بزم شاد عروسی در گذر “ایشمحمد بیگ” (زادگاه بنگیچه) برگزار بود.
مردم از چندین روستای “تاشقرغان” برای اشتراک در جشن عروسی “بچی اکهبای” و شنیدن صدای بنگیچه و دمبورهاش گِرد آمده بودند.
تابستان بود و بنگیچه دستار پهلوی برسر، با دارو دستهاش(غیچکنواز، زیربغلینواز و زنگنواز) روی صُفهی کاهگِلی و زیر درختان انجیر و انار، با آواز بلندِ بومیاش میخواند:
” آنکه افزون شدهاس سیم و زرش
زر نباریده ز آسمان بهسرش
از کجا کرد بگو این زر و سیم؟
یا خودش دزد بوده یا پدرش”
اربابان زمیندار و مستبد مانند: ارباب شیرین، جورهبای، وکیل جانمحمد و چند تای دیگر که آنهنگام (سال ۱۳۵۸ خورشیدی) زمینهای شان بهدهقانان بیزمین و کمزمین از سوی نظام وقت در تاشقرغان توزیع شده بود، از خواندن آهنگهای انتقادی بنگیچه در آن جشن عروسی سخت برآشفته شده بودند و از فرط خشم “دندانخایی” میکردند؛ اما دهقانان نادار، بنگیچهی منتقد را تشویق میکردند.
یکی میگفت: ” اَخ جانم دهجانت اکهجان ( بنگیچه)!”
دیگری از تهی دل کف میزد و بلند آواز میکشید:” دَمت گرم بچی بَدَل!(بدَلمست نام پدر بنگیچه بود)
ادامه خواندن ماجرای قتل بنگی چه یا «بُلبُلک سنگ شکن» : جاوید فرهاد