

افتاده زار و خون جگرم وقتی نیستی
از ذره کرده ذره ترم وقتی نیستی
ما را نه طالع دست گرفت و نه عافیت
یعنی همیشه خاک درم وقتی نیستی
در چنگ حادثات زمان گیر کرده ام
پر میزنم شکسته پرم وقتی نیستی
ادامه خواندن خون جگرم وقتی نیستی : احمد محمود امپراطورافتاده زار و خون جگرم وقتی نیستی
از ذره کرده ذره ترم وقتی نیستی
ما را نه طالع دست گرفت و نه عافیت
یعنی همیشه خاک درم وقتی نیستی
در چنگ حادثات زمان گیر کرده ام
پر میزنم شکسته پرم وقتی نیستی
ادامه خواندن خون جگرم وقتی نیستی : احمد محمود امپراطورخوشی ها گاهی با غــــــم میشود آدم نمی داند
گهی غمـــــــــها دمــــــادم میشود آدم نمی داند
چو اسرار جهان در فـــــــهم انسانی نمی گنجد
به دردی زهر مر هــــــــم میشود آدم نمی داند
ادامه خواندن آدم نمی داند : شعر از وارث الشعرا نذیرظفرانتون پاولوویچ چیخوف – طبیب٬ نمایشنامه نویس٬ طنز نویس و نویسنده ی روسی بود که به عنوانِ یکی از بزرگترین نویسندگانِ داستان های کوتاه در تاریخ ادبیات جهان شناخته میشود
چیخوف در طول عمر ۴۵ ساله اش بیش از ۷۰۰ اثر ارزشمند از خود به جای گذاشت
——————
سخنان ناب و امید بخش انتوان چخوف
خطرناکترین نوع بشر٬ انسانی است که اعتقادش زیاد و فهم اش کم است
******
ادامه خواندن انتون پاولوویچ چیخوف : نوشته – هارون یوسفیکه چون بختکی سهمگین بر سینهام چنگ انداخته،
و در برابر آینده ای که بیچهره، بیرحم و بیسرنوشت ایستاده،
دلم هوای آن گذشته را کرده؛
آنجا که هنوز نگاهها ساده بود و لبخندها، بیتکلف؛
آنجا که دل آسوده تر میتپید و آسمان به وسعت خیال هایمان آبی بود.
مرا به گذشته فریاد بزن!
به کوچه های خاکی خاطره،
ادامه خواندن در هجوم تاریکیهای حال : احمد محمود امپراطورعمرِ عزیز رفت و مجالی نماندهاست – سودای عشق و شوقِ وصالی نماندهاست
از عرضِ حال بگذر و وصفِ ملال کن – دیگر در آن مقوله مقالی نماندهاست
از این که در زمانه به جز هرزگی و فسق – از عصمت و خلوص مثالی نماندهاست
کفتار جا گرفته کنون در کُنام شیر – در بیشه جز صدای شغالی نماندهاست
ادامه خواندن عمرِ عزیز رفت و مجالی نماندهاست : ابوالپشممهدی ظفر٬ نطاقی که بخاطر اعلام خبر دستگیری رهبران کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷، به شهادت رسید! محمد مهدی ظفر در سال ۱۳۱۲ هجری شمسی در منطقهٔ زنده بانان شهر کابل چشم به جهان گشود. پدرش محمد حسین علی خان یکی از صاحب منصبان وطندودوست ارودی افغانستان در زمان سلطنت محمد ظاهر شاه بود. مهدی ظفر بعد از ختم تعلیمات در مکتب استقلال شامل فاکولتهٔ حقوق و علوم سیاسی پوهنتون کابل گردید. هنگامی که متعلم بود در کنفراس های مکتب اشتراک می نمود. صدای گرم و جذابش باعث شد که پایش به رادیو افغانستان وقت کشیده شود. وی به همکاری با رادیو آغاز و به یکی از نطاقان شهیر و متنفذ تبدیل شد. مهدی ظفر نطاق و گویندهٔ مؤفق پروگرام های مختلف رادیو افغانستان از جمله پروگرام ادبی “زمزمه های شب هنگام”٬ ترازوی طلایی”٬ “سیرت النبی” و دیگر پروگرام های وزین رادیو بود و اما عمدتاً وی نطاق خبرهای مهم دری شب رادیو افغانستان بود.
ادامه خواندن مهدی ظفر٬ نطاق درجه اول رادیوتلویزیون ملی افغانستان چگونه به شهادت رسید: داکتر ناصر اوریا(قدّساللّٰهُ سرَّه)
حضرت عارفِ واصل، استاد عبادالله نقشبندی، فرزند وارستۀ غلام نقشبند، در سال ۱۳۲۹ خورشیدی، از مشرق انوار ازلی بر ساحتِ خاکی دمید و در گذر داملالشکری شهرستان خُلم ( تاشقرغان)، چون قبس نوری از عالم لاهوت، در عالم ناسوت تجلّی یافت.
در همان طفولیت، نسیم طلب در جانش وزیدن گرفت و گام در جادۀ علم و عرفان نهاد. پس از طی مدارج مکتب و مدرسه، در سال ۱۳۵۰ خورشیدی از دارالمعلمین اساسی ولایت بلخ – که خود محراب معرفت و صحن حکمت بود – فارغالتحصیل گردید و در سلک طالبان حقیقت، خادمان تعلیم، و سالکان سلوک در آمد. چهل سال تمام، چون شمعی سوزان، در مکاتب بلخ و سمنگان، به هدایت نسل های تشنه کام معرفت پرداخت.
گفتار او نسیم سحر بود و نگاهش خورشید مهر.
هر واژه اش بیدارگر دلهای غافل و نوشداروی جان های خسته بود.
هیچ لحظهای از عمر شریفش از ذکر، فکر، خدمت و سلوک تهی نماند.
ادامه خواندن سفرنامۀ سلوک و سُرور -به یاد حضرت استاد عبادالله نقشبندی: احمد محمود امپراطورچشم انداز امروز بشری، آئینهای تلخ و اندوهبار از گمگشتگی انسان در طوفان مدرنیتی بیروح و ماشینوار است؛
مدرنیتی ای که با تمام زرق و برقش، روح را فراموش کرده
و انسان را به ابزاری در خدمت منافع سرد و بیاحساس
قدرتهای سلطهجو تقلیل داده است.
در دنیایی که ارزش های انسانی به حاشیه رانده شدهاند
ادامه خواندن چشم انداز امروز بشری : احمد محمود امپرطورمرواریدهای “اشک ماهی” را “عشقسرایی” یافتم، از سربرگ که “خاکستر” را “آتش عاشق” و به دنبالش “شعر سپید” را “غزل عاشق” نامیده تا آنجا که میگوید: “عاشقی تلخترین حادثۀ یک سفر است/ چون قطار از تن پُرلرزۀ پل بیخبر است”
این گزینۀ نازک را نمیشود در یک نفس خواند. شماری از مصراعها درنگ دوباره میخواهند؛ مثلاً هنگامی که چشمم خورد به این تصویر، “هر بار که موهای تو در باد” … گمان بردم که رهایی گیسو در باد، پریشانی و آشفتگی در پی خواهد داشت. او دگرگونه سروده بود: “هربار که موهای تو در باد رها نیست/ انگار که این منطقه خوشآب و هوا نیست”
ادامه خواندن گریسـتن در ته دریا : داکتر صبورالله سیاه سنگقسمت اول :
واژه نام دوشیزۀ زیبای افغان بود که در سال ۱۹۹۱ میلادی با وی در انستیتوت سینما توگرافی مسکو آشنا شدم.
طبق معمول صبح به درس آمدم، دیدم بسیار بیروبار است، پرسیدم چه گپ است؟، گفتند برای امسال “آرمن جیگرخانیان” هنرمند مردمی روسیه در اکادمی سینمایی مسکو شاگرد (فگیک) میپذیرد. دخترها و پسرها گروه گروه میآمدند و اسناد ثبت نام واماده گی امتحان را میگرفتند ومیرفتند. چشمم به چهار دختر جوان افتاد که توجه مرا سخت بخود جلب کردند. بیشترازهژده سال عمر نداشتند و بسیار متفاوت بودند. گویی از هالیوود و یا بالیوود آمده باشند لباس و آرایش شان کاملآ غیرافغانی حتی غیرروسی بود. روسی صحبت میکردند ودرلابلای صحبتهای شان یگان جمله دری کابلی هم میگفتند. بسیار پُرهیجان و پُرانرژی بودند و در بین سه صد نفر که در دهلیز دانشگاه حضور داشتند صدا و قهقه های خنده های شان بلندتر و بیشتر از همه بگوش میرسید.
ادامه خواندن واژه ؛ قسمت اول و دوم :زبیر پاداشلطیف ناظمی: اجازه بدهید مقدمتاً بگویم که نقد ادبی به معنای معاصرش نهتنها در افغانستان که در ادبیات فارسی نداشتیم. وقتی از نقد ادبی صحبت میکنیم، منظور نقد شعر، داستان کوتاه، رمان، نمایشنامه و انواع آثار ادبی است که ما از آن میان فقط شعر داشتیم. داستان در کشور ما کمتر از صد سال عمر دارد. اولین داستان بلندی هم که داشتیم، نویسندهاش افغانستانی نبوده، اما در افغانستان زندگی میکرده است.
ادامه خواندن نقد ادبی به معنای معاصرش : داکتر نورمحمد نورنیاسرشناس بودن در کنار زیانهای پنهان، سود نمایان هم دارد. اگر به جای احمد شاملو کس دیگری میسرود: “یک بار هم حمیدی شاعر را/ در چند سال پیش/ بر دارِ شعر خویشتن/ آونگ کردهام” و آن را “شعری که زندگیست” مینامید، بیگمان سرکوب میشد.
گرچه شاملو انگیزۀ خشم نهفته در پشت این چند مصراع را آشکار نکرد، سرودپردازان دیروز ایران میدانستند که “حمیدی شاعر” نیز چندان کشمش بیچوبک تشریف نداشت؛ زیرا خطاب به معشوق و همه نیماگرایان سروده بود: “گر تو شاه دخترانی، من خدای شاعرانم”. (مفاخره شنیده بودم، متعالیه نیز شنیدم!)
همینجا یادم آمد که ۴۴ سال پیش یکی از هنرمندان پرآوازۀ سرزمین ما در پاسخ به گزارشگری که پرسیده بود “موقف ادبی خود را چگونه میبینید؟”، فرمود: “همشیره! من نر تمام شاعران افغانستان هستم”.
ادامه خواندن “مرگ قو” و عکسهای دو نفره : داکتر صبورالله سیاه سنگشاعر اهل بدخشان افغانستان است که در ۱۳ حوت سال ۱۳۶۳ هجری شمسی متولد شده است.
او به خاطر اشعار زیبا و عمیق خود در ادبیات افغانستان شناخته شده است.
او معمولاً به مسائل اجتماعی؛ فرهنگی، طبیعت و عشق میپردازد.
امپراطور یکی از شاعران تاثیرگذار و محبوب در میان مردم افغانستان است و توانسته با استفاده از زبان ساده و موثر، احساسات و تجربیات زندگی را به زیبایی بیان کند.
امپراطور در سال ۱۳۶۳ هجری شمسی متولد شده است.
اگر سال ۱۴۰۳ هجری شمسی را در نظر بگیریم، او در حال حاضر حدودا ۴۰ سال سن دارد.
شخصیت احمد محمود امپراطور:
ادامه خواندن زندگی نامه احمد محمود امپراطورچه دردناک است که ناگهان نگاهایت روی سطرهای میدوند و در پایان در می یابی که دوستی خاموش شده و بعد قطره قطره لغزش داغ اشکهایی را روی گونههایت احساس میکنی.
روز دوشنبه بیست و هفتم مارچ 2017 برابر باهفتم حمل 1396 خورشیدی نگاههای من همینگونه روی سطرهای خبر خاموشی طنز نویس، نمایشنامه نویس و پژوهشگر ادبی کشور جلال نورانی دوید، چنان کودکی پا برهنهیی که از خط قوغ آتش بگذرد!
نورانی در تاریکی دلگیر تنهایی در زادگاه خود کابل، چه غریبانه از جهان چشم پوشید. روانت شاد باد! چه نا به هنگام تکاور زندهگی به آن سوی دیوار شکستۀ مرگ جهاندی!
***
ادامه خواندن نام جلال نورانی با طنز نویسی افغانسان چنان پیوندی دارد. او را می توان یكی از پایه گذاران طنز نویسی به مفهوم امروزین آن در كشور خواند. : استاد نصرالله پرتو نادریمیتوانید بر من بخندید: اگر اینی که هستم، نمیبودم، میخواستم پُستهرسان باشم. (خواهید پرسید: پیشنارفته بگو که حالا چه هستی؟ بازنشسته میاندیشم و پاسخ ندارم، ولی پرسشی یادم آمد: آیا شما میتوانید ایستاده بیندیشید؟ من نمیتوانم.)
برگردم به آرزوی دیرینه، پستهرسانها را دوست دارم. از امروز و دیروز نه، از گذشتههای دوردست که کودک بودم، دوست داشتم. هنوز به برخی از یارانم نامههای دستنویس میفرستم. خوشم میآید هم نوشتن، در پاکت گذاشتن و فرستادنش و هم دریافتن و خواندنش. خوشم میآید آدم بخشی از دل خود را لای نامه بگذارد و بفرستد به هرآنکه بخواهد. (هزار البته، کهنهگرایی من از شایستگی، شتابندگی و کارآیی ایمیل نمیکاهد.)
ادامه خواندن هر روز به ره منتظر نامهرسانم : داکتر صبورالله سیاه سنگبدشت عشق من هر سال منتظر هستم
که همچو لاله برون آیی و بهار کنیم
درود بر بهار، درود بر جانهای بهاری
به نام یگانه دانای گیتیآفرین، آن که دفتر آفرینش را به مُهر بهار مُزیّن ساخت و در گردش روزگار، نسیم نوزایی را در لوح جانها دمید؛
اکنون که بار دیگر چرخ کبود، جامه زمستانی از تن برکنده و به زیور سبز و زرین بهار آراسته شده است و سال ۱۴۰۴ خورشیدی با شکوهی تمامعیار گام بر عرصه گیتی نهاده، فرصت را مغتنم میشمارم تا با دلی سرشار از مهر و صفای ناب، آکنده از خلوص و بیآلایشی، درودی صمیمانه و تهنیتی فاخر و بیریا به عزیزانم تقدیم دارم.
ادامه خواندن مقدم بهار خجسته باد! -۰ احمد محمود امپرطوردر پهنهی بیانتها و سکوت ژرف آفرینش، آن دم که انسان چشمان جان را از خواب فراموشی میگشاید و پردههای سنگین غفلت را یکییکی از آیینهی دل میزداید، نسیمی از عالم قدس بر باغ جانش میوزد و افقهای نادیده، پیش چشم دل، گشوده میگردد.
در آن لحظهی ناب، انسان درمییابد که وجودش بازیچهی حادثه و اسیر باد و خاک نیست، بلکه شرارهای از آتش جاودان حقیقت در نهاد او افروخته شده؛ نوری از سرچشمهی ازلیت که از اقیانوس بیکران رحمت الهی در پیالهی وجودش ریختهاند.
این انسانِ به ظاهر خاکنشین، حامل رازی ملکوتی است؛ رازی که فرشتگان از دریافت آن عاجزند و آسمانها در برابر آن سر به تعظیم فرو میآورند.
ادامه خواندن از غبار خاک تا افلاک عشق: نویسنده- احمد محمود امپراطورنوروز، بهمثابهی مهمترین جشن آریایی، در تأریخ فرهنگی آریاییان پیشینهی کهن دارد.
برگزاری این جشن از دورههای پار و پیرار، با سنتها و روشهای ویژه به همراه بودهاست که از آن شمار میتوان از تهیهی “هفت سین، شمع روشن کردن، خانهتکانی، نهالشانی، سمنکپزی، سبزهکوبی” و … نام بُرد.
در بارهی پیشینهی نوروز گفتههای گوناگونی وجود دارد که از این شمار با توجه به ارزش پژوهشی آنها، نقلی از کتاب “التفیهم” ابوریحانِ بیرونی را در این اینجا میآورم:
“نوروز، نخستین روز از ماه فروردین(حمل) است که آریاییها تا پنچ روز پس از آن، جشن برپا مینمودند و پادشاهان به حقوق اطرافیان، مردم و بزرگان رسیدهگی میکردند.”
ابوریحان، با اشاره به این پیشینهی کهن میافزاید: “آریاییهای قدیم، اول فروردین را وقت نزول فروهرها (فرشتگان) از آسمان میدانستند و جشن “فروردین” را برپا می کردند.”
ادامه خواندن جُستاری در بارهی نوروز و پیشینهی آن : استاد جاوید فرهادخورشید توهم تو کهکشانم باشی
در هر دو سرایی هستی جانم باشی
موجِ گهری و بحر و کانم باشی
شاه بیتِ قصیده ی زبانم باشی
ادامه خواندن مخمس از : احمد محمود امپراطور(نيلوفر قشنگ)
اى نور ديده ی من و آیينه جهان
تاريخ ساز بابر و تهمينه ی زمان
ادامه خواندن سروده های از شعرای شهر تورنتو بمناسب زاد روز نیلوفر ایماق• نگرهی مینیمالیسم یا ریزهگرایی در بارهی هنر:
مینیمالیستها (ریزهگرایان) دیدگاه شان را از هنر در انتزاعیت، سادهگی و فردیت خلاصه میکنند. از دیدِ مینیمالیستها: “هنر، پدیدهی انتزاعی است که اساس خود را بر پایهی سادهگی بیان و روشهای ساده و خالی از پیچیدهگیِ معمولِ فلسفی یا شبه فلسفی میگذارد و بیشتر بر بازتاب فردیّت هنرمند اتکا دارد.”
• نگرهی مُدرنسیم در بارهی هنر:
از نظر مُدرنسیتها، “هنر، یکنواختیِ ارگانیک (انداموار) را در هم میشکند و کُلیّت دروغین را انکار میکند. لذت بردن از این هنر، نیازمند اندیشیدن است. هنرمُدرن اصل را بر ویرانی عادتهای زیباییشناسانه گذاشتهاست؛ پس هم به استقلالِ فکر نیاز دارد، و هم موجبِ آن میشود.”
ادامه خواندن ● نگرههایی در بارهی چیستی هنر : جاوید فر هادما را برای سوز و گداز آفریده است
گویی که در تنورِ خباز آفریده است
یک عده را رذیل و حرامی و بیشرف
مابقیه را فرشته و ناز آفریده است
ادامه خواندن عجایب! – هارون یوسفیطواف عشق در حرم واژگان!
اگر شاعری در زلالِ سحرنوازِ نرگسِ فتنتزایِ تو اسیر گشت
و دل را در محرابِ ملکوتیِ مهرت نهاد،
بدان که نامت را، نه بر صحیفهی نسیان خیز و نه بر رقعهی زوالپذیر، که بر دیبایِ مرصعِ سخن، به لثهی روح و حبرِ فؤادِ مجذوب، مذهب خواهد نگاشت.
ادامه خواندن طواف عشق در حرم واژگان! احمد محمود امپراطوراحمد محمود امپراطور در سال 1363 هجری آفتابی در شهر زیبا کابل دیده به دیدار هستی آشنا کرد وی فرزند شیر احمد یاور کنگورچی و نواده ی مرحوم وکیل نظام الدین است که اصلیت اش ریشه در بستر شعر و ادب دارد و پیوند نصب اش را به داملا ارباب محزون یکی از شعرا مشهور ولایت بدخشان می باشد گره خورده است هنوز کودک بیش نبود که سینه اش به زیور کلام خداوند آراسته گردید و تعلیمات دینی و مذهبی آموخت بعد شامل مکتب گردید و تا صنف سوم در لیسه عالی حبیبیه شهر کابل به کسب علم پرداخت و بعد بنابه مشکلات امنیتی در کشور با اعضای خانواده اش راهی دیار آبا و اجداد اش یعنی ولایت بدخشان گردید و در ولسوالی کشم باستان قریه کنگورچی اسکان گزید و به ادامه تحصیلات ابتدایی اش در لیسه عالی کشم پرداخت و تا صنف دهم در آنجا بود تا دوباره وضعیت کشور بهبود یافت و به کابل برگشت و سند تحصیلات ابتدایی خود را از لیسه عالی عبدالهادی داوی به درجه اعلی بدست آورد .
ادامه خواندن معرفی شاعر جوان احمد محمود امپراطورنقشآفرینی و پرداختن به نمایش، مانند هنرهای دیگر، در افغانستان ریشۀ ننوشته و گذشتۀ فراموششده دارد. کارکردهایی از این دست برمیگردند به راهاندازی برنامههای شادیانه در دربار فرمانروایان، و گاه برای شادمان یا سرگرم نگهداشتن مردم. آنچه امروز در افغانستان تیاتر، درام، فلم و . . . نامیده میشوند، دنبالۀ همان نمایشهاست. برای یافتن سرآغاز هنرنمایی روی ستیژ، میتوان نیمۀ پسین دهۀ 1920 را نشانی کرد. پس از کمابیش بیست سال خموشی و فراموشی، در نیمۀ نخست دهۀ 1950 ساختن تماشاگاههای فراخ در چند گوشۀ کابل مانند چمن و پل محمودخان رویدست گرفته شدند. باید از نقش رادیو، سینما و تلویزیون در شگوفایی هنرهای نمایشی نیز یاد کرد. البته اینجا سخن از دور دوم رادیو کابل، پس از اپریل 1941 است، زیرا آمدن و خاموش شدن بار نخست رادیو در دو اتاق کوچک “کوتی لندنی” نزدیک پل آرتل در 1926 گذرا بود و برای بازتاب هنر زمینه نداشت.
ادامه خواندن آوازی از فرازا : داکتر صبور الله سیاه سنگ