آن فرزندم رفت و این فرزندم گاهی به دیدنم نیامد! : پــرتــو نــادری

 partaw-naderiفکر می کنم شعر همه‌چیزعاصی بود، هم عشق او بود وهم زنده‌گی او. همان سخن معروف است، او شعر نمی سرود؛ بلکه شعر بود که او را می سرود. تا کنون شاعری به شیفته‌گی او نسبت به شعر شاعری ندیده‌ام. بی‌قرار بود، گویی زمین جایش نمی داد. گاهی مانند یک کودک بود، گاهی مانند یک فیلسوف. شهرت را دوست داشت اگر در دوردست‌ترین منطقۀ کشورهم  نشست شعر خوانی می بود می رفت تا شعری بخواند! شاید می خواست صدایش را همه‌جا به گوش مردم برساند!  با نظام سازگار نبود؛ اما بد اش نمی آمد که شماری از بزرگان نظام نیز او را شاعر بزرگی می انگاشتند و شعرهایش را می خوانند. گاهی فاصله‌های دوری را پیاده راه می زد. می گفت از پیاده روی به آرامش می رسم و ذهنم بیش‌تر به کار می افتد. قلندر تهی دستی بود؛ اما هیچ‌گاهی نشنیدم که شکایتی از زنده‌گی داشته و از فقر نالیده باشد.

ادامه خواندن آن فرزندم رفت و این فرزندم گاهی به دیدنم نیامد! : پــرتــو نــادری

آواره گـــــــــــــی : نــثـاراحــمـد کــوهــیـن

 احمد نثار کوهی آواره گی حسی عجیب یست؛ سالها شد آواره ترینم؛ آواره تر از یک مجرم فراری و آواره تر از یک مهاجر بی وطن. درد آواره شدن طاقت فرسا و جان گداز است. در آوره گی روح زخمی می شود و تن رنجور ، در انزوا قرار می گیری و سر انجام منزوی می شوی؛ آوارگی حس غریبی است؛ ‌تلخ است؛ گزنده و غمگین؛ هیچ حسی به پایش نمی‌رسد و هیچ زبانی توصیفش نمی‌کند.

آواره‌ها همیشه زخمی‌اند؛ زخم از زبان، از زمان و از زمین. برای آواره‌ها همیشه زخم‌هایی هست که با هیچ مرهمی درمان نمی‌شود. وقتی از شهر و دیارت آواره ات می سازند در روی زمینی پا می‌گذاری که بر آن ‌زاده نشده‌ ای  و این یعنی تلاش برای ریشه‌دواندن و چنگ انداختن به هر چه که بتوانی  حس امنیت برایت بیاوری . خانه ساختن بر سرزمینی که مادری نیست، دشوار است؛ به سان باری که همیشه بر دوش است و همه جا بر دوش‌های خسته و شانه های کوفته  سنگینی می‌کند؛ آواره های دیار من کم نیستند؛ سالهاست آواره های دیار من دور از دیار در غربت و انتظار سوختند.        

ادامه خواندن آواره گـــــــــــــی : نــثـاراحــمـد کــوهــیـن

مــا مـیـتـوانـیـم مـلـی انـدیـشـیـدن و یـک مـلـت شـدن را از خـود آغـاز کـنـیـم .نـویـسـنـده: دکـتـور شـهیـرنـثـاری

nesari    تو ز خود نرفته بیرون به کجا رسیده باشی

این روز ها وقتی به رسانه های همگانی و شبکه های اجتماعی سر بزنید یکبار دیگر همه جا را تب و تاب مسایل قومی ، سمتی و زبانی فراگرفته است.

هر طرف بینی کش و گیر و دست اندازی و توهین و تحقیر است . گویی یک بار دیگر آهنگ رشد و ترقی  ایستاده است .

بازار کار سیاه  تیکه داران قومی و مذهبی و مسولین حکومتی یکبار دیگر گرم شده است و هر یک با هزار مکاره گی ، فریب و نیرنگ دنبال بازاریابی و عوام فریبی بوده به اشکال مختلف به چشم  مردم بیچاره  خاک میزنند. آنها هر یک با بی مسولیتی کامل بخاطر رسیده به اهداف شان با مکاره گری های رنگا رنگ  منافع ملی را قربانی سیاست های سمتی و زبانی شان میسازند و هی در تلاش تثبیت قدرت و اقتدار شان استند. گویی حس همدیگر پذیری در دلهای شان مرده است. با تاسف در کشور ما همانطوریکه بدبختی ها و نابسامانی های چند دهه اخیر تمامی زیر بناهای اساسی و حیاتی کشور و نظام ما رااز بین برده است ، فرهنگ همدیگر پذیری و احترام به قانون را نیز در بنیاد آسیب رسانده است.  در نتیجه همین بی بندوباری ها و خود خواهی ها است که کشور ما بدبختانه امروز در چینین وضعیت ناهنجار و بحرانی قرار گرفته و مردم ما همه روزه قربانی سرو مال میدهند.

ادامه خواندن مــا مـیـتـوانـیـم مـلـی انـدیـشـیـدن و یـک مـلـت شـدن را از خـود آغـاز کـنـیـم .نـویـسـنـده: دکـتـور شـهیـرنـثـاری

آیا دوران تک قطبی رو به پایان است ؟.. اسـمــاعـیـل فــروغــی

                                                     سرگی لاوروف وزیر امورخارجه ی روسیه اخیرأ در کنفرانس « خاورمیانه ، روندها و دورنما ها » ، بی ثباتی هایferogi2 جاری در خاورمیانه و تنشهای خونین در کشورهای سوریه ، عراق ، افغانستان ، لیبیا و یمن را با صراحت نتیجه ی مهندسی های ژیو پولیتیک و سوغات قدیمی امریکا و غرب دانسته و گفته است : « شرایط امروز خاورمیانه نتیجه ی اعمال مهندسیهای ژیوپولیتیک اشتباه شرکای غربی ما بوده است و دخالت در امور داخلی کشورها و ایجاد دیموکراسی براساس استانداردهایی که مناسب حال خود غربی ها بوده ازجمله ی این اشتباهات است . »

وزیرخارجه ی روسیه در ادامه گفته است که : « این شرایط به بیرون آمدن همزمان چندین غول از چراغ جادو منجر شده و درمیان این غولها داعش از همه خطرناکتر است . »

بی تردید ، جنگ خشن و خونینی که هم اکنون با قساوت تمام کشور های اسلامی را به آتش کشیده است ، نتیجه ی همین سیاستهای خشن ، یکه تازانه و توسعه طلبانه ی ایالات متحده ی امریکا و شرکای اروپایی و عربی شان میباشد ــ سیاستی که بمنظورتسخیر و تسلط یکه تازانه برجهان پس از سقوط شوروی سابق براه افتاده است .

ادامه خواندن آیا دوران تک قطبی رو به پایان است ؟.. اسـمــاعـیـل فــروغــی

تـبـارگــرایــی جــامــعــه مــا را مــی‌کُــشـد : نویـسنـده – عبـدالـمــنـان دهــزاد

تبارگرایی ذاتا مال جهان ماقبل مدرن است، در دورهای گذشته، نژاد و تبار معین، محور داوری‌های آدمیان در چیستی زندگی به شمار می‌رفت. در واقع گفتمان غالب در جهان قدیم همین تبار و قبیله بود و از این عینک به جهان بیرونی نگاه می‌کردند. طبیعی بود که در دید این عنیک، همه یا سفید می‌نمودند یا سیاه. حدِ میانه‌ای در این داوری‌ها به‌چشم نمی‌خورد.

اما در جهان جدید تبارگرایی رفته رفته رنگ باخته و بشریت به این نکته پی‌برده است که چسپیدن به تبار واحد به‌عنوان معرفِ همه ارزش‌ها، خلاف عدالت، آزادی، اخلاق و ارزش‌های معقول آدمی به‌شمار می‌رود. چون تبارگرایی با ارزش‌های مطلوب آدمی، قابل جمع نیست. به عبارتی دیگر، از دری که تبارگرایی وارد شود به درِ دیگر، ارزش‌های انسانی و اخلاقی بیرون می‌شود. چون تبارگرایی به دلیل واگرایی، مانع توسعه و رفاه در یک سرزمین می‌شود. از مهم‌ترین آفاتِ تبارگرایی مقدم دانستن کیستی‌گرایی به‌جای چیستی‌گرایی است. طبیعی است که وقتی پای کیستی‌گرایی در میان مردمان یک جامعه به میان کشیده شود، عدالت و توانایی‌های فردی مردمان آن جامعه نا‌دیده گرفته می‌شود. چون شهروندان در چنین جامعه‌ای به اساس تبار و تعلقات‌شان به‌یک خانواده ارزش‌مند پنداشته شده و قابل احترام‌اند، نه با توانایی‌های فردی‌شان.

ادامه خواندن تـبـارگــرایــی جــامــعــه مــا را مــی‌کُــشـد : نویـسنـده – عبـدالـمــنـان دهــزاد

طـنـز = څـه چـې بـدل لـري تــاوان نـلري : م – عـمـر نـنـگــیـار

 عمر ننگیار    خوږو عزیزانو! ستاسې پام خپل یو پخواني لیکل شوې طنز ته را ګرځوم هیله مند یم چې خپلې رغنده کره کتنې  لاندې یې ونیسې.

               ————————————–

که هر څه مې ورته ویلې ، میرمنې مې نه منله (څه چې بدل لري تاوان نلري ) نو ځکه خو به می په ډیرو زاریو او ننواتود یوې بلې میلمستیا زحمت پرې واړوه ، ګوندې یوه ورځ نه یوه ورځ یې د ټولو خواریو بدله په کوتو ورشی او د سیالو سره سیاله شی . خو دا هیله مې ډیره وځنډیده ، نور نو میرمنی مې د میلمستیا د نامه سره حسا سیت موندلی وو ، همدا چې به مې د میلمستیا نوم له خولې ووت دا به بیا د پلار کور ته روانه وه ، نور می ورته هیڅ ډول انه ، بهانه پانې نه وه هغه به د پلار کره روانه شوه او زه به د ښار د کوم ښه رستوران په لورې ګړندی روان شوم هلته به مې د خوندورو اروپایی او وطني ځوړو سپارښت ورکړ او بیرته به په چورتونو او خیال پلونو کور ته راستون شوم .

ادامه خواندن طـنـز = څـه چـې بـدل لـري تــاوان نـلري : م – عـمـر نـنـگــیـار

وحـشـت خـونـبـار : رسـول پــویـان

رسول  پویان rasool_poyan%d8%b1%d8%b3%d9%88%d9%84-%d9%be%d9%88%db%8c%d8%a7%d9%86

ز اوضاع جهـان آزرده حال و سخت دلگیرم

به غیرعشق و صلح و مهربانی ازهمه سیرم

صدای جنگ تاکی گوش دلها را کند معیوب

ز ایـام جـوانی تـا کـنـون در چـنـگ آن گیرم

ادامه خواندن وحـشـت خـونـبـار : رسـول پــویـان

ریــشـه هــای هــویـت طلـبـی قــومــی در افــغـانـستـان : نوشتهء – میلاد نـعـیـمـی تـحلـیـلـگـر سیـاسی

تقلیل حرکت ها و هویت طلبی های قومی تاحد مرتبط دانستن آنها با تحریکات چند کشور بیگانه و یا منافع شخصی و جناحی چند رهبر قومی، عادتی رایج در افغانستان است که البته پیامد چنین رویکردی، طبیعتا برخورد غیرمنطقی و غیرعلمی با این قبیل حرکتهاست. چنین برخوردی نیز به نوبه خود، ناسنجیدگی مدیریتی و عدم تدوین سیاستهای درست حکومتی در رابطه با حل بحران قومی در کشور را موجب شده است. چنین باوری تا اواسط قرن بیستم در کشورهای پیشرفته غربی وجود داشت و بدین دلیل، مطلوبترین سیاست نزد آنان در قبال هویتهای قومی، سیاست حذف و نفی بود. اما گسترش روزافزون تمایلات هویت طلبانه قومی در میان گروههای قومی کشورهای گوناگون غربی از قبیل باسکها و کاتالانها در اسپانیا، اسکاتلندیها در بریتانیا، کبکی ها در کانادا، فلاندر ها در بلژیک، اسلواکها در چکسلواکی و بسیاری موارد دیگر و عدم وجود هیچ گونه ارتباطی میان این تمایلات قومی با حمایتهای خارجی، نظریه پردازان را واداشت تا نگرش خود را نسبت به مسائل قومی تغییر دهند. ادامه خواندن ریــشـه هــای هــویـت طلـبـی قــومــی در افــغـانـستـان : نوشتهء – میلاد نـعـیـمـی تـحلـیـلـگـر سیـاسی

روز جهانی منع اعدام و اشک تـمساح مدعیان دروغین حقوق بشر : میـرعـبـدالـواحــد ســادات

 میرعبدالواحد سادات. دهم اکتوبر از سال  ( ۲۰۰۲ م )  توسط سازمان عفو بین المللی و سازمان « جهانی علیه مجازات اعدام » بمثابه روز جهانی منع جزای اعدام تجلیل میگردد.                                                این جزا که سابقه طولانی دارد و بعد ازتصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های ناشی از آن ، کماکان در( ۴۸ ) کشور عضو موسسه ملل متحد اعمال میگردد ( درقوانین ۹۸کشورجزای اعدام لغو گردیده و در ( ۳۶ ) کشور با وجودیکه در قانون وجود دارد عملی نمیگردد و ( ۶ ) کشور تطبیق آنرا به شرایط جنگی محول ساخته اند ) در کشور های ایالات متحده امریکا ، چین ، سعودی ، ایران و کوریای شمالی زیادترین اعدام عملی میگردد.     ادامه خواندن روز جهانی منع اعدام و اشک تـمساح مدعیان دروغین حقوق بشر : میـرعـبـدالـواحــد ســادات

کدام فهم و قرائت از اسلام، اسلامی است؟ .. : نوشــتـه اکــرام انـدیـشــمـنـد

indexآیا حاکمان و زمام داران مسلمان از نظر اسلام و شریعت اسلامی حق دارند تا ناکامی خود را در انجام وظایف و مسئولیت های شان در اشاره و استناد به آیات قرآن و احادیث نبوی توجیه کنند؟

حکم اسلام در مورد افراد و گروه های که از آدرس اسلام و به بهانۀ حاکمیت اسلام و اجرای احکام خداوند، مرتکب جنایات کشتار مردم بیگناه و مظلوم اعم از کودکان و زنان مسلمان در دارالاسلام و سرزمین مسلمانان می شوند، چیست؟

اسدالله عمرخیل والی قندوز دیروز(23 میزان 1395)در مصاحبه با خبرنگار تلویزیون آریانا گفت:«مرگه فرمانش(فرمان مرگ) از طرف پروردگار صادر می شود و این به مرمی تعلق ندارد. ما مسلمان هستیم هر وقتی که فرمان پرودرگار صادر شد اگر در صندوق آهنی هم باشیم می میریم. کسی که کُشته می شود فرمان از طرف الله صادر شده است. در غیر فرمان الله نه توپ، نه تانگ و نه طیاره کسی را کشته می تواند.»

مسلماً اشاره و استناد والی قندوز در این اظهارات به آیه 78 سوره نساء بر می گردد: أَيْنَمَا تَكُونُواْ يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُّشَيَّدَةٍ(هر کجا که باشید شما را مرگ در می یابد هر چند در برج های آهنین و سخت قرار داشته باشید.)

ادامه خواندن کدام فهم و قرائت از اسلام، اسلامی است؟ .. : نوشــتـه اکــرام انـدیـشــمـنـد

ریـشــه هــای تــاریــخــی حــادثــۀ خـونـیـن کــربـلا : نـوشـتـه اکــرام انــدیــشــمنـد

%d8%a7%da%a9%d8%b1%d8%a7%d9%85-%d8%a7%d9%86%d8%af%db%8c%d8%b4%d9%85%d9%86%d8%af قبیلۀ بنی امیه یا اموی از قبایل نیرومند قریش در مکه بود. سران این قبیله از آغاز ظهور اسلام و بعثت پیغمبر اسلام(ص) که به قبیلۀ بنی هاشم قریش تعلق داشت، در مخالفت و خصومت قرار گرفتند. رهبری مخالفت اموی ها را ابوسفیان، کلان و رئیس بنی امیه بدوش داشت و تا فتح مکه به این مخالفت و جنگ ادامه داد.

پس از فتح مکه دیگر مجالی به مخالفت بنی امیه باقی نماند و ابوسفیان به پیامبر(ص) تسلیم شد و اسلام را پذیرفت. اماپس از رحلت پیامبر اسلام(ص)که موضوع خلافت بمیان آمد، سران بنی امیه با توجه به اقتدار گذشته در میان قبایل قریش در صدد دسترسی به قدرت شدند. در خلافت ابوبکر(رض)افراد قبیله اموی منصب مهمی نداشتند و بیشتر به جبهات جنگ فرستاده می شدند. در زمان خلافت عمر(رض) نیز این سیاست ادامه یافت. اما پس از تسخیر شام(14 هجری قمری) نخست  یزید بن ابوسفیان و پس از مرگ او برادرش معاویه بن ابوسفیان به فرمان خلیفه دوم  به ولایت شام (سوریه) گماشته شدند.

ادامه خواندن ریـشــه هــای تــاریــخــی حــادثــۀ خـونـیـن کــربـلا : نـوشـتـه اکــرام انــدیــشــمنـد

مــافــیـای قـومــی، قــوم نـیـست : پــرتــو نــادری

 partaw-naderiدر خبرها شندیم که: « اقوام تُرک تبار افغانستان حمایت شان را از عبدالله پس گرفتند! » این خبر با اصول ژورنالیز هم آهنگ نیست. اگر گفته می شد که گروهی از مافیای قومی حمایت خود را از عبدالله پس گرفتند، می توانست خبر دقیقی باشد. مگر اینان قبالۀ شرعی چند قوم بزرگ افغانستان را در دست دارند که از نام آنان سخن می گویند و به نام آنان معامله گری می کنند. مردم افغانستان این چهره‌ها را می شناسند. آنان از همان آغاز از عبدالله حمایت نکرده بودند؛ بلکه با عبدالله معامله کرده بودند؛ اما در این معامله هدف رسیدن مردم به حق مشارکت سیاسی شان بود. هدف رسیدن گروه‌های مافیایی به کرسی و مقام بود! آنان این کرسی ها و مقام ها را برای خود می خواستند نه برای قوم. ظاهراً کنون چنگان شال به لقمۀ های چرب و گلو گیری، گیر نیامده است که این همه داد و بی داد به راه انداخته اند. باید روشن سازم که این سخنان که می گویم به مفهوم دفاع ازعبدالله نیست. چون در همان زمان کارزار انتخاباتی، من جمله یی هم به دفاع از عبدالله ننوشته ام؛ بلکه پیوسته او و کار زار انتخاباتی اش را انتقاد کردم . به هر دو باور نداشتم نه به غنی نه هم عبدالله. نمی توانستم باور کنم که اینان می توانند

ادامه خواندن مــافــیـای قـومــی، قــوم نـیـست : پــرتــو نــادری

سایـت مـاریـا دارو روز مـعلـم را بـه تـمـام مـعـلمـیـن افـغـانـستـان وجـهـان تـبـریـک عـرض میدارد.*** استـاد مـحـمـد آصـف مایل آنـکه با تـالـیـفـاتـش نـسلی را با سـواد کــرد: مـحـمـد داود سیـاوش

img_1303-1-copy-220x300 روزیکه به آن مکتب پخته کاری با رنگ نخودی پا گذاشتم اولین حروفی را که استاد بالای تخته سیاه نوشت «آب» بود که آنرا بعد از استاد چندین بار تکرار کردیم.  آن صدا ها با ناله شرشره آبشاری که در جوار صنف ما در جریان بود آمیخت و با ناله فاخته های نشسته بر شاخساران چیله های تاک مکتب که در زیر هر چپری و چیله چندین شاگرد آن الفبای زندگی را فرا میگرفتند در آمیخت و جرعه بنای اول آدمیت را درگلوی شخصیت شاگردان ریخت. من که از دیدن آن کتاب الفبا و تصاویر و رنگ های مرغوبش شگفت زده بودم چنان به نظرم می آمد که گویی شاهکاری بینظیر را می دیدم. ساعت رخصتی از صمیم قلب دلم میخواست بال بکشم و از مکتب تا خانه پرواز کرده به پدرم این مژده را برسانم که چه تحفه بزرگی را مکتب برایم اهداء نموده. وقتی به خانه رفتم اولین سوالم از پدرم این بود که آن کتاب زیبا را کی تألیف نموده؟ پدرم که اتفاقاً از هم مسلکان مؤلف کتاب بود با خوشرویی جواب داد که:«مؤلف کتاب زیبای الفبای شما استاد محمد آصف مایل میباشد.» و آن جمله با نام زیبای کتاب الفبا یکجا در ذهنم حک شد. در صنف اول مفاهیم «آب داد»، «بچه خوب سلام میدهد دختر خوب سلام میدهد»، «شکر استقلال داریم» و غیره را از آن کتاب زیبا آموختیم و در ختم سال که فصل خزان بود بخاطر ختم مؤفقانه کتاب یک، یک افغانی همصنفان ما جمع نموده انگور خریدند و آنرا بمناسبت ختم مؤفقانه کتاب الفبا دور هم نشسته خوردیم و شکر خداوند را بجا آوردیم که چشمان ما به الفبای خدا شناسی و شناخت از زندگی روشن شد.

img_1091-e1447763260340 img_1093-e1447763298954

وقتی به صنف دوم رفتم بار دیگر کتابی با تصاویر زیبا و ترانه های شیرین را که تألیف استاد محمد آصف مایل بود برایم درس دادند. خلاصه از صنف اول تا صنف ششم استاد مایل در معنویت صنف ما حضور داشت و از تألیفاتش با ترانه های شیرین، حکایات دلنشین، چیستان های زیبا و اندرز های دلپذیر و به سطح درک فهما آشنا شدم.

ادامه خواندن سایـت مـاریـا دارو روز مـعلـم را بـه تـمـام مـعـلمـیـن افـغـانـستـان وجـهـان تـبـریـک عـرض میدارد.*** استـاد مـحـمـد آصـف مایل آنـکه با تـالـیـفـاتـش نـسلی را با سـواد کــرد: مـحـمـد داود سیـاوش

قــهــار عـاصــی، امواج نـامـنـظـم دریـای پنجشیر : پـرتـو نادری

qahar-aasi   شعر عاصی از نظر موضوع و بینش شاعرانه به گونۀ چشم گیری  partaw-naderi          گسترده و  رنگا رنگ است. این گسترده‌گی گونۀ از تنوع زبانی را در شعر او  نیز سبب می شود. چنان که گاهی باشاعری رو به رو می شویم با زبان، حس و دریافت حماسی، گاهی هم رگه‌های نگرش عارفانه را در شعر او می بینیم و زمانی هم با شاعری سروکار داریم که عاشقانه می سراید و سروکارش با تغزل است. با این همه، او بیشتر یک شاعر سیاسی – احتماعی است که هدف‌مندانه در خط مقاومت در برابر استبداد می ایستد که گاهی این ویژه‌گی در شعرهای تغزلی او نیز راه پیدا می کند. چگونه‌گی زبان او نظر به موضوعات شعرهایش دگرگونه می شوند.

با این همه عاصی در بخشی از شعرهایش آن وسواسی را که بعضی از شاعران در کاربرد واژگان، ترکیب و پیراسته‌گی زبان نشان می دهند، نشان نمی دهد. عاصی از ملکۀ شاعرانه‌گی بزرگی برخوردار است. چنان می نماید که ذهن شاعرانۀ او همیشه بیدار است و کوچک‌ترین رویداد هم می تواند شعری را در او به گفتۀ مولانا تلقین کند. طبع شاعرنۀ فورانی دارد. شاید چنین چیزی است که او را به این امر، بی اعتنا می سازد.

ادامه خواندن قــهــار عـاصــی، امواج نـامـنـظـم دریـای پنجشیر : پـرتـو نادری

ده قــاعــده بــرای داسـتـان نــویـسی – از نگـاه نـویـسندگان مخـتلف سارا واترز بر گردان : گیل آوایی

    یک اشاره: آنچه می خوانید، نظرات سی نویسندۀ انگلیسی زبان در رابطه با چرایی و چگونگیِ داستان نویسی ست که گاردین آن را در دو بخش منتشر کرده است. آن را به فارسی برگردانده ام با این نگاه که آشنایی با نظرات نویسندگان حرفه ایِ غیر فارسی زبان، می تواند برای دوستداران و علاقمندانِ به داستان و داستان نویسی مفید و حتی الهام بخش باشد. اینبار نیز به روال همیشگی ام متن انگلیسی را با ترجمه فارسی همراه کرده ام که هم امکان انطباق فراهم باشد و هم مورد استفادۀ احتمالیِ علاقمندان زبان انگلیسی قرار گیرد. اینکه چه از آب در آمده باشد، به شما خوانندگان گرامی وا می گذارم اگر چه ترجمه از سوی این قلم را بحساب وسوسه های هر ازگاهی ای بگذارید که مرا با خواندن متنی به ترجمۀ آن می کشاند وگرنه هیچ انگیزه وُ خواست وُ هدفی برای اسم وُ رسم وُ ترجمه وُ مترجمی یا هر اتیکت و عنوانی به این معنا در من نیست.

ادامه خواندن ده قــاعــده بــرای داسـتـان نــویـسی – از نگـاه نـویـسندگان مخـتلف سارا واترز بر گردان : گیل آوایی

دیــکــتــاتــوری در نـقـاب دمــوکــراســی : نـوشتــه – داود سیاووش

محترم داوود سیاووشتوقع انسانها در جوامع از دولت ها به موازات اعلام خطوط کلی اهداف شان شکل میگیرد. از یک نظام توتالیتر و دیکتاتوری که یا به بهانه گویا (عدم رسیدگی وپختگی مردم به مرحله رشد لازم شعور سیاسی ) چون حکومت داود خان یا به بهانه (اتخاذ سیاست دولت کارگری در رژیم های پس از هفت ثور) و یا به موازات (درک افراطی از مفهوم امت مسلمه با تنزیل شأن و شوکت حکومتداری از مقام جمهوریت به سطح امارت ) از دموکراسی انکار میشود هیچکس توقع مفاهیم آزادی بیان، مردمسالاری، جامعه مدنی، تفکیک قوای ثلاثه را نداشته و هیچگونه گلایه و شکوه و شکایتی از آن نظام ها بنابر خصلت شان در این زمینه نزد مردم وجود ندارد.

ادامه خواندن دیــکــتــاتــوری در نـقـاب دمــوکــراســی : نـوشتــه – داود سیاووش

داستـان کـوتـاه نوشـتـه : مـحـمـد داود سیـاووش

محترم داوود سیاووش  این داستان در شماره مسلسل (30) و شماره (11) ماه دلو (1368) مطابق فبروري (1990) مجله سباوون نشريه اتحاديه ژورناليستان جمهوري افغانستان منتشر شده است.

***

آقاي سيد حسن خان رييس آن كارخانه عظيم ، شكوه و وقار بزرگي در آن زمان داشت. كارخانه يي كه او رييس بود با يك توله روزانه دو هزار كارگر خسته از عرق ريزي را در همان ساعت با يك صدا به خانه هاي شان ميفرستاد. او را در كارخانه، آقاي رييس ميگفتند، آقاي رييس كه مرد بلند بالا؛ زيبا اندام، شيك پوش و خوش سليقه بود هر صبح با موتر بنزش از جوار خیابان هاي اسفلت و آب پاشي شده شهر كي كه در جوار كارخانه واقع بود به سوي دفتر كارش ميرفت. اپوپه ها و فاخته را هر صبح صدي خفيف موتر مردي به وحشت ميانداخت كه رنگ انگشتر پوندش با رنگ ساعت رادو و رنگ دريشي و نكتايي بارنگ موتر بنز يونفورم دلخواه و چهره جذاب يك هنر پيشه هزار پيشه سينمايي را تمثيل ميكرد.

ادامه خواندن داستـان کـوتـاه نوشـتـه : مـحـمـد داود سیـاووش

دو گزارش پارلمان انگلیس در سه ماه گذشته سخت مایوس کننده است !: نوشته دکتور شهیرنثاری

nesariکتور شهیر نثاری  هنوز هم که هنوز است  بعضی از قدرت های جهانی مسولیت وحشت، دهشت و بلاخره بدبخنی ها آوره گی ها را در افغانستان و سایر کشور های اسلامی بر گردن ملت های شان میاندازند.

با تاسف که جنایات و فجایع را که ترورستان و افراطیون زیر نام دفاع از دین اسلام در کشور ما و سایر کشور های مانند عراق، سوریه و لیبی  براه انداخته اند، نه تنها که باعث بدبختی، فقر و آوراگی مردم بیگناه این سرزمین ها گردیده است بل ذهنیت بسیاری از مردم جهان را در مورد مسلمانان مخدوش ساخته است. در کمتر مجلس و یا نشست خارجی است که به این گونه ذهنیت ضد اسلامی – میان تهی  بر نخورید. در اکثر موارد مردم سایر کشور ها فکر میکنند که این مردم سرزمین های ما استند که دست به ناامنی زده و باعث گسترش نا امنی و بدبختی شده باعث تضعیف دولت های شان میشوند.

جای شک نیست که افراطیون و بنیادگرایان با پشتیبانی باداران و تمویل کننده های شان در جنگ افروزی  و گسترش خشونت، آوارگی  و از هم پاشی حکومت ها نقش بازی میکنند ولی ما باید از یاد نبریم که در بسیاری از موارد بعضی از قدرات های جهانی استند که در فرو پاشی حکومت ها مستقیما دخیل استند.

ادامه خواندن دو گزارش پارلمان انگلیس در سه ماه گذشته سخت مایوس کننده است !: نوشته دکتور شهیرنثاری

استفاده ناسنجیده از کمک های جهان در افغانستان نوشته محمد داود سیاووش

 محترم داوود سیاووش بعضا چنان به نظر میرسد که زمامداران افغانستان در مرحله وفور و فوران کمکهای جامعه جهانی حتی به اندازه رییس یک خانواده کوچک نیز استعداد سازماندهی و تنظیم امور اقتصادی را نداشته اند و اولویتهای کشور را ضایع کرده اند که مثالهای آن را در ذیل بر میشماریم:

1-در سده های 60 و 70 خورشید ی منازلی که در شهر کابل به فروش میرسید داشتن تیلفون و نل آب یکی از مزایای آن به شمار میرفت و حتی در سند فروش از آن تذکر به عمل می آمد و بهای فروش را افزایش میبخشید.در برخورد به احیای شبکه تیلفون در شهر کابل، نخست تیلفونهای خیلی قشنگ برای استفاده عموم در کنار جاده ها و خیابانهای شهر نصب شد و همزمان تمدید لین شبکه دیجیتال با کندن کاری جاده ها و خیابان ها روی دست گرفته شد و در جوار منازل مسکونی و بلاکها لین های زیرزمینی شبکه دیجیتال با مصارف گزاف تمدید شد.اما بلافاصله پروسه توزیع تیلفون های همراه و انترنت بیسیم چنان انکشاف داده شد که اکنون آن مصارف تمدید لین های دیجیتال و نصب تیلفون های مقبول خیابان ها یک چیز اضافی و یک مصرف بیجا به نظر میرسد.

ادامه خواندن استفاده ناسنجیده از کمک های جهان در افغانستان نوشته محمد داود سیاووش

واصف باختری ٬ دلگیر از چیرگی كليشه‌‌هاى زمانـفـرسود :نوشته داکتـر صبورالله سیـاه سنگ

سیاه ستنگ    در زمستان 1980 استاد واصف باختری و رحیم رفعت گفت‌وشنود بلندی داشتند. گفت‌وگو به خواهش استاد اعظم رهنورد زریاب از سوی آقای رفعت برای فصلنامه انگلیسی Aryana – Afghanistan Republic به انگلیسی چاپ شد. هفته دیگر، پاسخها – بدون آوردن نام پرسنده – در روزنامه Kabul New Times بازتاب یافت و ماجرا برانگیخت.

آوردن نامهای علی‌حیدر لهیب و محمد اسحاق مضطرب با پیشینه مائویزم، برجسته ساختن “کوره‌ آدمسوزی فاشیزم” آنانی که لهیب را نیز کشته‌بودند، انگشت گذاشتن بر پیروزیهای روزافزون ابتذال به بهای سرکوب اصالت و فرستادن یگان کنایه نیشدار به نشانی خودکامگان از زبان باختری مایه دردسرهای تازه گردید.               در جوشاجوش آشفتیگهای پیشبینی‌شونده درون پایتخت، بخش نخست افسانه “دراکولا و همزادش” نوشته “برمک کابلی” (روزنامه “حقیقت انقلاب ثور”/ 29 مارچ 1980) هنگامه در هنگامه آفرید. گویا درست گفته‌اند: “غم نو غم کهنه را از یاد میبرد”، زیرا تفنگداران کینه ‌توز نام واصف باختری را در جدول آماج رگبار یک خانه پایانتر نوشتند و نخست در پی شکار زندگی دکتور اکرم عثمان شدند.

ادامه خواندن واصف باختری ٬ دلگیر از چیرگی كليشه‌‌هاى زمانـفـرسود :نوشته داکتـر صبورالله سیـاه سنگ

داستان کوتاه : نوشته : مـحــمـد داود سـیـاووش

محترم داوود سیاووش   این داستان در شماره مسلسل (30) و شماره (11) ماه دلو (1368) مطابق فبروري (1990) مجله سباوون نشريه اتحاديه ژورناليستان جمهوري افغانستان منتشر شده است.

***

آقاي سيد حسن خان رييس آن كارخانه عظيم ، شكوه و وقار بزرگي در آن زمان داشت. كارخانه يي كه او رييس بود با يك توله روزانه دو هزار كارگر خسته از عرق ريزي را در همان ساعت با يك صدا به خانه هاي شان ميفرستاد. او را در كارخانه، آقاي رييس ميگفتند، آقاي رييس كه مرد بلند بالا؛ زيبا اندام، شيك پوش و خوش سليقه بود هر صبح با موتر بنزش از جوار خیابان هاي اسفلت و آب پاشي شده شهر كي كه در جوار كارخانه واقع بود به سوي دفتر كارش ميرفت. اپوپه ها و فاخته را هر صبح صدي خفيف موتر مردي به وحشت ميانداخت كه رنگ انگشتر پوندش با رنگ ساعت رادو و رنگ دريشي و نكتايي بارنگ موتر بنز يونفورم دلخواه و چهره جذاب يك هنر پيشه هزار پيشه سينمايي را تمثيل ميكرد.

ادامه خواندن داستان کوتاه : نوشته : مـحــمـد داود سـیـاووش

مــصــاحــبــه : داوود سیاووش با لــطــف احـمـــدی رئیس ســابــقــه افــغــان فــیــلــم

%d8%b3%db%8c%d8%a7%d9%88%d9%88%d8%b4-%d8%a8%d8%a7-%d8%a7%d8%ad%d9%85%d8%af%db%8c

ارمغان: چرا سينماي افغانستان به ماركيت جهاني راه نيافته؟

انجنير لطيف: به خدمت جنابعالي عرض شود كه اول بايد ارزيابي شود سينماي افغانستان كه در كدام مقطع زمان آغاز به كار كرديم و به يك سلسله چرا ها جواب داده شود كه چرا سينماي افغانستان رشد نكرد؟ دلايل خاص خود را دارد اول اينكه سينماي افغانستان در وقتي پا به عرصه گذاشت كه هنوز آن وقت هند بريتانوي بود و يكتعداد آدم هايي كه دسترسي به نوشتن سناريو و بازيگري داشتند سرمايه گذاري كردند و رفتند به لاهور هند و آن فلم را ساختند، بياييد كه آغاز و مهد سينماي افغانستان را از همانجا آغاز كنيم. چون اين تپش و اين تلاش از جانب آنعده اشخاصي كه علاقمندي به سينما داشتند آغاز شد ولي اين ميرود و به شكست مواجه ميشود، آن وقت يك سينماي كابل وجود داشت كه آمدند و آنرا در سينماي كابل به نمايش گذاشتند، خوب بالاخره يك عطشي بود از جانب يكتعداد آدم ها كه اين عطش شان فروكش كرد به ساختن اين فلم، بعداً وقتي كه دولت فهميده بود در همان زمان كه هسته گذاري شد حالا سينما بايد آغاز به فعاليت ميكرد و اين را پشتيباني ميكرد، حمايت ميكرد زمينه سازي برايش ميكرد كه متأسفانه دولت وقت اينكار را نكرد و اشخاص و افراد فني و مسلكي هم در اين رابطه چون از نظر موضوعات اقتصادي در يك بيس بسيار غريب قرار داشتند به آن خاطر نتوانستند كه ديگر اين بيس را ادامه بدهند، چند نگاه مشخص در اين رابطه بايد آدم بگويد:

ادامه خواندن مــصــاحــبــه : داوود سیاووش با لــطــف احـمـــدی رئیس ســابــقــه افــغــان فــیــلــم

مــرده هــا را زنــده کــردیـــم :

میترا  ارشادی  عاصی

مرده ها را زنده کردیم، زنده ها را سر به گور

چشم ما گویی چه روشن، در حقیقت کور، کور

ناروایی را روا داریم به همدیگر که هیچ

نه به پیری رحم داریم نه به طفل شیر خور

سنگی را در شهر خود بر روی سنگ نگذاشتیم

رفته و آباد کردیم شهر ها در مرز دور

ادامه خواندن مــرده هــا را زنــده کــردیـــم :

ســتــوده بـــاد! ای شــاعر تــیــره چــشـم روشـن بـیـن! : پـــرتــو نــادری

partaw-naderi  چندی پیش بود که شاعری در انجمن قلم  افغانستان، شعر می خواند و من هم باید چیزهایی می گفتم در پیوند به شعرهای او. گروهی از شاعران جوان از مدرن تا گویا پست مدرن آن جا گرد آمده بودند.  نشست تمام شده بود و من می خواستم بروم که کسی برایم گفت: همایون عزیزی می خواهد ترا ببیند!

گفتم کجاست؟

با انگشت گوشه یی را نشانم داد که شماری آن جا نشسته بودند.

رفتم تا عزیزی را ببینم. نمی شناختم اش. پرسیدم، جناب هایون عزیزی کی است؟

کسی از جا برخاست با قامت بلند وسیمای باشکوه ، گفت:

منم استاد! می خواستم ببینم ات، بسیار وقت است که آرزوی دیدار شما را داشتم.

نگاهایش گونۀ دیگری یافتم.  نگاه هایش به سوی من نمی دیدند،  اصلاً نگاهایش نمی دیدند.

کنارش نشستم. به جوانی صدا زد:

های! تصویر از ما بگیر که در فیس بوک بگذارم.

در دلم گذشت فیس بوک!

در سیمایش آرامش عجیب و متانت بزرگی موج می زد. گویی هیچ چیزی کم ندارد.                                  

ادامه خواندن ســتــوده بـــاد! ای شــاعر تــیــره چــشـم روشـن بـیـن! : پـــرتــو نــادری

نــه پشتـونــم نــه …. بلــکه افــغــانــم: عـبــدالـحــکـیـم حسـن یـار

نه پشتونم،نه تاجکم ،نه ازبک بلکه افغانم

منم آن مرد آزاده ، به هویت یک مسلمانم

نباشم من هزاره ، ترکمن ،ایماق ویاسادات

براه حفظ این میهن کنم قربان سر وجانم

کجا گفتم منم وابستهء قوم فلان زائی

ز هرنوع قوم گرائی هرزمانی من گریزانم

ادامه خواندن نــه پشتـونــم نــه …. بلــکه افــغــانــم: عـبــدالـحــکـیـم حسـن یـار