داستان یک شام طوفانی «قسمت بیست و دوم » : رویا عثمان

عصر نا وقت بود که دروازه تک تک شد. سارا و بچه ها در خانه بودند. سارا با شنیدن صدایی زنان از پشت دروازه، در را باز کرد. سه زن با چادری های آبی پشت در ایستاده بودند. سارا از زیر چادری خودش، نگاهی به طالبان انداخت و دید که آنها دورتر طرف اپارتمان همسایه اشاره می کنند و چیزی به پشتو می گویند که درست فهمیده نمی شد.

ادامه خواندن داستان یک شام طوفانی «قسمت بیست و دوم » : رویا عثمان

باغ بابر : نوشته : زرغونه عبیدی

و همزمان، فرصت را غنمیت دانسته و میخواهم خطاب به « یکتعداد» از هموطنان مهاجر که در مورد اوضاع افغانستان ادعای آگاهی های بیشتر را نسبت به یکتعداد هموطنان روشن اندیش و خدمتکار  مقیم وطن دارند، بگویم که هموطن عزیز، از گفتن همی حرف های« مفت » صرفنطر کنید، خشک و تر را یکجا نسوزانید و  هم با طعنه زنی ها نمک بر زخم نپاشید. و هرگاه فکر میکنید که خواهید توانست همه چیز را بهتر انجام بدهید، پس بفرمایید و بروید به افغانستان و انجام بدهید.

ادامه خواندن باغ بابر : نوشته : زرغونه عبیدی

شکارچیان سایه!-استاد پرتو نادری

مولانا در دفتر نخست مثنوی از مردی روایت می‌کند که به دنبال سایۀ پرنده‌یی سرگردان است و به هوای شکار پرنده، هی به سوی سایۀ او تیر می‌اندازد. 

مرغ  بر بالا و زیر آن سایه‌اش

می‌دود بر خاک پران سایه‌وش

ابلهی صیاد آن سایه شود

می‌دود چندانک بی‌مایه شود

بی خبر کان عکس آن مرغ هواست

بی‌خبر که عکس آن سایه کجاست

این یک روایت تمثلی است، در ظاهر روایت ساده‌یی است. پرنده‌یی در آسمان پرواز می‌کند، سایۀ او افتاده بر زمین، انسان ساده‌یی این سایه را پرنده‌یی می‌پندارد و به دنبال آن و در هوای شکار آن سایه می‌دود. سایه شتابان بر روی زمین می‌دود، برای آن که هستی آن سایه از پرنده‌یی است که در هوا پرواز می‌کند. دونده‌گی سایه بر زمین از پرواز پرنده در آسمان است. به مفهوم دیگر این سایه از خود هستی و موجودیتی ندارد.

ادامه خواندن شکارچیان سایه!-استاد پرتو نادری

استاد لطیف ناظمی هفتاد و پنج ساله شد: استاد پرتو نادری

او روز 21 ثور 1325 در شهر هرات، چشم به جهان گشود. باری برایش درودی داشتم و پیامی و به این مناسبت این جا پارۀ پایانی آن نوشته را با دوستان ارجمند شریک ساختم.

عمر استاد دراز و پر ثمر باد که از فرزانه‌گان فرهنگ سرزمین ما و حوزۀ گستردۀ زبان پارسی دری‌ست.

استاد ناظمی! این سطرها را که می نویسم، شب است. یک شب گوارای بهاری!  ماه تمام، در آسمان قرغه می تابد و تا نگاه‌اش می کنی مانند دختران خوش روی دهاتی در پشت پردۀ ابر سپیدی  پنهان می شود، گویی تاب نگاه بیگانه را ندارد؛ اما دیر نمی پاید باز از گوشۀ دیگری با هزار جلوه بیرون می شود و تو دلت می خواهد با هزار دیده تماشایش کنی.  ستاره گان چشمک زنان می درخشند و آسمان  را بسیار دل انگیز و تماشایی می سازند. گویی هیچ صدایی انفجاری به گوش آسمان و آسمانیان نرسیده است! بند قرغه لبالب از آب شده است، آب روشن به روشنی یک پندار عاشقانه.

ادامه خواندن استاد لطیف ناظمی هفتاد و پنج ساله شد: استاد پرتو نادری

عایشه درانی شاعر کمتر شناخته‌شده است: نسیمه یونس حیدر

عایشه درانی شاعر کمتر شناخته‌شده است. وی با آنکه ذهنیتی پاک و ستره فراقومی داشت، اما به دلیل مباحث قومی در عرصه شعر و ادبیات گمنام ماند و دیوانش خوانده نشد.

عایشه دختر یعقوب‌علی خان توپچی بود. یعقوب‌علی خان از رجال نظامی و بزرگان وقت و دربار به‌شمار می‌رفت. می‌گویند نام مادرش مستوره بوده است. اما سند بر این ادعا نیست. شاید به دلیل خانه‌نشینی و نداشتن روابط اجتماعی زنان، بسیاری از آن‌ها را به همین نام می‌نامیدند.

ادامه خواندن عایشه درانی شاعر کمتر شناخته‌شده است: نسیمه یونس حیدر

میترا نور و من قمر میترا ؛سلسله‌ی داستان های تخیلی: محمد عثمان نجیب

           

این داستان کاملاً به لهجه‌ی فارسی شمالی و شمال کابل نوشته شده که گپ و گفت های روزمره‌ی ما را تشکیل می دادند، ارچند در برخی محلات با توجه به تحولات اجتماعی تغیرات گفتاری هم به وجود آمده، اما آن گفتار ها ماندگاری های خود شان را دارند.

درختم داستان اصل کلمات با لهجه ها مشخص خواهند. مشکل من در عدم دست‌رسی ام به دیدگاه های خواننده های گرامی تارنماها و صفحات وزینِ مجازی‌ست که داستان باید بر آن اساس ادامه داده شود.

بخش هشت: 

بهِ خاطرِ مهِ اَی خانی هُندوا خُو نان گدایی کدِین:

ن:

رفتم پیش ادېم که گاه سَرِ جای نماز ایستاده ‌بو…زوتیا گفتم نفل نیت کدۍ ادې گفت حالی نیت

می کنم. دستکای شه پچی کدم گفتم اَی نِماز بیایم … وا قصه میگویی بَخچُم …گفت … تو … بِرَه ..مَجِت نِمازای ته بخان … وا بَخچِت نَقِل می کنم.

ادامه خواندن میترا نور و من قمر میترا ؛سلسله‌ی داستان های تخیلی: محمد عثمان نجیب

استاد خلیلی و « سرود کهسار»: استاد پرتو نادری

هربار که سخن از تحول شعر پارسی‌دری در افغانستان به راه می‌افتد و بحث پیدایی شعر نو به میان می‌آید از « سرود کهسار» استاد خلیلی چنان نخستین نمونۀ شعر نیمایی در کشور یاد می‌شود و استاد خلیلی را نخستین شاعر افغانستان می‌دانند که شعر نیمایی سروده است.

شب اندر دامن كوه 

درختان سبزو انبوه

ستاره روشن و مهتاب در پرتو فشانی 

ادامه خواندن استاد خلیلی و « سرود کهسار»: استاد پرتو نادری

قلم نماد آگاهی و آزادی و فرهنگ :مهرالدین مشید

به بهانهء روز قلم : امروز روز قلم است، روز موجودی که خدا بر آن و آنچه می نویسد، سوگند یاد کرده و در ضمن آنچه را که می نویسد، گرامی و بزرگ و با شکوه خوانده است. آشکار است که در این آیت مورد توجه خدا  چگونه و کدام نوشته ای است؛ نوشته ایکه انسان را به هدایت و رستگاری سوق بدهد و هر نقطه و حرف اش تلنگری باشد بر فرق ستمگران  تا انسانیت به کرسی بنشیند و انسان پله به پله به مقام والای انسانیت هرچه بیشتر تمکین کند تا  درخت آگاهی و آزادی و عدالت را از آسمان های خیال و آرزو های بلند بر زمین آورد. 

روز قلم؛ یعنی روز ابزاری که جز می نویسد و درد های دل خونین خویش را با زبان دردآشنا برروی کاغذ نقش می بندد و در واقع نه تنها نقش ها؛ بلکه به کاغذ احساس و حتا قدرت انتقال احساس و تفکر را می دهد. با زبان قلم است که عالی ترین و باشکوه ترین تخیل انسانی بر روی کاغذ گل می کند و می شگفد و تمدن ها و فرهنگ ها را بار و برگ می رساند. نشانه های قلم بر روی صفحهءکاغذ، نه تنها تجلی نور بر ظلمت و غلبهء حق بر باطل است؛ بلکه عظیم تر از آن نماد تمدن و فرهنگ بشری است.

ادامه خواندن قلم نماد آگاهی و آزادی و فرهنگ :مهرالدین مشید

تبجيل از يك شخصيت مترقى و پيشرو: میرعبدالواحد سادات

روزگار ما، عصر شكست ارزش‌ها است و عصرى است كه بقول ويكتور هوگو، «به خيانت عصاى پادشاهى ميدهند» و همه جا «دكان رنگ است» و بازار رنگ فروشان، قوم فروشان و دين فروشان، رنگ و رونق دارد.

در چند دههء اخير كلمه “نخبه” با خرپول و بلند منزل دار، مترادف گرديده است، به همين خاطر، وقتى از نخبگان صحبت مي‌گردد، فهرست تكرارى همان بيست – سى نفر مکرر مطرح ميگردد، كه گويا تيكه دار تمام امور مملكت مى باشند.

نسل نو و جوان كمتر از چهل سال كه اكثريت نفوس كشور را تشكيل ميدهند، تا چشم باز نموده اند و مشاهده مي‌نمايند، صحبت از زر و زور سالاران و پيامبران سقوط ارزش ها، را شنيده اند.

ادامه خواندن تبجيل از يك شخصيت مترقى و پيشرو: میرعبدالواحد سادات

«محب‌بارش» شاعر معروف: استاد پرتو نادری

آن یک‌شنبۀ درناک، دوازدهم ثور سال 1395 خورشیدی که پیکر آرام استاد «محب‌بارش» را در آغوش خاک می‌گذاشتند و زمین داغ، بازوان خاکی‌اش را باز کرد تا او را در آغوش گیرد، چهره‌اش را گشودند که دوستان آخرین بار نگاهی داشته باشند و بدرودی با او.

 مانند آن بود که آرام خوابیده است. فارغ از همه دغدغه‌های هستی و رها از پیچ و تاب قافیه‌های دل‌گیر زنده‌گی و روزگار. 

جایی خوانده بودم: هرکسی که از این جهان می‌رود مانند آن است که پاره‌های هستی ما را نیز با خود می‌برد. چنین حسی دردناکی در تمام هستی‌ام پیچید. 

ادامه خواندن «محب‌بارش» شاعر معروف: استاد پرتو نادری

پروفیسور غلام محمد میمنگی یا نقاش افسانوی نوشته: داکتر عنایت الله شهرانی

————————— اين نگارنده خيلي خوردسال بودم كه ميشنيدم پروفيسور غلام محمد ميمنگي مناظري را ترسيم ميكند كه وحوش ، سباع و حشرات در داخل منظره درحال حركت ديده ميشوند . وقتي هم شنيده بودم كه پروفيسور دختري را در يك باغ ميبيند و آن دختر از حياي بسيار در يك چشم زدن خود را ناپديد ميسازد ، چون نگاه اول پروفيسور به دختر مي افتد ، حركات و چهره زيباي دختر به مغز او تآثير ميكند و وقتيكه به خانه ميآيد چهره دختر را درحال پريشاني ، ترس و وحشت چنان ترسيم مينمايد كه گويي دختر خودش در صحنه وجود دارد و درحال گريز ميباشد و تعجب ديگر به اينكه دامن دختر به خاري بند ميماند ولي دختر به هرحالت درحال گريز است .

ادامه خواندن پروفیسور غلام محمد میمنگی یا نقاش افسانوی نوشته: داکتر عنایت الله شهرانی

ای مادر داغدیدهٔ من ! عزیز آسوده

ای مام وطن تو در چی حالی ؟

ای مام وطن تو در چی حالی ؟

سرزیر پر وز غصه نالی

شدسایهءخنده از لبت دور

افسوس چو سبزه پایمالی

ادامه خواندن ای مادر داغدیدهٔ من ! عزیز آسوده

من کجایی، سرد است خانۀ من! آواز خوان فقید ساربان: استاد پرتو نادری

شاید در افغانستان کمتر عاشق جوانی را بتوان یافت که آهنگ:« خورشید من کجایی، سرد است خانه  من »، را گاهی در خلوت خویشتن خویش زمزمه نکرده باشد. این آهنگ از ساخته‌های استاد فضل احمد نی‌نواز است، هنری در اوج با صدایی در اوج آمیخته که چنین ماندگار شده است.

خورشید من کجایی، یک شعر عاشقانه که در آت صمیمیت شگفتی حس می‌شود

شعر از شاعر آزادی‌خواه و انقلابی ایران ابوالقاسم لاهوتی‌ است که برای آزادی و مشروطیت مبارزه می‌کرد. شاید از حقیقت به دور نباشد که این شعر در سرزمین و زادگاه شاعر، آن شهرت و محبوبیت را نداشته باشد که در افغانستان.

ادامه خواندن من کجایی، سرد است خانۀ من! آواز خوان فقید ساربان: استاد پرتو نادری

موسیقی وسیاست….قسمت دوم: شفیع عظیمی

…باوجودشرایط ناهنجارجوامع فیودالی خان خانی. لشکرکشی هاوجنگهای شاهان برای توسعه وتسلط.کارزارفعالیت هنرمندان راگاهی دشوارمیساخت  وبعضی وقتهاچه مشکلات وبلاهاودسیسه هاازطرف زورمندان وحکمرانان برهنرمندان بوجودمیاوردند.

چنانچه خوندمیردرکتاب حبیب السیرگوید(عبدالقادربن غیبی ازندامای میرانشاه پسرتیموربودومیرانشاه حاکم ازربایجان بعلت زیاده روی درمسکرات.اختلال حواس مبتلاشدووقتی به پدرش تفهیم شدکه اطرافیان ناباب اورابکارهای زشت واداشته است.پدرش در۸۰۲هه بتبریزعزیمت کرد.

عده رامجازات میکند وعبدالقادرباحس خطرموفق بفرارمیشود.چون سیدقطب نایی.حبیب الله عودی.عبدالمومین خواننده.محمدکاخکی ازاستادان معروف انوقت رادستوردارزدن صادرمیکندوبهنگام اجرای حکم محمدکاخکی ازشوخی روبه قطب الدین عودگفت استادی درهمه جاپیشقدم بوده اینکه بایدچنین باشد.

ادامه خواندن موسیقی وسیاست….قسمت دوم: شفیع عظیمی

به پاس حق استادی دوکتور سید بهاوالدین مجروح : محمد اسحاق اتمر

 سال 1349 زمانیکه تازه محصل  صنف دوم پوهنخی ادبیات پوهنتون کابل بودم بر حسب ضرورت کاری برایم بیش امده بود مجبور شدم از درس های فاکولته یک روز مرخصی بگیرم انزمان قیودات حاضری در پوهنتون خیلی زیاد بود و جبران ساعت درسی هم کار مشکل به نظر می رسید  استادان تقریبا همه سخت گیر بودند و دو ساعت غیر حاضری در یک مضمون سبب محرومیت  محصل در همان مضمون می شد. خلاصه مجبور شدم  درخواست رخصتی را عنوانی ریس فاکولته نوشتم و از کسی پرسیدم که اتاق ریس فاکولته کجا ست اگر فراموش نکرده باشم برایم گفت در دهلیز فاکولته حقوق اتاق شماره ( 1055 )  وارد   دهلیز شده و اتاق ها را پالیدن گرفتم تا اینکه اتاق مورد نظر را یافتم. با نوک انگشتانم به دروازه کوبیدم و اجازه ای ورود خواستم همین که داخل اتاق شدم با مردی خوش هیکل   با لباس پاک و تمیزو قیافه ای روشن روبرو شدم با  مهربانی برایم گفت بفرمایید .

من جلو رفتم و  درخواستم را بیش کردم بعد از خواندن چیزی روی ان نوشت و دوباره انرا برایم داد .

ادامه خواندن به پاس حق استادی دوکتور سید بهاوالدین مجروح : محمد اسحاق اتمر

ابو عبدالله رودکی و آثار او : رحمت الله روند

یک روز پیش آقای غنی در سفر رسمی اش به جمهوری تاجیکستان در محفلی بیتی از یکی از اشعار  ابو عبدالله رودکی را دکلمه نمود  و بخاطر این شاهکار ارزنده اش ( !!!) سند دوکترای افتخاری دانشگاه ملی تاجیکستان را از آن خود کرد. من هم لازم دانستم این یادداشت راکه  چند سال پیش درباره پدر زبان پارسی نوشته بودم به مطالعه دوستان گرانقدر پیشکش کنم. 

ابو عبدالله رودکی و آثار او:

درآثار ابو عبدالله رودکی که امروز نمونه های کمی ازآن در آسمان ادبیات ما درخشش دارد و از رنگینی وشکوه وارزش های عالی برخوردا ر است،انسان ،وصف وبزرگداشت او مقام شایسته دارد.پیداست که تصویر وتوصیف انسان درتاریخ ادبیات و تمدن سرزمین ماازگذشته های خیلی دور از موضوع اساسی آفرینش شعرا به شمار میرود.دراساطیر قدیمه خراسان زمین یادگارهای باستانی ادبیات پهلوی ومانوی  ستایش قدرت و توانی انسان مقام والا داشتند.

ادامه خواندن ابو عبدالله رودکی و آثار او : رحمت الله روند

تاراج منابع فرهنگی. افغانستان: نویسنده؛ متئو اِیکینز- مترجم – سارا فیضی – منبع: نیویارک تایمز

نومبر ۲۰۱۳، نورا فون آچنباخ، متصدی موزه ‌هنر و آثار باستانی در هامبورگ، آلمان، کاتالوگِ بویژیرارد آنتونینی، موسسه حراج مستقر در پاریس را مورد بررسی قرار داد. صفحات براق، مجموعه‌ای از اشیاء عتیقه را برای فروش نمایش می‌دادند: مجسمه‌های برنزی، جواهرات و مجسمه‌ای از مصر باستان بیش از ۳۰۰۰۰۰ یورو یا تقریباً نیم میلیون دالر تخمین زده می‌شدند. اما فون آچنباخ به یک لوح مرمرینِ کمرنگ، حکاکی شده با نقوش اسلیمی، تصاویر تاک و خط فارسی علاقمند بود. لات ۱۰۴، یک “صفحه مهم نقاشی با کاخ مسعود سوم”، به قرن دوازدهم، پایتخت امپراطوری غزنویان، در افغانستان امروز برمی‌گشت.

ادامه خواندن تاراج منابع فرهنگی. افغانستان: نویسنده؛ متئو اِیکینز- مترجم – سارا فیضی – منبع: نیویارک تایمز

در باره تخریب بودا : پرتو نادری

پس از تخریب تدیس‌های بودا در بامیان، نشریۀ تندرو پاکستانی « ضرب مومن» سال‌نمایی را به نشر رساند زیرنام «بت شکن کلندر». ضرب مومن پیش از این درکابل نیز چهره نموده بود، چنان که در نخستین روز های رسیدن طالبان به کابل، بر دیوارهای خون آلود و زخمین کابل نوشته بودند:« کامیابی مبارک هو!».  ضرب مومن درسال نمای خود تخریب تندیس‌های بودا را به خواننده‌گان خود مبارک باد گفته بود و تصویرهای گام به گام انفجار تدیس‌ها را به نشر رسانده بود .

ادامه خواندن در باره تخریب بودا : پرتو نادری

اسدالله آرام هنرپیشه تیاتر افغانستان :نوشته. ماریا دارو

اسدا لله آرام فرزند الحاج سردار محمد ایوب خان در سال ۱۳۱۵ هش ـ در باغ علیمردان شهر کابل دریک فامیل هنر دوست تولد گردید او مکتب ابتداییه و ثانوی را درلیسه حبیبه به پایان رسانید. پدرش الحاج سردار محمد ایوب خان روابط خیلی نزدیک و صمیمانه با استادان موسیقی داشت فرزندانش اسدالله آرام و نجیب الله آرام ـ را نزد استاد غلام حسین پدر آستاد سرآهنگ سرتاج موسیقی افغانستان به شاگردی گماشت تا از چشمه سارهنر والای هنر موسیقی قطره ای نوش بدارند.

ادامه خواندن اسدالله آرام هنرپیشه تیاتر افغانستان :نوشته. ماریا دارو

پنجه حوادث ؛ زن – دوقطعه شعر از : استاد محمد اسحاق ثنا

خواهم که مردم ما خوش روزگار باشد 

آرام و شاد و مسرور با اعتبار باشد 

خواهم شکوه کشور گردد دوباره بالا 

صلح و ثبات آید مردم قرار باشد 

ناید صدای ناله از گوشه گوشه ای شهر

دیگر نه هم‌ شهیدی نه انفجار باشد 

باشد چمن شگوفان هم شاخه ها پر از بر

مرغان همه غزلخوان از غم کنار باشد 

ادامه خواندن پنجه حوادث ؛ زن – دوقطعه شعر از : استاد محمد اسحاق ثنا

نگاه گذرا بر وزن و تقطیع ترانه ها وسروده های عامیانه مردم افغانستان : داکتر حمید الله مفید

سروده های عامیانه (Folk songs )مردم افغانستان که یک بخش فرهنگ شفاهی کشور  را می سازند ،  کمتر  مورد رویکرد وتوجه قرار گرفته  اند و در اینمورد کار های بسیار کم وانگشت شماری انجام شده است.

در کشور عزیز ما افغانستان سروده ها وترانه های فراوانی در محلات گوناگون وجود دارند، که اگر جمع آوری ، تصنیف ، تحلیل ، تشریح وتقطیع گردند، خدمت بزرگی به فرهنگ شفاهی کشور انجام خواهد شد، زیرا با گذشت سالها اغلب این ترانه ها غبار آلود شده ودر موزیم فراموشی تاریخ سپرده شده اند . با رشد فرهنگ کمپیوتر ، فیسبوک ، تویتیر ، بازی های کمپیوتری ، حاکمیت فرهنگ جنگ وترور ، این ترانه ها به نسل های بعدی انتقال نپذیرفته اند وآهسته آهسته از گنجینه های خیال مردم ما به سوی نابودی رخت می بندند. سالهای میان ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰ وپستر از آن که در کشور امنیت بود ، بچه ها ودختر ها  روزانه در کوچه ها ، محل ها وپارک ها به بازی های گوناگون می پرداختند، گزینش برای  اغلب بازی ها با سرود های آغاز می شد، که خواننده گان وخواهنده گان  معنی آن  ها را نمی دانستند  

از دیدگاه ادبیات شناسان : فرهنگ یک کشور بر دو اصل پیریزی شده است:

یکم ادبیات نوشتاری یا رسمی شامل : حماسه ، تراژیک ، کمدی ، سروده های غنایی وغیره 

ادامه خواندن نگاه گذرا بر وزن و تقطیع ترانه ها وسروده های عامیانه مردم افغانستان : داکتر حمید الله مفید

سنگ هفت قلم ، یک شاهکار سحر آمیز هنری جهان !از استاد کمال الدین بهزاد هروی :الحاج داکتر. حسین. عبدالله

سنگ هفت قلم، یکی از نفیس ترین و با ارزش ترین آثار هنری و تاریخی کشور ما میباشد، که نظیر آن در جهان وجود ندارد.این سنگ نفیس از جمله عجیب ترین های هنر حکاکی بوده، که بقول پروفیسور اعظم سیستانی طرح و دیزاین سنگ هفت قلم در سال (۹۰۲) هجری قمری از طرف استاد « کمال الدین بهزاد» و تراشکاری آن توسط استاد « شمس الدین حکاک»، انجام شده و احتمالاً، هنرمندان مشهور دیگری چون « میرک نقاش» و « زین الدین معمار» نیز درخلق این شاهکار هنری نقش داشته اند.

ادامه خواندن سنگ هفت قلم ، یک شاهکار سحر آمیز هنری جهان !از استاد کمال الدین بهزاد هروی :الحاج داکتر. حسین. عبدالله

وعده ای فردا : محمد اسحاق ثنا

 ای غم مسوز تاب شرارم نمانده است 

صبرم به آخر است و قرارم نمانده است 

فریاد من به طارمی اعلی شده بلند 

دیگر مجال ناله و زارم نمانده است 

ادامه خواندن وعده ای فردا : محمد اسحاق ثنا

قعر دوزخ سروده ء – رسول پویان

میهــن بــه قـعــر دوزخ آتـش فتاده است

در چنگ دزد و جانی سرکش فتاده است

پیر و جوان و کودک ما غرق بحر خون

ادامه خواندن قعر دوزخ سروده ء – رسول پویان