چرا در هراس هستيم؟ بخش اول و دوم : محمد عثمان نجیب

مولانای بزرگ بلخ چی؟ کمبودی از سیدجمال الدین افغانی داشت یا دارد که جسدِ او را سال ها پس بیاورند تا در حریم بزرگ ترین مرکز‌ دانشگاهی کشور جا بدهند ، اما از مولانا که امروز جهان علم و عرفان حتا جهان غیر اسلام را تسخیر کرده و يونسکو: سازمان فرهنگی ملل متحد ازسالگرد با سعادت او تجليل بعمل آورد؛ یادی نه کنند کَرچه ترکیه هزاران سال دیگر حاضر به تحویل دهی جسد مولانا برای ما نیست. ملت ها و ملیت ها همه دارای کلتور ساختاری و‌ فرهنگ کهنی معين و مربوط به خود اند. اما تعريف در مورد فرهنگ كه بتواند بيانگر مشخص و دربر گيرنده‌ی همه جوانب مربوط حل پرسش ها دراين مورد باشد؛ ديده نشده است.

گروهی فرهنگ را به معنای داشته های معنوی در عرصه های مختلف زنده گی و موارد پذيرفته شده به عرف، سنن و اسلوب اجتماعی ملت ها می پندارند و جمعی هم فرهنگ را جزء لايتجزای روند تكاملی زنده گی بشری می دانند، اما حدود و مشخصاتی را ارايه نكرده اند كه تعريف فرهنگ را كدام عنوان میتواند جهان شمول سازد.

ادامه خواندن چرا در هراس هستيم؟ بخش اول و دوم : محمد عثمان نجیب

معنا و تلفظ واژه‌های هم‌مانند در زبان پارسی؛ دری : جاویدفرهاد

وجود واژه‌های هم‌مانند ( مشابه ) در زبان پارسی، پیشینه‌ی درازی دارد که برای  جلوگیری از اشتباهاتِ نوشتاری و درکِ تفاوت‌های مفهومی آن‌ها، در این بخش به چند مورد از این واژه‌ها که در زبانِ پارسی امروز کاربُرد بیشتر دارند، اشاره می‌کنم:

– اِحسان و اِحصان: 

«احسان» به معنای «خوبی، نیکی و نیکویی» است؛ امّا «احصان» به معنای «ازدواج کردن» می‌باشد.

– اَدیم و عَدیم:

 «ادیم» در لغت، به معنای «پوستی که دباغی شده باشد» و نیز به مفهوم پوست است؛ ولی «عدیم» به معنای «نابود»، «نیست» و «معدوم» است.

– اَسرار و اِصرار: 

« اَسرار»جمع واژه‌ی «سرّ» بوده و به معنای «رازها»می‌باشد؛ امّا « اِصرار » به معنای «پافشاری» است.

– اَسناد و اِسناد: 

ادامه خواندن معنا و تلفظ واژه‌های هم‌مانند در زبان پارسی؛ دری : جاویدفرهاد

فارسی ستیزی یا فارسی دوستی!نخست بنگریم که فارسی ستیزی چیست: دکترحمید مفید

فارسی ستیزی به رفتار و کردار ستیزه جویانه یی گفته می شود که از سوی دولتمردان و شخصیت های با صلاحیت فرهنگی علیه زبان و ادبیات ومظاهر فرهنگی زبان  فارسی و فارسی زبانان  آنجام می شود. تاریخچه ی فارسی ستیزی :

فرهنگ و زبان پدیده های هم بودگاهی اند که نخستین مجموعه ی اداب ، سنن و اندیشه ها ، باور ها ، آموزش و پرورش و آثار علمی و ادبی یک سرزمین را می سازد  ودومی  یعنی زبان به گفتاوردHans-Georg Gadamer هانس گیورگ گادامر(۱۹۰۰-۲۰۰۲ ترسایی) که در کتاب (حقیقت و روش) خود نوشت: زبان بهترین روشی است که با آن می توان به معنای زندگی و واقعیت هستی پی برد . در حقیقت زبان فرجامین ترین افق هستی شناسی هرمنوتیک برای دانستن و شناخت جهان است.( هرمنتیک به معنی دانستن). پس زبان افق هستی انسان است. آیا میتوان این افق را به دشمنی و ستیزه جویی کشاند؟ در این جستار به این پرسش پرداخته می شود. کوتاه نگرشی به پیدایش  زبان فارسی : مایکل ویتسل (زاده ۱۹۴۳)  فیلولوژست واسطوره شناس امریکایی آلمانی  در نگارش خود ( کتابخانه آریاییان) به این باور است که زبان اوستایی زبان بلخی ، مرو، هرات و باختر است. این زبان همان زبان فارسی یا آری است که فرهنگ جاودانه یاز (Yäz-Cultur)  با آن هستی گرفته است. 

ادامه خواندن فارسی ستیزی یا فارسی دوستی!نخست بنگریم که فارسی ستیزی چیست: دکترحمید مفید

پارسی گنجینه پرُ فروغ فرهنگ وادبیات جهان : همدرد

بنازم من،زبانى مادرى را

زبانى پارسى،دُرِ درى را

كه پرورده به اقليمى بُزرگش

هزاران شاعر و يك(مولوى)را

ادامه خواندن پارسی گنجینه پرُ فروغ فرهنگ وادبیات جهان : همدرد

قسمت آخر داستان یک شام طوفانی: رویا عثمان انصاف

فردای آن روز من اموال دکان را در شلف ها چیدم و داشتم دکان را جاروب می کردم که  ماما شیر آمد. خسته بنظر می رسید. جاروب را از دستم به گوشه ی گذاشتم، دستانم را با دستمالی پاک کردم و برایش چوکی تعارف کردم تا بنشیند. به چوکی نشست و اعصایش را به دیوار پشت سرش تکیه داد‌. تا برایش چای پیش کنم با اشاره ی دست منع کرد و گفت: ” نوراحمد جان بیادر چایه بان….دو باره به کابل می رم و از اونجه یگان وسایل که زحل لازم داره، میارم. گفتم: ” لست ته بتی لالا مه خودم می آرم بیازی مه پشت سودای دکان میرم. تو باش پیش زحل.”گفت: ” نی دلم اینجه تنگ میشه کاری هم از دستم نمیایه خون جگر میشم. ازو پرسیدم: ” لالا شیر خی زحله شفاخانه نه میبرین؟”

ادامه خواندن قسمت آخر داستان یک شام طوفانی: رویا عثمان انصاف

در مورد رشد وگسترش مدنیت تاجیک از عصر ۱۶ تا قرن بیست : داکتر عبدالواحد خرم

در دوره تیمور زبان نشر تاجیک در حال از بین رفتن بود .او می گفت تاجیک را نباید کشت و باید از مغزش استفاده کرد و روغن نمود .این شخص جای قهرمانان ملی تاجیک را خالی ساخت .وی به ترکان اصول حکومت داری را که نمی دانستند ، آموزاند. 

آنعده فارسی زبانان شیعه مذهب را که تیمور نفرت داشت به قتل رسانید ، تیمور سنی متعصب بود ،بعد ها در شیوه حکومت داران وارثان  تیمور یک نوع آسودگی سیاسی در سمرقند و هرات بوجود آمد. 

بایس اونغور و الغ بیگ در پیشرفت علم ، صنعت سهم مثبت گذاشتند .هرات با دایره ادبی به سمرقند در آموزش علوم طبیعی شهرت یافت ، در کنار الغ بیگ عالمان برجسته همچو علی قوشچی ،غیاث الدین جمشید و قاضی زاده رومی فعالیت داشتند .

ادامه خواندن در مورد رشد وگسترش مدنیت تاجیک از عصر ۱۶ تا قرن بیست : داکتر عبدالواحد خرم

به یاد مرحوم استاد محمد اکبر سنا غزنوی؛مرد خرد : محمد اسحاق ثنا

گشتم خبر استاد سنا مرد خرد تنها برفت 

آن صاحب جود و کرم آن شاعر والا برفت 

در فن شعر و شاعری در نظم یا نثر دری 

بودی تسلت بی گمان آن شاعر والا برفت 

ادامه خواندن به یاد مرحوم استاد محمد اکبر سنا غزنوی؛مرد خرد : محمد اسحاق ثنا

میترا نور و من قمر میترا؛بخش هشتم و نهم : محمد عثمان نجیب

بخش هشت:

بهِ خاطرِ مهِ اَی خانی هُندوا خُو نان گدایی کدِین:

رفتم پیش ادېم که گاه سَرِ جای نماز ایستاده ‌بو…زوتیا گفتم نفل نیت کدۍ ادې گفت حالی نیت

می کنم. دستکای شه پچی کدم گفتم اَی نِماز بیایم … وا قصه میگویی بَخچُم …گفت … تو … بِرَه ..مَجِت نِمازای ته بخان … وا بَخچِت نَقِل می کنم.

ادامه خواندن میترا نور و من قمر میترا؛بخش هشتم و نهم : محمد عثمان نجیب

فراموش شدنِ معنای حقیقی برخی از واژه‌ها:جاوید فرهاد

بسیاری از واژه‌ها در زبان، معنای چند گانه دارند. در زبانِ پارسی نیز یک واژه با توجه به چشم‌داشتِ مفهومی‌اش در حوزه ی کاربُرد، با چند گانه‌گی معنایی رو به رو است که، بی‌گمان یکی معنای حقیقی واژه و دیگری هم معنای مجازی آن است، مانند: واژه‌ی “سیاه” که در معنای حقیقی تیره و تاریک ( و نیز به معنای رنگِ مشکی) است؛ ولی سیاه در رویکردِ مجازی آن به معنای زشت، بد، و مانند اینها کاربُرد می‌یابد، به گونه‌ی مثال: “روسیاه، بازارِ سیاه، فهرستِ سیاه، اعمالِ سیاه و …” که باتوجه به آنچه در بالا گفته شد، دیده می‌شود که معنای حقیقی و معنای مجازی واژه‌ی “سیاه” در کنارِ هم به کار رفته اند؛ امّا گاه، معنایِ حقیقی رفته رفته و با گذشتِ زمان فراموش شده و یکی از معانی مجازی جاگزین معنای حقیقی واژه می‌شود، و در واقع، معنای اصلی آن از یاد می‌رود.

در این جا، از واژه‌ی “خواجه” به حیثِ نمونه نام می‌برم.

ادامه خواندن فراموش شدنِ معنای حقیقی برخی از واژه‌ها:جاوید فرهاد

شعر زیبایی از علامه سید اسماعیل بلخی که ۵۸ سال پیش از امروز در محبس دهمزنگ سروده بود و به امروز افغانستان هم صدق می‌کند ؛ ارسالی : جیلانی گلشنیار

حاجتی نیست به پرسش که چه نام است این‌جا

جهل را مسند و بر فقر مقام است این‌جا

علم و فضل و هنر و سعی و تفکر ممنوع

آن‌چه در شرع حلال است؛ حرام است این‌جا

ادامه خواندن شعر زیبایی از علامه سید اسماعیل بلخی که ۵۸ سال پیش از امروز در محبس دهمزنگ سروده بود و به امروز افغانستان هم صدق می‌کند ؛ ارسالی : جیلانی گلشنیار

سوگ نامه ای در رثای غروب خورشید؛ به مناسبت سال یاد و فات استاد وجودی: مهرالدین مشید

از غروب استاد حیدری وجودی یک سال گذشت؛ اما چه غروبی که سرخی آن شفق رنگین کمان عشق و عرفان را به کلی در آغوش گرفت و به بهای نثار جان خویش در پای عشق به سلطنت عرفان روح تازه بخشید و جهان عشق و دوست داشتن ها را وارد فصل جدید نمود. او بیش از ۵۷ سال سجاده نشین شعر و عرفان در کتابخانهء عامهء کابل شد تا آنکه به حیات گرانبهای خویش بدرود گفت؛ اما چرا “سوگنامه ای در رثای غروب خورشید” در این شکی نیست که عزیزان در سوگ هر مرگی می نشینند تا باشد که غم بزرگ خویش را به باد فراموشی بسپارند و اندکی تلطیف شوند.

ادامه خواندن سوگ نامه ای در رثای غروب خورشید؛ به مناسبت سال یاد و فات استاد وجودی: مهرالدین مشید

مافیای سیاسی : استادپرتو نادری

دیروز پیرمرد به خانه آمد، راستش بی‌چاره با پیشانی ترشی من رو‌به‌رو شد. 

گفتم: ده ای روزهایی کرونایی چند قیمته چرا ده خانه نمی‌مانی؟

گفت: بمان  ای بدخُلقی‌های خوده، یک دقیقه خانه‌ات آمدیم ، یک پیاله چای نداده شروع کدی به وصیت و نصحیت.

راستش شرمیدم و خاموش شدم. پیرمرد پس از لحظه‌یی سکوت گفت: می‌دانی امشب خواب خطرناکی دیدم.

با وارخطایی گفتم: چه خواب خطرناک؟

گفت: می‌دانی خواب دیدم زبانم بریده باد! که المتفکر سوار بر شتر جمازهء دو کوهانهء تفکر خویش رفته است پشت هفت کوه سیاه به دیدار حضرت عزراییل!

با تعجب گفتم: خو آخر جوبایدن از خر شیطان خود پایین آمد و المتفکر را به امریکاه خواست!

پیرمرد زد به خنده و گفت: به بیردی گفتن بمان جوبایدن کجا و عزراییل کجا؟

گفتم: چه دیگه؟

ادامه خواندن مافیای سیاسی : استادپرتو نادری

[امین میرزاخان] یا استاد ” قفقازی صاحب “

یک خاطره دردمندانه از یک خدمتگار صادق  زحمتکش و دلسوز معارف کشور :

روزی از روزها در دفتر اریانای زیر هوتل کابل مصروف کار های روزمره بودیم که شخص موقری وارد شده ، میخواست بداند که از پسرش مقیم “افقازیا” کدام پارسل حاوی ادویه به ادرسش رسیده یا خیر ؟

موصوف ازینکه سخت مریض و سالخورده معلوم میشد ، بنده از ” کفتان سیدو”خانه سامان دفتر خواهش نمودم تا از کافی مقابل دفتر ، فوری برایش یک چای بیاورد …در همین موقع اقای “یعقوب ارسلایی” یکتن از همکاران ، نزدیک میز ما امده بعد از احترام به وی ،  از من خواهش نمود تا به کار این شخص محترم خالصانه رسیدگے شود چونکه ایشان  ” قفقازی صاحب” میباشند که در مکتب حبیبیه استاد مضمون عربی و نحو و منطق آنها بوده و شخصیت نهایت محترم میباشند ..

ادامه خواندن [امین میرزاخان] یا استاد ” قفقازی صاحب “

بال در بال با آن عقاب زخمی! : استاد پرتو نادری

 آخرین شعر آمده در گزینۀ « سفر در توفان » محمود فارانی، « عقاب زخمی » نام دارد. شعری در یکی از اوزان آزاد عروضی. عقاب زخمی شعری است نمادین و نماد مرکزی شعر همان عقاب زخمی است. این عقاب زخمی خود می‌تواند نماد روشنفکری باشد که با تمام دشواری‌ها تن به آسایش در پستی نمی‌دهد. یا نماد یک اندیشۀ تحول طلبانه است که پیشاپیش روزگار، راه می‌زند.

روشن‌فکر به آن سوتر از روزگار خویش می اندیشد و پیشاپیش زمان خود گام بر می‌دارد. چنین است که پیوسته با روزگار و آیین بستۀ آن در ستیز است. او آیین باز روشنفکرانه می‌خواهد و افق‌های روشن از عدالت اجتماعی. 

ادامه خواندن بال در بال با آن عقاب زخمی! : استاد پرتو نادری

داستان یک شام طوفانی:قسمت بیست و ششم و بیست وهفتم: رویا عثمان انصاف

از روز عروسی به بعد، زحل دگر خاموش شده بود. ساکت و آرام. فقط نفس می کشید و از بخت بد و قسمت شوم خود در دل شکایت می کرد‌. گاهی که دردش از حد بیش می شد، هق هق به گریه می افتاد. به آرزو های خود، به خوابهای که دیده بود، به آرمان های که در دل داشت و به آن نرسیده بود، می گریست. زحل که در آرزوی رفتن به دوبی و کمک به مادر مستمند و خواهر و برادر های یتیم اش بود، به خواب ها و امیدهایش چنان سنگی زده بودند که همه را پاش پاش کرده پیش رویش ریخته بودند. تقدیر چنان با ناجوانی با او بازی کرده و از پشت بر او وار کرده بود که حتی فرصت دفاع از خود نیافته بود.

ادامه خواندن داستان یک شام طوفانی:قسمت بیست و ششم و بیست وهفتم: رویا عثمان انصاف

علاقه‌مندی به تحصیل و اهمیت دادن جامعه به فرهنگ و دانش: بهزاد برمک

اگر نیک نگریسته شود افزایش علاقه‌مندی به تحصیل و اهمیت دادن جامعه به فرهنگ و دانش می‌تواند آغاز یک تحول بزرگ و تغییرات بنیادی برای پیشرفت جامعه‌ی ما باشد.

از این نظر، لازم است دولت به عنوان نهاد رهبری کننده‌ی جامعه، به این پدیده‌ا‌ی نیکو، ارج بیش‌تر بگذارد و توجه جدی را به ظرفیت ‌پروری نهادهای دانشگاهی و فرهنگی نماید تا جامعه از نگاه فرهنگی، رشد کند‌ و ظرفیت‌های بیش‌تری برای تغییرات اساسی به ‌وجود آید و نیازمندی کشور به نیروی متخصص که یکی از نیاز‌های مبرم برای پیشرفت، مدیریت و رهبری می‌باشد، به حد‌اقل برسد و چرخه‌ی پیشرفت جامعه خوب‌تر از گذشته با دستان پُر توان نیروی انسانی ـ تحصیل‌کرده، آگاه، کاردان و کارفهم بچرخد.
این در حالیست که سالانه هزاران جوان دختر و پسر به امید آ‌نکه حاصل ۱۲ سال تلاش تکاپو و تحصیل و تقلای‌شان را به‌ بهترین وجه ممکن، دریاف کنند، در آزمون سراسری کانکور شرکت می‌کنند. شرکت در کانکور، علی رغم همه دشواری‌های فزاینده‌ای که دارد، رنگین‌ترین رؤیای یک نسل را شکل می‌دهد؛ رؤیایی که همیشه‌ خوش‌آتیه و نیک‌فرجام نیست و به‌همان نتیجه‌ای که مدنظر است، نمی‌انجامد.

ادامه خواندن علاقه‌مندی به تحصیل و اهمیت دادن جامعه به فرهنگ و دانش: بهزاد برمک

دمی با پری بخارایی! : استاد پرتو نادری

گویند روزی و روزگاری، در سرزمین دوری، شاعری می‌زیست که شیفتۀ شعرهای « پری حصاری یا پری بخارایی»* بود. چنین بود که روزی کلچۀ سفر برکمر بست، پای در راه سفر گذاشت و هی میدان و طی میدان روانۀ بخارا شد. به شهر بخارا که رسید، شامگاهان بود. از کسانی سراغ خانۀ پری بخارایی را گرفت. نشانی خانۀ شاعر به او گفتند.

 چون به پشت دروازۀ خانۀ شاعر رسید، د‌لش می‌خواست چنان کبوتری به پرواز در آید و فراز بام دوست بنشیند، به گفتۀ اخوان: لحظۀ دیداری نزدیک بود!  

دروازۀ حویلی را کوبید چند بار و هربار با شدت بیش‌تری تا این که مردی سر از دروازه بیرون کرد. نه نیکو منظر؛ بل چهره‌یی داشت سیاه و پر آبله که به لانۀ زنبوران ماننده بود! تا قامت مرد در چارچوب دروازه پدیدار شد، چشم در چشم مسافر دوخت و با صدای آمیخته با خشم پرسید: چه کسی هستی  و چرا نا به هنگام این‌گونه در می‌کوبی!

ادامه خواندن دمی با پری بخارایی! : استاد پرتو نادری

یک شام طوفانی ؛ قسمت بیست و پنجم : رویا عثمان

در پهلوی وضع روانی زحل, وضع صحی او نیز خراب شد. بوی بد زنان داخل موتر و گرمی از یکطرف،  شال و چادری  اش از طرف دیگر، به زحل بار بار حالت تهوع و دل آشوبی ببار می آورد. بعد از چند دقیقه سفر، زحل ضعف و بیحال شد. زنی که در پهلویش نشسته بود، به مادر سردار ولی گفت که وضع عروس خوب نیست. مادر سردار ولی در جواب به پشتو گفت که بگذارند که ضعف باشد از بهوش بودنش بهتر است. موتر شصت و هفت کیلومتر از کابل دور شد تا به خانه سردار ولی رسید. هنگامی پایین شدن از موتر ، باز دو زن بازوهای زحل را بالای شانه هایشان انداختند و  کمک اش کردند تا از موتر پایین شود و به خانه برود. زحل که نیمه بیهوش بود، به مشکل پاهایش را قدم می ماند. 

ادامه خواندن یک شام طوفانی ؛ قسمت بیست و پنجم : رویا عثمان

حضرت امام محمد غزالی ” رحمة الله علیه “: شیرشاه لودین

{{  حضرت امام محمد غزالی ” رحمة الله علیه ”  }}

ابی حامد محمد بن محمد الغزالی الشافعی، ملقب به حجت‌الاسلام زین الدین الطوسی و امام محمد غزالی (۴۵۰ — ۵۰۵ ه‍.ق) همه‌ چیزدان، فیلسوف، متکلم و فقیه پارسی و یکی از بزرگترین مردان تصوف سدهٔ پنجم هجری است. او در غرب بیش‌تر با نام ‌های  Al- Ghazali و Algazel – شناخته می‌شود .

*** زندگی ***

محمد غزالی در سال ۴۵۰ هجری قمری در توس از اعمال خراسان دیده به جهان گشود. در دوران کودکی در زادگاهش تعلیمات خود را فرا گرفت. پدرش از رشتن پشم، گذران زندگی می‌کرد. آنچه می‌رشت در دکانی در بازار پشم 

 در زادگاهش تعلیمات خود را فرا گرفت. پدرش از رشتن پشم، گذران زندگی می‌کرد. آنچه می‌رشت در دکانی در بازار پشم فروشان می‌فروخت و بدین سبب او را غزالی می‌گفتند. پدر محمد غزالی اهل ورع و تقوی بود و غالباً در مجالس فقیهان حضور می‌یافت. دو پسر داشت: محمد و احمد. این دو هنوز خردسال بودند که او از دنیا رفت. طبق وصیت وی، پسرانش را به یکی از دوستانش که ابوحامد احمد بن محمد الراذکانی نام داشت و صوفی مسلک بود سپردند. آن مرد نیز به وصیت عمل کرد تا آنگاه که میراث پدر به پایان رسید. روزی به آن‌ها گفت: 

ادامه خواندن حضرت امام محمد غزالی ” رحمة الله علیه “: شیرشاه لودین

واژه‌های پارسی در زبان انگلیسی: جاویدفرهاد

– شکر/sugar

واژه‌ی ” شَکر ” پارسی است، و از این زبان به زبان عربی رفته و ” سکر ” شده و سپس در زبان انگلیسی ” شوگر ” شده‌است.

– نارنگ / orang

اصل این واژه همان ” نارنگ ” در پارسی است که در عربی ” نارنج ” شده و اکنون در انگلیسی به آن ” اورنج ” می‌گویند.

– قند / canday

واژه‌ی ” کندی ” نیز برگرفته شده از واژه‌ی ” قند ” پارسی است.

ادامه خواندن واژه‌های پارسی در زبان انگلیسی: جاویدفرهاد

افغانستان نمادی از رنگین کمان فرهنگ ها و تمدن های بشری : مهرالدین مشید

افغانستان سرزمین رنگین کمان فرهنگ ها و تمدن های کهن است و در هر گوشه و کنار آن نمونه ای از فرهنگ ها و تمدن های گوناگون را میتوان مشاهده کرد.

از مغاره های ماقبل تاریخی قره کمر سمنگان تا تخت رستم، شهر تاریخی آین خانم، مجسمه های بامیان، دیوار ها یشیردروازه و آسمایی، قلعه های تاریخی اختیار  الدین هرات، قلعه های تاریخی سمنگان، قلعۀ باستانی بست، رشته کوه های هندوکش، لعل بدخشان، آبده های تاریخی نیمروز، قلعۀ تاریخی موری چاق، اماکن تاریخی میمنه، غزنی، مسجد های دینی و تاریخی مانند مسجد جامع هرات، منار های غزنه و هرات، مهمات سرای بلخ و ده ها مکان تاریخی همه نمایانگر تمدن و فرهنگ های گوناگون در افغانستان است که از عصر قبل از آریایی ها شروع شده تا اوستا و بعد از آن هم تمدن یونانی، تمدن یونانو باختر، تمدن یونایی بودایی، تمدنی بودایی، تمدن ساسانی تا تمدن اسلامی  ادامه یافته است.  این رنگارنگی های فرهنگی و تمدنی افغانستان امروزی، خراسان دیروزی و پیش از آن آریانای کهن را به گلستان و باغستان زیبایی بدل کرده است که هر در هر کنج و کنار ان نشانه  ای از یک گونه فرهنگ و تمدن به مشاهده میرسد.

ادامه خواندن افغانستان نمادی از رنگین کمان فرهنگ ها و تمدن های بشری : مهرالدین مشید

به اقتفای سروده ای شاعر گرامی جناب اشکبار ؛عاق پدر: محمد اسحاق ثنا

میهن به دام فتنه‌ و صد ماجرا شده 

ملت غریب و در به در و بینوا شده 

یک عده اند در پی قتل و قتال و چور 

یک دسته هم فاقد مهر و وفا شده 

ادامه خواندن به اقتفای سروده ای شاعر گرامی جناب اشکبار ؛عاق پدر: محمد اسحاق ثنا