حماسه آفرینی حق طلبانه زنان در موجی ازخشونت آفرینی های طالبان  :مهرالدین مشید

هرچند پس از تصرف کابل بدست طالبان تمام مردم افغانستان تکان خوردند و چتر یاس و افسرده گی و فقر و بیکاری در سراسر کشور دامن گسترد؛ اما زنان به مثابهء محروم ترین قشر جامعهء افغانستان بعد از به قدرت رسیدن طالبان بیشترین ضربه را متحمل شدند و با از دست دادن حق کار و آموزش و حقوق بنیادی شان به آسیب پذیر ترین قشر جامعه بدل شدند. زنان شجاع و با شهامت افغانستان که زنده گی خود را تحت سیطرهء طالبان در مرزی از فاجعه و فلاح احساس می کنند.

آنان باتوجه به حس شدید زن ستیزی طالبان به زودی درک کردند که باید هرچه زودتر به فصل انتظار پایان داده و با جدیت تمام به اعتراض در برابر آموزش ستیزی طالبان به پا خیزند تا حق خود را از کام طالبان بیرون کنند. زنان درک کردند که حق گرفته می شود و حق داده نمی شود. این حس مشترک سبب شد تا زنان سراسر کشور دست بدست هم بدهند و با حمایت از یکدیگر جنبش سرتاسری زنان را در کشور بوجود آورند و خانم هدا توانست که صدای اعتراض زنان افغانستان را در نشست ناروی بلند کند و صدای مظلومانهء زنان افغانستان را به گوش جهانیان برساند تا حمایت و توجهء جهانیان را به زنان شجاع افغانستان جلب کنند.
آری ایستاده گی تمنا ها و پروانه ها و هدا ها و تهمینه ها در برابر طالبان چماق و کیبل بدست، عزم و ارادهء استوار و خلل ناپذیر زنان با غرور افغانستان را در سطح ملی و بین المللی به نمایش گذاشت.

ادامه خواندن حماسه آفرینی حق طلبانه زنان در موجی ازخشونت آفرینی های طالبان  :مهرالدین مشید

هر کئ از طالب حـــــمایت میکند -در حقیقت یک جــــــــنایت میکند« استاد جلال را رها کنید» : نذیر ظفر

هر کئ از طالب حـــــمایت میکند

در حقیقت یک جــــــــنایت میکند

بر وطن بر دین و بر هر هموطن

تا دم محـــــشر خیانـــــــت میکند

(ظفر)

بعد ازینکه طالبان امارت شانرا اعلام کردند ؛ امیر طالبان تمام مخالفین شانرا با صدور یک فرمان مورد عفو قرار داد و رسانه ها مکررا انرا انتشار دادند. اما خلاف وعده و فرمان قتل و تعقیب و دستگیرئ روز بروز بیشتر گردید ؛ فقر ، بیکارئ و فرار از وطن دستاورد امارت طالبانئ محسوب میشود.

ذبیح الله مجاهد سخنگوی طالبان در هر نشست رسانه ای اظهار کرد که عفو عمومی برای  همه یکسان است و ما مطابق شریعت نبوی و قوانین اسلامی عمل میکنیم که نکردند و نمیکنند و بقران خدا ایمان ندارند زیرا خداوند در آیه 178 سوره بقره عفو و گذشت به ویژه در حال قدرت بر انتقام و مجازات را می ستاید و بر کسانیکه در حال قدرت و توان از حق خویش میگذرند و با بزرگواری چشم مجازات میبندند آفرین میفرستد و انرا به عنوان امر معروف و پسندیده مورد تشویق قرار میدهد.

ادامه خواندن هر کئ از طالب حـــــمایت میکند -در حقیقت یک جــــــــنایت میکند« استاد جلال را رها کنید» : نذیر ظفر

پایداری جنبش حق طلبانهء زنان با شهامت افغانستان خجسته باد: مهرالدین مشید


نیاز همصدایی جهانیان با فریاد های عدالت خواهانهء زنان افغانستان

در مقابل طالبان انسان های اولیه نمی توانیم خاموش باشیم
خاک پاکم را گرفتی، تخته مشقم را نگیر


این شعار های زنان معترض و با شهامت افغانستان است که به عنوان اعتراض به طالبان، انسان های اولیه خطاب کردند و گفتند که در مقابل طالبان این انسان های اولیه نمی توانند، خاموش باشند. این شعار در نهایت منتهای مظلومیت و محرومیت زنان افغانستان را نشان می دهد که چگونه با دشواری های دست و پا گیر در نبرد هستند و از سویی هم ایستاده گی و مقاومت و شهامت رادزنان افغانستان را با واژه های خیلی زیبا و پرمعنا چه با شکوه به نمایش می گذارد. این شعار در واقع فریاد رسا و بلند میلیون ها زن محروم افغانستان است که حق انسانی و حقوق بشری آنان بوسیلهء طالبان غصب شده و از امتیازها و حقوق انسانی شان محروم شده اند. این شعار در واقع خشم و نفرت و انزجار درون کوب هزاران زن است که از سوی طالبان این سینه چاکان کذایی شریعت زیر چتر اسلام برآنان بیرحمانه تحمیل شده است.

ادامه خواندن پایداری جنبش حق طلبانهء زنان با شهامت افغانستان خجسته باد: مهرالدین مشید

کنفرانس اسلامی و تلاش های ناکام تروریست پرورانهء پاکستان
 و اظهارات غیرمسوولانهء عمران خان
: مهرالدین مشید


گردهمایی سازمان کنفرانس اسلامی پیرامون اوضاع افغانستان روز یکشنبه ۲۸ قوس در اسلام آباد برگزار شد. این کنفرانس به اشتراک ۵۷ کشور اسلامی و ۷۰ شرکت به خواست عربستان با میزبانی پاکستان دایر شده بود. 

در این کنفرانس افزون بر وزیران خارجهء کشورهای : بوسنی، اردن، سوما لی، کویت، ترکیه، ایران ، گیبون، عربستان، پا کستان، آذربا یجان، اند و نیزی، بحرین، گمبیا، سیرا لیون، فلسطین، ما لیزی، قبریس، وزیر ترانسپورت ازبکستان ، وزیر خارجه امارت، ده معاون وزیرخارجه ، رئیس با نک انکشا ف اسلامی ، دبیر کنفرا نس اسلامی وهفتاد شرکت ، حضور دا شتند.

 هدف این ‌کنفرانس جلب کمک های بشری به مردم قحطی زدهء افغانستان و نجات این کشور از فروپاشی اقتصادی بود؛ اما اظهارات غیرمسوءولانه و توهین آمیز عمران خان در مورد آموزش دختران در افغانستان و سکوت مرگبار متقی سرپرست وزارت خارجهء طالبان در برابر اراجیف گویی خان، فضای این نشست را تحت شعاع درآورد.

ادامه خواندن کنفرانس اسلامی و تلاش های ناکام تروریست پرورانهء پاکستان
 و اظهارات غیرمسوولانهء عمران خان
: مهرالدین مشید

صد سیب سرخ ؛ داستان کوتاه : رویا عثمان انصاف

از قول محمد سمیع عثمان انصاف

این عنوانِ حکایتیست که سالها‌ پیش، خانه به خانه و زبان بزبان می گشت اما متاسفانه،  مدتهاست که مردم بجز شنیدنِ آهنگ و موسیقیِ سروده ء صد سیب سرخ، از رازهای که در دل این سروده پنهان است، آگاهی ندارند.  

(صد سیب سرخ) 

حکایتی از دوستی و محبت پر خلوص و پاکِ نرگس و فرهاد است که آنها سالها قبل در یکی از قریه های ولایت شمال زنده گی می کردند.

قابل یادآوریست که در آن زمانه ها، ولایت شمال ولایاتی چون بغلان، کاپیسا، پروان، ارغنداب و چند ولایت دیگر سمت شمال را در بر می گرفت.

در یکی از قریه های زیبایی همین خِطه، دختر و پسر زیبایی در همسایه گی هم متولد شدند که والدین شان اسم نرگس و فرهاد را به آنها مسمی ساختند. 

طبق رسم و عنعنات آن موقع،  اطفال جهت آموزش و کَسبِ تعلیم قرآن و زبان،  به مدرسه نزد آخوند ها فرستاده می شدند و کتابهایِ  چون چهار کتاب و  حافظ را می‌آموختند. 

نرگس و فرهاد هم که پنج، شش ساله شدند، شامل مدرسه گردیدند و هر دو یکجا به مدرسه می رفتند و یکجا بخانه بر می گشتند. در قریه ء که آنها زندگی می کردند، از جمله ء قریه های سرسبز و پربار شمال به شمار می‌رفت.

ادامه خواندن صد سیب سرخ ؛ داستان کوتاه : رویا عثمان انصاف

لیلا صراحت روشنی ؛ بخش اول -نوشتهء : محمد ظریف رستمی

لیلا صراحت روشنی، در بیست و‌سوم جوزای سال ۱۳۳۷ خورشیدی در شهر چایکار، مرکز ولایت پروان زاده شد .سال ۱۳۵۹ خورشیدی از دانشکده ادبیات فارسی دانشگاه کابل سند لیسانس گرفت و پس از آن به عنوان معلم ادبیات فارسی در لیسه عالی “ملالی” مشغول به کار شد. نخستین آموزگارش در زمینه‌ی شعر و ادبیات پدرش، زنده‌یاد غلام‌شاه سر شار روشنی، بود که او نیز شاعر بود و بعد با واصف باختری آشنا شد و شعرهایش توسط او نقد و بر رسی می‌شد. 

در اواخر سال ۱۳۷۵خورشیدی که کابل به تصرف گروه طالبان در آمد، لیلا صراحت به پشاور پاکستان رفت و پس از مدتی به کشور هالند پناهنده شد.

لیلا صراحت روشنی دو سال پایانی عمرش را با سرطان مغز دست و پنچه نرم کرد و سر انجام در روز جمعه، دوم اسد سال ۱۳۸۳خورشیدی، چشم از جهان فروبست. پیکرش از هالند به کابل منتقل شد و در همان‌جا به خاک سپرده شد .

استاد واصف باختری، مقدمه ای با عنوان 

“یک مقنعه و صد آتشفشان” بر کتاب 

“سنگ‌ها و آیینه‌ها” در مورد شعر‌های لیلا صراحت روشنی نوشته است 

” روان من شعر لیلا صراحت روشنی را می‌پذیرد، روان من مسطح است، روان من ژرفا ندارد که بگویم تا ژرفای خویش شعر لیلا صراحت روشنی را می‌پذیرد. شعر لیلا صراحت روشنی نافذ است. سیلاب خود نمی‌داند که عمقش چه اندازه است، ولی سیلاب با گذار سنگین خویش مسیل می‌آفریند و مسیل را عمق می‌بخشد. لیلا صراحت روشنی هیچ‌گاه حتا نیم‌گامی هم برای مطرح شدن بر نداشته است. این نه‌تنها سخن من است، بل بسیاری از هوا‌خواهان شعر او بر آنند و من بیافزایم که وی تنها از سر حجب و فروتنی بدین روش نگراییده، بل به نیروی قریحت و به اصالت شعر خویش باورمند است. خاموشانه می‌خواند و می‌سراید و می‌نویسد.

ادامه خواندن لیلا صراحت روشنی ؛ بخش اول -نوشتهء : محمد ظریف رستمی

اسارت  شعر از : مهرو

عنانم را به حیوان میسپارند!

به وحشی ها ی نادان میسپارند

به خفاشان عصر و قاتل ما

به جلادانِ دوران میسپارند!

چه سازم کشورِ بی صاحبِ ما ؟؟

به جاسوس و غلامان میسپارند

ادامه خواندن اسارت  شعر از : مهرو

روایت سقوط یک شهر؛ ‘قلب من کابل در کوله آبی جا نشد. نوشته: رویینا شهابی روز نامه نگار افغان

  رویینا شهابی، روزنامه‌نگار افغان و کنشگر حوزه زنان آخرین روزهای پیش از سقوط کابل و احساساتش را از قدم به قدم پیشروی نیروهای طالبان روایت کرده است. او با بیش از یک دهه فعالیت اجتماعی، پس از سقوط کابل موفق شد از کشورش خارج شود؛ اما از این «تبعید ناخواسته به نام مهاجرت» دردمند است. روایت او را در مجموعه صد زن بخوانید.

سکانس اول: نمی‌توانم ذهنم را آرام کنم. معده دردم دوباره شدت گرفته و مدتی‌ست بدون داروهای معده دیگر از پس‌اش بر نمی‌آیم. شهر آبستن ناآرامی‌ست، دردش زیاد شده و انگار این درد را با خلوص ویژه‌ای به من و به ما تزریق می‌کند. همین چند شب پیش بود، بله دقیقا ۱۲ اسد/مرداد همین سال، که طنین الله اکبر کابلی‌ها در حمایت از نیروهای ‌‌‌‌امنیتی و مخالفت با طالبان، انگار مرهمی ‌موضعی شد بر تن دردمند شهر که تسکین بخشید و کابل آن شب توانست چند ساعتی ‌بی‌درد چشم برهم بگذارد و با تمام زخم‌های عفونی‌‌‌اش بخوابد.

ادامه خواندن روایت سقوط یک شهر؛ ‘قلب من کابل در کوله آبی جا نشد. نوشته: رویینا شهابی روز نامه نگار افغان

بی نظمی در جنگل از کجا شد؟: رویا عثمان انصاف

از کتاب داستان آموزنده برای اطفال و نوجوانان 

جنگل زیبا و سرسبز در کنار سرک شاهراه قرار داشت که حیوانات رنگارنگ و گوناگون در این جنگل زندگی مي کردند. شیر بزرگ این جنگل بود و جنگل را کنترل می کرد. یکروز برای شیر کاری پیدا شد و شیر از جنگل برای مدتی بجای دور رفت.  به مجردی که شیر دور شد و همه حیوانات دل شان جمع شد، خیلی خوشحال شدند. آنها از آن همه قانون و مقرراتی که شیر در جنگل گذاشته بود به تنگ شده بودند. آن شب را همه جشن گرفتند و خوردند و نوشیدند و همه چیز را تیت و پراگنده ساختند و بخواب رفتند.  فردای آنروز همه تا دیر خوابیدند. چوچه های فیل مکتب و چوچه های گوره خر به نرفتند.   مرغابی ها هر وقتی می خواستند، پر می‌زدند و خود را به آب حوضچه می انداختند و آب را گل آلود و کثیف می ساختند و اینکه دیگران از آن آب می نوشیدند برای شان اهمیتی نداشت. فیل ها بخاطری ساعتیری درختان را از ریشه می کندند و با آن بازی می کردند و متوجه نبودند که به این شکل جنگل را از بین می‌برند. 

زرافه که گردن بلند داشت، برگهای بالای درخت‌های را  می خورد ، که بالای آن لانه پرنده ها بود و بار بار خانه ی پرنده ها را خراب می کرد و فرار می کرد.

ادامه خواندن بی نظمی در جنگل از کجا شد؟: رویا عثمان انصاف

در جاده های نا هموار این سرزمین : نصیر فیاض

داستان کوتاه و فرضی پا برهنه گان روز گار

تصویر از پسر خورد سال که در حادثه انتحاری امروز در کابل جام شهادت نوشید .روحش شاد و یادش گرامی باد.

درست 16 سال داشت. و تلاش میکرد تا با کشیدن بار سنگین زندگی برای دو خواهر کوچکش غذا فراهم کند.

هر صبح زود با چشمان خسته و دستان کفیده از سردی هوا به جاده های نا هموار تاریخ,دنبال لقمه نان سرگردان بود.

شبهای سرد خزانی را در کنار مادرمریض و خواهران کوچکش ,در یک کلبه دور افتاده از چشم ثروتمندان این جاده, با شکم گرسنه میگذراند و فردای آن روز باز هم دنبال لقمه نانی سرگردان میبود.

مادرش .

پسرم خواهرت بیمار است و به داکتر یا حد اقل یک چند دانه تاپلیت نیاز دارد .

ادامه خواندن در جاده های نا هموار این سرزمین : نصیر فیاض

مکتب ما عشق ما : رویا عثمان انصاف

از کتاب داستان آموزنده برای اطفال

شاگردان نسبت گرمی هوا از مکتب برای یک هفته رخصت شده بودند. روز سوم رخصتی بود و ثنا خیلی در خانه دق آورده بود. او از سر صبح از  مادرش میخواست تا با او بازی کند. مادر ثنا در کارهای خانه مصروف بود و برادر کوچک اش هم گریه داشت. از صبح که به‌ ثنا می گفت صبر کن کار دارم تا بعد از ظهر که برادر کوچک ثنا را خواب برد و مادر ثنا کمی راحت شد ثنا را در پهلوی خود جا داد دستانش را داخل موهای ثنا برد و به نوازش دادن موی های او پرداخت. آنگاه چشمانش را بست، آهی کشید و گفت: چار ساله بودم. عصر روز بود که پدرم با کتابی الفبا بدست به خانه داخل شد. کتاب را روی سینه اش گذاشته بود. و من فورا چشمم به کتاب افتاد. دویده پیش پدرم رفتم. پدرم کتاب را که نو جدید بود و بوی بسیار خوشی می داد بمن داد. من از شوق خودم را گم کردم. بعد از آنروز مادرم با من درس می خواند. او تا یک صفحه می خواند من عاجل از بر می کردم و به صفحه ی بعدی می رفتم تا زود زود به آخر کتاب برسم. از آنروز به بعد هر روز از مادرم می پرسیدم که من چی وقت به مکتب می روم. تا یکروز مادرم مجبور  شد که در سن پنج سالگی مرا شامل مکتب کند.

ادامه خواندن مکتب ما عشق ما : رویا عثمان انصاف

سر بی‌سینه‌ی کابل | روایتی از روحینا حیدری فعال حقوق زنان: جلال الدین آرین

بله ، ما چنین نویسنده های باصلابت و توانایی را داریم که خامهٔ شان ما را بیاد بالزاک ، هوگو ، تولستوی ، داستایوفسکی و آنتون چخوف می آورد . بدون شک جای افتخار است !

کابل پس از چند ماه به سری می‌ماند که سینه‌ی برای ماندن و زار زار گریستن ندارد. من دختری بودم که رقص تانگو را با برگ‌های درختانِ باغِ بالا به تماشا می‌نشستم و هیاهوی گسترده شهر را رقصِ دیوانه ‌وار فلامنکو می‌دیدم. چادرهای درختانِ مکتب با لباس‌های سیرتاکی چرخ می‌خوردند. ما به جهان خیلی نزدیک بودیم به همان اندازه که دل آدم‌های فقیر با خدا نزدیک است، مثلِ تمام مردانی که در خلوت می‌گیرند و به خالق نزدیک‌تر می‌گردد. کابل شهر جهان‌وطنی بود City of The World حال سر به بالین بی‌کسی مانده است. شهروندان‌اش، جهان‌وطنی بودند. هرکس هرجای که دل‌اش می‌خواست خودش را در همان‌جا می‌دید، در اپراهایی گوناگون چون عروس فیگارو، کارمن، آیدای در عالم خیالات می‌رفتم. می‌خواستم به تنهایی برای زدودن غم‌ها یاللی را پلی می‌کردم. من یک نویسنده تازه کارم، کابلی را بدون موسیقی می‌بینم، شهری که ریتم‌های اندوه‌ناک‌اش نیز  نوستالژی شده‌اند.

ادامه خواندن سر بی‌سینه‌ی کابل | روایتی از روحینا حیدری فعال حقوق زنان: جلال الدین آرین

یکی از جنایات جنگی نظامیان متجاوز واشغالگرامریکایی در کابل: محمد حنیف حریف

یکی از جنایات جنگی نظامیان متجاوز واشغالگرامریکایی که منجر بخاک وخون کشانیده شدن یک خانواده بی گناه وبی دفاع درشهرکابل گردید.

بتاریخ ۱۵ اگست سال روان یک هواپیمای بی سرنشین امریکا یک خانه مسکونی را درکابل  هدف شلیک راکتی قرارداده که طی آن ۱۰ تن از اعضای این خانواده ازجمله ۷ کودک که کوچکترین شان ۲ سال داشت به قتل رسیدند.

امریکایی ها مدعی شدندکه مقصد حمله گروه داعش بوده است .واما وزیر دفاع امریکا به فردای همان روز، از حمله اشتباهی شان معذرت خواست.

خانواده احمدی متضرر طلب جبران خساره ویا غرامت نموده است. ولی بعداز بیشتر از دوماه پنتاگون به اصطلاح نتایج بررسی خنده دار اشرا بشکل زیر همگانی ساخته است:

 «ما در یورش پهپادی خود در کابل قانون جنگ را نقض نکرده ایم.»

بر پایه پژوهش وزارت دفاع امریکا، یورش پهپادی امریکا که منجر به کشته شدن ۱۰ غیرنظامی به‌شمول هفت کودک در کابل شد، قانون جنگ را نقض نکرده است.

ادامه خواندن یکی از جنایات جنگی نظامیان متجاوز واشغالگرامریکایی در کابل: محمد حنیف حریف

روان چنین جوانانی همهء ما را به دادخواهی فرا می‌خواند! روان این جوان آگاه و آزاده، یما جان سیاوش شاد باد!: استاد پرتو نادری

 · 

خانواده یما سیاوش، مجری مطرح تلویزیونی که چند ماه پیش در کابل کشته شد، می‌گویند که قضیهٔ قتل او را به عنوان نمونه‌ای از قتل‌های هدفمند خبرنگاران به دادگاه جنایی بین‌المللی لاهه و سازمان ملل سپرده‌اند.

ولی تلاش‌های مکرر خانواده آقای سیاوش برای جلب توجه سازمان ملل برای تحقیق در باره قتل او هنوز بی‌نتیجه بوده‌است.

در تازه‌ترین اقدام، هایدی دکستال، وکیل مدافع حقوق بشر در لندن، پرونده آقای سیاوش را به عهده گرفته و دوشنبه ۱۲ جولای به دادگاه جنایی بین‌المللی لاهه و به گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در امور آزادی بیان فرستاده است.

دادگاه جنایی بین‌المللی و همچنین سازمان ملل تاکنون پاسخ رسمی نداده‌اند. 

یما سیاوش، مجری پیشین تلویزیون طلوع، وقتی در ۱۷ عقرب ترور شد کارمند بانک مرکزی افغانستان بود. در این رویداد دو همکار او نیز کشته شدند.

ادامه خواندن روان چنین جوانانی همهء ما را به دادخواهی فرا می‌خواند! روان این جوان آگاه و آزاده، یما جان سیاوش شاد باد!: استاد پرتو نادری

خورشید با من میدرخشد« از کتاب داستان‌های آموزنده برای اطفال (سمیرای شرمندوک) : رویا عثمان انصاف

سمیرا دختر شش ساله بود. او هر وقتی که خانه ایشان مهمان می آمد و یا بیرون با مادرش می رفت و یا خانه ای کسی مهمان می شدند‌، در پهلوی مادرش میچسپید و از جایش تکان نمی خورد. او حتی با اطفال دور و بر خود ساعتیری و بازی نمی کرد. 

مادر سمیرا، پدرش، و مادر کلانش هر قدر که به او می گفتند و نصیحت اش می کردند جایی را نمی گرفت و سمیرا همانطور خجالتی که بود، بود‌.  حرف هیچکس بالای او تاثیر نمی کرد و اگر کسی به او سلام می داد و یا نامش را می پرسید، سمیرا فورا  در عقب مادرش پنهان می شد و جوابی کسی را نمی داد. او اینگونه مدام مادر خود را نزد دیگران خجالت زده می ساخت. سمیرا از اینکه جلد تاریک‌تر نسبت به دیگر اطفال داشت از آنها دوری می کرد و خجالت می کشید. 

او خوش نداشت که با هم سن و سال های خود بازی کند. این حالت او از وقتی شروع شد که اطفال که او را درست نمی شناختند، فکر می کردند سمیرا نظر به رنگ جلدش حتما هندی است و گاهی از او می پرسیدند که تو هندو هستی؟ و گاهی هم بچه های بی ادب کوچه او را سیاهکگ و نان ذغال صدا می کردند‌.

ادامه خواندن خورشید با من میدرخشد« از کتاب داستان‌های آموزنده برای اطفال (سمیرای شرمندوک) : رویا عثمان انصاف

قسمت دوم داستان عاشقانه (عشق دو سوی خط دیورند) :رویا عثمان انصاف

شب شد و جهانگیر به خانه رفت. بینظیر در مهمان خانه بالای زمین نشسته بود و همچنان از  قهر و غضب اش کاسته نشده بود. جهانگیر به اتاق نشمین داخل شد و به خدمتگار گفت که مهمانه بگو که کارش دارم. وقتی خدمتگار پیغام او را به بینظیر رساند. بی نظیر با خشم و صدای بلند گفت: ” مه هیچ گپی با کسی ندارم.” جهانگیر که در دهلیز صدای او را می شنید، دم اتاق بینظیر آمد و گفت: ” درست اس پس گپ مره بشنو.”

“زور اس چطور؟”

“بلی! “

“تا حالی هیچکسی بزور کاری ره بالای مه تحمیل نکده. مه بسیار تیز هستم خان. و بسیار خطرناک هم.” 

جهانگیر لبخندی زد و سرش را پایین کرد.

” خنده چی ره میکنی هه؟”

و بینظیر چپ شد. 

” چپ چرا شدی؟ دگام ده باره ی خود بگو. دو نفر اگر همدگر خوده بشناسن بسیار خوب اس.” 

“تو دیوانه هستی چی بلا؟”

ادامه خواندن قسمت دوم داستان عاشقانه (عشق دو سوی خط دیورند) :رویا عثمان انصاف

جلسه استانبول : شعر از گرداب

امریکای کی شود همدم به مُلک زار ما

کی بشوید گندگی های کشور بیمار ما

ایدریغا طالب و داعش و ناتو همدم اند

در دیارم تیره ساختن روزنهٔ روزگار ما

درب بن بست سیاسی مُلک ما پیچیده است

چونکه افتاده بدست امریکا افسار ما

ادامه خواندن جلسه استانبول : شعر از گرداب

من نه تاجیکم نه پشتون، «خطه ام افغان ستانست»… لینا روزبه حیدری

من نه تاجیکم نه پشتون، نی هزاره نه ز ترکم

نی ز ازبک، نه بلوچم نی ز ایماق سترگم

من به مذهب نی ز سنی، نی ز شیعه، نه ز سیکم

نی دورنگم، نی دروغم، نی فسادم، نی شریکم

نی شمالی، نی جنوبی، نه ز غربم، نه ز شرقم

نی ز کوی فتنه پیشان، نی پی تشویق فرقم

نی بفکر جنگ لفظم، نی بفکر تهمت و شر

ادامه خواندن من نه تاجیکم نه پشتون، «خطه ام افغان ستانست»… لینا روزبه حیدری

عزیزانم بیایید، بخوانیم و بدانیم که ما کی هستیم!: سهیلا احمد

تاجیک ها یکی از قوم های آریایی استند، مردم شجاع، متمدن و دارایی تاریخ پرافتخاری استند.

تاجیک مردم تاج دار معنی میدهد، تاجیک قوم بومی (اصلی) خراسان بزرگ (افغانستان امروزی) استند که 43 فیصد افغانستان را، 90 فیصد تاجیکستان را، 15 فیصد اوزبیکستان را، 2 فیصد چین را و 10 فیصد ایران را تشکیل میدهند.

مردم پامیری بدخشان افغانستان، تاجبکستان و چین هم دراصل تاجبک اند فقط زبان شان فرق دارد اما به دلیل نامعلوم در افغانستان پامیرها را جدا از تاجیک ها میدانند و حتا در سرود ملی پامیری ها را جدا از تاجیک ها سرودند در حالیکه در چین و تاجیکستان پامیری ها را تاجیک میگویند.

فیصدی تاجیکان در شمال هندوستان، پاکستان و کشمیر نیز وجود دارند.

قوم دئی در ترکمنستان نزدیک دریایی خزر و قوم آوار در جمهوری داغستان روسیه نیز تاجیک اند که از میهن خود به آنجا مهاجرت کردند.

زبان تاجیک ها فارسی میباشد. 

تاجیک ها با فارس ها، کردها، لرها و دیگر اقوام آریایی همتبار استند.

تاجیک ها مردمان شهر نشین استند و پیشه اکثریت شان بازرگانی و تجارت میباشد.

مردم تاجیک در سال 21 هجری/642 میلادی توسط حضرت عمر فاروق (رض) و حضرت عثمان غنی (رض) به دین مقدس اسلام مشرف شدند و تمام مردم تاجیک مسلمان استند.

ادامه خواندن عزیزانم بیایید، بخوانیم و بدانیم که ما کی هستیم!: سهیلا احمد

(داستان عاشقانه (عشق دو سوی خط دیورند) قسمت اول : رویا عثمان انصاف

این داستان عشق جهانگیر به بینظیر و یک قصه ی دردناک واقعی است که سالها قبل در سرحد تورخم اتفاق افتاده بود.

طوریکه همه آگاه اند که قبایلی که در دو طرف خط دیورند زندگی دارند، به قبائل سرحدی معروف اند. این قبایل در طول تاریخ، مردم مستقل و سلحشور بوده اند و به ندرت به فرمان های حکومتی سر تسلیم می گذارند. عرف، عادات و رسوم خاص خود را داشته اند که به ارزشهای پختونولی معروف است.

عدم اطاعت این مردم  برای دولت های حاکم گذشته اکثرا درد سر ایجاد می کرد. بنا عبدالرحمن خان برای حل این معضله، با انگلیس ها در مذاکره نشست تا میان این قبایل، سد و مرزی ایجاد نماید و اتحاد و اقتدار محلی پشتون ها را برای مدت طولانی، درهم شکند و از بین ببرد. 

روی همین ملحوظ، قرارداد امیر عبدالرحمن خان در سال ۱۸۹۳ ، امضا گردید، و بواسطه ای این قرارداد خط دیورند مرزی بین افغانستان و پاکستان شناخته شد و قبایل جدا ساخته شد.

موافقتنامه مذکور که مرز بین هند و افغانستان را تعیین می کرد، فقط برای صدسال رسمیت داشت.

اما پاکستان از زمانی  که از بدنه هند جدا شده است، رابطه خوبی با افغانستان نداشته است و مدام در مرزهای جنوبی و شرقی، با افغانستان در گیر بوده و مشکلات بیشماری را نیز خلق نموده است.

داستان ما نیز از همین منطقه و زمانی حکایت دارد که پشتون های دو طرف مرز را به فریب و نیرنگ به جان هم می انداختند و دشمن هم می ساختند. 

که بیشتر مسولیت تفرقه اندازی به عهده ای ملاهای هر دو طرف سپرده شده بود. و برای رسیدن به این هدف به آنها تعلیم و پول پرداخته می شد. 

ادامه خواندن (داستان عاشقانه (عشق دو سوی خط دیورند) قسمت اول : رویا عثمان انصاف

خودشناسی : لینا روزبه حیدری

چون نمیتوانم در مورد موضوعات سیاسی بنویسم و این خفقان را باید تا زمانیکه شرایط تغیر نکند، حفظ کنم. من هم اینجا روی هر موضوعی که به ذهنم خطور میکند مینوسم تا بنوعی عقده هایم را بخاطر انکه قادر نیستم تا در مورد تحولات سیاسی افغانستان و طالبان بنویسم، ارضا کرده باشم.

این دو سال گذشته، سالهای جالبی بود، سالهای مملو از واقعات، ویروس کرونا، خانه نشین شدن جهان، دیدن مردن میلیون ها تن به این ویروس، تغیر زندگی همه ما تحت تاثیر شیوع این ویروس و بعد گرفتن افغانستان توسط طالبان و غیره. من صادقانه ایندو سال را از نحس ترین سالهای که تا حال زندگی کردم میدانم بخاطر رنجی که این ویروس ها، ببخشید که ویروس کرونا و بعد طالبان، بر مردم روا داشتند.

اما از بعد شخصی، من که ذاتا درون گرا و انزوا پسند و خانه نشین هستم و بقول اطرافیانم اصلا زندگی ندارم و زندگی ام در ماندن در خانه خلاصه میشود، این سال خانه نشین شدن را بهترین سال زندگیم یافتم و در طول ان بنوعی به تبلور هویتی و شخصیتی رسیدم.

ادامه خواندن خودشناسی : لینا روزبه حیدری

شهر قحطی زده داستان تخیلی کوتاه: رویا عثمان انصاف

یک زمانی در شهر ما قحطی آمد و ما و تعدادی زیادی از مردم صبر نتوانستیم و خانه های خود را ترک کرده  به سمت شهر همجوار رخت سفر بستیم. وقتی بدان شهر رسیدیم که دیدیم،  آب و نان فراوان، دره ها سبز، جوش و خروش مردم، بسیار بود. اما بدی اینجا بود که دیدیم یکی خیلی پولدار است که قصرها دارد و صاحب  آخرین مدل موتر ها و بادی گارد با سلاح ثقیله و کش و فش است و دیگری از فقر در زیر آسمان خدا شب و روز می گذراند و برای  زنده ماندن،  دست دراز کرده و در بین سرک  گدایی می کند. چند روزی در این شهر ماندیم و کم کم واقف شدیم که ساکنان آن شهر مردم خیلی  بخیل و حسودی  اند. 

ادامه خواندن شهر قحطی زده داستان تخیلی کوتاه: رویا عثمان انصاف

اشرف غنی، رییس جمهور پیشین افغانستان با رسوایی از کشورش فرار کرد:نویسنده: زاک کاپلین ؛ مترجم ذبیح بهادر …منبع :امریکن پرسپکت

اشرف غنی، رییس جمهور پیشین افغانستان ماه گذشته پیش از این‌که افغانستان به دست طالبان بیفتد، با رسوایی از کشورش فرار کرد. البته این کار در بین حاکمانی که از طرف امریکا حمایت می‌شدند، غیرمعمول بود. او با توجه به این‌که سابقه تکنوکرات بودن را داشت و سند مقطع دکترای خود را نیز از دانشگاه کلمبیا به دست آورده بود، رابطه خوب خود با نخبه‌گان سیاست خارجی واشنگتن را حفظ کرده بود.

برخلاف محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی یا نوری المالکی، نخست وزیر سابق عراق، غنی همیشه یک رفیق فکری خوب و دوست اجتماعی‌ای بود. او [برای سیاسیون و نخبه‌گان خارجی] مهمانی‌های خوبی تدارک می‌دید. غنی در جریان پیش‌برد برنامه‌های تلویزیونی «TED» و انجمن‌های اندیشکده‌، توانست یک کتابی را در مورد بازسازی دولت‌های ناکام نیز بنویسد. با توجه به این اقدامات، در واقع رویکرد او طوری بود که گویا از اره استخوانی [یک نوع ماشین بُرنده که در این‌جا هدف از آن حرف‌های رُک و راست در گام اول است] خوشش نمی‌آمد.

ادامه خواندن اشرف غنی، رییس جمهور پیشین افغانستان با رسوایی از کشورش فرار کرد:نویسنده: زاک کاپلین ؛ مترجم ذبیح بهادر …منبع :امریکن پرسپکت

داستان ؛ شبهای سیاه گناه : رویا عثمان انصاف

داستان کوتاه:

وقتی شوهر گل مکی وفات کرد، گل مکی تقریبا سی و پنج سال داشت. نظر به کلتور و عنعنات این مردم، گل مکی باید خانم زن برادر شوهرش می شد. اما در اینجا اینطور نشد. گل مکی یک ایور داشت که  او هفت اولاد و یک زن بسیار شلیته داشت و خودش نیز علاقه و رغبتی چندانی به  ازدواج با زنی دیگر و یا  گل مکی که دارای چهار فرزند بود را  نداشت. پسر بزرگ گل مکی، شیرباز نزده سال داشت که کاکا و پدرکلانش او را برای کار و غریبی به عربستان سعودی فرستادند.

از پشت شیر باز، گل مکی یک دختر نیمچه جوان داشت. بعدش یک پسر دوازده ساله و بعدا دختر چهار ساله و آخری اش بود. از همین جا داستان گل مکی آغاز می شود. گل مکی زنیست که خواندن و نوشتن را تا حدی بلد است. اخراجات و ضروریات این خانواده توسط شیرباز که در یک هوتل در سعودی کار می کند، کاملا برآورده می شود. یعنی هیچ نوع مشکل اقتصادی ندارند. اما زن از تنهایی رنج می برد و آرزو دارد به زودی به شوهرش بدهند.  وقتی زن ایورش را می بيند که از خود شوهر دارد و خشویش از خود  و اینکه زن ایورش گاه ناگاه خودش را آراسته می سازد، گل مکی را می سوزاند و بخیلی اش را می افزاید. ولی نظر به اینکه برای بسیاری از اقوام ازدواج دوباره ی بیوه ی شان خارج از خانواده عیب پنداشته می شود و از جانب دیگر داشتن رابطه ی نامشروع در اسلام  نیز منع است، بنا در صورتی برقرار کردن و آشکار شدن چنین رابطه ی، سنگسار شدن زن و مرد لازمی می شود. لذا بالای زخم گل مکی نمک پاشیده شده و گل مکی همه راههای امید به شوهر کردن را بسته می بیند. 

ادامه خواندن داستان ؛ شبهای سیاه گناه : رویا عثمان انصاف