با مـوسـیقی یکجا قد کشیده‌ام – خانــم نـاهــیـد آواز خوان معروف افغانستان

%d9%86%d8%a7%d9%87%db%8c%d8%af

به کمک کارینا جان و وحید قاسمی زمینه دومین دیدار با بانو ناهید که آهنگ “درخت” (سروده هارون راعون) را در ستدیو میخواند، آماده شد.                                   لختی دم گرفت، نشست و با همان آواز ابریشمین گفت: “درست یادم نیس، شاید پنجاه سال اس که آواز میخوانم” و افزود: “و بیست‌وپنج سال میشه که نمیخانم.” اینه پس از سالها، باز به یاد جوانی، زیر نظر استاد قاسمی تمرین میکنم، اما مثل سابق نمیشه. هر چیز از خود یک دوره داره. یک آمد داره. بازم کوشش بندگی خوده میکنم.”

ادامه خواندن با مـوسـیقی یکجا قد کشیده‌ام – خانــم نـاهــیـد آواز خوان معروف افغانستان

ده قــاعــده بــرای داسـتـان نــویـسی – از نگـاه نـویـسندگان مخـتلف سارا واترز بر گردان : گیل آوایی

    یک اشاره: آنچه می خوانید، نظرات سی نویسندۀ انگلیسی زبان در رابطه با چرایی و چگونگیِ داستان نویسی ست که گاردین آن را در دو بخش منتشر کرده است. آن را به فارسی برگردانده ام با این نگاه که آشنایی با نظرات نویسندگان حرفه ایِ غیر فارسی زبان، می تواند برای دوستداران و علاقمندانِ به داستان و داستان نویسی مفید و حتی الهام بخش باشد. اینبار نیز به روال همیشگی ام متن انگلیسی را با ترجمه فارسی همراه کرده ام که هم امکان انطباق فراهم باشد و هم مورد استفادۀ احتمالیِ علاقمندان زبان انگلیسی قرار گیرد. اینکه چه از آب در آمده باشد، به شما خوانندگان گرامی وا می گذارم اگر چه ترجمه از سوی این قلم را بحساب وسوسه های هر ازگاهی ای بگذارید که مرا با خواندن متنی به ترجمۀ آن می کشاند وگرنه هیچ انگیزه وُ خواست وُ هدفی برای اسم وُ رسم وُ ترجمه وُ مترجمی یا هر اتیکت و عنوانی به این معنا در من نیست.

ادامه خواندن ده قــاعــده بــرای داسـتـان نــویـسی – از نگـاه نـویـسندگان مخـتلف سارا واترز بر گردان : گیل آوایی

منــاجــات نــامــه خــواجــه عـبــدالله انــصــاری

ansari1

الهی! گل بهشت در چشم عارفان خار است و جوینده تو را با بهشت چه کار است؟

الهی! اگر بهشت چشم و چراغ است بی دیدار تو درد و داغ است.

الهی! بهشت بی دیدار تو زندان است و زندانی به زندان برون نه کار کریمان است.

الهی! اگر به دوزخ فرستی دعوی دار نیستم و اگر به بهشت فرمایی بی جمال تو خریدار نیستم.                             مطلوب ما بر آر که جز وصال تو طلبکار نیستم.

روز محشر عاشقان را با قیامت کار نیست             کار عاشق جز تماشای وصال یارنیست
از سرکویش اگر سوی بهشتم می برند                   پای ننهم که در آنجا وعده دیدار نیست

الهی! تو ما را جاهل خواندی از جاهل جز خطا چه آید؟

تو ما را ضعیف خواندی از ضعیف جز خطا چه آید؟

الهی! تو ما را برگرفتی و کسی نگفت که بر دار.

اکنون که برگرفتی وا مگذار و درسایه لطف و عنایت خود میدار.

والحمدلله رب العالمین.

داستان های همسو باتصوف – نـویـسنده:نـصـیـراحـمـدرازی – سدنی آسترالیا

   راه رهایی از رنج تعلقات دنیوی : دربخش سوم به این مسأله اشاره نموده بودم که روح علوی نورانی دراثر انس وعلاقه به جسم مادی رنگ قوای حیوانی جسمانی بخودمیگیرد، وشهوات طبیعی بیهمی و سبعی دراو اثرمیگذارد، وروزبه روزعلاقۀ او به جسم ومادیات افزونتر میشود، وآلایشهای جهان فریبندۀ مادی پروبال آن مرغ لاهوتی رامی بندد، چنانکه درحیات دنیوی احساس شکنجه ورنج میکند، وعلت اساسی اینهمه رنج در درون شرهمان دورافتادن ازمعارف روحانی و معنوی است. چراکه انسان درین حال برسر دوراهۀ مابین روح وتن، با معارف روحانی وشهوات جسمانی، درتردد وحیرتی جانفسا وروحکا می افتد، و ازپردۀ دل میخروشد وآزادی می طلبد. مولوی فرمود :

مرغ کو اندرقفس زندانی است    می نجوید رستن، ازنادانی است

روح هایی کزقفس ها رسته اند    انبیا و رهبر شایسته اند

از برون آواز شان آید بدین    که ره رستن تر این است این

ادامه خواندن داستان های همسو باتصوف – نـویـسنده:نـصـیـراحـمـدرازی – سدنی آسترالیا

یــادی از شــخــصـیـت چـنـد بـعـدی امـور فــرهــنـگ : نـوشـتـه نـور عــدیــل

%d9%86%d9%88%d8%b1-%d8%b9%d8%af%db%8c%d9%84 hewaddoost با نام یوسف هیواد دوست تقریبا همه کارکنان رادیو تلویزیون و افغان فلم از گذشته ها تا امروز آشنا استند ، من امروز به بهانه سالروز تولدش از او و کار کرد هایش در رادیو تلویزیون و افغانفلم سابق یاد میکنم.

یوسف هیواد دوست فرزند کارتوگراف مشهور کشور روانشاد گل احمد است که به تاریخ 26سرطان 1335در قریه حسین خیل ولایت کابل تولد شده ، مادرش دختر یکی از علمای جید ولسوالی نور گل ولایت کنرهاست او از دوران کودکی زمانیکه پنج ساله بود از ملا مسجد شان دروس دینی را آموخت ، بعدا در مکتب ابتداییه استاد بیتاب شامل و تا صنف ششم دروسش را به درجه عالی بسر رسانید که بعدا به لیسه انصاری شامل و در سال 1356از ان لیسه به درجه اول فارغ گردید.

ادامه خواندن یــادی از شــخــصـیـت چـنـد بـعـدی امـور فــرهــنـگ : نـوشـتـه نـور عــدیــل

شـهـرزاد هـزارویـک شـب زرنـگار : نــوشــتــه دکتور صـبـورالله سـیـاه ســنـگ

%d9%85%d8%b1%db%8c%d9%85-%d9%85%d8%ad%d8%a8%d9%88%d8%a8  اگر جای دیمتری ایوانویچ مندلیف میبودم، هنگام هنجار بخشیدن جدول دورانی عناصر کیمیاوی، در ستون “فلزات نجیبه” دو نام دیگر را پهلوی طلا و نقره و پلاتین مینوشتم: مریم محبوب و زلمی باباکوهی.                                 در روزگار سردرگمی، سرگرانی و سرگردانی کنونی، در سرزمینی که راست و دروغ را همگون از چپ به راست مینویسند، بیست سال پاسداری از زبانهای فارسی و پشتو یکی از رهاوردهای ماندگار این دو همره و همسر وهمکار نستوه است.

مریم محبوب یا چنانی که در گذشته‌ها مینوشت “مریم محبوب افسری”، به گفته فروغ فرخزاد مانند “هر آدمی که به دنیا می‌آید، تاریخ تولدی دارد، اهل شهر یا دهی است، توی مدرسه‌یی درست خوانده، یک مشت اتفاقات خیلی معمولی و قرارداری در زندگیش اتفاق افتاده که برای همه می‌افتد” بوده‌است. چه شکوهنده است اینگونه آمدن و بودن…

ادامه خواندن شـهـرزاد هـزارویـک شـب زرنـگار : نــوشــتــه دکتور صـبـورالله سـیـاه ســنـگ

یـادی ازجـلیـل احـمـد مسـحـورجـمـال در دومـیـن سـالـگـرد درگـذشـتـش – نـگارنـده : زلــمـی رزمــی

%d9%85%d8%ad%d8%b3%d9%88%d8%b1-%d8%ac%d9%85%d8%a7%d9%84-%d9%88-%d8%b3%d8%b1%d9%85%d8%aa-%d9%88%d9%86%d9%86%da%af%db%8c%d8%a7%d9%84%db%8c

شادروان محمد سلیم سرمست ٬ شادروان  مسحور جمال و شادروان ننگیالی

 24 اگست 2016 مصادف بود با دومین سالگرد درگذشت هنرمندگرانقدرموسیقی کشورجلیل احمد نظامی (مسحورجمال)

او درسال 1324 هجری خورشیدی برابر با 1945 میلادی پا به عرصه وجودگذاشت و از همان کودکی بموسیقی دل بست. علاقمندی وی نسبت به نواختن(نی) از دوران تحصیلات ابتدایی درهرات شروع شد و سپس نواختن هارمونیه را فرا گرفت، صنف دهم لیسه حبیبیه بودکه موسیقی را بعنوان نوازنده و آوازخوان همراه با گروپ آماتور آن لیسه ازکنسرت های هنری دنبال وآهنگهایش مورد توجه مردم قرار گرفت تا جائیکه بزودی لقب(چهوتا سیگل) را دریافت کرد تا اینکه پایش برادیو بازشد . مسحورجمال پس از پایان دوره مکتب، به تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه کابل پرداخت و سپس بعنوان آموزگار در لیسه حبیبیه تدریس زبان دری را آغاز کرد و مدتی هم بعنوان رئیس افغان موزیک ، کارمندرادیوتلویزیون وسپس درحلقه رهبری اتحادیه هنرمندان افغانستان مشغول اجرای وظیفه شد .

ادامه خواندن یـادی ازجـلیـل احـمـد مسـحـورجـمـال در دومـیـن سـالـگـرد درگـذشـتـش – نـگارنـده : زلــمـی رزمــی

مسـافــر نـیـم روزان و آن دهــکـدۀ بـی‌بـامـداد : پــرتــو نــادری

 partaw-naderiشب بود،ماه تمام در آسمان می تابید. مسافری به راه خویش می رفت. سگان هار دهکده روی بام های صاحبان شان به سوی ماه عف می‌زدند و به سوی مسافر نیز!

ماه؛ اما هم چنان در آسمان می تابید و مسافر هم چنان با وقار گام بر می داشت و به راه خود می رفت. سگان هار، آرامش دهکده را برهم می زدند و خواب کودکان را آشفته می ساختند!

مسافر به راه خود می رفت و روی سرش چتری بود از  روشنایی‌های رنگنین که مرا به سوی خود می کشید. یک لحظه حس کردم که در آن سوی سده‌های دور در پشت حجرۀ مولانا در قونیه  نشسته ام و صدای نورانی او را می شنوم که می‌خواند و حسام الدین صدای او را چنان رشته‌های نور، روی برگه‌های کاغذ می آراید:

مه فشاند نور و سگ عو عو کند

هر کسی بر طینت خود می‌تند

ادامه خواندن مسـافــر نـیـم روزان و آن دهــکـدۀ بـی‌بـامـداد : پــرتــو نــادری

داستـان کـوتـاه نوشـتـه : مـحـمـد داود سیـاووش

محترم داوود سیاووش  این داستان در شماره مسلسل (30) و شماره (11) ماه دلو (1368) مطابق فبروري (1990) مجله سباوون نشريه اتحاديه ژورناليستان جمهوري افغانستان منتشر شده است.

***

آقاي سيد حسن خان رييس آن كارخانه عظيم ، شكوه و وقار بزرگي در آن زمان داشت. كارخانه يي كه او رييس بود با يك توله روزانه دو هزار كارگر خسته از عرق ريزي را در همان ساعت با يك صدا به خانه هاي شان ميفرستاد. او را در كارخانه، آقاي رييس ميگفتند، آقاي رييس كه مرد بلند بالا؛ زيبا اندام، شيك پوش و خوش سليقه بود هر صبح با موتر بنزش از جوار خیابان هاي اسفلت و آب پاشي شده شهر كي كه در جوار كارخانه واقع بود به سوي دفتر كارش ميرفت. اپوپه ها و فاخته را هر صبح صدي خفيف موتر مردي به وحشت ميانداخت كه رنگ انگشتر پوندش با رنگ ساعت رادو و رنگ دريشي و نكتايي بارنگ موتر بنز يونفورم دلخواه و چهره جذاب يك هنر پيشه هزار پيشه سينمايي را تمثيل ميكرد.

ادامه خواندن داستـان کـوتـاه نوشـتـه : مـحـمـد داود سیـاووش

آرش بارز را آزاد كنيد٬ هنرمندان جوان دیگر کشور ها تشویق میشوند ٬از ما زندانی :نوشته عبدالغفور شهاب

%d8%a7%d9%93%d8%b1%d8%b4-%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%b2   تقریبن همه دوستان گرامی در مورد علت اتفاق نمی دانند و سوال می کنند، توضیح می دهم. امیدوارم در هم رسانی این نوشته ما را یاری رسانید تا همه آگاه شوند!

آرش بارز برای ساخت آهنگ “عاشق بمانیم” به مقداری پول نیاز دارد تا به فرید زلاند بپردازد. فرهاد مجیدی نماینده هرات در مجلس، با ادای این که پاسدار فرهنگ و هنر است و بنا دارد در کنار جوانان هرات باشد. به آرش بارز ٥٠٠٠$ برای همکاری می پردازد. چندی بعد از آرش بارز می خواهد در برنامه های انتخاباتی که به حمایت از دکتر “عبدالله عبدالله” در هرات به راه انداخته شرکت کند، آرش بارز نمی پذیرد. اما در نهایت با این استدلال، زمانی که شما ضرورت داشتید من با شما همکاری کردم و حالا هم باید شما در برنامه ام شرکت کنید. آرش بارز می پذیرد و همراه با یک گروه از کابل به هرات می رود. هزینه رفت و آمد اعضای گروه و دست مزد نوازندگان به عهده بارز می افتد، که پولی ست بیشتر از آنچه از فرهاد مجیدی دریافت کرده. فرهاد مجیدی هم چنان درخواست های مشابه دارد که آرش بارز نمی پذیرد. او عصبانی می شود و از بارز می خواهد تا پولش را برگرداند. آرش بارز به آقای وکیل می گوید خوب این گونه که هست، باید بنشینیم و حساب کتاب کنیم.

ادامه خواندن آرش بارز را آزاد كنيد٬ هنرمندان جوان دیگر کشور ها تشویق میشوند ٬از ما زندانی :نوشته عبدالغفور شهاب

ابراهیم صفا، زندان در زندان لالۀ آزادی : پـرتـو نــادری

ebrhimsafa-%d8%a7%d8%a8%d8%b1%d9%87%db%8c%d9%85-%d9%81%d8%a7 partaw-naderiتا جایی که من می اندیشم، در شعر معاصرافغانستان کمترشعری توانسته است که به پیمانۀ شعر « لالۀ آزاد» ابراهیم صفا به این همه شهرت گسترده و تاثیر گذاری بزرگ برسد. گویی این لالۀ آزاد نام دیگر ابراهیم صفا است. اگر هیچ شعر دیگری هم که از  این شاعر برجای نمی ماند، همین شعر بسنده بود تا نام پرشکوه او را در همه روزگاران پرچم افرازد. می پندارم که « لالۀ آزاد» در پرورش ذوق ادبی شاعران نسل‌های بعد از صفا، به گونۀ مشخص پس از آن که این شعر در مضمون قرائت فارسی، شامل برنامۀ آموزشی معارف افغانستان گردید، تاثیر گذاری قابل توجهی داشته است. تا من به یاد می آورم کمتر شاگرد مکتب بود که این شعر را درحافظه نمی داشت. هم چنان می شود گفت کمتر پارسی زبان آموزش دیده‌یی در افغانستان  می توان یافت که بخش‌های از این شعر را در حافظه نداشته باشد. لالۀ آزاد موسیقی افغانستان را نیز رنگین ساخته است. آهنگی که بر این شعر ساخته شده، یکی از آهنگ‌های ماندگار در موسیقی کشور است که از مرزها گذشته است.

ادامه خواندن ابراهیم صفا، زندان در زندان لالۀ آزادی : پـرتـو نــادری

واصف باختری ٬ دلگیر از چیرگی كليشه‌‌هاى زمانـفـرسود :نوشته داکتـر صبورالله سیـاه سنگ

سیاه ستنگ    در زمستان 1980 استاد واصف باختری و رحیم رفعت گفت‌وشنود بلندی داشتند. گفت‌وگو به خواهش استاد اعظم رهنورد زریاب از سوی آقای رفعت برای فصلنامه انگلیسی Aryana – Afghanistan Republic به انگلیسی چاپ شد. هفته دیگر، پاسخها – بدون آوردن نام پرسنده – در روزنامه Kabul New Times بازتاب یافت و ماجرا برانگیخت.

آوردن نامهای علی‌حیدر لهیب و محمد اسحاق مضطرب با پیشینه مائویزم، برجسته ساختن “کوره‌ آدمسوزی فاشیزم” آنانی که لهیب را نیز کشته‌بودند، انگشت گذاشتن بر پیروزیهای روزافزون ابتذال به بهای سرکوب اصالت و فرستادن یگان کنایه نیشدار به نشانی خودکامگان از زبان باختری مایه دردسرهای تازه گردید.               در جوشاجوش آشفتیگهای پیشبینی‌شونده درون پایتخت، بخش نخست افسانه “دراکولا و همزادش” نوشته “برمک کابلی” (روزنامه “حقیقت انقلاب ثور”/ 29 مارچ 1980) هنگامه در هنگامه آفرید. گویا درست گفته‌اند: “غم نو غم کهنه را از یاد میبرد”، زیرا تفنگداران کینه ‌توز نام واصف باختری را در جدول آماج رگبار یک خانه پایانتر نوشتند و نخست در پی شکار زندگی دکتور اکرم عثمان شدند.

ادامه خواندن واصف باختری ٬ دلگیر از چیرگی كليشه‌‌هاى زمانـفـرسود :نوشته داکتـر صبورالله سیـاه سنگ

داستان کوتاه : نوشته : مـحــمـد داود سـیـاووش

محترم داوود سیاووش   این داستان در شماره مسلسل (30) و شماره (11) ماه دلو (1368) مطابق فبروري (1990) مجله سباوون نشريه اتحاديه ژورناليستان جمهوري افغانستان منتشر شده است.

***

آقاي سيد حسن خان رييس آن كارخانه عظيم ، شكوه و وقار بزرگي در آن زمان داشت. كارخانه يي كه او رييس بود با يك توله روزانه دو هزار كارگر خسته از عرق ريزي را در همان ساعت با يك صدا به خانه هاي شان ميفرستاد. او را در كارخانه، آقاي رييس ميگفتند، آقاي رييس كه مرد بلند بالا؛ زيبا اندام، شيك پوش و خوش سليقه بود هر صبح با موتر بنزش از جوار خیابان هاي اسفلت و آب پاشي شده شهر كي كه در جوار كارخانه واقع بود به سوي دفتر كارش ميرفت. اپوپه ها و فاخته را هر صبح صدي خفيف موتر مردي به وحشت ميانداخت كه رنگ انگشتر پوندش با رنگ ساعت رادو و رنگ دريشي و نكتايي بارنگ موتر بنز يونفورم دلخواه و چهره جذاب يك هنر پيشه هزار پيشه سينمايي را تمثيل ميكرد.

ادامه خواندن داستان کوتاه : نوشته : مـحــمـد داود سـیـاووش

موقف تاریخی افغانستان وتولد ناقص پاکستان!؟ نوشته : محمد علی مهرزاد

mehrzad-ali  مهرزاد افغانستان امروزی با نامهای مختلف ولی با هویت واحد درین سرزمین با داشتن کوهای سربفلک کشیده ودریاهای مست وخروشان ابی تمدن های درخشانی راپشت سرگذ شتانده است، دانشمندان داخلی وخارجی در باره موجودیت این سرزمین اتفاق نظردارند، وبه این امرمسلم اطمینا ن دارند که هنگامیکه سپاهیان اسکندراز آنچه اینک افغانستان نامیده می شود درحدود چهارم بیش از میلاد می گذشته اقوام مختلف ازجمله پشتونها حتی ماورای سرزمین های کنونی خود بودوباش داشتند .موقعیت استراتیژیک سرزمین های کوهستانی ایشان که برمعابرعمده درمیان اسیای میا نه وجلگهای ثروتمند هند راهای نظامی تجارتی را بدست داشتند.این موقعیت استثنایی همیشه درطول تاریخ مردمان این کشورراقادرگردانیده از امپراتوران پیرامونی خود باج وامتیازسیاسی بگیرند.همین روحیه رزمنده گی

ادامه خواندن موقف تاریخی افغانستان وتولد ناقص پاکستان!؟ نوشته : محمد علی مهرزاد

تـاریـخـچـــۀ مـخـتـصـــرهــنـــر در افــغــانـســتان (بخش پنجم) : پــروفـیــســر داکــتــر عــنــایــت الله شــهــرانــی

shahrani  دوم، هنر نقاشی: هنرنقاشی درافغانستان ریشۀ طولانی دارد، در هرعصر وزمان نقاشان ماهربه میان آمدندو بعدازهنر نمایی های خارق العاده به دنیای فانی شتافتند. تعداد معدودی ازآنهابه یاداخلاف ماندند وکثری از آنهابی نام ونشان رفتند. آنچه که نقاشی رادرتاریخ کشوربه درجۀ بین المللی وجهانی رسانید، هنرمیناتوری بودکه درزما حضرت سلطان حسین بایقرا و به تشویق ومددگاری اوحضرت استادبهزاد میناتورکار معروف ونابغه بروزکرد وحلقۀ بزرگ هنررابه میان آورد.اساسات پیشرفت هنرمیناتوری ونقاشی رامیگذارد وخانۀ نگارستان هرات و تختگاه سلطان بافرهنگ تیموری رازینت بخشید.

چون درین مقاله گنجایش شرح حال همۀ هنرمندان نقاشی افغانستان نیست، ازآن سبب طوریکه درهنرخط میرعلی هروی رامعرفی نمودیم، درهنرنقاشی شرح حال استادبهزاد رابسنده میدانیم وهنرمندان بعداز بهزاد راکه معاصران میباشند، باذکرنام وحرفی چندمعرفی مینماییم:

استادکمال الدین بهزاد (854-942 ه): استادکمال الدین بهزاد فرزند شرف الدین که مسقط الرءسش هرات است، ازجملۀ برجسته ترین نقاشان وهنرمندان قرن دهم هجری میباشد. این فرزندهنرمندهرات که بعدها پدر سبک میناتوری شمرده شد، باهنرنمایی های کلکهای با قدرت وهنرمندش جهان رابه لرزه درآورد. هنرمندبزرگ ونابعۀ هرات فریفته وشیفتۀ شهرت نبود، اوفقط عشق وعلاقـ سرشاردرتصویرکشدن ورسامی داشت، اوبه تذهیب کاری ودرساختن البم هاودیزاین بالای صفحات کاغذ دست میزد ومیخواست هنرهای واقعی که درفطرت و استعداد باطنی خود داشت بروز وتظاهر دهد.

استعدادخدا داد بهزادآهسته آهسته تظاهر مینمود واطرافیان اوبه کار های محیرالعقولش انگشت بدهان هامیبردندوآوازه وصیت شهرتش به گوش امیرعلی شیرنوایی آن امیرهنرپرور وآن امیرعلم ودانش وآن امیرواقعی برمردم، مربی ومشوق درگاه هرات رسیدوبعدا قدرت و عظمت هنری اش شهرۀ آفاق گرفت.

ادامه خواندن تـاریـخـچـــۀ مـخـتـصـــرهــنـــر در افــغــانـســتان (بخش پنجم) : پــروفـیــســر داکــتــر عــنــایــت الله شــهــرانــی

مــصــاحــبــه : داوود سیاووش با لــطــف احـمـــدی رئیس ســابــقــه افــغــان فــیــلــم

%d8%b3%db%8c%d8%a7%d9%88%d9%88%d8%b4-%d8%a8%d8%a7-%d8%a7%d8%ad%d9%85%d8%af%db%8c

ارمغان: چرا سينماي افغانستان به ماركيت جهاني راه نيافته؟

انجنير لطيف: به خدمت جنابعالي عرض شود كه اول بايد ارزيابي شود سينماي افغانستان كه در كدام مقطع زمان آغاز به كار كرديم و به يك سلسله چرا ها جواب داده شود كه چرا سينماي افغانستان رشد نكرد؟ دلايل خاص خود را دارد اول اينكه سينماي افغانستان در وقتي پا به عرصه گذاشت كه هنوز آن وقت هند بريتانوي بود و يكتعداد آدم هايي كه دسترسي به نوشتن سناريو و بازيگري داشتند سرمايه گذاري كردند و رفتند به لاهور هند و آن فلم را ساختند، بياييد كه آغاز و مهد سينماي افغانستان را از همانجا آغاز كنيم. چون اين تپش و اين تلاش از جانب آنعده اشخاصي كه علاقمندي به سينما داشتند آغاز شد ولي اين ميرود و به شكست مواجه ميشود، آن وقت يك سينماي كابل وجود داشت كه آمدند و آنرا در سينماي كابل به نمايش گذاشتند، خوب بالاخره يك عطشي بود از جانب يكتعداد آدم ها كه اين عطش شان فروكش كرد به ساختن اين فلم، بعداً وقتي كه دولت فهميده بود در همان زمان كه هسته گذاري شد حالا سينما بايد آغاز به فعاليت ميكرد و اين را پشتيباني ميكرد، حمايت ميكرد زمينه سازي برايش ميكرد كه متأسفانه دولت وقت اينكار را نكرد و اشخاص و افراد فني و مسلكي هم در اين رابطه چون از نظر موضوعات اقتصادي در يك بيس بسيار غريب قرار داشتند به آن خاطر نتوانستند كه ديگر اين بيس را ادامه بدهند، چند نگاه مشخص در اين رابطه بايد آدم بگويد:

ادامه خواندن مــصــاحــبــه : داوود سیاووش با لــطــف احـمـــدی رئیس ســابــقــه افــغــان فــیــلــم

ســتــوده بـــاد! ای شــاعر تــیــره چــشـم روشـن بـیـن! : پـــرتــو نــادری

partaw-naderi  چندی پیش بود که شاعری در انجمن قلم  افغانستان، شعر می خواند و من هم باید چیزهایی می گفتم در پیوند به شعرهای او. گروهی از شاعران جوان از مدرن تا گویا پست مدرن آن جا گرد آمده بودند.  نشست تمام شده بود و من می خواستم بروم که کسی برایم گفت: همایون عزیزی می خواهد ترا ببیند!

گفتم کجاست؟

با انگشت گوشه یی را نشانم داد که شماری آن جا نشسته بودند.

رفتم تا عزیزی را ببینم. نمی شناختم اش. پرسیدم، جناب هایون عزیزی کی است؟

کسی از جا برخاست با قامت بلند وسیمای باشکوه ، گفت:

منم استاد! می خواستم ببینم ات، بسیار وقت است که آرزوی دیدار شما را داشتم.

نگاهایش گونۀ دیگری یافتم.  نگاه هایش به سوی من نمی دیدند،  اصلاً نگاهایش نمی دیدند.

کنارش نشستم. به جوانی صدا زد:

های! تصویر از ما بگیر که در فیس بوک بگذارم.

در دلم گذشت فیس بوک!

در سیمایش آرامش عجیب و متانت بزرگی موج می زد. گویی هیچ چیزی کم ندارد.                                  

ادامه خواندن ســتــوده بـــاد! ای شــاعر تــیــره چــشـم روشـن بـیـن! : پـــرتــو نــادری

نــه پشتـونــم نــه …. بلــکه افــغــانــم: عـبــدالـحــکـیـم حسـن یـار

نه پشتونم،نه تاجکم ،نه ازبک بلکه افغانم

منم آن مرد آزاده ، به هویت یک مسلمانم

نباشم من هزاره ، ترکمن ،ایماق ویاسادات

براه حفظ این میهن کنم قربان سر وجانم

کجا گفتم منم وابستهء قوم فلان زائی

ز هرنوع قوم گرائی هرزمانی من گریزانم

ادامه خواندن نــه پشتـونــم نــه …. بلــکه افــغــانــم: عـبــدالـحــکـیـم حسـن یـار

اسـتـاد واصـف بـاخـتـری در گـفـتـگـو بـا شـفـقـنـا -کلام مولانا جلال الدین بلخی مملو از نور عرفان اسلامی است/وی انقلابی عظـیم و ستودنی در شعر و ادب فـارسی …

Wasef Bakhtari - Copy_1394829174     خبرگزاری شیعیان افغانستان(شفقنا افغانستان) : هشتم میزان(مهر ماه) در برخی کشورها از جمله ایران ، روز بزرگداشت مقام مولانا جلال الدین محمد بلخی(مولوی) نام گذاری شده است. به همین مناسبت به سراغ یکی از مفاخر ادبیات افغانستان یعنی استاد واصف باختری رفته و گفتگویی با وی ترتیب دادیم. استاد واصف باختری که اکنون بیش از 70سال از عمرش می گذرد، کارنامه ای درخشان در فرهنگ و ادب افغانستان دارد. او 60سال است که در عرصه ادبی و فرهنگی افغانستان حضوری فعال دارد، شعر می سراید، مقاله می نویسد و رهنمونی واقعی برای جوانان و شیفته گان ادبیات پارسی است. وی با تبریک روز بزرگداشت مولوی به همه اهل ادب و عرفان ، درباره مولانا جلال الدین بلخی گفت:  سوداي مولانا، سوداي خوش قرب به حضرت حق بود؛ وجودي لبريز از عشق و آتش كه نه تاب هجران از دوست را داشت، و نه ميتوانست عافيت نشين سايهسار غفلت باشد.

ادامه خواندن اسـتـاد واصـف بـاخـتـری در گـفـتـگـو بـا شـفـقـنـا -کلام مولانا جلال الدین بلخی مملو از نور عرفان اسلامی است/وی انقلابی عظـیم و ستودنی در شعر و ادب فـارسی …

از خـراسانـم کـشیـدی تــا بر یـونـانـیـان : دکتــور صــبــور الله ســیــاه ســنــگ

   مددی

همانگونه که شنیدن آهنگ “وطن عشق تو افتخارم” برای چندمین بار خوشایند است، نبشتن در پیرامون این پارچه، خواندن سرگذشت آن و دانستن چگونگی رسیدنش از یونان تا افغانستان نیز بسیار دلچسپ مینماید.

استاد عبدالوهاب مددی میگوید: “در سی‌وهفت سال گذشته بیشتر از پنجاه بار در پنجاه مصاحبه گفته‌ام که شعر این آهنگ از ناصر طهوری و کمپوز آن از میکیس تیودوراکیس یونانی است.” البته، او در برنامه “قاب گفتگو” (دوازدهم اکتوبر 2014) ناشنیده‌های بیشتری را نخستین بار برون میدهد.

ادامه خواندن از خـراسانـم کـشیـدی تــا بر یـونـانـیـان : دکتــور صــبــور الله ســیــاه ســنــگ

«آنها که زنده اند» : دکـتــور صـبـورالله سیـاه سـنگ

سپوژمی

چهل سال پیش نام داستاننویسی در میان رهروان جنبش چپ ایران و سپس افغانستان سر زبانها افتاد:                   نویسنده کتابهایی با دید آرمانی و آزادیخواهانه چون “برمیگردیم گل نسرین بچینیم”، “رز فرانس” و “آنها که زنده اند”.  راست و دروغش را خداوند میداند، میگفتند: “ژان لافیت” هنوز زاده نشده و ساخته و پرداخته چپگرایان مائویست ایران، به ویژه حسین نوروزی، ابراهیم خرم، خسرو بیداریان و احمد صادق است.

  سوژه نبشته کنونی یافتن زندگینامه ژان لافیت نیست. سرنامه سومین کتابش را وام میگیرم و میگذارم دم چشم آنانی که پس از مرگ هر هنرمند، دانشمند، نویسنده و هستی فرهنگی ناگهان در سیما و کردار پدربزرگ (گاه مادربزرگ) نمایان میشوند و خشمگینانه بر همگان چیغ میزنند: “چرا در زندگی او ننوشتید؟ اکنون که مرده‌است، مینویسید؟”

ادامه خواندن «آنها که زنده اند» : دکـتــور صـبـورالله سیـاه سـنگ

قد ر منو دوستانو! ..طنز او طنز لیکنې آخر برخـــه : عــمــر نـنـگــیــار

عمر ننگیارقد ر منو دوستانو! هیله ده د طنز او طنز لیکنې په اړوند تیرې درې برخې مو په غور تر نظر تیرې کړې وي ، دا دې څلورمه او ورستیٔ برخه یی تاسې ته وړاندې کوم هیله ده د دې برخې مینه وال د یو ادبي چانړیز بحث په ترڅ کې پورتنیٔ خبری و شاربي . په تیره د طنز او طنزپیژندنې اکاډمیکو دوستانوڅخه هیله مند یم چې د ځپلو بدایو پوهاوي په مټ دا نیمګړې بحث بډاې کړي .

پوښتنه : د پښتو طنز لپاره هم په نثر او هم په نظم کې د معاصرې دورې دوهمه نیمایي ښه د غوړیدو دوره وه، ډیرو لیکوالو او شاعرانو په بره او کوزه پښتونخوا کې په ځانګړي توګه د نثر په چوکاټ کې طنزیه آثار تخلیق کړل . ستاسې په اندپه معاصره دوره کې کومو لیکوالواو شاعرانو خپل شعرونه په طنز وپسولل . مهرباني وکړئ د هغوی د شعرونو بیلګې راته په ګوته کړئ؟

ځواب :

د پښتو په ادبي بهیرکې طنز یو ځوان ادبي هنري ژانر دی چې زمونږ په هیواد کې یې نژدی شپږ

لسیزی او په کوز ه پو ښتونخوا کې یې عمر څه اوږد بر یښي . د (۱۳۴۰) لمریز کلونو راپدی خوا

زمونږ وطنپال لیکوال او شا عران لکه خدای بخښلی ګل پاچا الفت دیو وتلي لیکو ال او شاعر په توگه

ادامه خواندن قد ر منو دوستانو! ..طنز او طنز لیکنې آخر برخـــه : عــمــر نـنـگــیــار

به یاد شیخ الرئیس ابو علی سینای بلخی: م – داوود سیا ووش

شیخ  ابو علی  سینا  بلخی          اول سنبله زادروز ابن سینا گرامی باد!                                  وقتی در حلقات فرهنگی کشور نامی از ابن سینا برده شود، بلادرنگ فرهنگیان و دولتمردان از جا بلند شده با هیجان و احساسات به آواز بلند میگویند: ابن سینا از افتخارات ماست؛ اما جای تأسف آنست که در روز یادبود این ابر مرد علم و دانش که تاج افتخار آریانا میباشد هیچ فرهنگیی از جا بلند نمیشود که در یک کانون علمی، فرهنگی، ادبی و مدنی محفلی برپا کند و یا با ترجمه ی چند اثر وی سیمای این جاودانه مرد علم و ادب و فرهنگ و سیاست را به نسل جوان بشناساند. از حکومت که گله نیست، چون دولتمردان در بحبوحه ی مسایل پیش پا افتاده ی منافع شخصی شان چنان گیر مانده اند که اصلاً چنین مسایل به یادشان هم نمی آید.

زندگی نامه ابوعلی سینا

ابوعلی حسین ابن عبدا لله ابن سینا در سال 359-370 در روستایی در حوالی بخارا چشم به جهان گشود. پدرش عبدا لله اهل بلخ بود و مادرش ستاره از اهالی روستای افشانه. هنگامی که ابوعلی دوازده سال داشت به همراه خانواده در بخارا، پایتخت سامانی می زیست و پدرش عبدا لله نیز دارای شغل و منصب دیوانی بود.                                     عبدا لله فرزند خویش را نزد استادی به نام عبد ا لله ناتلی فرستاد تا نزد او معلومات خود را تکمیل کند. پیش از آن هم ابوعلی علم فقه را از شخصی به نام اسماعیل زاهد فرا گرفته بود.                                                       ابوعلی به حدی باهوش بود که گاهی در مطالب علمی وجوه تازه ای می یافت به طوری که باعث تعجب استاد خود می گشت . ناتلی نیز وی را تشویق به فراگیری علوم و دانش اندوزی میکرد و بدین گونه ابوعلی علم منطق را فرا گرفت و بعد به تکمیل ریاضیات پرداخت.

ادامه خواندن به یاد شیخ الرئیس ابو علی سینای بلخی: م – داوود سیا ووش

راوی غمنامه‌ها و شادینامه‌های روزگار : واصف باختری وتایپ از دکتور سیاه سنگ

Dr._AkramOsmanB  بماناد، این روایتگر بماناد! sss

(فخرالدین گرگانی/ ویس و رامین)

متنبی را گفتند: “در ستايش همه بزرگان روزگار سيف‌الدوله سروده‌ای، چرا در مدح ابوفراس چيزی نگفتی؟” در پاسخ گفت: “شکوه او مرا هراسناک و زبانم را لال ساخت.” واصف  باختری

همروزگاران متنبی اين کار را ناشی از “خبث و حسد” پنداشته‌ و ندانسته‌اند شکوهی که زاده جايگاه والای فرهنگی و علمی منش برين انسانيست، صدها بار برتر از شکوه دروغين فارسان توسن چوبين قدرت است. و اين مدرک از بايگانی تاريخ از آن روی آوردم تا تو خواننده گرامی بدانی که سخن گفتن در باره مردی چون اکرم عثمان چه دشوار است. در چند دهه پسين داستاننويسی ما بیگمان اکرم عثمان ناميست بلند و پرآوازه. دوستار خلق است و خلقی خواستار او و اين از آن روست که از برای تاريخ مینويسد. اما نه تاريخ مسخ شده‌ که اندیشورزی در باره آن گفته‌بود: “همانند بیوه ریچارد سوم شکسپیر است: خشمش زودجوش و ناپیگیر و حافظه‌اش ناتوان. نمیشود لبخند و زهرخندش را از هم بازشناخت و همواره خواهان آنست که خویشتن را به پیروزمندان تفویض کند.”

ادامه خواندن راوی غمنامه‌ها و شادینامه‌های روزگار : واصف باختری وتایپ از دکتور سیاه سنگ