
بهار آمد دریغا ماتمی در گلشن است امروز
به برگ هر درختی مرغکی در شیون است امروز
گریبان باید از غم پاره سازیم ای وطن داران
گریبان وطن در پنجۀ اهریمن است امروز
ادامه خواندن خـــون ســنــگ : رازق فــانـــیبهار آمد دریغا ماتمی در گلشن است امروز
به برگ هر درختی مرغکی در شیون است امروز
گریبان باید از غم پاره سازیم ای وطن داران
گریبان وطن در پنجۀ اهریمن است امروز
ادامه خواندن خـــون ســنــگ : رازق فــانـــیمژده از موسم بهار رسید
دل به سینه ز فرط شوق تپید
که کنون فصل نوبهاران است
موسم بارش است و باران است
ادامه خواندن بهار و افسرده گی : استاد محمد اسحاق ثنابهار افرین را هزار افرین
خوبان و معززین و همدلان هموطن ! با یک دنیا عشرت و شادی سال 1402خورشیدی و نوروز باستانی را برای فرد فرد تان تبریک عرض نموده ؛ ایام تان پر حلاوت و اوقات تان پر میمنت باد و نو روز تان پیروز باد.
بـــــیا نو روز با دست گل افشان
دل غـــــمدیده گان را شاد گردان
بیا و کـــــن تسلی مرد و زن را
بروب اشک یـــــتیمان وطن را
ادامه خواندن بنام خدای بهـــــــــار آفرین : نذیر ظفرمرحوم نصرالله حافظ کارمند رادیو تلویزیون ملی افغانستان ؛ یک عمر در غنی سازی فرهنگ و ادبيات لسان شیرین پشتو قلم زد و گهر نایاب را از بحر افکارش بروی کاغذ ریخت؛ تشنه گان فرهنگی را سیرآب نمود.
او در سال(۱۳۱۰-هش) در ولسوالی چپرهار ولایت ننگرهار بدنیا آمد و به عمر هشتاد سالگی بتاریخ چهاردهم عقرب سال ( ۱۳۹۲ -هش) در شهر کابل جهان فان را وداع نمود. انا الله وانا الهی راجعون
استاد حافظ دانش متداوله را در قریه زادگاهش آموخت وجهت فراگیری تحصیل روانه کابل گردید.
در سال (۱۳۳۱-ش۹ در مربوطات وزارت معارف وقت بصفت استاد شتو در لیسه خوشحال خان ختک به تدرس فرزندان وطن توظيف گردید. وی بعداز یک سال یعنی در (۱۳۳۲ -هش ) نظر به ضرورت راديو که در ان زمان بنام راديو کابل یاد میشد و در پل باغ عموما شهر کابل موقعیت داشت؛ از معارف تبدیلاٌ مقرر گردید.
ادامه خواندن یادی ازشادروان نصرالله حافظ؛ شاعرحماسه سرای زبان پشتو : نوشته ی- ماریا دارونوروز وبهاران همه عزیزان به گوارایی وشادابی بهتر مبارک.
نوروز یکی از استثایی ترین جشن های باستانی سرزمین ماست که با تعادل شب وروز، فرارسیدن بهار وسال نو هجری خورشیدیورویش وپویش گل وشگوفه وبیداری باغچه ها ودریاچه ها وپایان زمستان وآغاز بهار مصادفت دارد. نوروز جشن رستاخیز طبعیت وپایانزمهریر وسردی وگوارایی هوا است که در آن خداوند بزرگ نبوغ واستعداد لایتناهی خودرا برای بندگانش به نمایش می گذارد. نوروز نه مبلغ کدام آیینی است ونه سخنگوی دین ومذهبی می باشد. اما در متن خود پیام ها، رسم ورواج ها وباورهای شادی آفرین فراوانی را ازسرزمین های غبار آلود اساطیری تا دورهٔ تاریخی به ما انتقال داده است.
ادامه خواندن نه بوی نوروز است نه بهاری : گلچهره احمدیداستانِ رقتبار و هیجان انگیز عاشقانهٔ ( یازی و زیبا )، همانند داستانهای سیاه موی و جلالی، وامق و عذرا، لیلی و مجنون ، آدم خان و درخانی و غیره ، در اذهان پیر و جوان زن و مرد ولایات فاریاب و جوزجان و بعضی از ولایت های دیگر اوزبیک زبان نقش بسته و اثراتی به جا گذاشته است .
داستان عاشقانهٔ یازی و زیبا یکی از آثار بدیعیست که طی یک قرن اخیر در قیصار و بنابر گفتهٔ بعضی از ریش سفیدان، در ( قریی ) علاقه داری المار ولایت فاریاب به وجود آمده است .
ادامه خواندن داستانِ دل انگیزِ یازی وزیبا : نوشته ی دکتور فیض الله ایماقجوانی نوجوانی رفت افسوس
شباب و شادمانی رفت افسوس
ز درد موقع پیری چی نالم
که وقت کامرانی رفت افسوس
ادامه خواندن فصل جوانی : استاد محمد اسحاق ثناجشنواره فر هنگی
بتاریخ 25 فبروری سال جاری عیسوی جشنواره سترگ فر هنگی با همت اتحادیه سراسری هنر مندان افغانستان و به ابتکار ابر مرد قلم فرسا پروفیسور داکتر عنایت الله شهرانی در شهر سان رامون کلفرونیا با اشتراک بیش از 450 نفر بر گزار گردید.
ریاست این جشنواره با شکوه را محترم استاد کریم مشتاق نوری و معاونیت آنرا محترم سهیل جان صفدری به عهده داشت و ناظم امور این جشنواره گرداننده موفق و خوش معاشرت و شاعره جوان محترمه آسوده جان صمیم بود که با تقبل زحمات بیکران این دین فر هنگی را به وجه احسن ادا نمودند.
درین محفل با شکوه هنر مندان عرصه های مختلف اشتراک نموده بودند و پس از سخنرانی ها کنسرت از طرف هنر مندان محبوب کشور مقیم ایا لات متحده اجرا گردید که با شور و شعف استقبال گردید.
ادامه خواندن بنام خداوند لوح و قلم « جشنواره فر هنگی» نوشته : نذیر ظفربی وجود زن جهان تار و مکدر میشود
شام تاریک از فروغ او منور میشود
زن به فرزندان خود مادر به شوهر همسر است
ادامه خواندن زن ؛ شعر زیبا از : استاد محمد اسحاق ثنابه غربت تن جدا جانم جدا سوخت
به درد و غصه و جور و جفا سوخت
به این درماندگی این چرخ گردون
نمی دانم چرا تنها مرا سوخت
ادامه خواندن چرخ گردون : محمد اسحاق ثناخلایـــــــق با وفا بــــودند اوغایتا
همـــــگی با صـــفا بودند اوغایتا
نداشـتند تسبیح و ریــش و عمامه
ادامه خواندن اوغایتا (انوقت ها) نوشته نذیر ظفرزنده یاد احمد علی کهزاد مؤرخ، نویسنده، شاعر، باستان شناس و محقق نامور افغانستان در یک خانواده منور در سال ۱۲۸۷ هجری شمسی مطابق ۱۹۰۷ میلادی دیده به جهان گشود. خدمات عظیم این بزرگمرد تاریخ افغانستان مخصوصاً در بخش تاریخ نگاری و باستان شناسی، فراموش ناشدنی و ماندگار است. وی در سال ۱۳۶۲ هجری شمسی مطابق ۱۹۸۳ میلادی دیده از جهان بست و در جوار زیارت شاه دوشمشره (ع) به خاک سپرده شد.
ادامه خواندن یادی ازاحمد علی کهزاد شخصیت علمی، وطندوست و قهرمان ملی واقعی : داکتر ناصر اوریااحمد شاه شهاب شخصیت قابل ستایش کشور محسوب میشود که امروز تمام خوبی ها و نیکی هایش در برابر وطن و همکارانش به یادم آمد . احمدشاه جان در زمان کارش بحیث بهترین نطاق در رادیو تلویزیون و افغانفلم سابق به نسبت برخورد صمیمانه و مسلکی ایشان در قلوب همه همکارانش جا داشت و دارد .
ادامه خواندن رادیو تلویزیون و افغانفلم سابق افغانستان : محمد یوسف هیواددوستبخش پایانی
حکیم ناصر خسرو بلخی آن تبعیدی بزرگ که ما را اندرز میداد: «نکوهش مکن چرخ نیلوفری را»، در سالهای پسین زندهگی در تبعید و تنهایی در «درۀ یمگان» بدخشان به تعبیر خودش از چرخ بلند جاهل بیدادگر، بسیار نالیده است.
گویم: چرا نشانۀ تیر زمانه کرد
چرخ بلند جاهل بیدادگر مرا
گر در کمال فضل بود مرد را خطر
چون خوار و زار کرد پس این بیخطر مرا؟
گر بر قیاس فضل بگشتی مدار چرخ
جز بر مقر ماه نبودی مقر مرا
نی نی که چرخ و دهر ندانند قدر فصل
این گفته بود گاه جوانی پدر مرا
ادامه خواندن چرخ فلک و سرگردانیهای خیام : استاد پرتو نادریبینم که نو بهار چه می آورد پدید
این فصل خوشگوار چه می آورد پدید
روید لاله با دل خونین به دشت ها
با قلب داغ دار چه می آورد پدید
ادامه خواندن بهارآینده ؛ شعراز : استاد محمد اسحاق ثناچهارمین تصویری را که بر دیوار خانهٔ مجازیام میآویزم، از شخصیت با ارج، سلام سنگی سینماگر روزگاران است، تا برگ سلامی از من برایش باشد.
سینما این هفتمین هنر جهان جذابیت شگفتیانگیزی دارد و سینما در میهن ما معاصر است و امروزی.
ادامه خواندن چهارمین تصویری را که بر دیوار خانهٔ مجازیام میآویزم : خالده فروغگاهی ناگزیری تا نوشتۀ درازتری را نشر کنی!
برای دوستانی که حوصلۀ خواندن دارند!
دری، پارسی یا پارسیدری زبان یک حوزۀ سیاسی نیست که انگلیس و روس یا هم نیروهای برتر دیگری دور آن خط کشیده باشند؛ بل پارسیدری زبان یک حوزۀ بزرگ تمدنی است که امروزه به کشورهای گوناگونی تقسیم شده است.
تا جایی که از آثار پژوهشی زبانشناسان میتوان نتیجه گرفت: «دری» زبانی است کهنسال که نخستین سرودهها در این زبان به پیش از اسلام میرسد. همان زبانی است که به آن فارسی، پارسی یا پارسیدری نیز میگویند. ما در این جا با سه زبان رو به رو نیستیم، بلکه سه نام داریم برای یک زبان. حال چه دری گوییم چه پارسی یا هم پارسیدری، اشاره به یک مفهوم یا یک زبان داریم.
ادامه خواندن دری، پارسی یا پارسیدری زبان یک حوزۀ سیاسی نیست : استاد پرتو نادریفرهنگیان و هنرمندان در تمام جوامع بشری در جملهٔ خوبان جامعه بشمار میآیند و سرمایههای معنوی جامعه بشری محسوب میگردند.
از جمله این خوبان و دلباختهگان فرهنگ که عمر عزیزش را صرف خدمات فرهنگی نموده یکی هم محترم داکتر فیضالله ایماق است.
داکتر فیضالله ایماق فرزند شاهمردانقل، در سال ۱۳۲۴ هجری شمسی در باغبوستان اولسوالی قورغان اندخوی ولایت فاریاب چشم به جهان گشود. و بعد از ختم مکتب ابتدایی در اولسوالی قورغان، شامل مکتب متوسطه ابنسینای کابل گردید و بعداً شامل دارالمعلمین کابل شد و سپس با ختم موفقانهی دانشکده ژورنالیزم در کابل، دیپلوم ماستری و دوکتورای شانرا در رشتهی ادبیات اوزبیکی و فیلالوژی از دارالفنون ملی اولوغبیگ تاشکینت اوزبیکستان به دست آوردند.
ادامه خواندن ز نده گی نامه ی داکتر فیض الله نهال ایماق : نویسنده : نذیر ظفرپا نهادم در جهان دیدم همه رفتار کج
راه کج، هم جاده کج، هم کوچه و بازار کج
خشت کج، دیوار کج، تهداب کج، سرتاق کج
نقشه کج، معمار کج، دروازه و دیوار کج
ادامه خواندن کج شعراز : استاد محمد اسحاق ثناآهنگ عاشقانه به یاد تو سر کنم
با ساز و با ترانه غمم را دگر کنم
با پاى لنگ حافظه شب هاى سرد و تار
از کوچه باغ خاطره هایت گذر کنم
ادامه خواندن دنیاى عشق : مسعود زرابآهسته برو یا آستابرو محفل عروسی :
در زمان سلطنت امیر شیر علی خان دو دلداده به نام های شیرین و شیرو ( اصل نامش شیر محمد ) در همسایه گی در منطقه دروازه ی لاهوری کنونی کابل می زیستند و سخت عاشق همدیگر بودند۰
شیرین دختری یک سوداگر معروف طلا در آن زمان به نام کاکه رجب کابلی بود، اما شیرو شاگرد یک کارخانه بوت دوزی از خانواده نادار بود۰
ادامه خواندن تاریخچه آهنگ آهسته برو : وژمه ابراهیمیمن از میخانه های شرق میآیم خمارآلود
و میدانم که آنجا دختر گیسو کمند تاک را بر خاک افگندند
و میدانم که آنجا واژۀ ساغر
شراب روشن مفهوم خود را ریخته برخاک
در میخانهها بسته
دل میخوارهگان غمناک.
ادامه خواندن من از میخانه های شرق می آیم ؛ شعر زیبای از : استاد پرتونادریفضل الله زرکوب
مردی که زرناب سخن می کوبید
ما را فروختند و چه آسان فروختند
مثل عروس بی سرو سامان فروختند
پیش از بلوغ ناپدران گرسنه چشم
تنها به رخت و کفش و دو تا نان فروختند
بودیم عضو خانه و بگانه زیستیم
نا آشناشدیم به تاوان فروختند
از اهالی شعر بود و از جغرافیای عشق.شیفته ی زبان مادری بودوبه زادگاهش عاشقانه مهر می ورزید.نام فضل لله زرکوب مرا به یاد صلاح الدین زرکوب می انداخت؛ به یاد مردی که ده سال سال تمام خلیفه ی محبوب مولانا بود.مردی که روزی مولانادرپیش روی دکان او از چاشتگاه تانماز, دیگر به سماع وسرمستی و وجد برخاست:
یکی گنجی پدید آمد در آن دکان زر دو زی
زهی صورت ، زهی معنی، زهی خوبی ، زهی خوبی
امافضل الله زرکوب را دکان زرکوبی نبود؛ او رادکانی بود از جنس واژه و کلام که چون زر خالص با دستان او شکل می گرفتند و شعر و کلام و ادب می شدند.
ادامه خواندن نقد وبررسی آثار استاد فضل الله زرکوب : بقلم دکتور لطیف ناظمی ؛ شاعر و پوژهشگر زبان پارسیمحترم دکتورعبدالغفورروان فرهادی ینک با لطف حق سبحانه تعالی، عمرم به هشتاد و هفت رسیده، که در باره ٔ فرهنگ یا لغت نامه ٔ تهیه داشته ٔ دوست دیرینم داکتر فیض الله ایماق چند کلمه ٔ را برشته ٔ تحریر می آورم. داکتر فیض الله ایماق از سالیان درازی بدینسو، در تحقیق و تتبع در باره ٔ زبان تورکی اوزبیکی مصروف می باشد . من همواره از ایشان میخواستم، که لغت نامه ای در بارهٔ زبان تورکی اوزبیکی با ترجمه ٔ فارسی/ دری آن بنویسند، تا فارسی / دری زبانان، به خصوص کسانیکه اصلاً تورکی الاصل می باشند، ولی به اثر عوامل مختلف، زبان شانرا از دست داده اند، و علاقمند آموختن زبان آبایی خود میباشند، از آن مستفید شوند. و از جانب دیگر یک عده فارسی زبانان و سایر گوینده گان زبانهای افغانستان شاید، علاقمند آموختن زبان تورکی اوزبیکی باشند، که آنها نیز به این نوع فرهنگ، خصوصاً تورکی به فارسی / دری مراجعه نمایند.
ادامه خواندن سخنی چند پیرامون فرهنگ ترکی اوزبیکی به فارسی دری : دکتورعبدالغفورروان فرهادیبى تو اى دلدار تاب از دست و پايم رفته است
اى خدا بگشاى راهى، رهنمايم رفته است
کى به ساحل مى کشاند کشتى بخت مرا؟
سرنوشتم واژگوان شد، ناخدايم رفته است
ادامه خواندن خانه ی خالی ؛ شعر از : مسعود زراب