بحثی در مورد موسیقی کلاسیک : نوشته : پروفیسور داکتر اسعد حسان غبار

داکتر غبار
روزی یک جوان افغان که یک شاگرد پیشرفته در موسیقی کلاسیک  شمرده میشود شکایت وار گفت:برمن انتقاد شدکه چرا در موسیقی خود  کوشش نمیکنی  که وقت خودرا به  آموختن موسیقی  کلاسیک هندی  مصرف  میکنی ؟

جواب من که هنر ازاد است  قناعت بخش نیفتاد. نظر شما دراین باره چیست؟

در واقع  این جوان حق  تشویش را داشت  نه تنقید را .خاطرش تسکین شد ولی  چون این از جمله موضوعاتی است که اکثراٌ مطرح گردیده وبازهم در تاریکی  قرار داردُ خواستم توضیحات خودرا جهت استفاده خوانندگان محترم به نشر بسپارم.

ما افغانها نظر به احساسات وطن پرستی وملیت خواهی  خود تمایل  عمپده  به  این داریم  که هر چیز را صر ف ازنظر ملی بودن یا نبودن ارزیابی نماییم ُ غافل از آینکه بسیار چیزهاست که ازساحه ملیت خارج شده و ساحه  بینالمللی  ویا بشری را اختیار مینمایدُ یکی از آن جمله  علم است . کدام علم ملی  وجود دارد . در واقع  ملی آنست  که یک سمبول واحد و مشخص  ومختص یک ملت بوده ُ توسط آن از  ملل دیگر فرق  وتشخیص  گردد ُ مثلا بیرق ملی ُ سرود ملی ُآن ملی ُوغیره .

ادامه خواندن بحثی در مورد موسیقی کلاسیک : نوشته : پروفیسور داکتر اسعد حسان غبار

صفدر(توکلي) چهره پرتلاش ، صميمي ومهربان : اســـتــاد صـــبـــاح


صفدر توکلیصفدرتوکلی تنها هنرمندی است که به تنهایی بزرگترین کنسرت را پیش ميبرد زيراخودش شعرمي سرايد، آهنگ مي سازد وجادوگونه مي نوازد وطي ساليان اخيربخاطرغنامندي هنرموسيقي وتشويق وترغيب ديگران کنسرتهاي مختلفي دسته جمعي رابرگزارنمود وهمه اين بزمها به ابتکارورهبري وي بوده است .توکلي افتخارات بزرگي رادرين مسيرنصيب گرديده وخيلي هاراکمک وهمياري نموده است.

موسیقی به نوایی گفته می شود که دارای ریتم بوده وشنیدن آن برای انسان خوشایند باشد.هیچ کس نمی تواند موسیقی را دراساس رد کند چون انسان فطرتا موسیقی را دوست دارد.

ادامه خواندن صفدر(توکلي) چهره پرتلاش ، صميمي ومهربان : اســـتــاد صـــبـــاح

هم مرده دارهستی وهم میله میکنی : سروده ء شادروان استاد شاه ولی ولی ترانه ساز

shahvalia200

******

صدرنگ غذا به سفره  نانت نهاده ای

خود چون جناب حاتم طایی ستاده ای 

برگو که پول مصرف این نان خاصه را 

آخر چرا برای  فقیران نداده ای 

     یارا ببین چه کاری بد و خیله میکنی 

هم مرده دار هستی و هم میله میکنی  

******

هر غوری برنج تو افزون ز چارک است 

حلوا میان سینی و پتنوس مبارک است 

کچری قروت و شلُه مستاوه  و َِبته 

سه رنگ کباب سیخی و أشک بلا شک است 

یارا ببین چه کار بد وخیله میکنی 

هم مرده دار هستی و هم میله میکنی  

*****

مستاوه پخته ای ُ طبق شلُه ماش چیست 

ماش آوه پخته ای مُکفیُ دیگ آش چیست 

ای هموطن برای خدا راستی بگو

درخود نمایی این همه سعی و تلاش چیست 

یارا ببین چه کاری بد و خیله میکنی 

هم مرده دار هستی و هم میله میکنی 

*****

بشنو عزیز من که چه کاری نموده  ای  

رسم و رواج تازه  ای جاری نموده ای  

طشت گلاب جامن و دیش  جلبی را 

تزئین  خوان فاتحه داری  نموده  ای  

یارا ببین چه کار بد و خیله میکنی 

هم مرده دار هستی و هم میله میکنی 

******

غافل مشو ز برف و زمستان کشورت 

از ناله های مردم عریان کشورت 

صد مُرده بی سر و بی تن فتاده است 

در جاده و پل و پلوان کشورت 

یارا ببین چه کار بد وخیله میکنی

  هم مرده دار هستی و هم میله میکنی 

 ختم 

 

جلوۀ گندم نوشته ای از : ناهید خرم فروغ

sناهید خرم فروغ   آسمانِ آنروز چقدر آبی بود و ابر ها مانندِ گلهای صدبرگِ سفید در دریای آبی رنگِ آسمان ، امیدِ صلح را در خیالم زنده می ساخت . 

تپه هاییی یبار قد بر افراشته بودند ، امیدِ مرا به صلح و آزادی بیشتر از روز های گذشته میساخت و مرا غرق یدن به آرزو ها . 

با وزشِ بادِ ملایم ، جلوۀ گندم هاییا سر به زمین فرو برده ، همراه با صدای آبِ زلالِ جویبار ، قدرت نمای خالقِ ی و من با خود میگفتم : ایهمه قلب های سیاه ، احساسِ عشق به انسان و انسانیت مید و چشمانِ احساسِ شان باز میشد تا با دیدنِ این طبیعتِ زیبا و قشنگ ، دست میییگناه و خسته از جنگ و تباهی .

بگذار و آتش مزن این خوشه های گندم را ، بگذار زرد شوند تا لقمه نانی باشد از برایی گرسنۀ یتیمان ، و بگذار این آلبالو ها سرخ رنگ شوند ، شاید بلبلی هزار داستان بیاید و دانه ای از آن نصیبش گردد … آری بگذار دنیا سبز بماند .

دردهاي ناگفته ورنجهاي ناشنيده مردمم راسرود ميسازم وفريادميکنم : نويسنده : ( استاد صباح )

داوود سرخوش

من سوژه والهام هنرم راازمردمم ميگيرم ومردمي که مراداوود سرخوش ساختند وبه من قدر، عزت وافتخاربخشيدن . هميشه بامردمم خواهم ماند وازدردها، رنجها ، تنهايهاومهاجرت وغربت آنان خواهم خواند ودردهاي ناگفته ورنجهاي ناشنيده شان راسرود ميسازم وفرياد ميکنم .

دانشمندی میگوید: اگردرمقابل با بی عدالتی ها خاموش بمانیم کاری کرده ایم که به نفع ظالم تمام شود. اکنون اگرتوجهی به هنرموسیقی نداشته باشيم مبتذل بخوانیم قدرمردم را ندانیم وازدرد ورنج آنان چیزی نگوییم درحقیقت کاری کرده ایم به نفع بیگانه ها ودشمنان مردم .

ادامه خواندن دردهاي ناگفته ورنجهاي ناشنيده مردمم راسرود ميسازم وفريادميکنم : نويسنده : ( استاد صباح )

انجام کار نوشته : پروفیسر داکتر اسعد حسان غبار

 غبار  پیرمرد از  جابلند شده ُ از کلکین کوچک اتاق  خود هوای  بیرون  را نگاه کرد ُ برف  بشدت میبارید و پاغنده های  ان فضا وزیمن را در برگرفته بود سرمای  زمیستان قرار معمول  مردم قریه را درخانه های  شان قید ساخته بودُ وکس بدون  یک احتیاج مبرمُ از خانه  بیرون نمیشدُ واگر میشد ُبایسای  برای یافتن راه ورسیدن از یک حصه بجای  دیگر مجادله  مینمود.

جوانان قریه  میتوانستند با این  مشکلات  بسازندُ ولی برای  سیف  الدین که مرد کهن سال وبه اصطلاح پیر وزهیر بود ُ خیلی مشکل و تکلیف آور شمرده میشد. در این  مرحله زندگی ُ تنها دوستی  که داشت ُ جان  محمد معروف به جان آغا بودُ که وفتاٌ فوقتاٌ یکدیگر را میدیدند و صحبت میکردندُ سیف الدین  درجوانی توانسته بود با پیشه زمینداری ُ گذاره  شبا روزی خودرا تامین نمایدُ ولی بعداز فوت خانمش ُ ده سال  قبل یک تغیر فاحش در زندگی او رخ داد چند جریب زمین که داشت ُ نخست به گرو رفت و بالاخره در اثر عسرت اقتصادی و عدم توانایی  پرداخت قرضه ُ بفروش کشیذد ُسردی اتاق  دفعتاٌ فکرش را متوجه خویش ساخت وبرای باردوم به اجاقی که پرُ از خاکستر بود ُ نگاه کرد. 

ادامه خواندن انجام کار نوشته : پروفیسر داکتر اسعد حسان غبار

کوتاه نقدی بر نقد‌ها و گفته‌ها: میــــــتـــــرا ارشــــــادی عاصــــی

M.Assiما نگوئیم بد و میل به ناحق نکنیم

جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم

عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است

کار بد مصلحت ان است که مطلق نکنیم

رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم

سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم

assi

  هر سال هر بار جسته و گریخته و گاه و بیگاه پراگنده تر از باطن و متن گفتار ها و نوشتار هایی در مورد عاصی می شنوم و می خوانم که بیشتر بار قصه گویی دارد تا یک نثرادبی و یا نقد ادبی. وقتی که ما چهار چوب دنیای ادبی و شعری یک شاعر را با خس و خاشاکهای حاشیه ای پر میکنیم تنها قصه هایی ساخته ایم که بیشتر برای شب نشینی های شب یلدای ما مفید است تا بها دادن و قدر نمودن ازهنرمندی یا شاعری از مرز و بوم بی در و پیکر ما.

یک شاعرمتعلق به یک جغرافیای فرهنگی وسیع است. هیچ شاعری را بر مبنای زادگاهش نمی شناسند و یا هیچ نقاشی را در تصاویر پیرامونش به بررسی و نقد نمی نشینند و هیچ هنر هنرمندی را بر مبنای قومیت قومی کرکتر نمی دهند و ارج نمی گذارند. ما را چه شده است که اینگونه بی تغیر هنوز در گوشه های تاریخ به گونه ی می نویسیم و می خوانیم که گویا صد ها سال در تولد خویش تاخیر داشته ایم.
یکی او را از روی پنجشیر معرفی می کند دیگری آنرا با جزئیات و خصوصیات و هم نشینی هایش در صفحات عمومی نقاشی می کند و این امر را از واجبات امور می داند. دیگری او را از روی شباهت چهره اش با سربازی که از پشت کوهی به شهر تیر اندازی می کند در اشتباه گرفته جانی و آدمکش خطاب میکند و یکی درنقل و قول هایش مستقیم وارد حریم خصوصی او شده و حتا از رابطه ها از عشق ها و از هر تار و پودی که به ذهنش می رسد فرشی می بافد و روی آن می نشیند که گویا وانمود کند که بخشی از تاریخ یک هنرمند را می نگارد. یکی بدون در نظر گرفتن مسایل اخلاقی فیلم می سازد و از او در آن فلم به هر ریسمانی آویزان می شود وتنها چیزی که در همه این موارد غایب است و خبری از آن کمتر است موضوع هنر و ادبیات و جایگاه عاصی در این بستر است.

ادامه خواندن کوتاه نقدی بر نقد‌ها و گفته‌ها: میــــــتـــــرا ارشــــــادی عاصــــی

امیر جان صبوری چهره بیاد ماندنی وجاودانه شعروموسیقی : نویسنده – استاد صباح

 16046439992845684962

شهرخالی، جاده خالی،کوچه خالی، خانه خالی.
جام  خالی، سفره خالی، ساغر و پیمانه خالی.
کوچ  کرده ، دسته  دسته، آشنایان  عندلیبان
باغ خالی،باغچه خالی،شاخه خالی،لانه خالی.

ابوعلى‌سینا مى‌گوید: موسیقى علمى است ریاضى که درآن از چگونگى نغمه‌ها، ازنظرملایمت و تنافروچگونگى زمان‌هاى بین نغمه‌ها بحث مى‌شود تا معلوم شود که لحن را چگونه باید تألیف کرد.
ابونصر فارابى دراحصاءالعلوم موسیقى راعلم شناسایى الحان مى‌داند که شامل دوعلم است: یکى علم موسیقى عملى و دیگرى علم موسیقى نظری. امروز نیزاین تقسیم‌بندى درموسیقى وجود دارد. افلاطون درتعریف موسیقى مى‌گوید: موسیقى یک ناموس اخلاقى است که روح و جهانیان وبال به تفکر، وجهش به تصور، وربایش به غم و شادی، و حیات به همه مى‌بخشد.

بتهوون : … موسیقى مظهرى است عالى‌تر ازهرعلم و فلسفه‌ ی…موسیقی درواقع میانجی زندگی عقلانی و احساسی ماست. با گوته درباره من صحبت کنید. به اوبگویید به سمفونی های من گوش دهد آنوقت درخواهید یافت به من حق میدهد که بگویم موسیقی گذرگاهی است به دنیای والای معرفت که بشریت را درمیابد واما بشریت ازدرکش عاجز است. 

ادامه خواندن امیر جان صبوری چهره بیاد ماندنی وجاودانه شعروموسیقی : نویسنده – استاد صباح

پرامون جهانی بودن موسیقی نوشته : پوهاند دکتور اسعد حسان غبار


داکتر غبارآله موسیقیمعلوم است  که ما افغانها نظر باحساسات وطن پرستی  و ملیت  خواهی  خود تمایل  عمده باین داریم که هر چیز را صرف  نظر ملی بودن  یا نبودن ارزیابی نمائیمُ غافل از اینکه بسیار چیزهاست که از ساحه ملیت خارج شده وجه بین المللی یا بشری رااختیار مینماید. یکی از آن جمله  علم است زیرا کدام علم ملی وجود ندارد. در واقع ملی آنست که یک سمبول  واحد ومشخص بیک ملیت باشد تا توسط آن از ملل  دیگر فرق و تشخیص شده بتواند از قبیل  زبان ملی ُ بیرق ملیُ اتن  ملی و امثالهم . اما وقتیکه یک عنصر بین دوملیت و یا چندین  مملکت مشترک باشد ادعای  ملکیت ویا ملیت  آن مورد مناقشه قرار میگیرد و دراین  صورت  اصالت تاریخی آن باید درنظر گرفته شودُ هرگاه  غرض از موسیقی ملی  ُ اهنگهای  فولکلوری باشد ُ اینها نیز از یک منطقه تا منطقه دیگر کشور متفاوت میباشند واین  واقعیت در کشورهای همجوار بملاحظه میرسد.

هرگاه  موسیقی راازنظر افاقی بنگریم ُ یک زبان بین المللی و جهان شمول  بوده برای تفهیم آن بالفاظ ضرورت ندارد ُ همان طوریکه در یک نمایشگاه  بزرگ هنری  ُ مردم تابلوها ونقاشی ها رانظر به تجربه ُ ذوق و احساس خویش مقایسه ویکی را بردیگری  ترجیع میدهند ُدرمورد موسیقی نیزکسب لذت مربوط به درجه فهم ُ آشنایی و ذوق هنری هرشخص متفاوت میباشد. اینکه چرا مردم افغانستان به موسیقی هندی ُ اعم از  کلاسیک ُ غزل و فبلمی  آن  علاقه  نشان میدهندُ بخاطر انست  که یک وجه مشترک بین  اهنگهای  اغعانی  وهندی موجود است.البته  این  علاقه دوجانبه  بوده ُ موسیقی  فولکلوری  ما افغان ها نیز در  هندوستان قابل درک  وپسند قرار داشته  ُچنانچه  نغمه ء افغانی « انار انار » در معروفترین و محبوب ترین فیلم هندی  بنام  پاکیزه گنجانیده شده  است.

کسانیکه  انکشاف موسیقی افغانستان را وابسته به ورود چند هنرمند هندی در زمان این یا آن پادشاه قلمداد مینمایندُ به واقعیت مقرون نبوده بلکه کوتاه نظرانه میباشد. اگر موضوع  عمیقاٌ مطالعه شود ملتفت میومیم  که ارتباط بین موسیقی هند و افغانستان ریشهء تاریخی دارد.

به استناد تاریخ  ُ نخستین سرودهای  ویدی در حدود دوهزار قبل ازمیلادمسیح در سرزمین اصلی  آریائیها انکشاف کرده و توسط مهاجرین آریائی ازمناطق بلخ وباختر بهندوستان رفته و به مرور زمان در آنجا پروسه تکاملی خودرا پیموده وگسترش یافته است. به اساس کشفیات  باستانشناسی استفاده  و حتی نواختن یک تعداد آلات موسیقی از قبیل رباب ُ توله ُ دایره ُ دهل و چنگ از قدیم درکشورما رواج داشته و در «سرگم» که الفبای  موسیقی  کلاسیک مرکب  از هفت  سُر عمده میباشدُ یکی آن بنام گندهارا یاد میشود و چنانکه میدانیم گندهار نام یک منطقه است  در افغانستان باستان.  در حقیقت بنیاد موسیقی هندی  که مشتمل بر راگها ُ راگنیهای و تال  میباشد براساس موسیقی محلی  وفلوکلوری  گذاشته  شده  است.که درآن علاوه  از خود هندوستان ُ کشور ها همجوارش خصوصاٌ سرزمین افغانستان  نقش بارزی  داشته است. نفوس موسیقی افغانستان بالای  نیم قاره  هند به شمول  پاکستانُ نه تنها از رهگذر اهنگ بلکه از  ناحیه الات موسیقی نیز مشهود استُ زیرا آله موسیقی  معروف هند بنام «سرودم مستقیماٌ با کمی  تغیر از رباب انکشاف  کرده ُ که ساز اصیل  افغانی  است واین  واقعیت را  استاد امجد علی  خان سرود نواز  معروف  هند در مضمون زبان انگلیسی  نوشته  وسجره  اجداد خود را که از  افغانستان به هندوستان  رفته بودند ُنیز بیان داشته  است.

ادامه خواندن پرامون جهانی بودن موسیقی نوشته : پوهاند دکتور اسعد حسان غبار

اندیشه های (غبار) در قالب شعـــر

10603542_568463443299796_8742752200124629145_n (2)

نوشته یی از : مهندس امیر فروغ

نُمودِی از اندیشه های (غبار) در قالب شعـــر 

تا به سر سودای آن زلفِ پریشان بوده است صبحِ صادق در نظر شامِ غریبان بوده است

زنده یاد « غبار »

همه در حدِ بضاعتِ خویش به اندیشه های والا ، انسان ساز و ارزشمندِ بزرگترین مؤرخ ، سیـــاستمدار ، مبارز ، مشروطه خواه ، ادیب و نویسندۀ کشور یعنی شادروان میر غلام محمد غبار ، آشنایی داریم .

آری کیست که نداند این مؤرخِ بی بدیلِ ، این پژوهشگرِ راستین ، این روزنامه نگارِ متعهد ، این نویسندۀ با احساس و این ادیبِ با عاطفه ، تمامِ ســال هــای عمرِ پُربـارِ خویش را صرفِ مبــارزه در راهِ اعتلای کشور و آزادی مردمش کرد و در این راه از شکنجه و آزار ، تهمت و افترا ، زندان و تبعید و … هرگز نهراسید و همچنان مصمم و نستوه ، تا پایانِ زندگی پُر برکتش این راه را ادامه داد و قدمـی پا پس ننهاد .

باز هم کیست که نداند افکار و اندیشه های انسانی و آزادی خواهانـه اش از لابلای صفحاتِ جرایدِ ستارۀ افغان و وطن ، روزنامه های اصلاح و انیس ، سالنامۀ کابــل و مجلۀ آریــانــا و … نوازشگرِگوشِ جان های دردمند و آرامش بخش قلب های آرزومندِ آزادی و آزادگی بوده است . 

و باز هم کیست که نداند خدماتِ ارزندۀ این آزاده مردِ سربلند ، به تاریخ و فرهنگِ کشور غیرِ قابلِ انکار است و گواهِ این مدعا : تألیفِ کتاب های ارزشمندِ افغانستــان در مسیر تاریخ ، افغانستــان و نگــاهی بـه تاریخ آن ، افغانستان در هندوستان ، تاریخچۀ مختصرِ افغانستـــان ، تاریخ دورۀ احمدشاه بــابــا ، رسالۀ خراسان ، رسالۀ امرای محلی افغانستان ، تاریخ ظهور اسلام و نفوذ عرب در افغانستــان ، تـاریخ قرونِ اولی ، کتاب افغانستان به یک نظر ، ادبیاتِ دورۀ محمدزایی ، تاریخ ادبیاتِ افغانستان و … و … 

ولی موضوعی که از نظر ها پنهان مانده یا کمتر به آن پرداخته شده ، اشعارِ نغز ، پارچه های ادبی زیبا و داستان های پُر احساسِ این ادیـــب و نویسنــدۀ متعهد و رسالتمنــد میباشد . هر چند تعدادِ ایــن اشعار و نوشته ها از نظر کمیت انگشت شمار است اما از نگاهِ کیفیت و محتوا ارزشمند است و قابلِ تأمل . 

اینک در ذیل نُمودِی از اندیشه های این بزرگمردِ عرصۀ تاریخ و فرهنگِ کشور ، در قالبِ غزلی زیبا و عارفانه ، تقدیم دوستدارانِ فـــرهنگ و ادب میگردد و در آینـــده اشعار و نــوشته های دیــگری از ایــن بزرگوار ، به فرهنگ دوستان و شیفتگانِ هنر و ادب ، پیشکش خواهد شد .

غزلی از : زنده یاد میر غلام محمد غبار

سیلابِ بلا

تـــا بــه سر سودای آن زلفِ پریشــان بـوده است
صبـــحِ صادق در نظر شــامِ غریبـــان بوده است
هـــر بــُن مو از غـم او طـــرحِ شیـــون می کنــد
ایـــن دلِ صد چــاک ما گــویی نیستـان بوده است
خـــون دل خـــوردم بــه یــاد لـــعل میـگونِ کسی
دوســـتی را دیده بــاشی دشمنِ جــان بـــوده است
ایــن دلِ وحشت ســرشت از من چه میخواهد دگر
عمر هـــا آواره گـــردِ کــوی جــانــان بـوده است
بـــهرِ یـــاری در دلِ بشـــکستـــه ام دیـــگر میـــا
الـــحذر ای شوخ من کـاین خانه ویران بوده است
رفتـــه رفتـــه طفلِ اشــکم ریخت سیـــلابِ بــــلا
قطرۀ مـــا خــانــه زادِ جـوشِ طوفـــان بوده است
سرمه سان منظورِ چشمِ یار خواهد شد « غبار »
گـــوشه گیری ها نصیبِ خــاکساران بـــوده است
.

با عرض ادب
مهندس امیر فروغ

دعوتنامه به ششمین فستيوال فلم افغانستان 11 و 12 اکتوبر 2014

  Festival Poster_40x60cm_RGB_a (1)  ششمین فستيوال فلم افغانستان، از راه ميرسد. و يکبار ديگر جمعی از

سينماگران، هنرمندان و هنردوستان گرد هم ميايند تا زيبايی ها ، افتخارات و

همچنان درد و داغهای وطن و مردم مان را با هنرمندانه ترين شکل به تصوير

بکشند.

اينبار بازهم دهها فلم زيبای سينمای افغانستان را با حضور بهترين کارگردانان

و منتقدان سينمای کشور به نظاره خواهيم نشست.

داود سرخوش و اسد بديع دو هنرمند صاحبدل نيز با حضور شان بر شور و

احساس اين برنامه می افزايند.

ادامه خواندن دعوتنامه به ششمین فستيوال فلم افغانستان 11 و 12 اکتوبر 2014

هنرنمایی جالب و مصاحبه جناب استاد ببرک وســــا با رادیو صدای امریکا به گویندگی نسرین محمود عزیزی

ترک تبار افغان باشندۀ تورانتوی کانادا، برندۀ مدال طلا و الماس : همایون « باختریانی » تورانتوی کانادا.

k18
 تو نیکی  میکن و در دجله انداز   

     که ایزد در بیابانت دهد بــــا 

 تُرک تبار افغان باشندۀ تورانتوی کانادا، برندۀ مدال طلا و الماس در سال  ۲۰۱۲ به خاطر خدمات فرهنگی گسترده، در طول زندگی پر بارش، گردیده بود بار دیگر مفتخر به کسب مدالدر سال ۲۰۱۳از طرف گورنر ایالت انتاریو کاناداlieutenant governorگردید که این افتخار نه تنها مربوط جناب ایماق و فامیل شان؛ بلکه شامل حال فرد فرد افغانان باشنده ی کانادا و افغانستان خواهد بود.

ادامه خواندن ترک تبار افغان باشندۀ تورانتوی کانادا، برندۀ مدال طلا و الماس : همایون « باختریانی » تورانتوی کانادا.

انـــدیــشـه هـــای دل : س – کابلی

Love_wallpapers_(16)

عشق  مانند یک  گلاس  شیشه یی  ُ مالامال از محبت  است که  از مغز به قلب  انسان  میریزد. این  گلاس  خیلی با ارزش  و امانت است  باید برای  حمل  آن دقت  کرد  هرگاه  از اندازه  معین  آن  اندک  کج  شود  یا محبت  بیشتر از حد در قلب  میریزد و یا محبت را بیجا در زمین  ریخته  اید. کوشش  کنید که پیمانه را  نهگدارید.  این  عشق  ممکن  است باپدر و مادر ُ فرزند  ُ مردم  بینوا و یا با دوستان  و اطرافیان تان باشد اما بیاد داشته باشید که  عشق  یک  اشعه از نور و تجلی خداوند است  زمانی که  داشته  اید  آن را  نگهدارید تا که  محبوب  را دریابید .در باره  محبوب  هیچگاه  از احیتاط و دو دلگی کار نگیرید  …محبت  خویش را برایش  چون  طغیان  دریا جاری  سازید تا قلب او در دریای  محبت  معشوق شنا کند. هرگاه  عاشق  شناور لایق باشد ُ ماهی گیر توانا  در میآید  و انگاه  در چنگک ماهی گیر ماهری  آوایزان میشود و راه  نجات جزغرق  شدن در دریای  محبت  نیست …

شاعری میگوید :

چو عشقت در دلم تابیده دیدی  –  برویم  همچو گل خندبیده  دیدی 

 ************************

سرانجام انسانها بیک  چیز پی خواهند برد … چیزی را که می پالند …بچشم دیده  نمیتوانند ُ آنرا لمس  کرده  نمیتوانند  ُ اما در پی  چیزی  که جستجو دارند آنرا در ذهن  و ضمیر شان  دارند … اینکه  چطور  انرا تبارز بدهند…..تمام انسانها در تشخیص محبوب  خویش  تشویش  دارند  روی  همین  دلیل  بعضی وقت ها فرصت را از دست  میدهند و یا از محبیت  زیاد بالای  محبوب  خویش  انقدر سخت  میگیرند که باعث  از هم  پاشی  عشق  میگردد  عاشق  باید  بداند که عشق  خود یک  سربازی  است  چنانچه  شاعری  گفته  :

چون همسفر  عشق  شدی مرد سفر  باش  – هم منتظر حادثه  ُ فکر خطر باش

*******************

چقدر  دردناک  است  که  میدانم  ….هنوز  هم  دوستم داری  اما برویت  نمی آوری …..زمانیکه  با تو  ام  قیمتش را نمیدانی  … و چه  دردناک  است  که  گریه  هایت  برایم اظهار عشق  میدارد  … وقتیکه  بالایم  گمان  نداری  اما قلبت با همان  صداقت  مرا می  پذیرید  فقط  ذهنت  در حال  تردید  است  . زمانیکه  تنها  میشوی  و جای  مرا  در  قلب  خالی  حس  میکنی  ُ درد  میکشی  … ایکاش  بجای  این  درد  کشیدن  ُ ذهنت را اماده  اظهار عشق  ساخته  و آنچه  که  هستی  برایم  بگویی  ُ نمیدانم  چرا اینقدر تحت  حواس  پریشانت قرار داری  و ندای  قلبت را نمی  شنوی  …… زمانیکه  از چشمانت  ناپدید  میشوم  ُ چون  عشقه  پیچانی بدور درخت  آرزو هایت  میپیچی  و  احساس  میکنی  که  خودت  به  خودت  دروغ  گفتی و  آنچه را  نامش  عشق  بود  … تو در رویا با آن مقابل  شدی  …آنچه را من  میخواهم  چشمانت پنهانی برایم  میگوید اما با غروریکه  داری  به زبان برایم  اظهار نمیکنی …  اینرا هم  میدانم  که بیشتر از آنچه  فکر میکنم  ُ دوستم  داری  …مگر این را باید  بدانی  که  در عشق  غرور مجاز نیست …. و متوجه  باشی  که  از اعماق  قلبم  دوستت دارم. و شاعری چنین میگوید

پیام  عشق را چشمت بمن گفت – خودت خاموش و یک دنیا سخن گفت

*******************

روزی  که  متوجه شدی  عشق  کسی  در  دلت  جوانه  میزند و کسی  بدلت  رخنه  کرده  است  ُ مواظب  باشی  که  موقع را از دست  ندهی…. وقتکه  متوجه شدی  عشقی را  که  برایش  انتظار  داشتی  برایت  هدیه  شده  است  ُ باید  قمیتش  را بدانی  و این  عشق  هدیه  خداوندیست که  تکرار  نمیگردد…… عشق  مانند نهال  سرسبز است  که  هر لحظه  از باد وباران  و از تبر باغبان  در هراس است  اما تو نباید تنهایش  بگزاری  و دست  خوش باد وباران  ونیش  تبر باغابان  گردد.   عشق  فراز و نیشب  زیاد دارد  ُ سختی  و دل  واپسی  دارد  …اما غرور و غیرت را نمی پذیرید … عشق  بالای  همه  چیز که  مقام  ُ جا و جلاش  و یا غرور است  خط  چیلپا میکشد … بدانی کسی که  عاشق  توست  ُ از  همه  جا وجلال  بریده  و صلت  ترا با قمیت  جان  خریده  است. تو باید قمیت  آنرا بدانی…..

************************

محبوب  من  میخواهم  از  حالم  بدانی ؟  … ولی  نمیدانم  از کدام  حالتم برایت  حکایت  کنم. از  دل واسپیهای  همه روزه  ام  ُ از تخیل  و  رویای  های  شیرین  و یا از پریشانیکه  مباد اغیار  بتو دسترسی  پیدا  کند … میخواهی  از  اولین  دیدار در وادی  سوزان  عشق  که  انتظار  ترا  داشتم  از آن  برایت  بگویم … نمیتوانم  از  حالاتیکه  همان  اولین  دیدار تا  امروز برایم  دست  میدهد  شرح  بدهم  زیرا برای  چنین  حظات  هیچ  قاموس  وجود ندارد  و در هیچ  کلمات  وصف  نمیشود …بجز  اینکه  خودم  و خدایم  میداند  وبس . شاعر ی چنین فرموده است

آرام تو  رفتار به سرو چمن آموخت

تمکین تو شوخی به غزال ختن آموخت

akslove-3

نظری به انتشارات تازهُ شماره « ۹۷۵» جریده وزین امیدُ و معرفی کتاب

 wase_latifi

از قلم  پوهاند  دوکتور عبدالواسع  لطیفی   

عنوان کتاب   :   آوای  ماندگار زنان  

 نویسنده       ؛   مـــاریـــا دارو

 یقیناُ مطالعین  ارجمند  وگرامی  جریده  وزین  امید با نویسنده ُ  ژوهشگر  فرزانه ما بانو مـــاریــا دارو از طریق  دو اثر قبلی  او با عناوین 

350x489xBook1Cover.jpg.pagespeed.ic.H2hVXbP4zh  ( هنرمندان  تاریخ  ساز تیاتر و چهره  های  جاودان ) که در همین                                                         سلسله  انتشارات  تازه  معرفی  کرده  ام ُ آشنایی  مطبوعاتی  خواهند داشت. 

اینک  کتاب  پر محتوا و ارزشمند  دیگر او زیر عنوان  ( آوای  ماندگار زیان) که در  ۲۴۸ صفحه  بچاپ رسیده  است ُ هفته  گذشته بدستم رسید.  این  اثر او نشانه ء  برازنده زحمات ومساعی  او در گردآوری  وتحریر و معرفی  زنان سرشناس  وپیشتاز  وطن  در امور اجتماعی  ُ هنری  ُ مطبوعاتی  و پیشتبانی  حقوق  زنان  افغان  بشمار  میآید ُ در  همین راستا  بانو  دارو  زندگینامه  بیش از  نود زن  فرزانه  وکار دان  وباشهامت افغان را با  فوتوهای  شان  با تفصیل  برشته تحریر  آورده  است. 

ادامه خواندن نظری به انتشارات تازهُ شماره « ۹۷۵» جریده وزین امیدُ و معرفی کتاب

هنرمندیکه بعداز چندین سال نبودش هنوز بدلها چنگ میزند . « غنیمت » پران نات هنرمند جاودان کشور بود. در باره اوگفتنیها زیاد است ُ بهتر است بشنوید

در  باره  پرا نات  گفتنیها  زیاد  است ُ بهتر  است  بشنوید

http://youtu.be/sEnEAs6Sbzg

فريدريش رامشگر نابينا -هولدرلين عشق :برگردان شـــاپــور احمدی

سه بانو و سه نسل در صد سال اخیر (هندوباور افغانستان) : شاه محمود محمود

ustad mahmoud

پیشگفتار :

افغانستان مهد تمدن و فرهنگ مشترک هندو آریایی است. آنچه که تاریخ این کشور را برجسته گی می‌دهد اشتراک مساعی اقوام و مذاهب و فرقه های ساکن در آن است  که در این کوهپایه ها نشؤ و نما کردند. فرهنگ آفریدند ،عقاید وزبان مشترک را کنار هم رشد دادند. فرهنگ های مختلف دیگر را جذب و با سلیقه خویش آراستند و به همسایگان و جهانیان هدیه کردند.

آنچه دراین جا می‌خوانیم از مردم خویش حرف‌های دارم.  آنچه مسلم است مقابل ما بانوان  ای قرار دارند که هموطن ما هستند. باشنده گان دیرینه این سرزمین که در کنار ملیونها بانو دیگر از حقوق مساوی بی بهره بوده اند. این بی بهره گی نه تنها در کتله و بنیاد خانواده گی هندوباور به چشم می‌خورد بلکه مانند ملیون‌های دیگر ؛ جامعه سنتی و عنعنوی نیز  آنها را کنار زده اند.

ادامه خواندن سه بانو و سه نسل در صد سال اخیر (هندوباور افغانستان) : شاه محمود محمود

گزيده‌اي از شعرهاي گئورگ تراكل 1914-1887 آه، ساعت تلخ زوال به اليس Elisپسر اليس، هنگامي كه توكاي سياه در جنگل سياه آواز مي‌خوانَد، خود همان زوال توست. لبهايت خنكاي چشمه‌اي نيلي و سنگلاخي را مي‌نوشند. ***شاپور احمدی

http://www.scribd.com/doc/223531368/Ah-Saate-Talkhe-Zaval-1

سپاسی از هموطن فرهیخته ونویسنده با احساس ، خانم ماریا دارو

Jawedan Book Cover

حـــــامد نوید

با ابراز سپاس فراوان از نویسنده فرهیخته هموطن وبانوی با درد، خانم ماریا دارو که درمورد من لطف نموده وکارهای هنری و فرهنگی مرا با وجود کم وکاستی های آن ،در کتاب ارزشمند خود (چهره های جاودان ) به دیده قدر دیده اند. همچنان ازجناب پوهاند لطیفی که مهرورزیده اند وبخش های این کتاب ارزشمندرا که درآن مطالبی درمور پدربزرگوارم مرحوم غلام احمد نوید و اینجانب نگاشته شده اقتباس نموده و درجریده پرخواننده امید به نشر رسانده اند ابراز ممنونیت دارم. گرچه من بصورت عمومی دوست ندارم تا درمورد خود و کارهای فرهنگی خودچیزی بگویم و بیشترعلاقمندم تا در مورد

ادامه خواندن سپاسی از هموطن فرهیخته ونویسنده با احساس ، خانم ماریا دارو

قسمت دوم : دنباله معرفی کتاب « هنرمندان تاریخ ساز تیاتر» در شماره ۹۶۷ جریده وزین امید بتاریخ ۱۹ فبوری ۲۰۱۴ از قلم پوهاند دکتور لطیفی در بخش نظری به نشرات تازه جریده امیدچنین به نشر رسید. نام نکتاب هنرمندان تاریخ ساز تیاتر «بخش دوم»

فوتو برای  نشر  در  مضمون  امید نام کتاب  هنرمندان  تاریخ ساز تیاتر «بخش  دوم»  

مولف  : ماریا  دارو 

این  ابرها که  مینگرم  اسمان  کیست ؟  
اندر ورای  ابر نهان اختران کیست؟ 

این  دود های  تیره که  ر باغ شد بلند  
از شاخسار سوخته و آشیان کیست؟

چون انکه از هلاکو و چنگیز گذشته است  
 گوید زمانه باز  که اکنون زمان کیست؟

دشمن  اگر قویست  ُ نگهبان  قویتر است
 میدانم  اینقدر که خدا پاسبان کیست ؟

(شاروان عبدالرحمن  پژواک)

 در سلسله گلچینی  از ذکر زندگینامه ها و دست اورد های  هنرمندان ُ نویسندگانو درامه  نویسان که در واقعیت تمثیل گران و روشنگران نشیب  وفراز دردهای کهن وزخمهای نوین اجتماع را درهم کوبیدهُ ولی پر طاقت وسربلند  ملت باشهامت افغانستان میباشدُ کتاب  ارزشمند  وپر محتوای  پژوهشگر عزیز  بانو ماریا دارو  راددرصحفه ء «۱۳۷» آن میکشایُم ُ تصویر و زندگینامه شخصیت  نخبه  و شهیر وطن ُ نویسنده و شاعر در هردو زبان  فارسی  دری  و پشتو ُ دپلومات ورزیده  وآزموده و مبارز سخن و قلم مرحوم استاد عبدالرحمن  پژواک  جلب  نظر میکند.من گوشه وشمه یی از  احساسات  وطن خواهی ُ داغ هجرت و دردهای  غربت اورا  در چند مصرع از یک قطعه شعرش  که در آغاز این  نوشته  به شما مطالعین گرامی جریده  وزین  امید تذکر دادمُ منعکس می یابم.  

ادامه خواندن قسمت دوم : دنباله معرفی کتاب « هنرمندان تاریخ ساز تیاتر» در شماره ۹۶۷ جریده وزین امید بتاریخ ۱۹ فبوری ۲۰۱۴ از قلم پوهاند دکتور لطیفی در بخش نظری به نشرات تازه جریده امیدچنین به نشر رسید. نام نکتاب هنرمندان تاریخ ساز تیاتر «بخش دوم»

يکي ازمنابع ذيـقـيمت هـرکشوري آهـنگهـا و ترانه هاي آنست نگاهي مختصرازفعاليت هنري نظام ( دنيا ) درمونتريال « نويسنده – استاد صباح»

  صباح - وحید سرور و نظام دنیا ابن سینا بلخي دانشمند معروف ميگويد : موسیقی جزی از بدن انسان است که مانند خون در بدن آدمی جریاندارد.از این رو وي و بسیاری ازانديشمندانمريضان خود را با نوای موسیقی وآهنگهای موزون معالجه می کردند.

موسیقی واژه یونانی است که با واژه«غنا» در عربی برابر است ، در رسائل «اخوان الصفا» چنین آمده استموسیقی همان غنا و موسیقار خواننده است و موسیقات ابزار غنا و غنا آواهای ترکیب یافته و آوا نغمه‌هایی پی در پی و نغمه همان صداهای آهنگین می‌باشد

ادامه خواندن يکي ازمنابع ذيـقـيمت هـرکشوري آهـنگهـا و ترانه هاي آنست نگاهي مختصرازفعاليت هنري نظام ( دنيا ) درمونتريال « نويسنده – استاد صباح»

الياس شهنا: من باموسيقي نفس ميکشم : موسيقي ، جواني و صداي الياس شهنا ، همچون زنده گي اش ساده و بي الايش است و شايد اين است كه شنونده گانش بسيار دوستش دارند چرا كه جواني ظهر ساده گي و يكرنگي ست.: نويسنده : استاد صباح

 استاد صباحموسيقي ، جواني و صداي الياس شهنا ، همچون زنده گي اش ساده و بي الايش است و شايد اين است كه شنونده گانش بسيار دوستش دارند چرا كه جواني مظهر ساده گي و يكرنگي ست.

شهنا : هر وقت که غمگینم ، هروقت که شادم ، هر وقت هیجان دارم به موسیقی گوش می کنم.موسیقی گرد و خاک زنده گی روزانه را از روح و روان می زداید

شهناآهنگ شبي عمربه پايان ميرسد راباسوزوگدازي عجيبي اجرامينمايد وهرشنوينده يي رابه تحسين واميدارد.

من كـه مـيدانم شبي عمرم به پايان ميرسد

نـوبت خامـوشي من سـهل وآسـان مـيرسد

من كه مـيدانم كه تاسرگرم بـزم ومستي ام
مــرگ ويـــرانگـرچه بــيرحم وشـتابان مـيرسد

من كـه ميدانم به دنـيااعتباري نيست نيست
بـين مرگ وآدمي قـول وقـراري نيست نيست

من كــه مــيدانـم اجل نـاخـوانـده وبــيداد گــر
ســــرزده مـي آيــدوراه فــراري نـيست نـيست.

ادامه خواندن الياس شهنا: من باموسيقي نفس ميکشم : موسيقي ، جواني و صداي الياس شهنا ، همچون زنده گي اش ساده و بي الايش است و شايد اين است كه شنونده گانش بسيار دوستش دارند چرا كه جواني ظهر ساده گي و يكرنگي ست.: نويسنده : استاد صباح

افتخار بر جوانان مانند آرش بارز ُ امید بخش آرزو های مردم کشور و منمون از شفیع عیار و برنامه های آموزنده او