غلام سخی حلامیس  : صبـور الله سیاه سنگ

داکتر صبورالله سیاه سنگ

 دگراندیش زیاد شنیدهام و میدانم که هر دگراندیش دگرنویس است. اگر نام بخواهید، میگویم: غلام سخی حلامیس هزارستانی. بارها دیدهام دگرگون میاندیشد و دگرگونه مینگارد. امشبوضعیت غمانگیز شعر در افغانستانرا از وی خواندم با چندین پیام خوب و خرابی که در پایان برگهاش یادگار گذاشتهاند. برخی پیامها را خشن و نزدیک به دشنام یافتم. زیان همچو پیامها بستن دروازۀ گفتوگوست.آیا نبشتۀ حلامیس صددرصد درست است؟ نه! زیرا نویسندهیی که نوشتارش صددرصد درست باشد، هنوز آفریده نشدهاست. آیا میتوانست یا میتواند بهتر باشد؟ آشکارا آری. هر کار با کوشش بیشتر بهتر میشود.

خوانندۀ گرامی میتواند پرتوپلا گویی کنونی مرا نشنیده گیرد. البته، میتواند نیمی از نوشتۀ حلامیس را نیز ناخوانده انگارد. گستاخانه میخواهم نیم همان نیمه را نیزاز کیسۀ خلیفه بخشمو سپس بیفزایم: گیریم بیستوپنج درصد گفتههای او پذیرفتنی باشد، آیا بازهم با حقیقت تلخوضعیت غمانگیز شعر در افغانستانرویارو نیستیم؟

نیازی نخواهد بود به نمایندگی از نویسنده بگویم که سخن از روندهاست نه از استثناآت. اعشاریه چند شاعر خیلی خوب افغانستان را همگان میشناسند. به بیان دیگر، نوشتۀ حلامیسمخاطب خاصندارد. غوغای این آژیربا امبولانسدر کوچۀ همۀ ما پیچیدهاست. بیدار باشیم. ادامه خواندن غلام سخی حلامیس  : صبـور الله سیاه سنگ

در جستجوی عزیز خیاط : نوشته محترم زبیر پاداش

                                          هرکسی کو دور ماند از اصل خویش **** باز جوید روزگار وصل خویش !

سال 1994 از انستیتوت سینماتوگرافی دیپلوم را گرفتیم و هر کس پی کار و باری روزهای آینده ,خیالات در سر داشتیم که کجا برویم و زندگی را چگونه رقم بزنیم تا این افتخارات داشته را پرورش دهیم و مصدر خدمت برای مردم و کشور شویماز حالات سیاسی و جنگهای داخلی در کابل هر روز با خبر بودیم جز اشک و درد و غم چیزی نبود و امیدی برای برگشت به کشور نبود .

از قضا پروفیسور الکسی بتالوف هنرمند مردمی روسیه که استادم و ریس فاکولته تربیت هنر پیشگی بود در دیکانات فاکولته از من پرسید چه پلان داری کجا تصمیم داری کار کنی ؟ 

عرق کردم و خاموش ماندم , گفتم هنوز نمیدانم , به وطن نمیتوانم برگردم , در رینکها (مارکیت ها ) کار میکنم تا خدا چه بخواهد .

دستم را گرفت آورد پیش یکی از استادان فاکولته و گفت

انتخاب بعدی من این است , خودش بیرون شد و رفت .

استادم ( یوری باریسو ویچ الیشیفسکی ) گفت :

مکتبی را در مکسیکو سیتی بکمک انستیتوت هنرهای زیبای مکسیکو و به حمایت یک شرکت خصوصی ایجاد کردیم و به هفت نفر معلم ضرورت داریم , شش نفر حاضرند اگر تو بخواهی میتوانی با ما بیآیی .

حک و پک مانده گفتم فکر میکنم .

شب با دوست عزیزم سید همایون مروت مشوره کردم خندید و گفت این چانسی خوب است برو تا دیر نشده . ادامه خواندن در جستجوی عزیز خیاط : نوشته محترم زبیر پاداش

خاطرات تلخ از یک مهاجر افغان در ایران – نوشته: لیـنـا روزبـه حیـدری

https://www.facebook.com/1998382043555959/videos/555401048205802/UzpfSTEwNzc3NTAzNjY6MTAyMTUwNDA0ODgxNDA0NTU/?__tn__=%2CdC-R-R&eid=ARBLreBgTjToydFjPWI4hcEafUphhC20xZ2NFSAZvwSA0DAI7dLeVyvL6pVnNLdFyuAcU8KLU5lT4vMH&hc_ref=ARSXrNxP1pN8-0PrIX5XLOu1d4JDCoR4UypG05ae7mxE7Tq3FGED4O08jk-UVdV9px8&fref=nf

 

محمود طرزی پدر ژورنالیزم افغانستان

  محمود طرزی ، رهرو اندیشه سیدجمال الدین افغان ، موسس نهضت مشروطیت در جهان اسلام ، پدر ژورنالیزم افغانستان ، ادیب ، سیاست دان ، یار و یاور غازی امیرامان الله خان :
روز چهار شنبه اول سنبله ۱۲۴۴ ه ش مطابق اول ربیع الثانی ۱۲۸۲ خورشیدی ، 23 اگست 1886میلادی در شهر غزنین در نزدیکی های مرقد محمود غزنوی دیده به جهان گشود و از همین سبب او را محمود نام کردند.
در مورد تاریخ تولد محمود طرزی نظری وجود دارد که گویا در سال ۱۲۸۴ ه ق پابه عرصه و جود گذاشته است این مطلب در کتاب دیدنی ها و شنیدنی های محمود طرزی نیز تذکر رفته است.
اما بنابر دلایلی که وجود دارد سنه ۱۲۸۲ ه ق محقق تر به نظر می رسد.
پدر محمود طرزی غلام محمد خان طرزی در کوچه بارانه کابل زندگی میکرد. پدر کلان وی رحمدل خان ( متوفی ۱۲۷۵ ه ق ) از جمع پسران سردار پاینده محمد خان بارکزایی است که در قسمتی از قندهار حاکم بود.
روز گار کودکی طرزی مصادف است با عهد امیر شیر علی خان. این دوران برای محمود دورا نی بوده پر از عیش و تنعم که تصویر خوبی از آنرا میتوان در کتابش ( دیدنی ها و شنیدنی ها ) مشاهده کرد.
پدر محمود طرزی در دوران امیر عبدالرحمن از مقر بین دربار بود و محمود نیز گاهگاهی با پدر به دربار میرفت و امیر اورا گرامی میداشت. با اینکه نو جوان شانزده ساله یی بیش نبود رهبری یک گروه کوچک سپاه به وی سپرده شد.
ادامه خواندن محمود طرزی پدر ژورنالیزم افغانستان

سخاوت روانشاد شهید حاجی محمد عارف ظریف بر هموطنانش : امان مـعـاشـر

   حاجی محمد عارف ظریف سابق وکیل در پار لمان افغانستان و عیار مرد بر سکوی مهربانی یازده سال قبل از امروز در انفجار شهر پلخمری جان باخت و صدای روانسوز اش روح و روان یاران با انصاف در تجارت، پاکیزه گی و صداقت در کار ، وفا داری به رفاقت و قدر دانی را تکان میدهد.
مرحوم محمد عارف در تاشکند تاجر نامدار و شخصیت گرامی معروف و مشهور بودند که دست خیر آن به صد ها هموطن ما باز بود و بر همه درس انساندوستی و مهربانی میدادند..
ما با هم دوست بودیم
امروز یازده سال از شهادت آنها میگذرد ، خواستم خاطره ی از دیدار اخیر خود را بنویسم .
دیدار اخیر من با مرحومی در سال 2005 در هوتل انترکانینتال تاشکند بود در جمع هیات از تجاران افغانستان که در راس آنها معاون وزیر مالیه قرار داشت ،در تاشکند تشریف آوردند.
.
کارمندان قونسولگری افغانستان در شهر تاشکند انزمان در پهلوی پرابلها ساخته و وبافته خود شان بالای تجاران وارد مینمودند یکی هم از هر موتر باربری که داخل افغانستان میشد پرداخت دوصد دالر بنام فیس قونسولگری بود .
ادامه خواندن سخاوت روانشاد شهید حاجی محمد عارف ظریف بر هموطنانش : امان مـعـاشـر

چشم بستن به نتبحۀ رای زنی ایتلاف ها به مثابۀ “پیدا کردن سوزن در انبار کاه ” : مهرالدین مشید

  چشم بستن به نتبحۀ رای زنی ایتلاف ها به مثابۀ “پیدا کردن سوزن در انبار کاه “

  امروز به سر منزل مقصود زدی گام      دیروز اگر اشتر ما لنگ نمی بود

قرار است کمیسیون انتخابات تا آخر همین هفته جدول زمان بندی انتخابات ریاست جمهوری را اعلام کند. پیش از این ۳۱ ماه حمل سال ۱۳۹۸ هجری خورشیدی روز انتخابات ریاست جمهوری مشخص شده است تا کنون از چهره هایی که تا کنون محمد اشرف غنی رئیس جمهوری، عبدالله عبدالله، رئیس اجرایی دولت، حنیف اتمر مشاور پیشین شورای امنیت ملی، عمر داودزی وزیر پیشین داخله و شیدا محمد ابدالی، سفیر پیشین افغانستان در هند، از نامزدان احتمالی انتخابات ریاست جمهوری بهار آینده خوانده می‌شوند. هرچند به جز آقای غنی و دفتر آقای داودزی دیگران به گونۀ رسمی اعلام موضع نکرده‌اند. آقای غنی در گفت و گو به خبرگزاری بلومبرگ تکمیل برنامه‌های ناتمام و پایان دادن به جنگ ۱۷ ساله در افغانستان را هدف اصلی ورودش به رقابت‌های انتخاباتی اعلام کرده است. ادامه خواندن چشم بستن به نتبحۀ رای زنی ایتلاف ها به مثابۀ “پیدا کردن سوزن در انبار کاه ” : مهرالدین مشید

قصه اژدها : پرتو نادری

  تا اژدهایی را می کشتند، خود به اژدهای دیگری بدل می شدند و چنین بود که آن دهکده هماره قلمرو اژدها باقی ماند!
*********                                                                                             
باری دوستی روایت میکرد که روزگاری دهکدهیی بود افتاده در دامن کوهی. در آن کوه غاری بود فراخ و اژدهایی در آن میزیست. اژدها هر ازگاه از غار بیرون میزد و خود را به دهکده میرساند و دهکده را غارت می‌‌کرد. کودکانی را میبلعید، مردان و زنانی را و هر زندهجانی را که سر راهش میآمد. چون شکمش پر میشد، راه کوه پیش میگرفت وبه غار میرفت و چند روزی میخوابید تا باز بیرون آید.

مردمان به جان آمده بودند. زمین سخت بود و آسمان دور! سالها میگذشت و مردمان دهکده بودند که در شکم اژدها فرو میرفتند. اهل دهکده پس از هر هجوم اژدها گرد می آمدند وبا هم مشورت میکردند که چگونه میتوانند دهکده را از شر اژدها رهایی دهند؛ اما مشورهها به جایی نمیرسید، تا این که روزی جوانمردی قامت بلند کرد و گفت:
ای مردمان دهکده، بدانید که من امروز به جنگ اژدها می روم!

همهگان به حیرت به سوی او دیدند. شماری گریستند، چون می اندیشیدند که جوانمرد دیگر برنخواهد گشت. مردمان گفتند:
ما نیز با تو رویم تا در کشتن اژدها سهمی داشته باشیم؛ اما جوانمرد نپذیرفت و گفت:
ادامه خواندن قصه اژدها : پرتو نادری

مختصر معرفی رساله دکتور شمس الحق آریانفر بنام « راهی که من آمدم» : م – اسحاق ثنا

 در روز های اخیر دوست گرامی ام ژورنالیست آزاد و پرتلاش، رساله¬ی «راهی که من آمدم . . . » اثر گزیده های خاطرات دوست دیرینم دکتور شمس الحق آریان¬فر نویسنده، شاعر، پژوهشگر و ادبیات شناس دانشمند که شامل 142 صفحه و در برگیرنده¬ی 136 خاطرات است و به ویراستاری محترم انجنیر فریدون فرهمند در میزان سال جاری خورشیدی اقبال چاپ یافته جهت مطالعه چند روزی به اختیارم قرار داد، از لطف این ژورنالیست عزیز سپاسگذارم. 


من با مطالعه این اثر دریافتم هدف از نشر این رساله یادآوری گوشه¬ی از حقایق و سرنوشتی است که با طرز بیان ساده و موجز منحیث یک نویسنده¬ی آگاه دریافت خود و دیدگاه های خود را که شاهد آن بوده ترتیب و به مطالعه¬ی افراد جامعه مخصوصا برای نسل جوان که آینده سازان کشور اند، تقدیم می¬کند. بی گمان این خاطره¬ها در آینده جزء از تاریخ کشور عزیز ما خواهد بود.
و اما، در این رساله آن¬چه خود نویسنده¬ی محترم می¬نویسد: “. . . در تمام عمرِ آگاهانه¬ی خویش بی تفاوت نزیسته و هرگز از مسیر مستقیم منحرف نشده است.” الحق چنین است.
من با آن کوتاه نوشته¬ی مختصر نشر این اثر را به استاد گرامی، ادیب عزیز، محترم آریان¬فر تبریک گفته، طول عمر و زندگی با سعادت در تمام عرصه های زندگی از خداوند آرزومندم تا همیشه راه شان سبز و آسمان زندگی شان پر ستاره باد.
آمین.

اسحق ثنا، ونکور کانادا، اکتوبر 2018

 

مهمان خانه ، باغ و مزرعه لیوتولستوی : عمر ننگیار

    یکی از دوستانم از من دعوت  بعمل اورد تا از خانه ، باغ ومزرعه ی یکی از بهترین های
ادبیات داستانی جهان« لیو نیکلایویچ تولستوی » که در «یاسنایا پالینا » در ۱۶۰ کیلو متری شهر مسکو موقعیت دارد دیدن نمایم. من که از قبل شایق ان بودم بی درنگ موافقه کردم و سوی ان محل حرکت کردیم ، بعد از دو ساعت به ان محل رسیدیم . دیدیم که قبل از ما ده ها تن كه اروپايي و امریکا يي ها نيز بین انها بود جلو درب دخولی ان که حالا موزیم شده است ، در صف نوبت ورود به ان محل ایستاده اند. ما هم تکت ورود اخذ نمودیم و در صف نوبت ایستاده شدیم ، تقریبن ۲۰ دقیقه بعد نوبت ورود ما رسید و داخل محوطه شدیم ، در دید نخست ۵۰۰ متر دور تر عمارتی خیلی زیبا به نظر ما خورد ان محل که لیو تولستوی در ان چشم به دنیا کشوده بود ، پیش رفتیم با دقت به این عمارت اشرافی چشم دوختیم ، برای ما گفتند :این عمارت پدر کلان لیو تولستوی است ، بعد محلات تاریخي چون خانه ی لیو تولستوی که بعد از ازدواج با خانواده خود دران زندگی می کرد و اثار بزرگ و ماندگار را در ان خلق کرد ، به باغچه ی او سر زدیم که خود در ان کارمی کرد و بلاخره در کوشه ی ان محله ی سبز ۴۱۲ هکتاری، چشم ما به مقبره ی به ظاهر حقیر به چشم ما خورد که ثروت بی بها به، وصیت خودش در ان خفته بود

دوستان عزیز! اکنون می خواهم کمی از زندگی ، اثار و عقاید سیاسی واجتماعی این بزرگ مرد تاریخ چند سطر بنویسم. 
لیونیکلایویچ تولستوی ۹ سنتیابر ۱۸۲۸ در ۱۶۰ کیلو متری شهر مسکو درویلای اشرافی پدر کلانش بنام « یاسنایا پالینا » تولد ودر ۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ درگذشت و طبق وصیت خودش در کوشه ی « یاسنایا پلیانا »
به خاک سپرده شد . ادامه خواندن مهمان خانه ، باغ و مزرعه لیوتولستوی : عمر ننگیار

نمیخواهم در انتخابات آینده برده سیاسی باشم : احمد سعیدی

  مردم حق شناس افغانستان در 28 میزان سال جاری صادقانه و عاشقانه در انتخابات پارلمانی به پای صندوق های رای رفتم با در نظرداشت همه مشکلات رای های خود را استعمال کرد حالا امیدوار اند که کمیسیون مستقل انتخابات بتواند رای های سفید را از سیاه جدا و حق را به حق دار برساند از طرف دیگر شنیده می شود که انتخابات ریاست جمهوری نیز در 31 حمل سال آینده برگزار می شود من در سه دور گذشته به دفاع از کاندید معین قرار داشتم که همه میدانند اما حالا تصمیم گرفته ام اگر حیات باقی بود در انتخابات سال آینده ریاست جمهوری از هیچ کاندیدی حمایت و پشتیبانی ننمایم گرچه میدانم انتخابات ، نوعی معامله است و باید پرسید : آیا این معامله ، پر سود است یا نه ؟ به نفع چه کس یا کسانی است ؟ اگر ضرری داشته باشد ، به شانه چه اقشار می افتد ؟ تا کنون چه سود و زیان هایی داشته است ؟ آیا در شرایط کنونی اجتماعی و سیاسی ، بازهم باید در آن شرکت کنیم بپای صندوق های رای برویم، یا خیر. ادامه خواندن نمیخواهم در انتخابات آینده برده سیاسی باشم : احمد سعیدی

استاد پرتو نادری و دل تنگی هایش : استاد پورتو نادری

 در سالهای اخیرالهۀ شعر کمتر به دیدار من میآید؛ حتا شبانهها هم که بسیار دلتنگم. من نیز او را دنبال نمیکنم. میترسم که روی برگرداند وبگوید: مگر آزرمی نداری که پیرانه سرهم، مرا رها نمی کنی!
با این حال گاه گاهی شرفۀ نازک بالهایش رامیشنوم که چنان نسیمی از دهلیز ذهن من میگذرد؛ اما تا بر میخیزم که پنجره یی به رویش بگشایم، با دریغ که نه شرفۀ بالیاست ونه جرقۀ الهامی! دوباره همان سکوت سنگین دلتنگیاست که برهمۀ هستی من سایه می افگند. او وقتی این گونه میآید و بر میگردد، دردناکترین لحظهها را برای من برجای میگذارد. با این حال گاهی پنجره را میگشایم ومیبینم که اودر پشت پنجره لبخند میزند و میآید ومینشیند درکنارم و آرام آرام ، با روح من درمی آمیزد چنان درآمیختن بامدادی با دریایی دردامنۀ کوهستانی! تا با من است،ازهستی لبریزمیشوم وشور نا شناختهیی همۀ هستی مرا به پرواز در میآورد. سنگینی خود را از دست میدهم و ذهنم باز میشود چنان افقی روشن و گلرنگی. افقی پاکیزه ازهرغباری ومن خودم را مینویسم و هستی ام جاری میشود درجویبار زلال واژهها وسطرهای تازه.
گاهیهم که اومیآید تا پشت پنجره، میبینم که خانۀ ذهنم پراست از اضطراب، خانه همه اش پراگنده است وغبارآگین، چنین است که گاهی پنجره گشوده نمیشود و گاهیهم نمیتوانم از شرم او را به چنین خانهیی بی سروسامانی فراخوانم. او میرود و من فرو میروم دردریای تاریک دلتنگی، دلتنگی که نمیدانم ازکجا میآید و از چه سرچشمهیی جاری میشود
ادامه خواندن استاد پرتو نادری و دل تنگی هایش : استاد پورتو نادری

امروز در برگه زنان پیشگام افغانستان درباره خانم ستوری منگل هنرمند سینما٬ تیاتر و رادیود تلویزیون ملی که از کتاب آوای ماندگار زنان اثر ماریا دارو گرفته شده است ٬ میخوانید.

 

 

هوای تازه بیـاور : نعمت الله باختری

هوای تازه بیـاور که یک دو دم بزنیم
بپـاس حرمـت آزادی دو رهم بزنیـم
اگرچه نیست دل خوش بیاد خاطره ها
امیــدجـاده ی ویـرانه را قـدم بزنیم
سرمزارفراموش گشته گان راه وطن
      حر یر سـرخ بیـاریـد تا علم بـزنیم 
      ادامه خواندن هوای تازه بیـاور : نعمت الله باختری

در باره ادبیات : پرتو نادری

تا ادبیات بوده و تا ادبیات هست، ستیزۀ همیشهگی اصالت ادبی و ابتذال ادبی ادامه دارد. حلقهبازیهای ادبی گسترۀ بینش ادبی و مسوُولیت ادبی انسان را تنگ میسازد، گونهیی بیماری است که با دریغ از چندین سال بدینسو ادبیات و فرهنگ افغانستان از چنین حلقه بازیهایی رنج می برد! آن هم وقتی که این حلقههای ادبی چنان مافیای ادبی عمل میکنند یا هم مهار خود را به دست این یا آن مافیای سیاسیقومی می دهند!

در روزگارما این حلقه بازیهای ادبی گاهی همان قدر بیهوده و مبتذل است که حلقه بازیهای سیاسی . آنانی که بر ادامۀ همه تجربهها و ارزش های ادبی گذشته، پشت پا می زنند و میپندارند که گویا به پیامبرزادهیی بدل شده و به منبری رسیده اند، با دریغ در نمییابند که نه تنها به جایی نرسیده اند، بل از پا ماندهگانی بیش نیستند که در گودال توهم خود دست و پا میزنند.
همه چیز ریشه در گذشته دارد. من به خلق الساعۀ ادبی باور ندارم. هر شیوۀ تازۀ ادبی و بینش تازۀ ادبی ریشه در گذشته دارد. از این نقطه دنظر نو مطلق نمیتواند وجود داشته باشد.
هرچند هیاهوگری و هوچیگری ادبی فصل کوتاه و خاک آلودی است. با این حال با جلوههای گوناگونی پدیدار میشود. از انتحاریهای ادبیات نباید هراسی داشت. انتحاریهای ادبیات پیشتر از دیگران خود را میکشند.
این اثر یک نویسندهاست که معنویت او را و نام او را به آیندۀ نزدیک یا دور می رساند نه حلقهبازیهای مافیایی ادبی.
ادامه خواندن در باره ادبیات : پرتو نادری

“روز معلم” روز فرشته یی که واژهها از بیانش قاصر است : مـهرالـدیـن مشید

   امروز روز معلم گرامی ترین موجود آفریدهء خداوند در زمین است و نمی دانم که با نوشتن کدام واژه ها این روز را مبارکباد بگویم تا در پای آن روح معلمی شاد شود که با شکم گرسنه و دل نالان که با ده ها دشواری ها دست و پنجه نرم می کند و اما از پرورش فرزندان این سرزمین لحظه یی هم فروگذار نمی کند؛ اندکی تلطیف شود و شاید هم این ممکن نباشد.

زیرا که رنج معلم بزرگ تر از آن است که واژه ها به داد اش برسد. شاید اینکه خدا گفته وارث زمین بنده گان صالح و مستضعف است، روی سخنش با معلم باشد. اما اگر هزار بار بگویم که ” در کتاب دل نویسم بامدادروز تو تبریک باد” کمتر از آن باشد که بتوان حق معلم گرامی و ارجمند این فرشته خوی استثنایی و انسان ساز را ادا کرد. این معلم بود که ما را انسان ساخت و نخستین درس آدمگری را برای ما آموختمعلم یعنی رهبر و رهنما و اموزگار انسان در هر عصری برای هر نسلی است  و تنها معلم است که درس انسانیت را برای انسان می آموزد و با دمیدن نور اگاهی غبار جهل و زنگار نادانی را از درون دل ها می روبد و مغز های پوپنک زده را با برش های آگاهی پاک و شفاف می نماید. آری ای معلم گرامی تو ابر مرد نبرد مبارره با جهل هستی و قهرمان راستین معرکه های رویارویی نور با ظلمت و تو هستی که طلسم ناآگاهی را می شکنی و قفل های فولادین جهل را با کلید اگاهی می گشایی. آری معلم عزیز و نهایت ارجمند تو طور معرفت هستی که در وادی های تفتیده و خشکیده جهل و خرافات رسم و راه به پیش رفتن را برای انسان می اموزی و غواص چیره دستی هستی که هنر خوب شنا کردن را برای دانش آموزت می اموزی و نور آگاهی را در چهار دیوار های تاریک ذهن او می افشانی . ادامه خواندن “روز معلم” روز فرشته یی که واژهها از بیانش قاصر است : مـهرالـدیـن مشید

حیـدری وجودی آخرین حلقه از سلسلۀ شاعران عارف: پـرتـو نـادری

    اگر سخن به مطلقیت نگفته باشم، استاد حیدری وجودی را میتوان آخرین حلقه از سلسلۀ شاعران عارف در افغانستان دانست.
حالا شاید چنین بزرگوارانی در گوشه و کنار این سرزمین زیست میکنند و با دم گرم عرفانی خویش در پیکرۀ شعر شور و حالت عارفانه می آفرینند؛ اما با دریغ من در زمینه اطلاع و شناختی ندارم.
استاد حیدری و جودی نه تنها در عرفان نظری و عملی جایگاه بلند و ستایش بر انگیزی دارد؛ بلکه شعرهای او خود منبر با شکوهیاست که پیوسته از آن پند، اندرز، عشق و بینشهای عارفانه چنان طیفی از نور در دلهای اهل دل راه گشوده است.
          این عشق و بینش به ویژه غزلهای او را به چشمهسار گوارایی بدل کرده است. چشمهسار شفاف، سرد و گوارایی در یک تموز داغ. چشمهساری که تا می نوشی، پیوسته می خواهی بنوشی و بنوشی.
او را میتوان حلقۀ وصلی در میان شاعران کلاسیک و مدرنیست نیز خواند. با آن که او هیچ گاهی نخواسته است تا گامی به آن سوی دیوارهای پست وبلند اوزان عروضی بردارد، با این حال من جایی نشنیده ام و گاهی هم از او نخواندهام که در برابر جریانهای نوین ادبی به مقابله و پر خاش بر خاسته باشد. آن گونه که شماری چنین کرده اند.
پیوسته از استاد حیدری در گفت و گو هایش و یاهم در نشستهای رسمی و غیر رسمی شنیدهام که شاعران جوان مدرنیست را به فرا گیری ادبیات کلاسیک، معیارها و موازین شعر کلاسیک پارسیدری فرخوانده است.
حیدری بر این نکته تاکید داشته است که بدون آگاهی از ضابطههای ادبیات کلاسیک نمیتوان از نو آوری ومرحلۀ نوین در شعر و شاعری سخنی به میان آورد.
البته تاکید حیدری برآگاهی ازادبیات کلاسیک، مکتبها و جریانهای ادبی گذشته به مفهوم مخالفت و پر خاش او در برابر جریانهای نوین ادبی نیست ادامه خواندن حیـدری وجودی آخرین حلقه از سلسلۀ شاعران عارف: پـرتـو نـادری

پاره‌ یی از داستان « اشک‌هایم را نوشیدم !» استاد پـرتـو نـادری

     لباسها برکندیم و اندامهای کوچک خود را در آغوش موجهای رها کردیم. ماهیانی دیدیم که عشق تنفس میکردند و جای فلسهای روشن شان گلهای نرگس رویده بودند.
ماهیان موج موج از کنار ما رد میشدند و ذهن کودکانۀ ما را به دنبال می کشیدند. موجی دیدیم چنان تخت روانی و شاه دختی نشسته بر آن. شاید ترسیده بودیم. چون تا خواستیم که خود را کنار بکشیم، دیدیم که جماعتی از ماهیان ما را حلقه زدند. ماهیان به ما گفتند هراسی به خود راه ندهید! آن کی این گونه با شکوه بر آن تخت روان نشسته، شاهدخت بزرگ دریاست.
با شگفتی پرسیدیم مگر شما زبان ما را می فهیمد؟ ماهیان گفتند: بلی ما زبان کودکان را می دانیم، برای آن که زبان کودکان پاکیزه است و ما پاکیزه‌‌گی و پاکیزهگان را دوست داریم. شما را دوست داریم که پاکیزه اید و هنوز دستان تان با چنگک و تور و زبان تان با دروغ آشنا نشده است.
به سوی شاهدخت بزرگ دریا نگاه کردیم، لبخند شیرینی بر لب داشت. به سوی شاه دخت چشمکی زدیم با لبخند. او نیز لبخندی به ما فرستاد. در دست راستش دستهیی از نرگس بود. آن را به سوی ما پرتاب کرد و گلبرگهای نرگس بر سر و روی ما فروبارید. ماهیان می خواستند تبسم کنان از ما دور شوند؛ که یکی از بچهها آواز داد که ای ماهیان! نگفتید که امروزشاه دخت بزرگ به کجا روانه است؟
ادامه خواندن پاره‌ یی از داستان « اشک‌هایم را نوشیدم !» استاد پـرتـو نـادری

«یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن » شعر خیلی عالی از صوفی عشقری بنام بت فرنگ

اشعار صوفی عشقری

بت فرنگ

 ای بت فرنگ آیین رحم بر دل ما کن
میتپم به خاک و خون حال من تماشاکن
یا رضای خود میخواه یا بگفته یی ماکن
شوخ آرمنی زاده یکدمی مدارا کن

یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن

از رخ چو خورشیدت نوک برقه بالا کن
بر سر اسیرانت صبح حشر برپا کن
شانه زن به زلف خود پیچ کاکلت واکن
شوخ آرمنی زاده یکدمی مدارا کن

یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن

سرمه یی مروت  را زیب چشم شهلا کن
خاکسار عشقت را جان من تسلا کن
پیچ و تاب زلفت را اندک اندکی وا کن
شوخ آرمنی زاده یکدمی مدارا کن

یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن

یا قدم سفلی نه یا وطن به علیا کن
یا میان ظلمت باش یا بنور ماوا کن
هرچه خواهشت باشد ای مه یی دل آراکن 
شوخ آرمنی زاده یکدمی مدارا کن

یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن

عشقری اسیرت شد جانبش تماشا کن
عقده یی دل اورا با کرشمه یی وا کن
حاجتش برار آخر آرزویش اجرا کن

شوخ آرمنی زاده یکدمی مدارا کن

یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن

 

 

 

تغییر در راهبرد ها و سیاست ها فرصتی برای رهایی جهان از شر تروریزم: مهرالدین مشید

   از مبارزه با تروریزم هفده سال سپری شده و به گفتۀ رئیس جمهور  امریکا تا کنون هفت تریلیون دالر در جنگ های  عراق، سوریه و افغانستان به مصرف رسیده است که وی این پول ها را حماقت پولی خواند. هرچند در شماری منابع هزینه های جنگ های یادشده 3.6 تریلیون دالر  و تحلیل گران هزینه های این جنگ ها  را 1.8 تریلیون دالر ذکر کرده اند؛ اما هرچه باشد هفت هزار میلیارد دالر پول اندکی نیست که هزینه شدن آن را در یک جنگی نادیده گرفت که تا کنون هیچ  نتیجه یی در پی نداشته و برعکس دشواری های بیشتر را فراراۀ ممبارزه با تروریزم به پیش کشیده است. هرگاه  پس از هفده سال ارادۀ جهانی بویژه امریکا  برای مبارزۀ واقعی با تروریزم  و قلع و قمع تروریستان به گونۀ واقعی بوجود آمده باشد. در این صورت  نخست از همه در پالیسی ها و استراتیژی های راهبردی مبارزه با تروریزم تغییرات بنیادی بوجود آید و قوانین مبارزه با تروریزم و اسلوب های آن باید مورد تجدید نظر قرار گیرد و استراتیژی های امتیاز طلبی و برتری جویی های اقتصادی زیر پوشش ادامه خواندن تغییر در راهبرد ها و سیاست ها فرصتی برای رهایی جهان از شر تروریزم: مهرالدین مشید

مروری برکارنامه هنری وکیل نشاط
 – طراح ، خطاط، نقاش و مجسمه سازسابقه دار کشور : زلـمــی رزمی

     قبل ازینکه کارنامه هنری این هنرمند عزیز هموطن خود را ورق بزنیم، ببینیم که مجسمهسازی که آنرا تندیسگری یا پیکرتراشی هم مینامند، چیست؟

درمیان هنرهای هفتگانه، مجسمه سازی یکی از قدیمی ترین هنرها است
تندیس یا مجسمه پیکرهای است که به هدف یادآوری یا به نمایش گذاشتن وجود یک انسان، شی ، حیوان یا واقعه ساخته میشود.
به کسی که تندیس میسازد پیکرتراش میگویند، مجسمهسازیکارساده و آسانی نیست دانش اکادمیک، استعداد و خلاقیت و نوآوری بکار دارد
مجسمهها معمولن برای بزرگداشت وقایع تاریخی و یادبود بزرگان تاریخ ساخته می شوند و به عنوان هنری عمومی به نمایش گذاشته میشوند مانند مجسمه آزادی در ایالات متحده وغیره.
مجسمهها میتوانند از مواد مختلفی چون گچ، فایبرگلاس، فلزاتی همچون طلا، نقره و برونز، انواع سنگها مانند سنگ مرمر وغیره ساخته شوند
مجسمههایی که تنها سر و شانه را به تصویر میکشند نیمتنه نامیده میشوند و به مجسمههایی که در آنها تنها شکل سر تصویر شده باشد، سردیس گفته میشود.
مجسمههای کوچک را تندیسک نیز خواندهاند
ادامه خواندن مروری برکارنامه هنری وکیل نشاط
 – طراح ، خطاط، نقاش و مجسمه سازسابقه دار کشور : زلـمــی رزمی

کابل این یل زخمی گردن فراز گیتی؛ برعکس در کاجستان های غرور استوار و سر بلند می ماند : مهرالدین مشید

روز چهارشنبۀ گذشته مزدوران بیگانه و افراد وابسته به شبکه های شیطانی استخبارات منطقه خونین ترین فاجعهء ضد اسلامی و ضد ارزشهای ملی را در برچی مربوط ناحیهء سیزدهم به راه افگندند و ده ها خانواده را در سوگ عزیزان شان بنشاندند. این حمله که خلاف اصول دین اسلام و سایر کنوانسیون ها و ارزش های جهانی در یک مرکز تعلیمی انجام شد. در واقع سیمای اصلی تروریستان را آشکار کرد که به هیچ اصلی پایبند نیستند و تنها خود رامکلف به ماموریت ناجایزی می شمارند که از سوی شبکه های جنهمی آی اس آی و سایر شبکه های شیطانی برای شان سپرده می شود. در این حادثه وحشتناک و دلخراش بر بنیاد آمار های رسمی بیش ۶۰ تن شهید و بیش از ۷۰  تن جراحت برداشتند که آمار های غیر رسمی شمار کشته ها و زخمی های این حادثه را بیش از ۳۰۰ تن ذکر کرده اند. بیشترین قربانیان این حادثه را کودکان و نوجوانان تشکیل می دهد که هر یک با صد ها امید و آرزوی در اوجی از فقر و بدبختی در مرکز یادشده مصروف فراگیری آماده گی های کانکور بودند. دشمنان پیدا و پنهان مردم افغانستان با این حادثه آفرینی ، چهرهء اصلی ضد ملی و وابستگی ننگین شان را خیلی افتضاح بار به نمایش گذاشتند تا اهداف انسان دشمنانه و اهریمنی باداران شان را با کشتن بیگناهان در افغانستان براورده بسازند. تروریستان با این حمله وحشیانه کودکانی را هدف قرار دادند که کشتن شان ضد اسلام بوده و این گونه کشتار بیرحمانه را حتا در هیچ دین و فرهنگی نمی توان توجیه کرد. شبکه های استخباراتی با این اعمال وحشیانه می خواهند اهداف گوناگون را دنبال کنند و از جمله هدف آنان فاصله ایجاد کردن میان شهروندان کشور است تا تضاد قومی و مذهبی را در کشور دامن بزنند. این در حالی است که مردم افغانستان یک صدا و با هم این عمل شیطانی تروریستان را تقبیح کرده و تمامی شهروندان کشور خویش را در این ماتم شریک می دانند؛ زیرا که این ملت دشمن مشترک خود را شناخته اند و در برابر توطیه های دشمنان هیچ گاه فریب نمی خوردند. آنان دریافته اند  که یک بدن واحد یک ملت اند و که با به درد آمدن یک عضو تمام بدن جریحه دار می شود. ادامه خواندن کابل این یل زخمی گردن فراز گیتی؛ برعکس در کاجستان های غرور استوار و سر بلند می ماند : مهرالدین مشید

پرواز شماره ۲۰۲ هواپیمای آریانا- بامداد شنبه ۳۰ عقرب ۱۳۳۸ [21 نومبر 1959] دکتور صبورالله سیاه سنگ

   هواپیمای آریانا از بیروت رهسپار تهران و سپس رونده قندهار بود. در دقیقه دوم پرواز از فرازای نهچندان بلند سرنگون شد. مژه برهمزدن، سرنشینان واژگونبخت در میان درختان خرما و زیتون دامان تپه عرمون کسروان (لبنان) افتادند. ستونهای سرگردان دود از زمین آتشگرفته راه آسمان را در پیش گرفتند. شاید میخواستند واپسین آه قربانیان را به درگاه خداوند رسانند.

در میان کشتگان و زخمیهای چندین کشور، آن روز افغانستان دو هستی بزرگ را از دست داد: محمدحیدر ژوبل و شاهمحمد رشاد. خوشبختانه محمدنبی کهزاد با سوختگیهای فراوان، از دام مرگ رهید و تا 2012 نزدیک به صد سال زیست.

ژوبل در مارچ 1925 در کابل چشم به جهان کشودهبود. پس از فراگیری آموزش در لیسه نجات و دانشگاه کابل، در 1950 به تدریس ادبیات فارسی و تاریخ در همان لیسه پرداخت. در 1952به پرنستن یونیورستی (نیوجرسی/ ایالات متحده) رفت و با دیپلوم در رشتهزبان و فلسفهبرگشت. نخست گردانندگی مجلههایآریاناوعرفانرا به دوش گرفت و سپس از 1956 تا پایان زندگی در دانشکده ادبیات کابل، تاریخ ادب و پژوهش و بررسی متون فارسی درس میداد. نامبرده با پیریزی و دیدبانی گاهنامهپوهنهدر چارچوب وزارت معارف، زمینه شگوفایی زبان پشتو را هم آماده ساخت. ادامه خواندن پرواز شماره ۲۰۲ هواپیمای آریانا- بامداد شنبه ۳۰ عقرب ۱۳۳۸ [21 نومبر 1959] دکتور صبورالله سیاه سنگ

هیولائی به افغانستان اعزام خواهد شد : نویسنده -داکتر میر عبدالرحیم عزیز مبصر سیاسی

 گزارش ها حاکیست که فردی به نام   ارک پرنس ( (Erik Price یکی از  رهبران موسسۀ امنیتی خصوصی بلک واتر ((Blackwater که در بیرحمی و انسانکشی رقیب ندارد به افغانستان اعزام خواهد شد تا عوض وزارت دفاع امریکا جنگ را در افغانستان رهبری نماید. موسسات خصوصی امریکا ریشۀ تاریخی در جریان مهاجران سفیدان اروپائی به قارۀ جدید دارند که میلیون ها تن مردم سرخ پوست را سر به  نیست کردند. طبق احصائیۀ موسسات تحقیقی امریکا، بیش از 14 میلیون سرخ پوست مظلوم قتل عام شدند. سفیدان مهاجر برای نابودی سرخ پوستان، دسته های اجیر را تشکیل می دادند و برای  کندن پوست سر سرخ پوستان جایزه توزیع می کردند.  هر که بیشتر می کشت و پوست سر سرخ پوستان را می کند،  بخشش می گرفت و نامش به آواز بلند خوانده میشد.  بالاخره، همان دسته های اجیران امریکائی به شکل امروزی تکامل نموده و نام موسسات امنیتی را به خود گرفته اند که به دور دنیا برای نابودی  مخالفان دول تابع غرب اعزام می شوند. ادامه خواندن هیولائی به افغانستان اعزام خواهد شد : نویسنده -داکتر میر عبدالرحیم عزیز مبصر سیاسی

کابل این یل زخمی گردن فراز گیتی؛ برعکس در کاجستان های غرور استوار و سر بلند می ماند : مـهـرالـدین مـشـیـد

 روز چهارشنبۀ گذشته مزدوران بیگانه و افراد وابسته به شبکه های شیطانی استخبارات منطقه خونین ترین فاجعهء ضد اسلامی و ضد ارزشهای ملی را در برچی مربوط ناحیهء سیزدهم به راه افگندند و ده ها خانواده را در سوگ عزیزان شان بنشاندند. این حمله که خلاف اصول دین اسلام و سایر کنوانسیون ها و ارزش های جهانی در یک مرکز تعلیمی انجام شد. در واقع سیمای اصلی تروریستان را آشکار کرد که به هیچ اصلی پایبند نیستند و تنها خود رامکلف به ماموریت ناجایزی می شمارند که از سوی شبکه های جنهمی آی اس آی و سایر شبکه های شیطانی برای شان سپرده می شود. ادامه خواندن کابل این یل زخمی گردن فراز گیتی؛ برعکس در کاجستان های غرور استوار و سر بلند می ماند : مـهـرالـدین مـشـیـد