روز و همان ساعت از آب دریا اسفاده نکنید و البته آنهم صرف برای نوشیدن و دیگ و کاسه, نه برای آب دادن زمین و کشتزار های تان زیرا نه تنها به تکلیف سرطان مبتلا میشوید بلکه همسر تان نیز بالای تان طلاق میگردد. آدم نورانی برایم گفت هنوز لابراتوار شفاخانه شیطان تشخیص نداده که این یک التهاب عادی در مثانۀ شیطان است یا ایدز و یا سرطان. پس شما نماز باران بخوانید تا کشت و زراعت تان از بی آبی آسیب نبیند. 
باشنده گان دهکده سه روز پیهم نماز باران خواندند اما یکپارچه ابر بی پدر به آسمان نیامد و یک قطره باران هم گلوی زمین را تر نکرد. رمل انداز بار دگر اهالی دهکده را جمع کرد و گفت:
– هوی مردم ! رمل میگوید که در این سه روز, دو نفر با وضوی شکسته و ناقص در صف نماز ایستاده شده بودند و دو نفر دگر عمدن در موقع اساس, وضوی خویش را شکستانده اند تا باران نبارد. آگاه باشید که این چهار تن جاسوس اند و با گرفتن پول از سوی استخبارات بیگانه خوشبختی های شما را میفروشند. رمل میگوید در نماز های بعدی باران, نیم مردان یک روز و نیم دگر, روز بعد, وضو گرفتن و نماز گذاردن نیم اول را از ابتدا, یعنی گرفتن آفتابه تا آخر با دقت کامل زیر نظر بگیرند و پلک نزنند و موقع نماز گزاردن پشت هر نماز گزار یک یک نفر ناظر, سر و پا گوش شوند که جاسوسها فرصت پیدا نکنند وضوی خویش را عمدن بشکنانند. ادامه خواندن مثانۀ شیطان طنز خیلی زیبا از : محترم معروف قیام
سوگ نامه : ثـریـا ثـمـر- دوست،خواهر و هم صنفی، شهید گل چهره «صدف »
نمیدانم از کجا آغاز کنم ؟
از کدام درد بنالم؟
عزیزانیکه برای حقوق و امنیت مردم شان پرپر شدن بنوسم؟
یا عزیزانیکه در جنگ جاغوری مالستان و ارزگان قربانی و آواره شدن رابنوسم؟
مگر ما دردی کمی داریم ؟ یا دلی ما از توته های سنگ است؟
یا از رفتن خواهرم بنالم که دوازده سال مکتب را باهم با خاطرات خوب و بد سپری کردیم دوران دانشگاه و لیلیه چقدر دوران قشنگ و پر خاطره ی داشتیم ،
باهم بودیم باهم می رفتیم باهم تصمیم میگرفتیم باهم خوشحال بودیم او رفت……..
حالا من ماندم و یک دنیا خاطرات قشنگی که باهم داشتیم ما باهم قول خواهری داده بودیم انگار او نخواست که همیشه باهم باشیم زیر قول خود زد و رفت خیلی بی خبر در فاصله ده دقیقه یی خودش رفت و قولش را فراموش کرد….
او قلبی مهربانی داشت پر تلاش بود همیشه برای مردمش بهترین گزینه را انتخاب میکرد او احساس میکرد درد مردم را که چی رنجی میکشد …
خواهرم مرا ببخش که وقتی به من نیاز داشتی پیشت نبودم وقتی پیشت رسیدم نفس های اخرت را میکشیدی داد و فریاد زدم سرپای داکتر افتادم که خواهرم را نجات بتی اما نتانیستن..
خواهرم با رفتنت کمرم را شکستی.. ادامه خواندن سوگ نامه : ثـریـا ثـمـر- دوست،خواهر و هم صنفی، شهید گل چهره «صدف »
فرزندان يـتـيم داستان کوتاه از صـالـحـه «محک» یـادگار
بر حال زار كودك بيمار زار زار گريستم — شب تا سحر با ديدۀ خونبار، بار بار گريستم
پدرم در اردو ملى مصروف اجراى وظيفه بود، در خط اول در مقابل دشمن مى جنگيد. روز 24 دلو 1394 روز بسیار خونین و غمبار بود. در این روز 74 تن از افسران و سربازان اردوی ملی را طالبان سيه دل در ولسوالی های سنگین و گرشگ، به شهادت رسانيد. آرى در آن روز شوم پدرم با دهها تن ديگر لادرك شد. يكى گفت: طالبان آنها را زندانى ساخت و ديگرى گفت نه! همان شب او را با دهها سر باز و افسر ديگر در زير شكنجه جان هاى شيرين خويش را از دست دادند. مادرم يكماه منتظر ماند حال و احوال پدرم معلوم نشد، ماه به آخر رسيده بود غذاى بخور نمير ما روبه خلاصى بود. برادرك هاى دو گانگى ام كه يك سال عمر داشتند هردو به شير خشك ضرورت داشتند، سه خواهر و دو برادرم همه از من كوچكتر بودند. روزى كه پدرم بدست طالبان اسير شد.من نُه سالم پوره شد. پدرم برايم وعده داده بود كه ده ساله شدى برايت يكجوره بوت نو وبكس مكتب مى خرم. آنهم ديگر نشد. پدرم لأدرك شد. فضاى خانه ما اندوهگين بود. خوشى و آرامش رخت بربسته سكوت غم انگيز جاى آنرا گرفته بود. من با مادرم بار بار به مربوطات وزرات دفاع رفتيم و احوال پدرم را جويا شديم . هربار شعبات مربوطه اظهار بى خبرى مى كردند. ديگر انتظار فايده نداشت. پدرم هرگز نيامد. مادرم شب و روز گريه مى كرد. كرايه خانه نداشتيم، صاحب خانه ديگرصبر و تحمل نداشت. چندين باردروازه كوچه را كوبيده وتأكيد كرده بود. در صورتيكه كرايه خانه را بوقت معين پرداخته نمى توانيد٬ هرچه زودتر خانه را تخليه كنيد. ادامه خواندن فرزندان يـتـيم داستان کوتاه از صـالـحـه «محک» یـادگار
تعصب چشم ها را کور و عقل ها را ذایل کرده و ملت ها را به تباهی می کشاند: مـهـرالـدیـن مشــیـد
تعصب در لغت به معنای تمایل شدید به یک شی یا پدیده است، تمایلی که می توان، انسان را به سوی از خود بیگانگی ببرد و تو بودن او را زیر پرسش ببرد. این تمایل می تواند، قومی، زبانی، گروهی و ایده ئولوژیک باشد که ریشه های آن بر می گردد به تمایلات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی که هر یک بر دیگری اثر گذار اند. تعصب و عصبیت در اصل یک بحث اخلاقی است، ریشه در واژۀ عصب دارد و به معنای رگ و پی هایی است که مفاصل را به هم پیوند می دهد. از این رو هر گونه پیوستگی را تعصب وعصبیت نامیده اند؛ اما عصبیت از لحاظ اخلاقی یک امر نفسانی و باطنی تلقی شده است که در نماد دفاع از خویشاوندان و قوم، چه این تعلقات دینی، مذهبی، مسلکی و یا تعلقات میهنی، آب و خاک باشد، ظهور می کند. این گونه تعصب زشت بصورت عموم از اخلاق فاسد و رذیله دفاع می کند که مفاسد اخلاقی و رویکردی را به بار می آورد. تعصب در آیات قرآنی هم در مورد ادعا های بی دلیل و انحصار طلبانۀ یهودو نصارا چنین آمده است” یهودیان گفتند:مسیحیان هیچ موقعیتی -نزد خدا- ندارند»، و مسیحیان نیز گفتند:یهودیان هیچ موقعیتی ندارند -و بر باطلند”؛ در حالیکه هر دو دسته، کتاب آسمانی را میخوانند و باید از این گونه تعصبها برکنار باشند. ” این آیه سرچشمه اصلی تعصب را، جهل و نادانی معرّفی کرده است؛ زیرا افراد نادان همواره در محیط زندگی خود زندانی اند و غیر آنرا قبول ندارند، به آیینی که از کودکی با آن آشنا شدهاند هر چند خرافی و بیاساس هم باشد، به آن وفادار اند. [۷] شماری اندیشمندان دلیل دل نشینی و تایید گری تعصب را در چگونگی بیان آن تلقی کرده اند. ادامه خواندن تعصب چشم ها را کور و عقل ها را ذایل کرده و ملت ها را به تباهی می کشاند: مـهـرالـدیـن مشــیـد
سخاوت روانشاد شهید حاجی محمد عارف ظریف بر هموطنانش : امان مـعـاشـر
حاجی محمد عارف ظریف سابق وکیل در پار لمان افغانستان و عیار مرد بر سکوی مهربانی یازده سال قبل از امروز در انفجار شهر پلخمری جان باخت و صدای روانسوز اش روح و روان یاران با انصاف در تجارت، پاکیزه گی و صداقت در کار ، وفا داری به رفاقت و قدر دانی را تکان میدهد.
مرحوم محمد عارف در تاشکند تاجر نامدار و شخصیت گرامی معروف و مشهور بودند که دست خیر آن به صد ها هموطن ما باز بود و بر همه درس انساندوستی و مهربانی میدادند..
ما با هم دوست بودیم
امروز یازده سال از شهادت آنها میگذرد ، خواستم خاطره ی از دیدار اخیر خود را بنویسم .
دیدار اخیر من با مرحومی در سال 2005 در هوتل انترکانینتال تاشکند بود در جمع هیات از تجاران افغانستان که در راس آنها معاون وزیر مالیه قرار داشت ،در تاشکند تشریف آوردند.
. کارمندان قونسولگری افغانستان در شهر تاشکند انزمان در پهلوی پرابلها ساخته و وبافته خود شان بالای تجاران وارد مینمودند یکی هم از هر موتر باربری که داخل افغانستان میشد پرداخت دوصد دالر بنام فیس قونسولگری بود . ادامه خواندن سخاوت روانشاد شهید حاجی محمد عارف ظریف بر هموطنانش : امان مـعـاشـر
چشم بستن به نتبحۀ رای زنی ایتلاف ها به مثابۀ “پیدا کردن سوزن در انبار کاه ” : مهرالدین مشید
چشم بستن به نتبحۀ رای زنی ایتلاف ها به مثابۀ “پیدا کردن سوزن در انبار کاه “
امروز به سر منزل مقصود زدی گام — دیروز اگر اشتر ما لنگ نمی بود
قرار است کمیسیون انتخابات تا آخر همین هفته جدول زمان بندی انتخابات ریاست جمهوری را اعلام کند. پیش از این ۳۱ ماه حمل سال ۱۳۹۸ هجری خورشیدی روز انتخابات ریاست جمهوری مشخص شده است تا کنون از چهره هایی که تا کنون محمد اشرف غنی رئیس جمهوری، عبدالله عبدالله، رئیس اجرایی دولت، حنیف اتمر مشاور پیشین شورای امنیت ملی، عمر داودزی وزیر پیشین داخله و شیدا محمد ابدالی، سفیر پیشین افغانستان در هند، از نامزدان احتمالی انتخابات ریاست جمهوری بهار آینده خوانده میشوند. هرچند به جز آقای غنی و دفتر آقای داودزی دیگران به گونۀ رسمی اعلام موضع نکردهاند. آقای غنی در گفت و گو به خبرگزاری بلومبرگ تکمیل برنامههای ناتمام و پایان دادن به جنگ ۱۷ ساله در افغانستان را هدف اصلی ورودش به رقابتهای انتخاباتی اعلام کرده است. ادامه خواندن چشم بستن به نتبحۀ رای زنی ایتلاف ها به مثابۀ “پیدا کردن سوزن در انبار کاه ” : مهرالدین مشید
قصه اژدها : پرتو نادری
تا اژدهایی را می کشتند، خود به اژدهای دیگری بدل می شدند و چنین بود که آن دهکده هماره قلمرو اژدها باقی ماند!
********* باری دوستی روایت میکرد که روزگاری دهکدهیی بود افتاده در دامن کوهی. در آن کوه غاری بود فراخ و اژدهایی در آن میزیست. اژدها هر ازگاه از غار بیرون میزد و خود را به دهکده میرساند و دهکده را غارت میکرد. کودکانی را میبلعید، مردان و زنانی را و هر زندهجانی را که سر راهش میآمد. چون شکمش پر میشد، راه کوه پیش میگرفت وبه غار میرفت و چند روزی میخوابید تا باز بیرون آید.
مردمان به جان آمده بودند. زمین سخت بود و آسمان دور! سالها میگذشت و مردمان دهکده بودند که در شکم اژدها فرو میرفتند. اهل دهکده پس از هر هجوم اژدها گرد می آمدند وبا هم مشورت میکردند که چگونه میتوانند دهکده را از شر اژدها رهایی دهند؛ اما مشورهها به جایی نمیرسید، تا این که روزی جوانمردی قامت بلند کرد و گفت:
– ای مردمان دهکده، بدانید که من امروز به جنگ اژدها می روم!
همهگان به حیرت به سوی او دیدند. شماری گریستند، چون می اندیشیدند که جوانمرد دیگر برنخواهد گشت. مردمان گفتند:
– ما نیز با تو رویم تا در کشتن اژدها سهمی داشته باشیم؛ اما جوانمرد نپذیرفت و گفت: ادامه خواندن قصه اژدها : پرتو نادری
استاد پرتو نادری و دل تنگی هایش : استاد پورتو نادری
در سالهای اخیرالهۀ شعر کمتر به دیدار من میآید؛ حتا شبانهها هم که بسیار دلتنگم. من نیز او را دنبال نمیکنم. میترسم که روی برگرداند وبگوید: مگر آزرمی نداری که پیرانه سرهم، مرا رها نمی کنی!
با این حال گاه گاهی شرفۀ نازک بالهایش رامیشنوم که چنان نسیمی از دهلیز ذهن من میگذرد؛ اما تا بر میخیزم که پنجره یی به رویش بگشایم، با دریغ که نه شرفۀ بالیاست ونه جرقۀ الهامی! دوباره همان سکوت سنگین دلتنگیاست که برهمۀ هستی من سایه می افگند. او وقتی این گونه میآید و بر میگردد، دردناکترین لحظهها را برای من برجای میگذارد. با این حال گاهی پنجره را میگشایم ومیبینم که اودر پشت پنجره لبخند میزند و میآید ومینشیند درکنارم و آرام آرام ، با روح من درمی آمیزد چنان درآمیختن بامدادی با دریایی دردامنۀ کوهستانی! تا با من است،ازهستی لبریزمیشوم وشور نا شناختهیی همۀ هستی مرا به پرواز در میآورد. سنگینی خود را از دست میدهم و ذهنم باز میشود چنان افقی روشن و گلرنگی. افقی پاکیزه ازهرغباری ومن خودم را مینویسم و هستی ام جاری میشود درجویبار زلال واژهها وسطرهای تازه.
گاهیهم که اومیآید تا پشت پنجره، میبینم که خانۀ ذهنم پراست از اضطراب، خانه همه اش پراگنده است وغبارآگین، چنین است که گاهی پنجره گشوده نمیشود و گاهیهم نمیتوانم از شرم او را به چنین خانهیی بی سروسامانی فراخوانم. او میرود و من فرو میروم دردریای تاریک دلتنگی، دلتنگی که نمیدانم ازکجا میآید و از چه سرچشمهیی جاری میشود! ادامه خواندن استاد پرتو نادری و دل تنگی هایش : استاد پورتو نادری
مردم با حضور پرشکوۀ شان در انتخابات به تروریزم نه گفتند: مـهـرالـدیـن مـشـید
مردم افغانستان با رفتن به پای صندوق های رای و با جضور میلیونی و شکوهمند شان در مراکز رای دهی بزرگ ترین حماسۀ ملی را آفریدند و ثابت کردند که بر رغم تهدید های دشمنان سوگند خوردۀ مردم افغانستان، هرگزبه عقب بر نمی گردند و تا پای جان برای تحقق دموکراسی، آزادی و عدالت می رزمند و تصمیم دارند تا چراغ آگاهی را روشنتر و نور امید برای زنده گی سعادتمند و سربلند را در دل های مردم هرچه تابنده تر بوزند. شرکت مردم درانتخابات هفدهمین مجلس نماینده گان افغانستان چنان چشمگیر بود که از سوی سازمان ملل، نمایندۀ ملکی ناتو و کشور های جهان مورد استقبال گرم قرار گرفت و از آن به عنوان استقبال میلیونی مردم یادآوری کردند. حضورگستردۀ مردم در انتخابات پارلمانی و و بویژه مشارکت گستردۀ زنان در این روند با واکنشهای مثبت کشورها و سازمانهای پشتیبان افغانستان رو به رو شده است؛ اما با تاسف که کمیسیون انتخابات به هر دلایلی که بود با کم کاری های بیش از افزون و ضعف مدیریتی حماسۀ شکوهمند و جنب و جوش ملی مردم افغانستان را بیرحمانه به بازی گرفت.
ادامه خواندن مردم با حضور پرشکوۀ شان در انتخابات به تروریزم نه گفتند: مـهـرالـدیـن مـشـید
تغییر در راهبرد ها و سیاست ها فرصتی برای رهایی جهان از شر تروریزم: مهرالدین مشید
از مبارزه با تروریزم هفده سال سپری شده و به گفتۀ رئیس جمهور امریکا تا کنون هفت تریلیون دالر در جنگ های عراق، سوریه و افغانستان به مصرف رسیده است که وی این پول ها را حماقت پولی خواند. هرچند در شماری منابع هزینه های جنگ های یادشده 3.6 تریلیون دالر و تحلیل گران هزینه های این جنگ ها را 1.8 تریلیون دالر ذکر کرده اند؛ اما هرچه باشد هفت هزار میلیارد دالر پول اندکی نیست که هزینه شدن آن را در یک جنگی نادیده گرفت که تا کنون هیچ نتیجه یی در پی نداشته و برعکس دشواری های بیشتر را فراراۀ ممبارزه با تروریزم به پیش کشیده است. هرگاه پس از هفده سال ارادۀ جهانی بویژه امریکا برای مبارزۀ واقعی با تروریزم و قلع و قمع تروریستان به گونۀ واقعی بوجود آمده باشد. در این صورت نخست از همه در پالیسی ها و استراتیژی های راهبردی مبارزه با تروریزم تغییرات بنیادی بوجود آید و قوانین مبارزه با تروریزم و اسلوب های آن باید مورد تجدید نظر قرار گیرد و استراتیژی های امتیاز طلبی و برتری جویی های اقتصادی زیر پوشش ادامه خواندن تغییر در راهبرد ها و سیاست ها فرصتی برای رهایی جهان از شر تروریزم: مهرالدین مشید
کابل این یل زخمی گردن فراز گیتی؛ برعکس در کاجستان های غرور استوار و سر بلند می ماند : مهرالدین مشید
روز چهارشنبۀ گذشته مزدوران بیگانه و افراد وابسته به شبکه های شیطانی استخبارات منطقه خونین ترین فاجعهء ضد اسلامی و ضد ارزشهای ملی را در برچی مربوط ناحیهء سیزدهم به راه افگندند و ده ها خانواده را در سوگ عزیزان شان بنشاندند. این حمله که خلاف اصول دین اسلام و سایر کنوانسیون ها و ارزش های جهانی در یک مرکز تعلیمی انجام شد. در واقع سیمای اصلی تروریستان را آشکار کرد که به هیچ اصلی پایبند نیستند و تنها خود رامکلف به ماموریت ناجایزی می شمارند که از سوی شبکه های جنهمی آی اس آی و سایر شبکه های شیطانی برای شان سپرده می شود. در این حادثه وحشتناک و دلخراش بر بنیاد آمار های رسمی بیش ۶۰ تن شهید و بیش از ۷۰ تن جراحت برداشتند که آمار های غیر رسمی شمار کشته ها و زخمی های این حادثه را بیش از ۳۰۰ تن ذکر کرده اند. بیشترین قربانیان این حادثه را کودکان و نوجوانان تشکیل می دهد که هر یک با صد ها امید و آرزوی در اوجی از فقر و بدبختی در مرکز یادشده مصروف فراگیری آماده گی های کانکور بودند. دشمنان پیدا و پنهان مردم افغانستان با این حادثه آفرینی ، چهرهء اصلی ضد ملی و وابستگی ننگین شان را خیلی افتضاح بار به نمایش گذاشتند تا اهداف انسان دشمنانه و اهریمنی باداران شان را با کشتن بیگناهان در افغانستان براورده بسازند. تروریستان با این حمله وحشیانه کودکانی را هدف قرار دادند که کشتن شان ضد اسلام بوده و این گونه کشتار بیرحمانه را حتا در هیچ دین و فرهنگی نمی توان توجیه کرد. شبکه های استخباراتی با این اعمال وحشیانه می خواهند اهداف گوناگون را دنبال کنند و از جمله هدف آنان فاصله ایجاد کردن میان شهروندان کشور است تا تضاد قومی و مذهبی را در کشور دامن بزنند. این در حالی است که مردم افغانستان یک صدا و با هم این عمل شیطانی تروریستان را تقبیح کرده و تمامی شهروندان کشور خویش را در این ماتم شریک می دانند؛ زیرا که این ملت دشمن مشترک خود را شناخته اند و در برابر توطیه های دشمنان هیچ گاه فریب نمی خوردند. آنان دریافته اند که یک بدن واحد یک ملت اند و که با به درد آمدن یک عضو تمام بدن جریحه دار می شود. ادامه خواندن کابل این یل زخمی گردن فراز گیتی؛ برعکس در کاجستان های غرور استوار و سر بلند می ماند : مهرالدین مشید
آیینهها دروغ نمیگویند : شعر از استاد لطیف ناظمی
اگرچه زیسته ام من به روزگار تفنگ
من از قبیلهی عشقم نه از تبار تفنگ
ز هر تنفس من بوی جنگ می آید
نفس کشیده ام از بس که در غبار تفنگ
ز هر طرف که روی چار راه فاجعه است
نوشته اند به هر چارسو شعار تفنگ
ادامه خواندن آیینهها دروغ نمیگویند : شعر از استاد لطیف ناظمی
زندگی در اجتماع مستلزم حضور همه افراد جامعه است: سیـد عـادل سـادات
زندگی در اجتماع مستلزم حضور همه افراد جامعه است، زنان، مردان، کودکان و بزرگ سالان – در تشکیل جامعه سهم برابر دارند با مسؤولیتهای متفاوت، اما در جامعه مرد سالار افغانی حضور نیمه از پیکر جامعه کاملاً از میان برداشته شده از قریه و قصبات گرفته الی شهرها این امر نهادینه شده و جامعه مرد سالار با تمام فراز و نشیبها در جغرافیایی حکم روایی میکند، در ساعاتی از شبانه روز شهرها عملاً به شهر مردانه مبدل میگردد و گشت و گذار زنان در بسیاری از بخشهای جامعه بنا بر قوانین نانوشته ممنوع میشود اما تا اکنون کسی توجه نکرده چرا در طول چندین دهه جنگ تعداد از فامیلها جوانان خویش را از دست دادهاند و این امر ادامه دارد. ادامه خواندن زندگی در اجتماع مستلزم حضور همه افراد جامعه است: سیـد عـادل سـادات
کابل این یل زخمی گردن فراز گیتی؛ برعکس در کاجستان های غرور استوار و سر بلند می ماند : مـهـرالـدین مـشـیـد
روز چهارشنبۀ گذشته مزدوران بیگانه و افراد وابسته به شبکه های شیطانی استخبارات منطقه خونین ترین فاجعهء ضد اسلامی و ضد ارزشهای ملی را در برچی مربوط ناحیهء سیزدهم به راه افگندند و ده ها خانواده را در سوگ عزیزان شان بنشاندند. این حمله که خلاف اصول دین اسلام و سایر کنوانسیون ها و ارزش های جهانی در یک مرکز تعلیمی انجام شد. در واقع سیمای اصلی تروریستان را آشکار کرد که به هیچ اصلی پایبند نیستند و تنها خود رامکلف به ماموریت ناجایزی می شمارند که از سوی شبکه های جنهمی آی اس آی و سایر شبکه های شیطانی برای شان سپرده می شود. ادامه خواندن کابل این یل زخمی گردن فراز گیتی؛ برعکس در کاجستان های غرور استوار و سر بلند می ماند : مـهـرالـدین مـشـیـد
پشت حمله های تهاجمی و انتحاری طالبان چه دستانی قرار دارد افزایش حمله های تروریستی دلالت بر قوت طالبان و یا ضعف نیرو های امنیتی دارد: نویسنده- مهرالدین مشید
طالبان از مدتی بدین سو حمله های شدید انتحاری و تهاجمی را بر ضد نیرو های دفاعی و امنیتی کشور به راه افگنده اند که در جنگ هفده سالهء طالبان در برابر نیروی های امنیتی کشور بی پیشینه است. چنانکه همه شاهد هستیم که طالبان از مدتی بدین سو حمله های سنگین تهاجمی و انتحاری را بر مراکز نیرو های دفاعی و امنتی کشور سازماندهی کردند و توانستند به بسیار ساده گی تا باعبوراز “هفت خوان رستم” مراکز نظامی را در ولایت های های مختلف مورد حمله های موفقانه قرار بدهند که از جمله حمله های طالبان بر پایگاۀ نظامی غورماچ فاریاب معروف به کمپ چینایی و تصرف تاسیسات نظامی آی خانم در تخار و حملۀ موفقانه و وارد شدن طالبان به داخل شهر غزنی و حمله های انتحاری پیهم آنان به ولایت های بویژه شهر جلال آباد و راکت پراگنی ها و حمله های انتحاری آنان در شهر کابل بویژه حمله بر یک مرکز آموزشی در برچی در ناحیۀ سیزدهم، می توان یاد آور شد. ادامه خواندن پشت حمله های تهاجمی و انتحاری طالبان چه دستانی قرار دارد افزایش حمله های تروریستی دلالت بر قوت طالبان و یا ضعف نیرو های امنیتی دارد: نویسنده- مهرالدین مشید
تورك های ایماق : اقتباس از کتاب «تاریخچۀ اقوام در افغانستان» تألیف داکتر عنایت الله شهرانی چاپ پنجم، کابل 1395 خورشیدی – ارسالی وحدت الله درخانی از کابل
ایماق ها شاخه بسیار مشهور اقوام تورك و مغول میباشند . مناطق و قبایل بزرگ ایماق ها را در كتب تاریخ گاهی باسم «ایماقات» یاد میكنند .
كلیـــد قفل جماع است زر ولی كـــو زر
سراغش از چه بلد گیرم و كـــــدام ایماق
«ملا فوقی یزدی بنقل از آنندراج»
درباره «ایماق» در كتب معتبر تاریخی معلومات زیاد است و چون ریشه خالص توركی دارند، بجای اینكه مؤرخین توجه خاص باین كلمه بنمایند، زیاده توجه خویش را به ریشه یا اصل «تورك» مبذول داشته اند. با آنهم سعی میگردد كه درباره این قوم نامی و مشهور بحدی توان گفته ها و اسناد بیاوریم كه گروه یا شعبه ایماق های عزیز از آن آگاه شوند و پیوند های خود را با اطرافیان شان محكمتر سازند .عبدالحی گردیزی مؤرخ دوره غزنویان در كتاب «زین الاخبار» خود كه استاد عبدالحی حبیبی زیاده تر كتاب مذكور را به «تاریخ گردیزی» شهرت داده اند، درباره ایماق معلومات زیبا میآورد: «كیماك : اصل ایشان آن بوده است كه مهتر تاتاران بمرد و او را دو پسر ماند، مهتر پسر پادشاهی بگرفت، كهتر پسر از برادر حسد برد…. تا هفت تن از مولدان تتار بنزدیك ایشان آمدند یكی ایمی دو دیگر ایماك، و سه دیگر تتار و چهارم بلاندر و پنجم خفچاق و ششم لنقاز و هفتم اجلاد…» (ص 550 زین الاخبار).
از هفت شخص بالا كه همه از یك نسب و كیماك میباشند، بدو شخص آن ایماك و تتار كار داریم، در قسمت تتار بتاریخ آنها زیر عنوان تورك ها آورده ایم و به آنها سوالی پیدا نیست كه اصل شان تورك میباشد، وحالا توجه نمائید كه وقتیكه یك برادر تورك تتار است، برادر دیگر ایماق كه «ایماك» آورده شده است، ضرورت به آن نیست كه بگوئیم كه او هم تورك ایماق میباشد، زیرا برادر با برادر هم خون و همتبار میباشد. ادامه خواندن تورك های ایماق : اقتباس از کتاب «تاریخچۀ اقوام در افغانستان» تألیف داکتر عنایت الله شهرانی چاپ پنجم، کابل 1395 خورشیدی – ارسالی وحدت الله درخانی از کابل
در باره قصر با شکوهء دارالامان چه میدانید ؟ : زلمی افغان
قصر بزرگ و با شکوۀ دارالامان در عهد سلطنت شاه امان الله تهداب گذاری گردیده و کار ساختمان بخش بزرگ آن عمارت نیز در همان دوره به پایۀ اکمال رسید. در آن زمان در نظر بود که مرکز و پایتخت کشور با احداث یک شهر جدید مطابق یک پلان اساسی در جنوب چهاردهی که فعلاَ به نام دارالامان یاد میگردد، تنظیم یابد.
نقشۀ شهر جدید کابل و پایتخت دورۀ امانیه که از طرف یک تن از مهندسان فرانسوی به نام (گودار) طرح شده بود تخمیناَ بیش از صد ها جریب زمین را صرفاَ در ساحۀ مرکز اداری احتوا می کرد.
بنابر سفارش سرمهندس آلمانی (والتر هارتن) معماران و کسبه کاران ماهر افغانی جمع آوری گردیده به کار های ساختمانی گماشته شدند. در عین حال برای انجام کار های ساختمانی شهر جدید به نحو مطلوب و شایسته در حدود ۷۰۰ نفر از فارغ التحصیلان صنف شش آن دوره در رشته های معماری و ساختمانی برای مدت شش ماه به توصیۀ آقای (والتر هارتن) و تحت نظر وی و سایر متخصصین آلمانی به شکل عملی و نظری آموزش دیدند. بعداَ این گروپ ۷۰۰ نفری پس از شش ماه تحصیل برای پیشبرد کار های مختلف ساختمانی مدرن آماده گردیدند. ادامه خواندن در باره قصر با شکوهء دارالامان چه میدانید ؟ : زلمی افغان
زندانی و زندانبان خویشتن : داکتر عبدالصبور سیاه سنگ
فضلالحق عبادی در بیست سالگی (1964) به هنر رو آورد، نیمه کمتر هفتادوچهار سال زندگیش را به هنرنمایی در رادیو، تیاتر، تلویزیون و سینما پرداخت و پس از بخش دوم سریال “مهاجرت شیرآغا و شیرینگل” (1990؟) تا دم مرگ – شانزدهم می* 2018 – دستاورد چشمگیر نداشت.
دریغا! پیشینه پنجاهوچند ساله هنرمند بزرگی نخست فشرده شود به سه دهه و سپس درخشش هنرش از پانزده سال فراتر نرود. چرا؟ آسیبپذیری عبادی چه بود و در کجاها رخ مینمود؟ ادامه خواندن زندانی و زندانبان خویشتن : داکتر عبدالصبور سیاه سنگ
کشتی در گل نشستۀ کشور هر روز بیشتر در گل می نشیند: مـهـرالـدیـن مـشید
مردم افغانستان از چهاردهه بدین سو، فردای هر روز را برای خوش بختی خود فال نیک گرفته اند و اما برعکس هر روز بدتر می شود و کشتی سرنوشت این ملت هرلحظه بیشتر از روز دیگر در گل می نشیند. با تاسف فراوان که هنوز هم هنوز است این کشتی در حال نشستن در اعماق توفان های کشنده است که در هر موج توفنده تر از گشته سرنوشت این ملت را به کام توفان می سپارد. این در حالی است که مردم افغانستان طی چهل سال گذشته برای آزادی از اسارت و تعیین سرنوشت شان بیدریغ رزمیده اند و حماسه های شگفت انگیز را به نمایش گذاشته اند. حال پرسش این است که چگونه شد تا سرنوشت مردم افغانستان پیهم در خون می غلتند. چرا رهبران افغانستان در این مدت نتوانسته اند، مردم شان را نجات بدهند و شانس های خوب را از دست دادند. دلیل اش پرحجم بودن توطیه برضد افغانستان از سوی کشور های منطقه و جهان بوده و یا دلیل اش ناکارایی ها، خودخواهی ها، گروه گرایی ها، قوم پرستی ها و بالاخره افتادن رهبران و گروهها در چالۀ گرایش های ناباب و ضد ملی و ضد اسلامی و یا این که دلیل اش ادامۀ جنگ و افزایش ناامنی ها درافغانستان وابستگی ها و ناتوانایی های رهبران و جریان های جهادی وسیاسی است که نتوانستند، جنگ را مدیریت کنند، در دام شبکه های استخباراتی افتادند و در ضمن اسیر قوم گرایی ها، خودخواهی ها و تک روی های شان شدند. ادامه خواندن کشتی در گل نشستۀ کشور هر روز بیشتر در گل می نشیند: مـهـرالـدیـن مـشید




