سرقت ادبی و فرهنگی : نذیر احمد دقیق

مسلماً که سرقت یا دزدی به هر شکلی که باشد ناگوار، تأسف‌آور,  اشتباهِ محض و حسابی است.

سرقت انواع مختلفی دارد; ولی یکی از زشت‌ترین نوعِ دزدی یا سرقت, به یغما بردن مطالب و آثار علمی، ادبی و فرهنگی است. به عنوان مثال اگر فردی بدون ذکر نام نویسنده‌ یا مراجع اصلی به دستآوردهای علمی دیگران نظر می‌اندازد و سپس سعی می‌کند تا از زحمات و داشته‌های علمی، تحقیقی، هنری یا ادبی دیگران استفاده‌ی اعظمی کند مقوله‌ی شکل می‌گیرد که بنام سرقتِ ادبی و فرهنگی یاد می‌گردد.

ظاهراً مدتی‌ست که فرهنگِ تلخِ دزدیدن نوشته‌ها، آثار هنری، کمپوز آهنگ‌ها، طرح‌های علمی، مطالب ادبی و فرهنگی شخصیت‌های دانشمند، فرهنگی، اساتید، محققان، پروفیسوران، نویسنده‌گان، شعرا، ادبا، سینماگران، آوازخوانان و کمپوزرها توسط برخی از برادرانِ سارق به یغما و سرقت گرفته می‌شود و هیچ منبع تحقیقاتی و سوال کننده‌ای مقتدر و باتدبیری هم نیست که این معضله را به نحوی درست و قانونی تحقیق و پیگیری نموده مجرمان را به مراجعِ عدلی و قضائی معرفی نماید و یا اگر چنین اداره‌ی وجود هم داشته باشد, عملکرد شان خیلی‌ها ضعیف و نامحسوس است.

ادامه خواندن سرقت ادبی و فرهنگی : نذیر احمد دقیق

بخش دوم – واصف باختری و شاعران کُرد : استاد پرتو نادری

عاکف‌ گوران، شاعر دیگر کُرد است که واصف باختری شش پارچه شعر او در قالب‌های نیمای و سپید را ترجمه کرده است. گوران شاعری است با اندیشه‌های بلند آزادی‌خواهانه که آرمان‌گرایانه برای آزادی انسان و دادخواهی اجتماعی می‌سراید.

او در شعر «گم‌نامان» از شاعرانی سخن می‌گوید که گم‌نام مانده‌اند؛ اما شعرشان چنان اخگرهایی در همه چهارراه‌های جهان تکثیر می‌شوند. در واقعیت امر نیز چنین است؛ شاعرانی‌ هستند که شعرشان چند و چند منزل پیشاپیش از نام‌شان راه می‌زنند و شاعرانی هم هستند که نام‌شان چند و چند منزل از شعرشان پیش‌تر راه می‌روند.

در گم‌نام‌ترین خیابان‌های تاریخ

با شاعرانی ناشناخته

دیدار کرده‌ام

ادامه خواندن بخش دوم – واصف باختری و شاعران کُرد : استاد پرتو نادری

لشکر خباثت ؛ شعر زیبا : لینا روزبه حیدری

من میروم از این شهر، اینجا همه جنون است

این شهر بی خدایان، این شهر مرگ و خون است

تا کی به دوش خود من، تابوت را بگیرم

امروز نوبت تو، فردا من هم بمیرم

ادامه خواندن لشکر خباثت ؛ شعر زیبا : لینا روزبه حیدری

من یوسفم پدر : استاد پرتو نادری

محمود درویش شعری دارد زیرنام« من یوسفم پدر»  در ظاهر امر این شعر همان روایت یوسف پیغمبر است در قران در سورۀ یوسف و روایات دینی دیگر. برادران حسود و جاه‌طلب، یوسف را در چاه می‌کنند و به گرگان بیابانی تهمت می‌زنند که گرگ‌ها او را دریده اند. در شعر درویش، این یوسف در چاه شده همان ملت فلسطین است. یا همان ‌آرمان ملت فلسطیین است. 

برادران نمادی است برای اسراییل، یا نماد آن شمار فلسطینانی است که از داعیۀ آزادی فلسطین روی برگشتانده و با دشمن تفاهم کرده‌‍‌اند. یا هم می‌تواند نماد آن دولت‌های وابسته عرب باشدکه به دادخواهی بر نمی‌خیزند، به جای آن که در کنار مبارزان فلسطین قرار گیرند و از آزادی فلسطینیان پاس‌داری کنند به مردم فلسطین و آرمان‌های آنان پشت می‌کنند. به دنبال یوسف‌گم‌شده در چاه نمی‌روند. 

ادامه خواندن من یوسفم پدر : استاد پرتو نادری

یاران رفتند ؛ شعر از: گرداب

رفتند یاران من بیکس و تنها مانده ام

بینوا و در به در با غصه یکجا مانده ام

نیست غمخواری مرا یک لحظه با حالم کند

با خودم می پیچم و با دل شیدا مانده ام

ادامه خواندن یاران رفتند ؛ شعر از: گرداب

 بخش سوم – عایشه درانی؛ شاعری فراموش شده : استاد پرتو نادری

عایشه درانی دور سوم زنده‌گی‌اش را در چنین وضعیت سیاسی ـ اجتماعی با تلخ‌کامی‌های زیادی پشت سر می‌گذارد. شوهر می‌میرد، فرزند کشته می‌شود و روزگار با او سر ناسازگاری دارد.

دوران شاد کودکی و نوجوانی، دیگر برای او به یک خاطره‌ بدل شده است و  در حسرت آن می‌سوزد. چین وضعیتی، در شعرهای این دوره او بازتاب گسترده‌‌ای دارد. او در شکواییه‌های خویش در حسرت از دست دادن فرزند می‌موید و از کج‌رفتاری روزگار شکایت دارد.

ادامه خواندن  بخش سوم – عایشه درانی؛ شاعری فراموش شده : استاد پرتو نادری

بخش دوم –  عایشه درانی؛ شاعر فراموش شده : استاد پرتو نادری

مستشار‌نیا زنده‌گی عایشه را به سه دوره دسته‌بندی کرده است. این دسته‌بندی تنها برخاسته از خط زنده‌گی او نیست؛ بلکه دسته‌بندی موضوعی شعر او نیز است.

۱دوران کودکی وجوانی

دوران آموزش شاعر است. در افغانستان، چه پیش از پیدایی آموزش‌های مدرن و چه پس از آن، گونه‌ای از آموزش‌های سنتی در خانه‌ها، مسجد‌ها و مدرسه‌ها وجود داشت که هنوز هم به‌گونه‌‌ای وجود دارد.

در آموزش‌های سنتی پس از قرآن، فراگیری نوشتن و خواندن، آموزش چهارکتاب، پنج‌کتاب، بوستان و گلستان سعدی، دیوان خواجه حافظ شیرازی و حتا در بعضی از مدرسه‌ها خواندن مثنوی معنوی، بخش مهم برنامه آموزش‌های سنتی بود.

البته چنین امکاناتی برای دختران نسبت به پسران خیلی‌ها اندک بود؛ برای آن‌که دختران باید در خانه‌ها چنین آموزش‌هایی فرا می‌گرفتند. یک رده اجتماعی زنان هم وجود داشت که چنان آموزگاران خانه‌گی، دختران خانواده‌ها را آموزش می‌دادند.

ادامه خواندن بخش دوم –  عایشه درانی؛ شاعر فراموش شده : استاد پرتو نادری

زندگینامه نذیر احمد «دقیق» نویسندهء کتاب « خُنیاگران قلم»

چه عجب زمانه‌ی است؟ آشکار نیست که درین بحبوبه چه اتفاقی رخ دادنی است؟

چه انسان‌های ظهور خواهند کرد که اسم شان را در تاریخ کشور به قوت قلم و دانش شان درج خواهند کرد؟

آیا در چنین شرایط ضیق و ناگوار هنوزهم امیدی برای ظهور شخصیت‌های ورزیده‌ای چون «نذیر دقیق» وجود دارد؟

حالا به سوانح نذیر احمد “دقیق” فرزند فیض محمد “دقیق” می‌پردازیم که به سال ۱۹۸۶م. در شهر کابل دیده به جهان گشود. کسی‌که در آوان زنده‌گی مجبور به مسافرت می‌شود و در کشمکش‌های هجرت به پاکستان لحظه‌ای از آموختن و رشدیافتن باز نمی‌ایستد؟ بدون شک که در امر فراگیری علوم نقش والدینش بارز بود, ولی از ذکاوت ذاتی نذیر نمی‌توان چشم پوشی کرد؟ 

ادامه خواندن زندگینامه نذیر احمد «دقیق» نویسندهء کتاب « خُنیاگران قلم»

آیا میدانید جریدهً « ترجمان» ازطرف کی و چه وقت منتشر میشد : داکتر ناصر اوریا

نخستین وزیر اطلاعات و کلتورِ اولین جمهوری افغانستان کی بود؟

پروفیسور داکتر عبدالرحیم نوین (۱ اگست ۱۹۲۹-۲ جون ۱۹۸۴)

عبدالرحیم نوین فرزند عبدالحکیم خان ترجمان به تاریخ اول اگست سال ۱۹۲۹ در شهر کابل دیده به جهان گشود.

وی بعد از فراغت از لیسه امانی، شامل فاکولتهٔ طب پوهنتون کابل گردید. داکتر نوین تحصیلاتش را در فاکولتهٔ طب پوهنتون کابل به اتمام رسانید. 

پوهاند نوین تخصص اش را در رشته نسایی ولادی از پوهنتون میونیخ آلمان غرب بدست آورد.

ادامه خواندن آیا میدانید جریدهً « ترجمان» ازطرف کی و چه وقت منتشر میشد : داکتر ناصر اوریا

واصف باختری وشاعران کُردستان خلیل راودی : استاد پرتو نادری

واصف باختری از خلیل روادی، عاکف گوران و صدقی مکری و هارون صدقی شاعران معاصر کُرد، هفده پارچه شعر را در قالب‌های نیمایی و سپید، ترجمه کرده است.

این ترجمه‌ها در وضعیتی که ما هنوز از شعر شاعران کُرد شناخت اندکی داریم، شاید هم شناختی نداریم، اهمیت بزرگی دارد. تا جایی که من می‌پندارم، واصف باختری نخستین شاعر افغانستان است که با چنین ترجمه‌هایی روزنه.یی را به سوی شعر کُردستان کشوده است.

ادامه خواندن واصف باختری وشاعران کُردستان خلیل راودی : استاد پرتو نادری

درست نویسی ؛ نام گذاری ویا نام گزاری ؛ نسیب ویا نصیب : استاد جاوید فرهاد

اصطلاح “نام‌گذاری” را به همین‌گونه؛ یعنی با “ذ” باید نوشت و نگارش آن با “ز” و به شکل ” نام‌گزاری ” درست نیست؛ زیرا منظور از ” نام‌گذاری “، “نام‌گذاشتن” یا “نام‌نهادن” است و نه هم انجام دادنِ نام یا ادای نام بر کسی که معنا نمی‌دهد.

– نسیب و نصیب:

واژه‌ی “نسیب” به بیت‌های نخست سروده‌هایی گفته می‌شود که در ستایش معشوق، احوال عاشق و عشق‌ ورزی باشد { بیش‌تر هم در قصاید (چکامه‌ها) بخشی از آن به نسیب از سوی شاعر اختصاص داده می‌شود، مانند:

“نی نی به جای خویش نسیبی همی‌کند

نعتی است زان دلبر و کعبه است دلبرش” (خاقانی)

یا:

“شاه‌زاده است و آدمی و نسیب

نبود هیچ بی‌رقیب و ادیب ” (حدیقه‌ی سنایی، ص ۴۶۳)

یک معنای دیگر “نسیب” هم “صاحب نسب و اصیل” است؛ اما “نصیب” به معنای “بهره، حصه و قسمت هرکس از سرنوشت ” است.

نویسا بمانید!

جاویدفرهاد

گوشه نشین : شعراز – نذیر ظفر

ببــــین ز درد زمان رفته رفته پیر شدم

به انزوای پر از غصه گوشه گیر شدم

منی که از صـــف مسجد برون نمیرفتم

کنون به حلقه ء دردی کشان شهیر شدم

همیشه طعـــنه به عشاق مـیزدم (ظفرا)

ادامه خواندن گوشه نشین : شعراز – نذیر ظفر

خنیاگران قلم (معرف ۱۵۳ شاعر معاصر افغانستان) : نوشته – نذیر ظفر

بنام خداوند لوح و قلم

درین مقطع زمان هجوم خفاشان سیه دل بر میهن مستضعف ما باعث مسدود شدن مکاتب و دانشگاه‌ها گردیده است. قرا معلوم دوشیزه‌گانِ کشور محروم از کسب علم و دانش گردیده‌, قفل‌های تعصب بر درهایی مکاتب و دانشگاه‌ها آویخته شده که مبین اندیشه‌ی عقب گرایان تاریخ است و بدبختانه امروز بر سینه مادر وطن تیغ عناد می‌زنند.

اما اهل خرد و بینش با تقبل هزاران مشکل محیطی پیوسته در نگارش و تألیف مشغول اند.

اخیراً کتاب (خنیاگران قلم) که معرف زنده‌گی‌نامه و نمونه‌ی کلام ۱۵۳ شاعر معاصر کشور عزیز ما افغانستان است به ابتکار جوان رشید و اهل قلم محترم نذیر احمد “دقیق” به زیور چاپ آراسته گردیده که واقعاً قابل تمجید است.

ادامه خواندن خنیاگران قلم (معرف ۱۵۳ شاعر معاصر افغانستان) : نوشته – نذیر ظفر

شرح احوال و آثار پروفيسور غلام محمد ميمنگی : خالق بقایی پامیرزاد

آريانای کهن ، خراسان ديروز که در ادبيات معاصر ما بنام سرزمين خورشيد نيز ياد گرديده و افغانستان کنونی ، مهد پرورش نوابغ ، فلاسفه ، حکما ، دانشمندان ، شعرا و نويسندگان است. ما در حوصلهً اين برنامه از معلم ثانی فارابی ، ابن سينای بلخی ، ابوريحان البيرونی ، رودکی پدر شعر فارسی دری ، ظهيرفاريابی ، مولانای بلخی ، ناصرخسرو بلخی قبادِيانی ، فردوسی ، حافظ ، سعدی ، خيام ، رابعهً بلخی ، مولانا جامی هروی و سنايی غزنوی نمونتا نام ميگيريم و بدون شک پروفيسور غلام محمد ميمنگی را از جملهً اين شخصيت های نامور بحساب می آوريم که متاسفانه در موردش کمتر حرف زده شده و خواسته اند او را به فراموشی بسپارند. من به نوبهً خود از پروفيسور شهرانی در تدوين کتاب  356 صفحه ای پيرامون شخصيت پروفيسور ابراز امتنان می نمايم.

جناب دوکتور شهرانی در مقدمهً کتاب ، پروفيسور ميمنگی را گرامی مرد هنر و فرهنگ تاريخ معاصر افغانستان و از اساس گذاران تحول فرهنگی کشور ميداند و می افزايد که وی در افغانستان بار اول عنوان پروفيسوری را حاصل ميکند و به اين ترتيب ارزش هنر و فرهنگ را بيشتر از ديگران به جامعهً ما عملا به ازمغان می آورد. اگر وی يکی از اعضای خاندان برسر اقتدار ميبود ، بدون شک او را شاهنشاه هنر ، نابغه و علامهً دوران می خواندند ولی او گروگان و اسير يک حکمران مستبد مثل عبدالرحمن است که به ارزش کارهای پروفيسور نمی توانست پی ببرد و حاصل استعداد سرشارش را چون مال غنيمت و گنج باد آورده می شمرد.

آقای برهان الدين نامق ، استاد دانشگاه بين المللی اسلامی ، اسلام آباد شخصيت ديگريست که مقدمهً بس رسا و با محتوا بر زندگی و کارنامه های پروفيسور تحت عنوان ” هنرنقاشی در افغانستان” نوشته و بر سابقهً هنر در منطقهً ما که به سده های پيش از ميلاد ميرسد روشنی انداخته و عصر تيموريان هرات را دورهً روشنگری و رنسانس شرق خوانده است.

ادامه خواندن شرح احوال و آثار پروفيسور غلام محمد ميمنگی : خالق بقایی پامیرزاد

بنویسید به روی کفنم، بی‌ وطنم : میرا ابوالپشم

این چه روزی‌ست که من در وطنم بی‌وطنم

رخت خود را به کجا بر فکنم بی‌وطنم

هر طرف پای نهادم به رهم دامی بود

مرغ بی‌بال و پر این چمنم بی‌وطنم

این‌که افتاده به خاکم، سبب‌اش بی‌وطنی‌ست

این‌که پا در گل و لای و لجنم بی‌وطنم

ادامه خواندن بنویسید به روی کفنم، بی‌ وطنم : میرا ابوالپشم

از عیاران تا به کاکه های کابل : داکتر یقین

شاد روان غلام محـمد غبار، دانشمند و تاریخ نویس شناخته شده افغانستان، که خود روزگار پرجوش و خروش کاکه ها و جوانمردان کابل و دیگر ولایات کشور را اندکی دیده و خاطراتی را از این گروه مردمدار را به خاطر دارد، در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ، در این مورد نگاشته است: « اینها در کابل به عنوان کاکه، و در قندهار به عنوان (جوان) تا قرن بیستم عمر نمودند.

کاکه دوست، بچه آذر، 

بچه بهایی،

 پیرو بچه ادی،

 کاکه طلا،

 کاکه نقره،

 کاکه شکور،

 میرزاعبدالعزیز لنگرزمین،

 صوفی غنی و غیره از مشاهیر این فرقه در قرن نزدهم و بیستم در کابل می باشند. کاکه های کابل، در پائین چوک، شور بازار، مراد خانی و چنداول حلقه های جداگانه و رؤسای علیحده داشتند. 

ادامه خواندن از عیاران تا به کاکه های کابل : داکتر یقین

ماجرای قتل بنگی چه یا «بُلبُلک سنگ شکن» : جاوید فرهاد

بزم شاد عروسی در گذر “ایش‌محمد بیگ” (زادگاه بنگی‌چه) برگزار بود. 

مردم از چندین روستای “تاشقرغان” برای اشتراک در جشن عروسی “بچی اکه‌بای” و شنیدن صدای بنگی‌چه و دمبوره‌اش گِرد آمده بودند.

تابستان بود و بنگی‌چه دستار پهلوی برسر، با دارو دسته‌اش(غیچک‌نواز، زیربغلی‌نواز و زنگ‌نواز) روی صُفه‌ی کاه‌گِلی و زیر درختان انجیر و انار، با آواز بلندِ بومی‌اش می‌خواند:

” آن‌که افزون شده‌اس سیم و زرش

زر نباریده ز آسمان به‌سرش

از کجا کرد بگو این زر و سیم؟

یا خودش دزد بوده یا پدرش”

اربابان زمین‌دار و مستبد مانند: ارباب شیرین، جوره‌بای، وکیل جان‌محمد و چند تای دیگر که آن‌هنگام (سال ۱۳۵۸ خورشیدی) زمین‌های شان به‌دهقانان بی‌زمین و کم‌زمین از سوی نظام وقت در تاشقرغان توزیع شده بود، از خواندن آهنگ‌های انتقادی بنگی‌چه در آن جشن عروسی سخت برآشفته شده بودند و از فرط خشم “دندان‌خایی” می‌کردند؛ اما دهقانان نادار، بنگی‌چه‌ی منتقد را تشویق می‌کردند.

یکی می‌گفت: ” اَخ جانم ده‌جانت اکه‌جان ( بنگی‌چه)!”

دیگری از ته‌ی دل کف می‌زد و بلند آواز می‌کشید:” دَمت گرم بچی بَدَل!(بدَل‌مست نام پدر بنگی‌چه بود)

ادامه خواندن ماجرای قتل بنگی چه یا «بُلبُلک سنگ شکن» : جاوید فرهاد

عایشه درانی ؛ شاعر فراموش شده «بخش نخست» : استاد پرتو نادری

بخش نخست ؛ من و عایشۀ درانی

نخستین‌بار زمانی که در بهار 1347 خورشیدی به دارالمعلمین اساسی کابل آمدم با نام عایشۀ درانی آشنا شدم. دلیلش هم، همین لیسۀ دخترانۀ عایشۀ درانی بود. 

روزهای پنج‌شنبۀ که به شهر می‌رفتیم از کنار این مکتب می‌گذشیم. گاهی آرام بود و گاهی هم پر از هیاهوی دختران و این هیاهو برای ما خیال‌انگیز بود.

ادامه خواندن عایشه درانی ؛ شاعر فراموش شده «بخش نخست» : استاد پرتو نادری

ساختمان ثقافت؛ اسلامی در آستانهء تخریب : هادی عزیزی

غزنی از جمله‌ شهرهای امپراتوری های بزرگ گذشته افغانستان به شمار می‌آید که قدامت تاریخی کهن دارد، از بالاحصار گرفته تا زیستگاه و آرامگاه‌های سلطان محمود غزنوی و شاعر نام‌آور ادبیات دری کشور سنایی غزنوی. با توجه به  مکان های تاریخی و تمدنی این شهر، جذب اعضای سازمان های علمی و فرهنگی کشورهای اسلامی”آیسیسکو”  را به خود گرفت، جلسه‌ی که در سال 2007 میلادی در شهر «طرابلس» لیبیا روی این موضوع برگزار شد، ولایت غزنی را به عنوان پایتخت تمدن اسلام انتخاب شد. از همان سال به بعد برنامه های بزرگ توسعه‌ا‌ی در این ولایت به راه انداخته شد؛ از جمله‌ی مهم‌ترین پروژه ها، پروژه‌ی ساختمان مرکز ثقافت اسلامی در مرکز غزنی بود، بعد از انتخاب شهر زیبا و فرهنگ پرور غزنی به عنوان مرکز ثقافت اسلامی، کار این پروژه تحت نظر ریاست تصدی ساختمانی بنائی وزارت شهر سازی و مسکن حکومت قبلی به تاریخ 15/3/1391، آغاز و در 16/8/1395، تکمیل گردید.

ادامه خواندن ساختمان ثقافت؛ اسلامی در آستانهء تخریب : هادی عزیزی

دمی در اندرزخانهء رودکی سمرقندی : استاد پرتو نادری

 آسایش و آسوده‌گی جهان چیزی نیست که بتوان بر آن تکیه کرد. جهان اگر خوب دیدار هم که باشد زشت کردار است. یعنی جهان و زمان آن گونه نیست که ما ظاهراً آن را می بینیم. برای شناسایی جهان باید هشیار بود و دل بیدار داشت. 

این جهان پاک خواب کردار است

آن شناسد که دلش بیدار است

نیکی او به جای‌گاه بد است

شادی او به جای تیمار است

ادامه خواندن دمی در اندرزخانهء رودکی سمرقندی : استاد پرتو نادری

قلم شمشیر شو؛ فریاد برکش : میرزا ابوالپشم

دلا امشب کمی فاش و عیان گوی

حدیث درد خود با صد زبان گوی

سرود ناتمام خویش سر کن

سخن از هرچه خواهی خود همان گوی

حکایت کن غم حماسی‌ات را

ادامه خواندن قلم شمشیر شو؛ فریاد برکش : میرزا ابوالپشم

شیخ الرئیس ابوعلی سینا بلخی : دکتور ناصر اوریا

شیخ الرئیس ابوعلی سینا بلخی، ‌حسین بن عبدالله ملقب به ابن سینا طبیب معروف جهان، کی بود؟

ابن سینا بلخی، طبیب، منجم، نویسنده، متفکر و دانشمندی که از جمله بزرگترین افتخارات علمی و فرهنگی افغانستان و جهان به شمار میرود، در سال ۳۷۰ هجری قمری مطابق سال ۹۸۰ میلادی (تاریخ دقیق روز و ماه در دست نیست اما گفته میشود که به تاریخ ۲۲ اگست ۹۸۰م) در قریهٔ “افشانه” نزدیک بخارا دیده به جهان گشود.

پدرش عبدالله از بلخِ افغانستان و مادرش ستاره نام داشت که از بخارا (ازبکستان امروزی) بود.

پدر ابن سینا که به حیث کارمند بلندرتبه مالی در حکومت نوح ابن منصور سامانی کار می کرد، به دلیل ماموریت و وظیفه اش به بخارا، کوچیده بود.

ابن سینا تا سن ده سالگی علوم متداوله عصرش را آموخت و در این سن تمام قران را نیز حفظ نموده بود.

ادامه خواندن شیخ الرئیس ابوعلی سینا بلخی : دکتور ناصر اوریا

گرامیداشت از یکصدو نهمین زاد روز شخصیت بزرگ فرهنگی افغانستان : میرعبدالواحد سادات

استاد فقید  عبدالرئوف بینوا از در بیشتر از یک قرن اخیر و بعد علامه سید جمال الدین و آغاز تجدد با نشر شمس النهار در  جمع ستاره های درخشان فرهنگ و ادب افغانستان، شخصیت منور ، مبارز سابقه دار ، فرهنگپال ، تاریخ نویس ، شاعر ، ادیب ، مترجم و نویسنده مشهورو مدقق آثار قدیم است که در ردیف علامه حبیبی ، علامه جاوید ، علامه رشاد از بزرگان علم و فرهنگ افغانستان پنداشته می شوند ، استاد بینوای فقید را می توان شاعر و نویسنده نوآور با روح شرقی نامید که با آثار خود خروشی را در شعر و نثر پشتو به ارمغان آورد و گحدود هفتاد کتاب علمی تحقیقی و تدقیقی در عرصه های مختلف  تاریخ ادبیات و زبان افغانستان از خود به جای گذاشته است.  

 از طفلی و نوجوانی  استعداد بالا داشت و در سنین پایین زبان های عربی، اردو، دری و انگلیسی را آموخت و بر همه آنها مسلط بود.  

استاد فقید « لیونی مینه » به فراگیری علم و معرفت داشت و حشر ونشر تعجب برانگیز با مطالعه و نوشتن داشت و دقایق آخر عمر و در بستر مریضی با کتاب وقلم محشور بود . 

ادامه خواندن گرامیداشت از یکصدو نهمین زاد روز شخصیت بزرگ فرهنگی افغانستان : میرعبدالواحد سادات

صعود و سقوط مختصر زبان فارسی درنیم قاره هند : سلطان رضوی

زبان و ادب فارسی در هند سابقهٔ دیرینه‌ای دارد. دربارهٔ پیشینهٔ رواج زبان و ادب پارسی در شبه‌قاره، از مدارک تاریخی چنین برمی‌آید که در سدهٔ سوم هجری، برای نخستین بار هندوان فرصت یافتند تا با فارسی‌زبانان آشناییِ مؤثر پیدا کنند. در آن زمان بنا به قول ابن حوقل در صوره‌الارض و اصطخری در المسالک و الممالک، مردمِ «مُلتان» و «منصوره» به زبان عربی  و سِندی، و مردم «مُکران»، به زبان فارسی سخن می‌گفتند. در اوایل سده چهارم هجری، در سِند شاعری ظهور کرد مشهور به رابعه بنت کعب که اشعار فصیح دلکشی از او در قدیمی‌ترین تذکره‌ها نقل شده‌است و می‌رسانَد که در زمان او، زبان فارسی در سند رواج داشته‌است.( در اين مورد روايت مختلف است اما به گمان اغلب رابعه دختر کعب قُزداری که به رابعه بلخی هم شناخته شده‌است، شاعر پارسی‌گوی نیمه نخست سده چهارم هجری است).  

زبان فارسی در دورهٔ غزنویان به هند راه یافت در آن دوره پارسی، زبان ادبیات، شعر، فرهنگ و دانش بود. با تأسیس امپراطوری مغول هندوستان به اوج پیشرفت خود در هند رسید و زبان رسمی هندوستان شد.

ادامه خواندن صعود و سقوط مختصر زبان فارسی درنیم قاره هند : سلطان رضوی