
سیدمحمد څپاند با قدنیمهبلند و رخسار زردگون و چشمانِ سبز خُویخَشن و طینت مخالف ظاهرِ آراسته را آقای زلمی ادا در چهارراه حاجی یعقوب و جوار دیوار غربی مسجد برایم معرفیکرد. نیمهی دوم دههی هفتادِ سالهای اول حاکمیت طالبانی بود و من تازه از قید زندان طالبان در همان موقعیت رهیده بودم. با هم به منزل آقای څپاند رفتیم وقتی میخواست ما را به خانه رهنمایی کند دیدم آن خانه از یکی خویشاوندان گرامی ما بود. موقعیت خانه هم در شهرنو کابل. ما را به مهمانخانه رهنمایی کردند که در عقب تعمیر اصلی قرار داشت. آن معرفت بعدها سبب خسارات هنگفتِ مالی و معنوی به من شدند. از آقای سیدمحمد پرسیدم که چگونه در آن خانه سکونت دارند و افزودم که این خانه از کاکایم است. چیزی نه گفتند و چای صبح کاملی برای ما آوردند. گویی آن چای صبح و آن کوفتههای بامزهی ریز ریز وسیلهی افسون و سحر برای شخص من بودند. یک وقتی به خود آمدم که اسیرِکمندِ آقای سیدمحمد شده بودم و پایم به دفترشان در کوچهی گلفروشی شهرنو کابل باز شد و شریک تجاری آقای سیدمحمد شدم. دور اول حاکمیت طالبانی بود یکی دو نفر از مولویهای طالب هم آنجا رفت و اند داشتند و آقای مولوی هاشمی از شهرستان ازرِ استان لوگر و شریک تجاری سیدمحمد بود.
ادامه خواندن روایات زندهگی من بخش «۱۹۴»: محمد عثمان نجیب

















