خالد نویسا با رمان « آب و دانه» خود در جرگۀ رومان نویسان افغانستان جایگاه و یژه یی دارد. البته او پس از سالها ریاضت در عرصۀ داستان کوتاه به این جایگاه رسیده است.هرچند رمان نسبت به داستان عمر دارازتری دارد، با این حال در افغانستان ادبیات داستانی ما بیشتر برداستان نویسی کوتاه استوار بوده تا رمان . در همین یکی دو دهۀ اخیر است که نویسندهگان با جدیت بیششتری به رمان روی آورده اند.در این سالها شماری از داستان نویسان پناهندۀ کشور در پاکستان ، ایران و بعضی از کشور های غربی رمان هایی را به نشر رسانده اند.
تصور من چنین است که خالد نویسا از چند سال بدینسو روی رمان آب و دانه کار کرده است. رومان « آب و دانه »ی خالد نویسا به وسیلۀ انجمن قلم افغانستان در هزار نسخه در بنگاه انتشارات میوند به چاپ رسیده است.
به درستی برای من معلوم نیست که خالد نویسا در کدام سال به هدف داستان نویسی دست به قلم برده است. هرچند امروزه شاعرانی که می پندارند که گویا سراپا شعله جوالۀ نبوغ اند، گاهی بی علاقه نیستند بگویند که شعر را یک جا با سخن گفتن در همان نخستین سالهای کودکی خود آغاز کرده اند. خدا را شکر دست کم من یک چنین گزافه گویی هایی را ازنویسنده گان نشنیده ام .
به هر صورت خالد نویسا کار را با روزنامه نگاری آغاز کرده است. حاکمیت طالبان برکابل در میزان 1376 خورشیدی موجی از نویسنده گان و فرهنگیان کشور را به آن سوی دیورند پرتاب کرد که نویسا نیز یکی از آنها بود . او درروزگار دشوار غربت در پاکستان نخستین گزینۀ داستانهایش را به سال 1378زیر نام «تصورات شبهای بلند » انتشار داد. ادامه خواندن خالد نویسا با رمان « آب و دانه» خود در جرگۀ رومان نویسان افغانستان : استاد پرتو نادری
دسته: مسایل اجتماعی
پردههایی از یک حیاتِ دوزخی : اسد بودا
1) امیر عبدالرحمن به سرزمینهای حاصلخیز هزاره چشمِ طمع دوخت. بهجای آنکه این مردم را در دولت شریک کند، از آنها خواست تسلیم شوند و در صورتِ سرپیچی از فرمانِ پادشاهِ اسلام، باغی و مهدورُالدم خواهند بود. سرانِ هزاره بهجای جستوجوی یک راه حل سیاسی –نظامی، به کتاب «مُنتهیالامال» شیخ باقر مجلسی مراجعه کردند تا براساس زندگی چهارده معصوم و لطفِ «چهارده نور مقدس» به زورگوییهای امیر پاسخِ دندانشکن دهند. بعد از یک فکرجنگی و مراجعه به منتهیالآمال یک راه حل بسیار استثنایی کشف کردند: توپِ غیبی.
2) آنها با استنباط از تاریخ چهارده معصوم، در جوابِ نامهي امیرعبدالرحمن نوشتند: تو خودت را امیر میگویی؟ در جهان فقط یک امیر وجود دارد: شاه اولیا، امیرالمومنین علیهالسلام. توپ و تفنگِ تو در برابر قدرتِ توپِ غیبی امیرالمومنین هیچ نیست. ادامه خواندن پردههایی از یک حیاتِ دوزخی : اسد بودا
جای مردان سیاسی بنشانید درخت که هوا تازه شود : مهرالدین مشید
با چراغی بر دست به جنگ سیاهی رفت تا کج راهان را از کجراهه ها برداشت
روزی یکی از دوستانم در حق این جانب لطف گرانبهایی نمود و کتابی را زیر عنوان “راز های سر به مهر تاریخ دپلوماسی افغانستان در نیمۀ نخست سدۀ بیستم” برایم ارسال نمود . کتاب را ورق زدم و خواندن را از مقدمۀ آن آغاز کردم . مقدمه اش را جدی تر خواندم؛ زیرا مقدمۀ هر کتاب به مثابه عصارۀ آن مهمترین، اساسی ترین و اصلی ترین هدف و محتوای کتاب را بر می تابد. دقیق خواندن مقدمۀ کتاب بویژه برای کسانی که وقت برای مطالعه ندارند، معنای خواندن تمامکتاب را دارد. در قسمتی از مقدمۀ آن این شر بلند سهراب سپهری آمده است: «جای مردان سیاسی بنشانید درخت که هوا تازه شود » و بعد مردان سیاسی را به شمعی تشبه کرده است که روشنی آن می تواند، جهانی از تاریکی را به دشواری بکشاند و برای هرچه بیشتر شفافیت سخن خود به این شعر شاملو اشاره کرده است : چراغی بدستم ٬چراغی در برابرم – من به جنگ سیاهی می روم . از این نظر درواقع سیاستمداران متعهد و باورمند اند که به با چراغ آگاهی در آغوش به جنگ سیاهی میروند . ادامه خواندن جای مردان سیاسی بنشانید درخت که هوا تازه شود : مهرالدین مشید
نگاهی به زندگی و آثار جک لندن : محمد علی علومی

«فلورا»مادر جک لندن از آغاز زندگی خوشبخت نبود. او تب تیفویید گرفته و نه تنها زیبایی خود را از دست داده بود، بلکه ناتوانی جسمی همچون دید بسیار کم نیز بر نگونبختی او می افزود.
«فلورا» موهایش را از دست داده بود و تا آخر زندگی از کلاهگیس استفاده می کرد. شماره کفشش نیز هرگز از ۱۲ بچگانه بزرگتر نشد. تب، افسردگی او را افزایش می داد. او همواره درباره چیزهای اطرافش، مانند برتری نژاد گذشتگانش، یاوه سرای می کرد.
«فلورا» تنها فرزند خود را از کودکی با این تفکر بزرگ کرد که سیاه پوستان قابل اعتماد نیستند. («جک لندن» در تمام زندگی بر این باور بود که آنگلوساکسونها نژاد برتر آمریکا هستند.)
«فلورا» در۲۵ سالگی از خانواده جدا شد و پس از تجربه دوره کوتاه زندگی اش در سیاتل، مسیر سن فرانسیسکو را در پیش گرفت؛ چون این شهر کوچک به مکانی برای هجوم جویندگان طلا تبدیل شده بود و «نجیب زادگان سوار بر قطار» به آنجا میرفتند. چند ۱۰ هزار مهاجر نیز، با آرزوی رسیدن به زندگی بهتر، مسافر این نقطه از جهان بودند.
«فلورا» در ابتدا برای پرداخت هزینه های زندگی به آموزش پیانو پرداخت. او در سال ۱۸۷۴ با مردی بنام «ویلیام چینی»، که یک ستاره شناس بود آشنا شد. «چینی» احساس شیدایی «فلورا» را با احضار روح بیشتر می کرد.
آنها با کمک یکدیگر مکانی را برای احضار روح دایرکردند. «فلورا» در ازای ارتباط برقرار کردن با روح گذشتگان مشتریانش و فرستادن پیام برای آنها پول دریافت می کرد، اما درآمدش کفاف اجاره محل را نمی داد. «ویلیام» تمایل داشت کار تمام وقتش در مجله را رها کند. ادامه خواندن نگاهی به زندگی و آثار جک لندن
: محمد علی علومی
هنر مند با اصالت نوشته: نذیر ظفر
هنر مندان سر مایه های معنوی هر کشور بشمار میروند که با هنر شان فرهنگ و زبان هر جامعه را غنا می بخشند. در جامعه سنتی ما که قاطبه مردم از نعمت سواد بی بهره بودند ؛ عوام الناس به معنی واقعی هنر ها پی نمیبردند واما علاقه مند هنر و هنر مند بودند و حتی اگر در فامیل شان شخصی قریحه ای هنری میداشت مورد تمجید قرار نمیگرفت و بعضی هنر ها عیب پنداشته میشد که بقایای این سنت نا پسندیده تا کنون در کشور باقیست ؛ بطور مثال خانم آواز خوان را همه علاقه دارند تا اوازش را بشنوند و در کنسرت اش شرکت کنند و از آوای لطیف اش لذت ببرند مگر اگر خواهر یا دختر کسی با وجود صدای رسا و زیبا اگر بخواهد بخواند مورد خشم و تعصبات خانواده گی قرار می گیرد و به همین منوال در هنر تمثیل نیز تا کنون خانم ها حصه گرفته نمیتوانند مگر در دهه های قبل با وجود مشکلات سنتی هنر مندانی تبارز کردند که نامهای شانرا باید با خط زرین نوشت که نمیتوانم از همه شان نام ببرم.
با آغاز جنگ های تنظیمی و ورود فلاکتبار تفنگداران سارق در وطن ، عده یی کثیری از هموطنان ما بشمول هنر مندان ما در غربت مهاجرت در قاره های مختلف دنیا قرار گرفتند . ادامه خواندن هنر مند با اصالت نوشته: نذیر ظفر
گرامیداشت از یکصد و بیستمین سالروز تولد روان شاد استاد عبدالواحد بهره: قیوم بشیرهروی
وقتی تاریخ پربار وسراسردرخشان سرزمین علم و فرهنگ هرات باستان را ورق می زنیم ، درمی یابیم چه شخصیت ها و فضلای ادبی دراین خطه پا به عرصه وجود نهاده ، رشد ونمو کرده و در نهایت با خدمات شایانی که در آن انجام داده اند صفحهِ درخشان و طلایی را بنام خویش به ثبت رسانیده اند.
آری ! یکی از شخصیت های بارز مرحوم استاد عبدالواحد بهره میباشد که عمر پربارش رادر راه تعالی ، ترقی این سرزمین سپری نموده و برای تنویر افکار عامه از هیچگونه تلاشی دریغ ننمود.
مرحوم استاد بهره فرزند ارشد زنده یاد مولوی رحیم داد تیموری عالم ومفتی متبحرهرات و فرزند بی بی هاجر عارفهء کامل و شاعرهء فاضل و نواسه مولانا میر محمد یوسف قاضی القضات هرات است که نصبش به گوهر شاد بیگم و شاهرخ میرزای تیموری می رسد.
شادروان استاد بهره درسال 1277 خورشیدی در قریهء پهرهء ولسوالی گذره ولایت هرات دیده بجهان گشود و نزد پدر بزرگوارش و سایر علمای آنزمان به تحصیل علوم متداوله پرداخت و در سال 1299 خورشیدی با کسب درجه اول نمره گی از دارالمعلمین علوم دینی هرات فارغ گردید.
نخستین کار رسمی استاد بهره معاونیت معارف جدید دارالنصرت و مدیر مکتب شرافت هرات بود که طی حکمی از سوی علامه صلاح الدین سلجوقی مقرر گردید. ادامه خواندن گرامیداشت از یکصد و بیستمین سالروز تولد روان شاد استاد عبدالواحد بهره: قیوم بشیرهروی
احساس مردم افغانستان قابل قدر است ٬ به سخنان این جوان گوش کنید .
https://www.facebook.com/Thorialayw/videos/10206805902742132/UzpfSTEwMDAwMTAzMTA1OTg4OToyNzQ3NDY0MjA4NjMxMjU0/?__tn__=%2CdlC-R-R&eid=ARD1poO9bSmmRTgWwtlpMFlhXXUkgUss7kCM-30-qmJ0uNioHY9osVeajOYDn_gWLoV9k96_DdbY0UNl&hc_ref=ARSg_eiGojGycUKUckgUsf1_iI64J4ZVLN4GZP-Wzh6taiksqlTxAOWL8_n0-eoK1nU
مردم جدا از سیاستگران مزدور و زعمای جاه طلب همیشه باهم بوده اند: مهرالدین مشید
دفاع و پاسداری از ارزش های مشترک در طول تاریخ فراقومی بوده است
این ملت در طول تاریخ فراتر از تعلقات قومی و وابستگی های گروهی از ارزش های مشترک خود دفاع جانانه کرده و در این راه قربانی های بی شماری داده اند. این قربانی ها بوده که هویت تاریخی و پیشینۀ فرهنگی این ملت را رقم زده است. دفاع از ارزش های مشترک دینی، تاریخی، فرهنگی و ملی سبب شده تا این ملت در هر برهه یی از تاریخ یک دست و متحد و هماهنگ برضد مهاجمان و غارتگران خارجی و زعمای مزدور و جاه طلب و گاهی هم سیاستگران مزدور و فروخته بوده که این ملت را بدور از گرایش های کوچک در محور های ملی در شمال و جنوب هندوکش بسیج کرده است. این دفاع مشترک بوده که روابط میان اقوام و مذاهب گوناگون را از استحمکام واقعی برخوردار گردانیده و حتا تابو های قومی را شکسته و با ازدواج های فراقومی و فرا مذهبی روابط خونی مشترکی ایجاد شده است. حالا می بینیم که ده ها دختر پشتون در خانۀ تاجک و ده ها دختر تاجک در خانۀ پشتون است و به همین گونه در خانواده های هزاره و ترکمن و از آنها در خانواده های پشتون و تاجک، این رابطه اکنون بر رغم توطیۀ زعما و سیاستگران مزدور و جاه طلب پا برجا است و هر روز استحکام بیشتری پیدا می کند. هرچند گاهی صدمه پذیر بوده و اما زود ترمیم شده است. ادامه خواندن مردم جدا از سیاستگران مزدور و زعمای جاه طلب همیشه باهم بوده اند: مهرالدین مشید
تورکان اوزبیک و تورکمنهای افغانستان در کانادا : امان معاشر
در سفارت کبرا و قونسولگری های افعانستان در کانادا بیشتراز ۵۰ دیپلومات کار میکنند در بین آنها یک
هموطن اوزبیک و یا از سایر اقوام تورک به چشم نمی خورد.
گفتنیست که تورکان افغانستان در کانادا خود را با تمام قوانین کانادا عیار ساخته و مطایق این قوانین در تمام امور کانادا سهم فعال میگیرند.و کانادا را به مثابه ی کشور خویش دوست دارند.
هموطنان اقوام تورکان افغانستان در شهر گولف ایالت انتریو مکتبی را به ارتباط زبان مادری اوزبیکی ایجاد و تمام وسایل تدریسی را آماده ساختهاند و فعلن این مکتب فعال وبا معلمین مجرب تدریس می شوندو همه ساله شاگران از آن مکتب فارغ می گردند.
علاقمندی اقوام تورک افغانستان در کانادا به تدریس فرزندان شان بیشتر از وقت دیگر است.
چون میبینند که کانادا یک کشور نهایت پیشرفته، آباد و آزاد است و آنرا درک مردمش از علم و دانش می دانند و به این جهت در تربیه ی اولاد خود نهایت علاقمند اند.
مسابل علوم دینی در مسجد بزرگ که در شهر گولف اعمار نموده اند بصورت دقیق تدریس میشود و فرهنگ میهنی را بسط و توسعه می دهند. ادامه خواندن تورکان اوزبیک و تورکمنهای افغانستان در کانادا : امان معاشر
حاجـی اسماعیـل سیـاه کیست : امان کبـیـری
فرهنگیان گرانمایه و سروران عزیز !
امروز یک شاعر بذله گو ، حاضر جواب و طنز گوی را که اکثریت مردم با ایشان آشنا نبوده به معرفی میگیرم.
با عرض و معذرت بعضی نکات عریان و سخنان بدون پرده داشته اما نمی توان نادیده گرفت برای اینکه جز فرهنگ است. در فرهنگ یک جامعه جهات مثبت و منفی همه مدنظر گرفته میشود. حاجی اسماعیل را تنها بدون القاب که برای خود داده یاد کنید کسی نمی شناسد، اما اگر بگوئید !
اسماعیل سیاه، ، گوزک ، و سیاه سپید اندرون که در ذهن مردم آشناست ، خصوصا” مردم هرات ما شناخت کافی دارند. حاجی اسماعیل سیاه مشهور به گوزک فرزند آخوندزاده ملا عبدالاحد درسال ۱۲۲۶ خورشیدی در ولسوالی کرخ ولایت هرات بدنیا آمده است. شاعر ، سیاستمدار ، مبارز ه با حکومت های نابکار وقت ،شعرگویی و شوخی و بذله گویی داشت. حاجی اسماعیل تولدش همزمان دربار و پادشاهی امیر حبیب الله خان است، ولی علوم متداوله را در مدارس خصوصی فرا گرفت و به علوم دینی آگاهی کامل داشت.
چون اشتیاقی به افشاگری و انتقاد های اجتماعی داشت و زمانه را از نگاه سیاسی مختنق و سیاه می نگریست. به شعر و آنهم از نوع هزل ، هجاء و مدح پناه می برد.
اسماعیل سیاه در آوان جوانی حاکم ولایت غورات بود. بعد از ایام جوانی به یک شخصیت محبوب بذله در میان حاکمان دولتی و مردم مبدل شد.
نمونه از کلامش !
ای جگر تا چند ریزد آسمان خون ترا
تاکی افشاند به مژگان اشک گلگون ترا
چشم خونین گوش سنگین سرگردان از بهر جاه
درد این سودا پریشان کرد شمعون ترا ؟
بذله گویی از عمده ترین ویژگی های خاصی حاجی اسماعیل سیاه گوزک ، بذله گویی و حاضر جوابی او در شوخی ها و مزاح ها بود. تا آنجاییکه شخصیت شوخ و بذله گویی او در دوران معاصر در افغانستان نظیر ندارد.
احد ژوند به آن سینماگر گرانقدر کشور : استاد پرتو نادری
به احد ژوند به آن سینماگر گرانقدر کشور که سالهاست نمی دانم کجاست و در کجا در زیر این آسمان نامهربان نفس میکشد. دلم برایش تنگ شده است.
این نوشته را برای او اهدا میکنم که همیشه برای فلم هایش در جست و جوی کرکتر منفی بود. نمی دانم چرا باری از من خواست تا در چنین نقشی ظاهر شوم؛ اما میگفتم ژوند عزیز خودت در این نقش بزرگترین و زیباترین بازیگر خواهی بود. نمی دانم چرا می زد به خنده های بلند.
* پادشاهی به دیوانهگی میارزد!
دوستی دارم به نام احد ژوند.
روایتهای پند آمیزی دارد، روزی در پشاور برایم روایت میکرد که روزی و روزگاری سرزمینی بود آبادان و آن را سلطانی بود دادگر و زیرکسار! روزگار به خوبی و خرمی میگذشت تا این که در آن سرزمین آفتی پدید آمد و مزۀ آب دریای آن سرزمین دگرگونه شد.
مردمان که از آب آن دریا مینوشیدند، یگان یگان دیوانه میشدند تا این که همهگان دیوانه شدند. نسل هشیاران و بخرادان در شهر از بین رفت، پادشاه که از ماجرا خبر شد با وزیر خود مشورت کرد!
وزیر گفت: ادامه خواندن احد ژوند به آن سینماگر گرانقدر کشور : استاد پرتو نادری
شکنج جنگ : م – اسحاق ثنا
گیرم نمود باغ گلاب تو بهتر است
این ها همه ز رنج همان پیر نوکر است
صیاد شرم باد به تو از فراق گل
بلبل به ناله است و فغانش به حنجر است
گنجینه هویت فرهنگی ما یا متل های عامیانه : نوشته – نوشته: داکترشکرالله کهگدای سابق استاد دانشگاه کابل
به همت والای فرهنگ سالار پروفیسور داکتر عنایت الله شهرانی استاد سابق دانشگاه کابل:
بنده در 50 سالی که در داخل وخارج کشور دست اندرکار فعالیت های رسانه یی بوده و بیشتر با بزرگان دانشگاهی سر وکار داشته ام، شخصیت والامقام فرهنگ سالار پروفیسور داکتر عنایت الله شهرانی را در کار پژوهش و نگارش آثار متعدد فرهنگی بویژه پاسداری و بازتابی گنجینه های ماندگار هویت فرهنگی مان در چنان جایگاهی یافته ام که جا دارد مقام او در همین سالهای حیاتش دریک همایش بزرگ دانشگاهی به ویژه در یکی از دانشگاه های داخل کشور، مورد ستایش و قدردانی بیمانند قرار بگیرد.
از این فرهنگ سالار گرانسنگ، آثار بسیاری در زمینه های ادبی و هنری و تبارشناسی و بسیاری گوشه های زندگی اجتماعی مان، بدسترس علاقمندان گذاشته شده است و هرکدامش با منزلت و اعتبار بالایی برای فرهنگیان و فرهنگ دوستان دست به دست گشته است و هر کدام ازاین آثار پر ارزش، زینت بخش کتابخانه های عمومی و انفرادی گردیده است. ادامه خواندن گنجینه هویت فرهنگی ما یا متل های عامیانه : نوشته – نوشته: داکترشکرالله کهگدای سابق استاد دانشگاه کابل
داستان کوتاه – «خوشبختی همینجاست، نباید در بیرون جستجو کرد »: دکتور حـمـید مـفـید
خسته ومانده از کار روزانه برگشتم، خانمم، با لطف ومهربانی که دارد، چای سبز زعفران دار را ، که چای دلخواه من است ، اماده ساخته بود، با سلام همیشگی ، در جای خود نشستم و طبق معمول، در مورد کار های روزانه با هم تبادل دیدگاه کردیم.
بانوی خانه ام، که در یک اداره بازیابی توانایی های بیماران روانی به حیث مشاور کار می کند، از یک سمینار دو روزه بر گشته بود، از مسافرتش ، از کورس آموزشی دو روزه ومسایلی را که در آن فرا گرفته بود و از شهر زیبای لایپزیک چشم دید هایش را باز گو نمود،ضمن قصه:( جستجوی راه حل دشواری ها ی خانواده گی ) که در آن سمینار فرا گرفته بود ، به یک موضوع یا گزاره یی که با کاربرد آن می توان برخی از دشواری های خانوادگی را زدود رویکرد نمود، افزود:
«در این سمینار، افزون بر پاسخ به ده ها پرسشهای گوناگون اجتماعی یا همزیستگاهی، به یک مساله جالب ورویکرد کردنی برخوردم ، که با کاربرد آن می توان به دشواری ها واختلافات موجوده خانوادگی پایان داد.».
پرسیدم : جالب ! این مبحثی را که فرا گرفته اید چیست؟ ادامه خواندن داستان کوتاه – «خوشبختی همینجاست، نباید در بیرون جستجو کرد »: دکتور حـمـید مـفـید
بهار سعید و کوتاه سرایی : پرتو نادری
در آن روزگاران دور که هنوز صدای تفنگ برهمه صداها غلبه نداشت، من در دانشکدۀ علوم دانشگاه کابل درس میخواندم؛ تازه داشتم راهم را به سوی شعر میگشودم. در آن زمان هر دانشکدهیی از خود مجلهیی داشت که هر سه ماه، یکبار زیر چاپ میرفتند. سه ماهنامۀ دانشکدۀ زبان و ادبیات « ادب»نام داشت، تا نشر میشد میرفتم و یک جلد آن را میخریدم، شاید هم اشتراک سالانه داشتم در بدل سی افغانی. آن مجله در پرورش ذوق ادبی و آگاهی من از ادبیات پارسیدری تاثیر بزرگی داشت.میخواندم و چیزهای سودمندی میآموختم. نوشتهها بیشتر از استادان دانشکدۀ ادبیات بودند، همهاش پژوهشهایی در پیوند به ادبیات، نقد و تاریخ ادبیات و چیزهایی از این دست که هرکدام برای من گذرگاهی بود به سوی آگاهیهای بیشتر از ادبیات و شعر. در همین مجله بود که با نام و شعر بهار سعید آشنا شدم. نخستین بار غزلی از او خواندم لبریز از تغزل. شاید این نخستین باری بود که در شعر یکی ازشاعر بانوان کشوررا میخواندم که او بیهراس از زیبایی خود، از افسون چشمان خود، از شعلۀ لبها، کرشمهها و زیباییهای اندام خود و از جام می و مستی آن سخن میگوید. ادامه خواندن بهار سعید و کوتاه سرایی : پرتو نادری
یوازې دا څېرې ندي، چې فدرالي نظام غواړي،- لیکنه : خوشحال آصفي
د افغانستان اوسنی نظام او جوړښت د ۱۳۸۲ کال لویې جرګې په پایله کې تثبیت او تأیید شو، خو د تېرو اتلسو کلونو په ترڅ کې د واک تږیو، مغرضو سیاسیونو او پردیپالو څېرو یو په بل پسې د مطرح کېدو، امتیاز تر لاسه کولو او برحالو حکومتونو ته د سرخوږي جوړولو په موخه د فدرالي نظام را منځته کولو نغاره وډنګوله. لومړی به راشم د ریاستي او پارلماني نظامونو تعریفونو ته او ورپسې به د امریکا د ډموکراټ ګوند نوماند جوبایډن خبرې وڅېړو، چې څه معنا لرلای شي؟
رياستي نظام: ریاستي نظام کې ولسمشر د خلکو له خوا ټاکل کیږي او د پارلمان په پرتله ډېر واکونه لري. په ریاستي نظام کې درې ګونه اجرائیه، مقننه او قضائیه خپلواکې قواوې دي، چې په د درې واړو په سر کې ولسمشر وي او ډېر صلاحیتونه لري.
د بېلګې په توګه د اوربند او بهر ته د ځواکونو د استولو صلاحیت:
په ریاستي نظام کې په اضطراري حالاتو کې ولسمشر کولای شي په خپل لاسلیک سپین کاغذ ته د بانک نوټ اعتبار ورکړي. ادامه خواندن یوازې دا څېرې ندي، چې فدرالي نظام غواړي،- لیکنه : خوشحال آصفي
کونړ ژاړي، خو حکومت غوږ نه پرې ګروي : لیکنه: خوشحال آصفي
کلونه کېږي، چې پاکستاني ځواکونه زموږ پر خاوره او دردېدلي ولس توغندي وروي، چې موخه یې نه خلک ته معلومه ده او نه حکومت یې د مسوول په صفت سمه پوښتنه وکړه.
ستاسې به په یاد وي،چې یو ځل پخواني دفاع وزیر بسم الله محمدي ویلې و”کرزي صیب د بالمثل عمل امر ورته کړی، خو دوی مني ،چې ناغېړي یې کړې ده” ، خو له بده مرغه دا لړی لا هم روانه ده او د ملي یووالي په څه ناڅه پنځه کلنه دوره کې د پاکستاني ړندو توغندیو باران په درز کې روان دی او دکنړ ولایت پر سرحدي ولسوالیو یې زرګونه توغندي ورولي، چې له کبله یې په سلګونو ملکي وګړیو ته مرګ ژوبله اوښتې او سلګونه کورنۍ د خپلو کورونو پرېښودو ته اړ شوې دي.
دا لومړی ځل نه دی، چې پاکستاني ځواکونه پرکنړ ولایت توغندیز بریدونه کوي او یوازې کنړ ولایت هم ندی، چې پاکستان په کې د افغانستان په خاوره تیری کوي، بلکې له دې وړاندې په وار وار د ننګرهار په ګوشتې کې، د پکتیکا په ادامه خواندن کونړ ژاړي، خو حکومت غوږ نه پرې ګروي : لیکنه: خوشحال آصفي
زنده گینامهٔ بی بی مفتوحه ایماق شاعر مردمی شهر اندخوی : تهیه و ترتیب و ترجمهٔ متن — امان معاشر
این پورتریت مفتوحه خانم – توسط داکتر شهرانی نقاشی شده است
مفتوحه بنت نورعلی – در سال ۱۹۰۳ میلادی ، در قصبهٔ بیگیاوول شهر قازان پایتخت جمهوری تاتارستان چشم به جهان گشود.
در زمان تسلط شوروی سابق ، مفتوحه با فامیل خود از زادگاهش به جمهوری اوزبیکستان نقل مکان نموده ، سپس طور مهاجر ، وارد افغانستان می شود و در اولسوالی اندخوی ولایت فاریا ب مسکن گزین می گردد.
نمایی از مقبرهٔ بی بی مفتوحه ، در شهدای صالحین کابل
بعد از سپری شدن چند سالی ، مفتوحه با شاهیمردانقل کلانتر ، باشندهٔ قصبهٔ ایماقخانهٔ قورغان آن اولسوالی ازدواج می نماید. مفتوحه ایماق چهار پسر بنامهای محمد انور ، محمد هاشم ، فیض الله و محمد الله داشت . پسران اولی و دومی وی ، در سنین ۵-۴ سالگی با مریضی چیچک یکی پی دیگری پدرود حیات گفتند.
کلانتر شاهیمردانقل ایماق ، در سال ۱۳۲۸ خورشیدی پسرش فیض الله را شامل مکتب ابتدایی قورغان اندخوی نموده ، همان سال ، بنابر مریضی ملاریا در سن ۴۷ سالگی پدرود حیات گفت. مفتوحه با دو طفل یتیم وصغیرش ماند.عبدالعزیز بای و حیدرقل قریه دار برادران مرحوم شاهمردانقل ، مفتوحه را مجبور می ساختند تا شوهر کند ؛ ولی او این پیشنهاد ایورانش را نپذیرفته ، اظهار داشت : تا دم مرگ با دو پسرش زنده گی کرده، روی شوهر را هرگز نخواهد دید . این خانم حقیقتاً به قول خود ایستاد و از کوچه ٔ شوهر نگذشت. ادامه خواندن زنده گینامهٔ بی بی مفتوحه ایماق شاعر مردمی شهر اندخوی : تهیه و ترتیب و ترجمهٔ متن — امان معاشر
هفتۀ هفتاد سالگی سلام سنگی« بخش سوم » : داکتر صبورالله سیاه سنگ
با چنین هوش پاشانی که دارم باید زیاد بر خود فشار آورم تا نامش یادم آید: در تابستان 1991 به دفتر ماهنامۀ “سباوون” آمد و گفت: « یک گزارش انگلیسی در بارۀ محترم سلام سنگی آوردهام. خواهش میکنم این را ترجمه کنید».
از آرندۀ نشریه خواستیم آن را نزد ما بگذارد تا هم ترجمه شود و هم عکس رنگۀ سنگی را در مجله بگذاریم. نپذیرفت و گفت: «امانت کس دیگر است، اگر گم شود، چه جواب بدهم؟»
البته، آنگاه امکان فوتوکاپی رنگی یا عکاسی خوب و روشن از روی عکس در کابل نداشتیم. ناگزیر نگارۀ سیاهوسپیدی به جایش نهادیم.
[][]
Salam Sangi in India
Panorama/ The Free Press Journal
Sunday, May 06/ 1990
نویسنده: Samira
برگردان: سس
ادامه خواندن هفتۀ هفتاد سالگی سلام سنگی« بخش سوم » : داکتر صبورالله سیاه سنگ
نهايت سپکې څېرې : لیکنه خوشحال آصفی
لکه څنګه چې سوله، ورورولي او خوښول خپل اصول او ځانګړنې لرې ؛ داسې جګړه، غچ او مخالفت هم خپل اصول لري. دا سمه ده چې جګړه له بربادۍ پرته بله معنا نه لري، خو بشريت ته د درناوي په خاطر جګړه هم ځينې اصول لري، چې بايد ښکليل اړخونه يې مراعات کړي. په جګړه او دښمنۍ کې دواړه خواوې معلومې وې، هر اړخ د مقابل لوري د تضعيف هڅه کوي، خو دا هڅه داسې نه وي، چې په ټولنه کې د بې ګناه ولس د وينې تويېدلو لامل شي؛ دښمني داسې نه وي چې ملامت او سلامت معلوم نه شي او هر څوک له تيغه تېر شي، بلکې په جګړه او نښته کې هم بايد انساني کرامت ته درناوی وشي، ګناهګار او بې ګناه وپېژندل شي او د ټولنې معصوم قشر ښځينه و هغه ډله چې اسلام ورته ځانګړی مقام په پام کې نیولی دی؛ بې عزتي ونه شي. همدا راز د دينې اماکنو او مقدساتو درناوی بايد وشي. بايد د جومات، مدرسه، پوهنتون، ښوونځی، روغتون، پل پلچک، سړک او نورو ټولګټو ځايونو ساتنه وشي، خو له بده مرغه په افغانستان کې بيا جګړه د وحشت تر هغو کچو رسيدلې ده، چې آن د جاهلیت په زمانه کې هم دومره وحشت نه و خپور. ادامه خواندن نهايت سپکې څېرې : لیکنه خوشحال آصفی
هفتۀ هفتاد سالگی سلام سنگی ( بخش دوم) : دکتـور صبـور الله سیاه سنگ
در فبروری 1992 مهدی امید فلمنامهنویس و کارگردان کردستانی به تاجکستان آمده بود. پیامی نوشتم با شش هفت پرسش در پیرامون فلم “تونل” و نقش سلام سنگی در آن. او که فارسی میدانست، ولی نمیتوانست فارسی بنویسد، به جای پاسخ در برابر پرسشها، نامۀ کوتاه زیرین انگلیسی را فرستاد:
«یکی از محدود ملتهایی که بدون سرزمین بر کرۀ زمین زندگی میکنند، ملت دربدر کُرد است. غمانگیز و شایان درنگ: سی ملیون انسان – انسان کُرد – تکه تکه در میان ایران، عراق، ترکیه، سویدن و چندین کشور دیگر پراکنده پخش شدهاند.
فلم “تونل” آزمون نو و کار دلیرانه و شگفت است. داستان از تاریخ متحرک مسافرین، مهاجرین و فراریها تصویر میدهد و چنین آغاز میشود: کتلههای بزرگ مردم باز هم رخت سفر میبندند و فرسنگها پابرهنه سوی آیندۀ مجهول راه میپیمایند. این انبوه سرگردان میهن شان را ا از ترس رها کردنده و اروپا می روند.
سرگردانی آوارگان در آنجا نیز پایان نمییابد: میخورند، مینوشند و میخوابند، ولی آرامش ندارند. گویی زمین به آنان جای نمیدهد. در کشاکش رویدادها یکی از قهرمانان میمیرد. همراهان پیکرش را برمیدارند و میبرند تا به خاک سپارند. آنها که نمیتوانند اجازۀ اروپاییها را به دست آورند، تابوت را هر سو میبرند و در پایان روی سنگفرشها میگذارند تا اندکی از خستگی بکاهند. ادامه خواندن هفتۀ هفتاد سالگی سلام سنگی
( بخش دوم) : دکتـور صبـور الله سیاه سنگ
سطر چند برای لیلای سفر کردۀ شعر افغانستان! نویسنده : استاد پرتو نادری
آن روز تلخ وقتی لیلا را از میدان هوایی کابل به سوی شهدای صالحین می بردیم آخرین گفتگوی او یادم آمد. آنگاه که در پشاور بودم گزارشگر رادیو بی بی سی! دریکی ازروزها که تیلفون دفتر به صدا درآمد، من در کنار تیلفون بودم. تا گوشی را برداشتم صدای بانویی را شنیدم که سلام می فرستاد با مهربانی واز یک یک اعضای خانواده ام می پرسید، با نام. به شگفتی اندر شده بودم که این صدای کیست که حتی اعضای خانوادهء مرا نیزبا نام می شناسد.او سخن می گفت و من به صدای اومی اندیشیدم، تا این که شناختمش، زنده یاد لیلای صراحت بود که از هالند تماس گرفته بود.شعرپنجاه ساله گی مرا خوانده بو وخواسته بود تا پنجاه ساله گیم را مبارک باد گوید!
برایم گفت:« پرتو تصویرت را در جایی دیدم وتو چقدر پیر وافسرده شده ای! تصویرت را دیدم، گریستم ، بسیار گریستم» گفتم مگر مرا این همه دوست داری که تصویر پیری من ترا به گریه در آورده است؟ گفت تو راهمیشه دوست می داشتم.»
یادم آمد که در یکی از زمستانهای که جای برف از آسمان شهرکابل راکت می بارید، خبر شدیم که مادر لیلا از جهان چشم پوشیده است. ما همه گان بی خبر مانده بودیم و شرمساراز این بیخبری که در آن روز های سنگین اندوه و مصیبت نتوانسته بودیم ، با لیلای شعر افغانستان غمشریکی کنیم. مدتی با من، با شهید قهارعاصی و استاد حمید مهرورزکه درانجمن نویسنده گان افغانستان کار می کردیم ،سخن نمی گفت، تا ما را می دید خود را کنار می کشید.گویی که ما را انگار ندیده است! بعد ها هم که سخن می گفت به آن محبت پیشین نبود. در مانده بودیم که چگونه عذر خواهی کنیم. به گونه یی استاد واصف باختری عذرما را درمیان گذاشته بود. لیلا به استاد واصف باختری چیزی گفته بود که تا هم اکنون که به یادم می آید اشک در چشمهایم حلقه می زند .لیلا گفته بود: « من چشم به راه بودم تا این ها می آمدند و تابوت مادرم را یک جا با برادرم بر دوش می کشیدند.» ادامه خواندن سطر چند برای لیلای سفر کردۀ شعر افغانستان! نویسنده : استاد پرتو نادری
امریکا به دپخوانی شوروی لاره تعقیب کری ؟ لیکنه : خوشحال آصفی
په داسې حال کې،چې په دې وروستيو کې د طالب استازو او امریکا خبرې تر پخوا تودې شوې دي او له افغانستانه د امريکايې ځواکونو د وتلو په اړه په کور د ننه او امریکا کې ضد او نقيض څرګندونې کیږي؛ نو د پوخ عمر هر افغان ذهن ته له افغانستان څخه د سرو لښکرو د وتلو سناریو ور په یادوي.
د پخواني شوروي اتحاد لښکرو څلور لیسزې وړاندې د ځمکې او هوا له لارې پر افغانستان يرغل وکړ او ببرک کارمل يې قدرت ته ورساوه.
شورويانو په افغانستان کې نهه کاله تېر کړل او د وخت مجاهدينو يې د امريکا په مالي او تسلیحاتي ملاتړ چې د پاکستان له لارې ورته برابرېدل؛ پر ضد وجنګېدل. بالاخره د ۱۹۸۸ زېږدیز کال د اپریل میاشتې په ۱۴مه نېټې د جينوا پرېکړې له مخې روسانو ته له افغانستانه د وتلو لار برابره شوه. ادامه خواندن امریکا به دپخوانی شوروی لاره تعقیب کری ؟ لیکنه : خوشحال آصفی
کاکه ها و زندگی عیارانه در کابل زمین : رحمت الله رواند
در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ نوشته میرغلام محـمد غبار در مورد خصوصیات کاکه ها و جوانمردان کابل آمده است: «این ها در کابل به عنوان کاکه و در قندهار به عنوان جوان تا قرن بیستم عمر نمودند. کاکه های کابل در پائین چوک، شوربازار، مرادخانی و چنداول حلقه های جداگانه و رؤسای علیحده داشتند. بعضآ به جنگ تن به تن با اسلحه می پرداختند و از مجروح شدن خود به دوایر دولتی اطلاع نمی دادند. کاکه که از شاگردان یک حلقه می خو
است علنآ به حیث کاکه معرفی شود، دستار مخصوص و یا شف دراز تا زانو می بست و پیزار راپت می کرد، آن گاه به تنهایی شهر را یک دور می زد و از برابر حلقه کاکه های سایر نواحی که بعضآ در دکان ها و بعضآ در پهلوی دروازه های مخصوص می نشستند، عبور می کرد. اگر بالای او از طرف کاکه دیگر صدا می شد، در معنی دعوت به جنگ بود و مبارزه شروع می شد و مردم تماشا می کردند. در صورت فتح و سلامت ماندن این کاکه با غرور می گذشت و به حلقه خود می رسید، آن گه به او تبریک می گفتند و کاکه شناخته می شد. در صورت مغلوبیت و فرار یا مجروح شدن و کشته شدن، دیگر این شخص نمی توانست جزو کاکه ها به حساب آید و یا این که ادعای کاکه گی و جوانمردی نماید. داوطلب کاکه گی مجبور به دادن امتحانات و شاگردی طولانی استاد بود. یکی از این امتحانات، انجام خدمات مشکل گشت و گذار شبانه در قبرستان ها و سفرهای دور و نجات ناتوانی از مخمصه جانی و مالی بود. کاکه ها همدیگر را در مکالمه (شیربچه) خطاب می کردند. ادامه خواندن کاکه ها و زندگی عیارانه در کابل زمین : رحمت الله رواند
یادواره یی برای استادم، استاد محی الدین شبنم غزنوی : استاد پرتو نادری
یادواره یی برای استادم، استاد محی الدین شبنم غزنوی، برای بچههای دارالمعلمین که این جا هستند و باور دارم که میخوانند. از دوستان کم حوصلهء خود پوزش می خواهم که با خواندن چنین نوشته هایی میانه یی ندارند.
*** استادم بود، استاد محیالدین شبنم که ما شاگردان او را بیشتر به نام استاد شبنم و گاهی هم به نام استاد شبنم غزنوی یاد میکردیم. نیکومردی بود، مهربان، درست مانند یک پدر مهربان. به آرامی سخن میگفت. آرام و متفکر گام برمیداشت. سیمای باشکوهی داشت و صدایی لبریز از صمیمیت.
در بهار 1347خورشیدی آنگاه که به دارالمعلمین اساسی کابل راه یافتم، همهچیز در نظرم جلوهی دلانگیزی داشت.
بچههای آمده از چهارگوشهی افغانستان، مکتب ما را به افغانستان کوچک؛ اما باشکوهی بدل کرده بودند. بچههای درسخوان، بچههای خوب، بچههای برگزیده شده از هر ولایت. گاهی بچههای سیاسی، انقلابی، استدلالی و جدلی. تا به کانتین میرسیدیم و در بدل یک قیران (پنجاه پول) یک چاینک چای میگرفتیم، بحثها آغاز میشدند، کسانی در پیوند به ولایت خود به دیگری چیزهایی میگفت و کسانی هم انبان دانشهای سیاسیشان را میگشودند و سخنانشان همه از انقلاب بود و سرنگونی نظام شاهی! ادامه خواندن یادواره یی برای استادم، استاد محی الدین شبنم غزنوی : استاد پرتو نادری



