این داستان عشق جهانگیر به بینظیر و یک قصه ی دردناک واقعی است که سالها قبل در سرحد تورخم اتفاق افتاده بود.
طوریکه همه آگاه اند که قبایلی که در دو طرف خط دیورند زندگی دارند، به قبائل سرحدی معروف اند. این قبایل در طول تاریخ، مردم مستقل و سلحشور بوده اند و به ندرت به فرمان های حکومتی سر تسلیم می گذارند. عرف، عادات و رسوم خاص خود را داشته اند که به ارزشهای پختونولی معروف است.
عدم اطاعت این مردم برای دولت های حاکم گذشته اکثرا درد سر ایجاد می کرد. بنا عبدالرحمن خان برای حل این معضله، با انگلیس ها در مذاکره نشست تا میان این قبایل، سد و مرزی ایجاد نماید و اتحاد و اقتدار محلی پشتون ها را برای مدت طولانی، درهم شکند و از بین ببرد.
روی همین ملحوظ، قرارداد امیر عبدالرحمن خان در سال ۱۸۹۳ ، امضا گردید، و بواسطه ای این قرارداد خط دیورند مرزی بین افغانستان و پاکستان شناخته شد و قبایل جدا ساخته شد.
موافقتنامه مذکور که مرز بین هند و افغانستان را تعیین می کرد، فقط برای صدسال رسمیت داشت.
اما پاکستان از زمانی که از بدنه هند جدا شده است، رابطه خوبی با افغانستان نداشته است و مدام در مرزهای جنوبی و شرقی، با افغانستان در گیر بوده و مشکلات بیشماری را نیز خلق نموده است.
داستان ما نیز از همین منطقه و زمانی حکایت دارد که پشتون های دو طرف مرز را به فریب و نیرنگ به جان هم می انداختند و دشمن هم می ساختند.
که بیشتر مسولیت تفرقه اندازی به عهده ای ملاهای هر دو طرف سپرده شده بود. و برای رسیدن به این هدف به آنها تعلیم و پول پرداخته می شد.
ادامه خواندن (داستان عاشقانه (عشق دو سوی خط دیورند) قسمت اول : رویا عثمان انصاف