(فخرالدین گرگانی/ ویس و رامین)
متنبی را گفتند: “در ستايش همه بزرگان روزگار سيفالدوله سرودهای، چرا در مدح ابوفراس چيزی نگفتی؟” در پاسخ گفت: “شکوه او مرا هراسناک و زبانم را لال ساخت.”
همروزگاران متنبی اين کار را ناشی از “خبث و حسد” پنداشته و ندانستهاند شکوهی که زاده جايگاه والای فرهنگی و علمی منش برين انسانيست، صدها بار برتر از شکوه دروغين فارسان توسن چوبين قدرت است. و اين مدرک از بايگانی تاريخ از آن روی آوردم تا تو خواننده گرامی بدانی که سخن گفتن در باره مردی چون اکرم عثمان چه دشوار است. در چند دهه پسين داستاننويسی ما بیگمان اکرم عثمان ناميست بلند و پرآوازه. دوستار خلق است و خلقی خواستار او و اين از آن روست که از برای تاريخ مینويسد. اما نه تاريخ مسخ شده که اندیشورزی در باره آن گفتهبود: “همانند بیوه ریچارد سوم شکسپیر است: خشمش زودجوش و ناپیگیر و حافظهاش ناتوان. نمیشود لبخند و زهرخندش را از هم بازشناخت و همواره خواهان آنست که خویشتن را به پیروزمندان تفویض کند.”
ادامه خواندن راوی غمنامهها و شادینامههای روزگار : واصف باختری وتایپ از دکتور سیاه سنگ