محبت : شعر زیبا- محمداسحاق ثنا

نه آسمان و نه ماه و ستاره میخواهم

که در زمین خدا بیش و کم گذاره میخواهم

به خانه ها که ز روزن نمی رسد نوری

کمی فروغ درین خانه ها دوباره میخواهم

کمی محبت و احساس و لطف انسانی

نه هم به دل ز آتش شراره میخواهم

هرآنکه خانه‌ی آباد من نمود خراب

دلی نشسته به غم پاره پاره میخواهم

ادامه خواندن محبت : شعر زیبا- محمداسحاق ثنا

شعر خیلی زیبا« سرخ رهایی» : استاد دکتور لطیف ناظمی

می رسد روزی که دستی زآستین آید برون؟

دست پر مهری، نه مشت آهنین آید برون؟

شهسوارعادلی، یا رهبر آزاده یی

 از همین جا، از دل این سرزمین آید برون؟

نه غلام ملک مردم، نه اسیردست کس

نه زامریکابرآید، نه زچین آید برون؟

ادامه خواندن شعر خیلی زیبا« سرخ رهایی» : استاد دکتور لطیف ناظمی

رنج روزگار : محمد اسحاق ثنا

چون من کجا یافت شود دل شکسته تر 

بیچاره تر ز غصه و غم پا نشسته تر 

در پیچ و تاب زندگی و رنج روزگار 

آخر کجاست همچو من خسته خسته تر

در کار من گره به گره میخورد گره 

تا چند زندگی چنین بسته بسته تر 

من دفتر حیات خودم تا ورق زدم 

ادامه خواندن رنج روزگار : محمد اسحاق ثنا

خصم وطن : محمد اسحاق ثنا

چند ای خصم بسوزد وطن از بیدادت

شرم بادا به تو از این همه استبدادت

اشک و آه پدر و مادر اولاد وطن

عاقبت سیل شود تا بکند بنیادت

دشمن یک روز ز میدان نبرد بگریزی

کفش و دستار تو در صحنه رود از یادت

بجز از ریختن خون جوانان وطن

ادامه خواندن خصم وطن : محمد اسحاق ثنا

سوز دل هموطنان ما که در ایران با موتر شان سوختند: پرنیان صدیقیان

افغاني ام، تمام تنم غرق آتش است

در شهر آشنا بدنم غرق آتش است

رقصيده ام به همرهي شعله هاي داغ

تا موج موج پيرهنم غرق آتش است

ديواره ها بسوخت زمين و زمان بسوخت

ادامه خواندن سوز دل هموطنان ما که در ایران با موتر شان سوختند: پرنیان صدیقیان

دشنه ء دشنام : منصور سایل شبآهنگ

          

از تیره دلی ماه شب افروز شکستند       

آیــینــــه ی  آزادی  پیروز شکستند

دیوار زمستانیی سرمای  ضخیم اند

دروازه ی خورشیدیی نوروز شکستند

سنگ اند که از دشمن  بیرحم رسیدند

پا تا به سر شیشه ی دلسوز شکستند

ادامه خواندن دشنه ء دشنام : منصور سایل شبآهنگ

خواب کابل : ملک الشعراء محمد نسیم اسیر

نسیم اسیر

روزوشب، همی بینم بسکه خواب کابل را

هرزمان به دل دارم، اضطراب کابل را

چارفصل موزونش، رنگ وبوی مکنونش

درجهان نمی یابی هیچ باب کابل را

درشمارمشتاقان، ازجهان چه می پرسی 

دوستان بسیاروبی حساب کابل را

گفته اند رمزآمیز، اینکه «صائب» تبریز

پرطراوت وگل بیز، دید خواب کابل را

ادامه خواندن خواب کابل : ملک الشعراء محمد نسیم اسیر

تنهایی: محمد اسحاق ثنا

شب غمین

رفت از‌ نظرم دیده به راهش نگران شد 

دل برده ای ما بود دل آرای جهان شد 

امید به نخلی که بهارش دهد ات بر 

هنگام ثمر بود گرفتار خزان شد 

از بخت بنالم شب و روز در این دهر 

از طالع بد حاصل من شور فغان شد 

یک چند کتاب و غزل و شعر ترانه 

ادامه خواندن تنهایی: محمد اسحاق ثنا

اشعار ناصر خسرو قبادیانی، : رحمت الله روند

دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی، مشتمل است بر روشنایی نامه، سعادت نامه، قصاید و مقطعات. به اهتمام استاد سید نصرالله تقوی، مقدمه و شرح حال از استاد سید حسین تقی زاده، تصحیح از استاد مجتبی مینوی، تعلیقات از استاد علامه علی اکبر دهخدا. انتشارات معین، چاپ نخست 1380. سفرنامه ی ناصرخسرو نیز از برجسته ترین تألیفات او است. قصیده ی زیر در بحر هَزَج مثمّن مقصور یعنی مَفاعِیلُن مَفاعِیلُن مَفاعِیل آمده است. 

ناصرخسرو قبادیانی

خدایا عرض و طول عالمت را 

– توانی در دل موری کشیدن

نه وسعت در درون مور آری 

ادامه خواندن اشعار ناصر خسرو قبادیانی، : رحمت الله روند

عبدالوهاب سرتیر ! : محمد صدیق سمندر

دملي ولولوخاوند،هیوادپال اواولس پال شاعرښاغلی عبدالوهاب سرتیر:

د افغانستان په معاصره شاعرۍ کې زموږتکړه او خوږژبې شاعرښاغلی عبدالوهاب سرتیرهغه ملي،ټولنیزاوادبي سټه ده چې د ده د نوم سره زموږدادب اوفرهنګ مینه وال آشنا دي.ښاغلی عبدالوهاب سرتیرد حاجي صاحب عبدالغني زوی دی چې پر (۱۳۲۸) لمریزکال د ننګرهارولایت د سره رود په موسی زیو کلي کې زیږیدلی دی. ده خپلې زده کړې د سید جمال الدین د ښوونې او روځنې په موسسه کې سرته رسولې دي.تر ( ۱۳۵۸) لمریز کال پورې د حبیبیې او استقلال په لیسو کې د پښتو ژبې او ادبیاتو د ښوونکي دنده لرله، او وروسته یې په رادیوتلوږیزون کې پر کار پیل وکړ.

ادامه خواندن عبدالوهاب سرتیر ! : محمد صدیق سمندر

به پیشگاه خداوند گار بلخ مولانا جلال الدين محمد بلخی: عزیز آسوده

در هوای هی هی و هیهات تو!

صفحه پرداز بزرگ کاینات

تعبیه میکرد چون طرح وصفات

زد رقم تصویر صبح وشام را 

داد آذین پخته را وخام را 

هرچه ، هرجا بود نقش تازه یافت

ادامه خواندن به پیشگاه خداوند گار بلخ مولانا جلال الدين محمد بلخی: عزیز آسوده

رنج زنده گی : محمد اسحاق ثنا

خدنگ تیر مژگانت شده این سینه‌ی تنگم

به خون آغشته شد چون لاله‌ی صحراست همرنگم

بکش مطرب نوای خوش دمی آسوده گی یابم

هوای بزم یارانم، خراب ساز و آهنگم

ز جور خوب رویان جهان آهم به افلاک است

خدا یا هر یکی از سنگ دلی ها میزنند سنگم

ز هر عضوم صدای ناله می خیزد بیا بشنو

ادامه خواندن رنج زنده گی : محمد اسحاق ثنا

سنگي نامه نوشته : نذیر ظفر

هنر مــــــــــند گرانسنگ است(سنگی) = همیشه صاف و یکرنگ است( سنگی)

عـــــیاری اســــــــت میراث از تبارش = قنــــــاری ای خوش آهنگست (سنگی)

(ظفر)

(تاریخ سینما در جهان 125 سال قدامت دارد از آخرین سالهای قرن 19 تا آغاز قرن 21 تصاویر متحرک به تد ریج از کاروانهای شادی شروع شد و تا آنجا پیشرفت کرد که به یکی از مهمترین ابزار های ارتباطات و تفریحات و رسانه ی پر تعداد قرن 20 تبدیل شد)

ادامه خواندن سنگي نامه نوشته : نذیر ظفر

بلخ بامی شهر بیر قهای : شعر از – عزیز آسوده

بلخ بامی شهر بیر قهای گرد و نسای 

شهر آتشها و خر منها 

سرزمين پاك تهمورث 

خفته در آغوش يك افسانهٔ شیرین

 وز نسیم گلفشان نو بهار شرق 

.گشته عطر آگین

 روی بال مشعل زردشت پیغمبر 

زمهر یر ین باد مغرب خشمگین آوا  

بستری خاکسترینی سرد می انباشت 

ادامه خواندن بلخ بامی شهر بیر قهای : شعر از – عزیز آسوده

یادداشتی که در ویژه‌نامهٔ استاد رهنورد زریاب در «هشت صبح» چاپ شد؛ زریاب به بازنشسته‌گی آفرینشی «نه» گفت

یک:

آفرینش هنری و ادبی شكلى از كار است. با این تعریف استاد زرياب بیش از این و پیش از این‌که برایم صفات دیگری داشته باشد نويسندهٔ پرکاری است كه پیوسته و پی‌گیر کار کرده و داستان نوشته است و نسبت به دیگران كار بیشتر و بهتری انجام داده است، کاری‌که قابل تمجید است.

دو:

استاد زریاب را می‌توان با نویسندگان خارجی دیگری مقایسه کرد و یا شباهت‌هایی در کار‌ شان یافت، اما به نظر من او نویسندهٔ دردمند همین اجتماع و سرزمین فلک‌زده‌یی به نام افغانستان است. هیچ نویسندهٔ دیگری درد و حال شخصیت‌های او را نمی‌داند. هیچ نویسندهٔ دیگری جز او  «ربابه/گلنار» را با آن قوت نمی‌شناخته است . هیچ‌کسی در افغانستان به روانی و درستی او در داستانش فارسی نمی‌‌نویسد. زریاب را نمی‌توان با کسی جز خودش و شخصیت‌‌های داستان‌هایش مقایسه کرد. 

سه:

ادامه خواندن یادداشتی که در ویژه‌نامهٔ استاد رهنورد زریاب در «هشت صبح» چاپ شد؛ زریاب به بازنشسته‌گی آفرینشی «نه» گفت

پامال حوادث : محمد اسحاق ثنا

مرغ پر‌بسته به دنبال‌ چمن میگردد 

بیوطن در طلب یاد وطن میگردد 

آن عزیزی که به جان آمده از درد فراق

همچو سر باخته دنبال بدن میگردد 

باغ سرسبز که از باد خزان شد تاراج 

خالی از بلبل و از زاغ و زغن میگردد 

آهو از فتنه صیاد خطر ها دیده 

ادامه خواندن پامال حوادث : محمد اسحاق ثنا

من جدا از بخت وبخت : عزیز آسوده

من جدا از بخت وبخت از من جدا

 با چه کس گفتن توان این ماجرا ؟

 باد چون از راز من آگاه شد

 لاجرم در جستجوی راه شد 

مدتی پوییده و دامن کشید 

نفخه یی از قونیه بر من دمید

ادامه خواندن من جدا از بخت وبخت : عزیز آسوده

پارسی؛ شعر از غوث الدین یاور

پارسی را دوست دار بالاتر از جان من است

ایــن زبـان مـهـد آریـا از نــیـاکـــان من است

تـاجـکـم در تاجیکستان تاجیکی میگویمش

پارسی تهران ، دری ، در کابـلستان من است

ادامه خواندن پارسی؛ شعر از غوث الدین یاور

سر چشمهٔ کیوان : حامد نوید

این خاک که درخون شده یاران وطن ماست

وین خانهٔ ویران شده بیت الحزن ماست

هرخشت که از پیکر این خانه شود کم

چون پارهٔ جانیست که عضو بدن ماست

دودی که   بلند است از ین خاک دریغا 

ازسوختن گلشن و دشت و دمن ماست

ادامه خواندن سر چشمهٔ کیوان : حامد نوید

خون سیاووش ؛ عنوان گنجینه شعری شهید یما سیاووش ازچاپ بر آمد.

یمای سیاووش به خونت قسم – به رنگ زرد و رخ لاله گونت قسم

کشم قاتلت محکمه تا به هاگ – بخواهم عدالت به خونت قسم

ادامه خواندن خون سیاووش ؛ عنوان گنجینه شعری شهید یما سیاووش ازچاپ بر آمد.

کینه : محمد اسحاق ثنا

تخم جنگ در باغ میهن سال‌ها شد کاشتیم

عقده ها بالای هم از کینه ها انباشتیم 

با دروغ رنگ رنگ کردند پرچم ها بلند 

ساده دل بودیم پرچم ها به دوش افراختیم 

اعتماد ما غلط بود تصور نادرست 

آنکه را ما اهل قول مهربان پنداشتیم 

ادامه خواندن کینه : محمد اسحاق ثنا

در هفتمين سالروز خاموشى سلطان ستيژ ، استاد بيسد: عبدالواحد سادات

 · در هفتمين سالروز خاموشى سلطان ستيژ ، استاد بيسد فقيد و بخاطر گراميداشت از شخصيت ان اسطوره هنر تمثيل ، اين نوشته را كه در زمان حيات شان تحرير يافته با دوستان شريك و روان بزرگمرد را شاد ميخواهم : 

صدای آشنای کريم از ام البلاد قديم : 

آقای ملک جان ستيز مسئول راديويی ندای  وطن در کوپن هاگن ، در سفر به ديار خداوندگار بلخ ، « سوغات » ذيقيمت را با خود آورده است :  گزيدهً از اشعار استاد عبدالقيوم بيسد ، تحت عنوان « يک شهراسکليت » ، که با لطف ايشان از مطالعهً آن لذت بردم و مستفيض گرديدم. بدينوسيله می خواهم با معرفی اين اثر استاد بيسد به هموطنان عزيز ، به نوعی از کار و شخصيت شان نيز تبجيل و تکريم نمايم. هرگاه اين تعريف را بپذيريم که ادبيات تاريخ واقعی ملت ها است ، پس اين مجموعهً کوچک شعری ، که از عمق و پهنای تراژيدی و درد و جانگاه يک ملت حکايه می نمايد و خواننده را تا کرانه های « ديار شرقی غم » آشنا می سازد و «غمکنانه باغ » را سر ميدهد ، تاريخ رنج ، اندوه و غم مردم افغانستان است ، در آن روزگاريکه از در و ديوار خانه غم می بارد و بقول شاعر هموطن ما « ايما :  

چنگ غم ، می غم ، ساقی غم و محفل غمناک

بــــــزم غــــم گشته بپا ، باز به کاشــــانهً غــم

استاد عبدالقيوم بيسد ، اين شير بيشهً هنر تمثيل که ( 76 ) سال بهار زندگی را پشت سر گذشتانده ، ماشاالله به همت معنويت بلند ، جور روزگار ، قامت رسای شانرا خم نساخته و هنوز سرحال و مصمم به آينده مينگرد و کماکان منادی صادق صلح ، دموکراسی ، برادری و برابری است و هموطنان را  بدفاع ازين داعيهً برحق وشريفانه فرا ميخواند. استاد بيسد بدون شک از استعداد ، قابليت و شخصيت چند بُعدی برخوردار است.

ادامه خواندن در هفتمين سالروز خاموشى سلطان ستيژ ، استاد بيسد: عبدالواحد سادات

میهن ویران :استادمحمداسحاق ثنا

محمد اسحاق ثنا

میهن‌ به آن برف و زمستان تو میرم 

در چنگ خنک دست و گریبان تو میرم 

ای کابل زیبای من ای مامن خوبم 

در آتش غم سینه ای سوزان تو میرم 

از روز بد مردم غزنی به که نالم 

کندز خراب است  بدخشان تو میرم 

زابل ندیده است دمی لحظه ای آرام 

ادامه خواندن میهن ویران :استادمحمداسحاق ثنا

با شاعر گمنام شهید خانجان مقبل آشنا شوید: نخبگان کمری

با شاعر گمنام کمری  معرفی شوید که هنرمندان چون احمدظاهر، ساربان، نغمه و چندین تن دیگر، بهترین آهنگ هایشان را مدیون اشعار وی میباشند. مرد گمنام و طنپرست و شاعر نویسنده و رزمنده سپاهی گمنام کشور شهید خانجان مقبل در سال 1312 خورشیدی در یک خانواده تهیدست در قریه ی  کمری ولسوالی بگرامی ولایت کابل دیده به جهان گشود .  نظر به استعداد و لیاقتش جلب حربی شونزی شد  این مرد ادیب  مشهور ترین تصنیف ها را برای احمد ظاهر ، میرمن ژیلا ، استاد ساربان ، حفیظ خیال زنده یاد رحیم مهریار خانم سلما خانم نغمه ژینوس شمس الدین مسرور  و ده ها هنرمند دست اول و مطرح  کشور ساخت وهمه اهنگ هایش گل کرد و شهرت یافت.

مقبل منحیث نویسنده ای با رسالت و شاعری پرتوان؛ مضامین و اشعار انتقادی و افشأگرانه ی خود را با نام های مستعار: کمریوال، عنقا، (م. ل.)، سنگتراش، همجوار، آموزگار و همسایه در مطبوعات کابل به نشر می سپرد. اما با آنهم برخی ازمضامین و اشعارش با اسم خود وی نیز در: مجله ی ژوندن، روزنامه ی انیس، جریده ی سبا، مجله ی پشتون ژغ و گاهگاهی هم در مجله ی اردو و سایر رسانه ها به نشر میرسید. زنده یاد مقبل یکی ازهمکاران فعال و با ابتکار مجله ی آزاد “شوخک” نیز بود که نوشته ها و اشعار پر محتوایش در همین جریده موجود است. 

 وی بعد از ختم موفقانه حربی شونځی در سال ۱۳۳۴ شامل حربی پوهنتون شد در سال ۱۳۳۷ خورشیدی از پوهنځی پیاده آن پوهنتون به درجه ی اعلی فارغ التحصیل و شامل صفوف اردو گردید. 

ادامه خواندن با شاعر گمنام شهید خانجان مقبل آشنا شوید: نخبگان کمری